«آن جا که سپاهیان
مشق قتال می کنند
گستره چمنی می تواند باشد،
و کودکان
رنگین کمانی
رقصنده و
پر فریاد»
بندی از شعر «آن چه به دید می اید و آن چه به دیده می گذرد» احمد شاملو.
جهان انسانی تر و زیباتر می شد اگر رویای زیبای شاعر تحقق می یافت و پادگان ها و میدان های مشق تیراندازی به فضائی برای بازی شادمانه کودکان و شکنجه خانه ها و زندان ها به فضای سبز بدل می شدند.
اما بدل کردن یادمانی چون شکنجه خانه و زندان اوین به پارک و فضای سبز، برنامه ای که شهرداری تهران در روزهای گذشته از اجرای آن در آینده خبر داد، نه تحقق این رویای زیبای شاعرانه، که نمادی است گویا از شیوه برخورد اغلب ایرانیان با فصل های سیاه و تاریک تاریخ خود. برخوردی که نه بر شناخت، تحلیل، پذیرش مسئولیت فردی و جمعی و نقد ریشه ای که بر فراموشی، حل مساله با پاک کردن صورت مساله، جعل و کژدیسه کردن تاریخ و گاه خودفریبی بنا شده و تکرار فاجعه و تداوم سیاهی ها را در آینده زمینه سازی و تضمین می کند.
موزه ای برای جعل و انکار تاریخ
از چهار شکنجه خانه و زندان معروف سیاسی در تاریخ معاصر ایران، که یادمان های جنایت های استبداد بودند، «زندان قزل قلعه» به «میدان میوه و تره بار» و «زندان قصر» به فضای سبز بدل شدند. شهرداری تهران اعلام کرد که «زندان اوین» نیز «به پارک و فضای سبز بدل» خواهد شد.
چهارمین زندان و شکنجه خانه معروف سیاسی، «کمیته مشترک ضد خرابکاری» دوران شاه و «زندان توحید» دوران جمهوری اسلامی، به «موزه عبرت» بدل شد اما نه به قصد آن که یادمان ها، تاریخ و خاطره یکی از وحشتناک ترین شکنجه خانه ها و زندان های دوران شاه و جمهوری اسلامی را حفظ و به یاد آورد که به قصد انکار و کژدیسه کردن تاریخ این زندان و تبعید بخش اصلی این تاریخ سیاه به فراموشی.
در «موزه عبرت» ماموران ساواک شاه فقط روحانیون و رزمندگان مسلمان نزدیک به روحانیت را، که درصد ناچیزی از زندانیان و قربانیان شکنجه در دوران شاه بودند، شکنجه می کنند اما دیگر قربانیان شکنجه و زندان، که بخش اصلی زندانیان این شکنجه خانه را شکل می دادند : چریک های فدائی و گروه ها و محفل های چپ طرفدار مبارزه مسلحانه، گروه ها و محافل چپ مخالف مبارزه مسلحانه، اعضا و هواداران سازمان مجاهدین، دانشجویان و روشنفکران در «موزه عبرت» حضور ندارند و جمهوری اسلامی آن ها را از تاریخ کمیته مشترک ضد خرابکاری دوران شاه حذف کرده است.
این زندان مخفی پس از انقلاب «زندان توحید» نام گرفت و در نخستین سال های انقلاب در اختیار اطلاعات سپاه و پس از تاسیس وزارت اطلاعات، در اختیار این وزارت خانه بود و بسیاری از مخالفان سیاسی، فکری، عقیدتی و مذهبی جمهوری اسلامی در این شکنجه خانه شکنجه، زندانی و حتی کشته شدند.
این بخش مدهش از تاریخ این زندان نیز از موزه عبرت حذف شده و این موزه با نمایش تاریخ جعلی کمیته مشترک ضد خرابکاری دوران شاه و با حذف سال های سیاه دوران جمهوری اسلامی، نه موزه ای با کارکرد یادآوری و حفظ یادمان های گذشته، که فضائی است برای فراموشی، انکار و کژدیسه کردن تاریخ. جمهوری اسلامی با حذف بخش مهمی از تاریخ این زندان کوشیده است تا صورت مساله شرم آور را پاک و به فراموشی تبعید کند
برخورد با فصل های سیاه تاریخ
حکومت مستبدی که منتقدان و مخالفان خود را شکنجه و زندانی می کند در تولید و تحمیل سیاهی ها و تاریکی های شرم آور بر فرهنگ و تاریخ یک ملت نقش و مسئولیت اصلی را بر عهده دارد اما آنان که با مستبدان همکاران می کنند، آنان که از مناسبات استبدادی سود سیاسی، فرهنگی، مالی و اجتماعی می برند و آنان که در برابر جنایت ها سکوت می کنند نیز سهمی از بار مسئولیت جمعی را بر دوش می کشند.
شکنجه خانه ها و زندان ها، به ویژه زندان های سیاسی و عقیدتی، چون بناهای زیبا، آثار ادبی و فرهنگی و دیگر پدیده های بازمانده از گذشته، بخشی از میراث ملی و نمادهائی از تاریخ اند هرچند هیچ ملتی بدین بخش نمی نازد.
فصل های سیاه، تاریک و شرم آور در تاریخ گذشته همه ملت ها، جوامع و فرهنگ ها هست اما برخورد جوامع گوناگون با این فصل ها یک سان نیست.
برخی جوامع با شناخت و نقد ریشه ای فصل های تاریک تاریخ خود، با پذیرش مسئولیت جمعی، با حفظ یادمان هائی که تاریکی ها را به یاد می آورند، با بازخوانی و بازگوئی مدام رخدادهای شرم آور و با بدل کردن شرم و نقد ریشه ای گذشته به بخشی از شعور جمعی خود ، از دیوهای درون خود رها و از تکرار تاریکی ها جلوگیری می کنند.
برخی ملت ها با چشم بستن، انکار، فراموشی، حذف یا تخریب یادمان ها و نمادهای شرم آور فصل های سیاه تاریخ خود، با بدل کردن یادمان های زشتی چون شکنجه خانه و زندان به فضاهای زیبائی چون فضای سبز و پارک، می کوشند تا خود و گذشته خود را دور بزنند و از دیدن سیاهی ها پرهیز کنند.
اما گذشته نقد ناشده، گذشته ای که تحلیل و شناخته نشده، مهر خود را بر حال و آینده می زند، چون مولفه ای از تاریخ گذشته و عنصری از حال و آینده عمل می کند و فراموشی و انکار سیاهی راه را بر تکرار آن نمی بندد.
شیوه برخورد جوامع، ملت ها و فرهنگ ها با فاجعه های ناانسانی، سیاهی ها و تاریکی های شرم آور تاریخ خود نه فقط امری معطوف به گذشته یا برخورد با گذشته، که بعلاوه از مولفه های مهم فرهنگ حال و از عناصر سازنده آینده جامعه است.
برخی فرهنگ ها و جوامع اروپای غربی دوران رنسانس با درونی کردن و نقد تاریخ و فرهنگ یونان و رم کهن و قرون وسطای خود به دوران مدرن پای نهادند و از آن دوران تا کنون نیز، در هر اغلب گام ها که برداشته اند، از عقل گرائی و مدرنیته تا نقد عقل گرائی و گرایش های معروف به پست مدرن، بر بستر نیازهای درون جوش، شناخت، تحلیل، درونی کردن و نقد، فرهنگ خود را در بستری موزون ارتقاء بخشیده اند.
در مقابل این حرکت درون جوش و موزون جوامعی نیز هستند که مفاهیم و تحولات اروپای غربی را از متن اصلی خود جدا کرده ، آن ها را با پوشاندن جامه ناساز محلی تقلیل داده و با نادیدن نسبت خود با گذشته از نقد خود سرباز می زنند و به گمان رهائی از گذشته، گذشته را تکرار می کنند.
دولت های آلمان پس از جنگ جهانی دوم از مستعمرهای کوچک آلمان دوران قیصرها و از همه کشورهائی که قربانی ارتش اشغالگر نازی شده بودند، رسما عذرخواهی کرده و بدانان غرامت پرداختند.
حقوق پرداخت نشده همه کسانی که در واحدهای تولیدی آلمان نازی به بیگاری اجباری محکوم شده بودند به وارثان آن ها پرداخت شد،
همه یادمان ها، بناها، زندان ها، اردوگاه های کار اجباری و کوره های آدم سوزی حفظ شدند و بازدید آموزشی از آن ها از برنامه های مدارس است،.
نه فقط سران حکومت نازی، که مدیران این حکومت نیز، محاکمه و به زندان محکوم شدند،نه فقط فرماندهان اردوگاه های اجباری و شکنجه خانه ها که حتی نگهبانان این واحدها نیز بازداشت، محاکمه و زندانی شدند و دولت آلمان هنوز نیز بودجه بالائی را برای یافتن این گونه متهمان و کشاندن آن ها به دادگاه اختصاص می دهد.
جامعه، و نه دولت، روشنفکران و هنرمندانی را که با نازی ها همکاری کرده بودند طرد و حذف کرد. برخی روشنفکران که در برابر حکومت نازی ها سکوت کرده بودند از شرم خودکشی کرده و برخی طرد شدند.
برخورد جامعه با فصل سیاهی از تاریخ خود چنان بود که شرم از جنایت و مسئولیت جمعی به مولفه ای نهادینه شده در شعور جمعی بدل شد
فراموشی، فرار از مسئولیت و تکرار فاجعه
فراموشی گذشته محدود به زندان ها نیست. برخی ایرانیان نه فقط شکنجه خانه ها که فصل های سیاه تاریخ گذشته خود را فراموش، انکار و گاه تقدیس می کنند.
این گروه به تخت جمشید چون میراثی باشکوه از دوران هخامنشیان می بالند اما بر آتش زدن آتن در حمله خشایارشاه هخامنشی به یونان چشم می بندند، از «لوح» منسوب به کورش با افتخار سخن می گویند اما از طرح او برای حمله به مصر به قصد غارت آن دیار ، که جانشینان او کمبوجیه و داریوش بدان عمل کردند، به سادگی می گذرند و از آن هجوم ویرانگر تنها از حفر کانل سوئز یاد می کنند.
این گروه از کشتارهای گسترده و جمعی دیگراندیشان به دوران ساسانیان به سرعت می گذرند، رخدادهای شوم نخستین قرن های دوران اسلامی را به «اعراب، ترک ها و مغول ها» نسبت می دهند، جنایت های شاهان صفوی علیه دیگراندیشان را به زیبائی و شکوه هنرمندانه بناهای تاریخی اصفهان می بخشند، هجوم نادر به هند و جنایات سپاه او در آن دیار را نشانه ای از بزرگی «نادر کبیر» می دانند، بر کشتار بهائیان و دیگر دیگراندیشان در تاریخ معاصر چشم می بندند، سهم و مسئولیت جمعی خود را انکار و فصل های سیاه تاریخ خود را به حساب شاهان و حاکمان مستبد یا بیگانگان می نویسند.
زندان اوین و دیگر شکنجه خانه های دوران پهلوی اول و دوم و دوران جمهوری اسلامی یادمان هائی هستند از فصل هائی شرم آور و سیاه تاریخ معاصر .
این یادمان ها، بر ناانسانی بودن شکنجه و سرکوب دیگراندیشان گواهی و فصل های سیاه تاریخ معاصر را به ما و نسل های پس از ما یادآوری می کنند.
فصل های سیاه با فضای سبز یا موزه های جعلی پاک نمی شوند و فراموش کردن این فصل ها تکرار فاجعه را زمینه سازی کرده و بند دوم شعر شاملو در باره اعدام مخالفان سیاسی ، که بند نخست آن در آغاز آمد، باز هم تکرار می شود
«اما آن
که در برابر ِ فرمان ِ واپسین
لبخند می گشاید،
نتها
می تواند
لبخندی باشد
در برابر آتش»
منبع.بی. بی. سی
نظرات خوانندگان:
یادداشت محمد ربوبی 2012-05-22 16:56:25
|
تعداد انگشت شماری از سران جنایت کار نازی در دادگاه نونبرگ محاکمه و اعدام و به زندان محکوم شند. اکثر آنها را حکومت آدنائر با توافق آمریکا و انگلستان دوباره در رآس امور منصوب کرد: سازمان دهندگان BND ( اداره جاسوسی جمهوری فدرال آلمان) و بسیاری از ژنرال های نازی، ارتش این جمهوری را بازسازی کردند. در اکثر وزارت خانه ها نیز مهره های درشت نازی دو باره بر سر کار گماشته شدند. از آنهایی که به کشورهای آمریکای جنوبی فرار کردند و سالیان سال در آنجا به رزیم های دیکتاتوری آرژانتین، شیلی ، پارارگوئه و... خدمت می کردند صرفنظر کنیم: باربی ( قصاب لیون)، آیشمن ( یکی از سازمان دهندگان قتل عام یهودی ها، نمونه های نا دیده گرفتن حکومت آدنائر و متحدین اش ( آمریکایی ها و اندگلیس هاست .
یکی از موارد اعتراض جنبش دانشجویان در سال ۶۸
اعتراض علیه این اقدام دولت آدنائر بود. |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد