logo





فرزند خورشید و زمین

نامه به شاهین نجفی

پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۱۷ مه ۲۰۱۲

محمود کویر

kavir.jpg
ملینیوم
در یک روز گرم آفتابی،
اواخر بنفش فوریه،
در میدان گلفروشان رم،
پایتحت زمین،
بر تپه ای از هیزم های خشک،
با هفت زنجیر بر گردنش،
ایستاد و گفت:
(خوشنودم که امروز
باز در میان شمایانم.
در آستان چهار صد سالگی
من!
جواردانو برونو........)
و آتش شعله کشید.

)محمود کویر)
**
آیا تاریخ تکرار می شود؟ آیا ما به هزار سال پیش بازگشته ایم؟ آن هنگام که محمود غزنوی به فتوای خلیفه انگشت در جهان کرده بود و قرمطی می جست تا بردار کند! آن هنگام که در ری خروار خروار کتاب می سوزاندند! زمانی که اخوان صفا و قرمطیان و زندیقان را به جرم اندیشه و دانش بر دار می کشیدند!
زیان کسان از پی شود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش
بریزند خون از پی خواسته
شود روزگار بد آراسته
*
چو بسیار ازین داستان بگذرد
کسی سوی آزادگان ننگرد
همه دل پر از خون شود روی زرد
دهان خشک و لب ها پر از باد سرد
**
در میدان گلهای رم تندیسی هست که نگاه جادویی و جاودانه اش به چهره ی بشریت دوخته شده است..تندیس انسانی که در همان مکان به جرم ارتداد توسط دادگاه تفتیش عقاید ایتالیا به آتش کشیده شد. دانشجویان دانشگاه های جهان، در سال ۱۸۸۰ هزینه ساخت این مجسمه را به عنوان نماد آزادی بیان پرداخت کردند. این تندیس جواردانو برونو است.
آکهارت، حسین منصور حلاج، جواردانو برونو،عین القضات همدانی، سهروردی، نعیمی، نسیمی، مانی، مزدک، ژاندارک،را دستگاه های تفتیش عقاید به شکنجه گاه کشیده و کشتند. همگی با فتوایی. همگی به اتهام ارتداد و الحاد.همگی از دانشمندان و عارفان نامبردار جهان ما!
قرون وسطا یکی از مهم‌ترین دوران های تاریخی است که از چهارصد میلادی تا هزار و چهارصد را در بر می‌گیرد. سده های میانه یا تاریک و سیاه، که از ویژگی‌های آن تاریک اندیشی، خودکامگی و قدرت اصحاب کلیسا است. دین بر تمام جامعه پنجه افکنده و اقتداری همه گیر دارد وفرهنگ و جامعه و افراد را تحت نظارت و کنترل دقیق خود دارد.
دراین دستگاه،سرکوب ومجازات، گستره ای از دزدی و زنا و ارتداد تا دگراندیشی را در برداشت.ترس، ریا، دروغ و فریب در کار و دانش و هنر و اندیشه در زنجیر.
در پی گسترش آیین پروتستان و نفوذ آن در ایتالیا، پاپ پل سوم در روم دادگاه تفتیش عقاید را ایجاد کرد. این دادگاه، که به نام دادگاه تفتیش عقاید روم و اداره مقدس هم شناخته می شود، در جنوب فرانسه و شمال ایتالیا و آلمان به فعالیت گسترده پرداخت. دادگاه تفتیش عقاید دادگاهی کلیسایی یا مذهبی بود و با پیروی از کلیسای کاتولیک روم حق کشف و مجازات هر گونه کفری را داشت. نابودی هر فرد و هر فکری که بر خلاف اعتقاد کلیسای کاتولیک بود هدف این دادگاه بود.این دادگاه وحشتناک ترین دوره ی مذهبی را در طول تاریخ بشر ایجاد کرد.هر کسی به جرم الحاد محاکمه می شد چهل روز فرصت داشت تا آماده شود به گناه خود اعتراف کند. پس از این دوره، مجرمان را نیمه شب بیدار می کردند و برای بازجویی های بیشتر می بردند. از گناه هیچ کس چشم پوشی نمی شد. در اولین مرحله محاکمه، برای تأمین هزینه های بازجویی و تحقیقات، بخشی از اموال مجرم مصادره می شد. سپسپرسش‌های بی‌شمار در زیر رگبار توهین و ناسزا آغاز می‌شدتا متهم را به دام انداخته و نابودش کنند. برای گرفتن اعتراف، انواع شکنجه به کار گرفته می شد. اگر فرد مجرم به کفر خود اعتراف نمی کرد ماه ها در زندان‌های وحشتناک آنان می‌ماند. زندانی ها با زنجیر آویزان نگه داشته می شدند تا نتوانند حرکت کنند، ایستاده می خوابیدند و گرسنه در تاریکی و سرمامی‌ماندند. سپس در زندان های وحشتناک شکنجه می شدند.مجرم حق هیچ اعتراضی نداشت و حتا حق نداشت جلادهای خویش را ببیند یا نام جلادهای خود را بداند. هنگامی که مجرمی به این گونه به اجبار اعتراف می کرد و یا به هر دلیل به کفر و الحاد محکوم می شد، به دست جلادان دار زده می شد و یا او رادر میان کوهی از آتش می سوزاندند.دادگاه تفتیش عقاید را هیئتی مرکب ازشش کاردینال اداره می کرد.
در این دادگاه ها هر آزاد اندیش ترقی خواهی را به نام ملحد و بی دین محکوم می کردند و به زندان می انداختند، شکنجه می کردند و می کشتند. این محاکم که حربه دست دستگاه ستم وجهل بودند، از قرن سیزدهم میلادی تشکیل شده و در تمام دوران قرون وسطا ابزار دهشتباری در دست کلیسای کاتولیک علیه همه مخالفین کلیسا و دولت بود. عده زیادی از بزرگترین دانشمندان، اندیشمندان، نویسندگان، پزشکان، روشنفکران عصر و همچنین بسیاری از مردم ساده، قربانی شدند.الحاد، بد دینی و ارتداد، مخالفت با رهبران، اتهام اساسی دراین محاکمه ها بود. انگیزیسیون هم چنین وسیله ای برای غارت اموال محکومین و ایجاد ترس و وحشت در بین مردم بود.
محکمه ی مرگ
یکی از عاملان جنایت ‌های بیدادگران دستگاه تفتیش عقاید تورکمادا بود.تورکمادا در سال ۱۴۲۰ در شهر والادولید اسپانیا به دنیا آمد .
آموزش های ابتدایی را در صومعه ی دومنیکی سان پابلو در والادولید گذراند . در آنجا کشیش ها شخصیت تورکمادا را شکل دادند .تاریخ رسمی تفتیش عقاید با دمینگو دو گوزمن معروف به دومنیک قدیس آغاز می شود . او نخستین مفتش و موسس فرقه ی دومنیکی ها بود . دومنیک قدیس ، تلاش می کرد به فقرا و دردمندان کمک کند .فرانسیس قدیس و دومنیک قدیس هر دو به پیروی از عیسا چشم به مال دنیا نداشتند .آن ها با نیروی جهنمی فقر و استفاده از مردمان ساده دل به جنگ آزادی رفته بودند.
دومنیک ها با ایجاد ترس و با استفاده از فقر کوشیدند تا به اهداف جهنمی خویش دست یابند. در سال ۱۲۳۲ به حمایت پاپ گرگوری نهم بنیاد دولتی و جزایی حفظ ایمان و اخلاق تشکیل شد . این دادگاه دیوان مقدس خوانده می شد . در این دادگاه‌های شکنجه و مرگپیچیده ترین راه‌های شکنجه‌های جسمی و روانی مورد استفاده قرار گرفت .رهبران، چون قدرت یافتند به نابودی انسانیت و آزادگی کمر بستند.
تورکمادا پس از پایان رشته ی الهیات، در سال ۱۴۵۲ به عنوان راهب اعظم صومعه ی سانتاکروزگماشته شد . او همچنین اعتراف گیر هرنان نونز خزانه دار سلطنتی شد . ملکه ایزابلای اول و فردیناند پنجم پس از به تخت نشستن در سال ۱۴۷۴ او را به سمت اعتراف گیر رسمی خود منصوب کردند .
توماس تورکمادا، فردیناندو ایزابلا را واداشت به فعالیت های اعضای سری یهودیان رسیدگی کنند و در سال ۱۴۷۸ نخستین تفتیش رسمی را انجام داد .در سال ۱۴۸۳ تورکمادا به اصرار پادشاه و ملکه توسط پاپ به سمت مفتش کبیر منصوب شد . اودستور ایجاد پنج دادگاه ناحیه ای را داد که رای آنها را خودش صادر می کرد . او به تمام مفتش ها دستور داده بود بی گذشت و سختگیرانه هر جا مرتد، دگراندیش، دانشمند، جادوگر، ساحره، غیبگو، فالگیر، یا مسیحی خطاکاری را دیدند با شکنجه و تحقیر و پرونده سازی از بین ببرند .
کمتر کسی در برابر دیوان تفتیش عقاید تبرئه می شد . اندک زمانی پس از عهده دار شدن سمت مفتش کبیر تورکمادا متوجه شد که در دیوان منطقه مادینا عده ای به ارتداد محاکمه وآزاد شده بودند . این امر او را به شدت خشمگین کرد . تورکمادا دستور داد این افراد و تعدادی دیگررا در برابر نماینده اش محاکمه کرده و سپس همگی آنان بر صلیب های آتشین سوزانده شدند.
در سال ۱۸۴۳ بیش از ۲۰۰۰ انسان را سوزاندند. معروف ترین نمایش عمومی مجازات مرتد ها ( اوتو دی فِ ) نام داشت که به معنای عمل ایمان است. در این مراسم مفتش حکم مرتد را اعلام می کرد و او در برابر چشم مردم شکنجه یا اعدام می شد . این مراسم را از دو هفته قبل اعلام می کردند و جمعیت زیادی جمع می‌شدند تا بر این جنایت هولبار تماشاگر باشند .
پیشاپیش انبوه فقیران و بی سروپایان، دژخیمی،صلیب سفید دومنیک قدیس یا صلیب سبز تفتیش عقاید راکه با پارچه سیاه پوشانده بود به دوش می کشید . به دنبال آنها یک دسته مردان سیاه پوش حرکت می کردند که صلیبی مرصع به دست داشتند . اینها نمایندگان اخوت پیتر قدیس و اعضای دیوان تفتیش بودند . توابین و متهمین با پای برهنه،در حالی که تا کمر لخت شده بودند،پشت سر آنها حرکت می کردند . آنها اغلب شمع‌های خاموش به دست داشتند به این معنا که ایمانشان را از دست داده اند و آخر از همه مفتشین و عده ای از کشیش های دومنیکی آدمک های مرتدان را حمل می کردند که هنوز به دام نیفتاده بودند . این جنایت پیشگان می‌رفتند تا به نام دین بی‌دینان را از میان بردارند.
و چنین بود که هزاران انسان بی گناه، به اتهام های دروغین و به سبب اندیشه‌هایشان نابود شدند.
*
ویل دورانت می نویسد: محکمه تفتیش عقاید، قوانین و آیین دادرسی ای خاص خود داشت. پیش از آنکه دیوان محاکمات آن در شهری تشکیل شود، از فراز منابر کلیساها فرمان ایمان را به گوش می رسانید و از مردم می خواست که هر کدام، از ملحد و بی دین و بدعتگذاری سراغ دارند به سمع اعضای محکمه تفتیش برسانند. آنها را به خبرچینی، به متهم ساختن همسایگان، دوستان و خویشاوندان تشویق می کردند... به خبرچینان قول رازپوشی کامل و حمایت داده می شد و آن کس که ملحدی را می شناخت و رسوا نمی ساخت یا در خانه خویش پنهان می داشت، به لعن و تکفیر و نفرین گرفتار می گشت... طرق شکنجه در جاها و زمانهای مختلف، متفاوت بود. گاه می شد که دست متهم را به پشتش می بستند و سپس با آنها می آویختندش. ممکن بود که او را ببندند چنانکه نتواند حرکت کند و آنگاه چندان آب در گلویش بچکانند که به خفگی افتدو یا طنابی چند بر اطراف بازوان و ساق هایش ببندند و چندان محکم کنند که در گوشت تنش فرو رود و به استخوان برسد.
و هم او می گوید: شماره قربانیان... از سال 1480 تا 1488 یعنی در مدت هشت سال بالغ بر 8800 تن سوخته و 96494 تن محکوم به مجازاتهای دیگر، و از سال 1480 تا 1808 بالغ بر 31912 تن سوخته و 291450 تن محکوم به مجازاتهای سنگین تخمین زده شده است.
***
جیوردانو برونو که خود را همشهری و خادم جهانیان و فرزند خورشید و زمین می خواند در سال 1548 در نولا واقع در نزدیکی ناپل متولد شد.
نام او را فیلیپو گذاشتند. فرزند جیووانی برونو .
۱۵۴۸ سال از میلاد مسیح گذشته بود و کلیسای کاتولیک ، مدعی جانشینی خدا در زمین، در اوج قدرت نمایی و تاراج اندیشه ها و ثروت های مسیحیان بود.
یازده سالش که بود به ناپل فرستاده شد تا در مدارس آنجا سه گانه بخواند. سه گانه شامل دروس دستور زبان ، منطق و عروض بود و راه ورود به مدرسه الهیات و دروازه کشیش شدن.
فیلیپو در سن ۱۵ سالگی به فرقه کاتولیک دومینیکن پیوست و اسم خود را به جیوردانو تغییر داد. در سال ۱۵۷۲ ، در سن ۲۴ سالگی به مقام روحانیت رسید و جامه کشیشی بر تن کرد.
در طول مدت تحصیل ، علاقه جیوردانو به فلسفه برای همه آشکار شده بود و او را به عنوان متخصص خبره هنر حافظه میشناختند.
جیوردانو چند کتاب در باب اصول هنر حافظه نوشت که احتمال میدهند بر اساس اصول هرمنتیک نوشته شده باشد.
هنگام آموزش، فلسفه هرمنتیک (که بسیاری آن را آغازگر افکار رنسانس میدانند) و اصول حرکت بیضوی کوپرنیک را پیش برد. او در این اصول آنچنان کنجکاو شد که ادعا کرد اصول ریاضی حرکت بیضوی را بهتر از کوپرنیک درک کرده است.
برای جوردانو برونو هستی بی پايان و كرانه ناپذير است. او زمين را همچون دانه شنی می داند در ميان صحرای بی پايان هستی، یا قطره ای آب در دریای بیکران وجود.
از نگاه او جهان بی كرانه هستی دارای پاره‌های بی شماری است كه هر يك برای خود و در خود جهانی كامل است. اين بی شماران جهان تکامل یابنده،سرانجام،همگی دريك يگانگی در هم می آميزند و يگانه می گردند.
تنها پس از دو سال که جیوردانو ردای کشیشی پوشید،شبی از ترس بازرسان تفتیش عقاید ، ناپل را ترک کرد و به رم رفت. عمر اقامتش در رم نیز دراز نبود و مجبور شد این شهر را هم به بازرسان واگذارد و فرار کند. در همین سال ، جدا شدن او از فرقه دومینیکن و پیوستنش به فرقه کلوینیست ها نیز به وقوع پیوست و سران فرقه را به فکر چاره جویی برای نابودی اوانداخت.
در سال ۱۵۷۹ ، دینمداران ، جیوردانو را خارج از دین اعلام کردند. او توبه نامه‌ای نوشت که سبب بخشش ظاهری شد ولی دیگر جانش در ایتالیا در امان نبود ، پس راه فرانسه را در پیش گرفت و به لیون گریخت.
در لیون بیکاری به سراغش آمد و وادار شد تا آن شهر را به سوی تولوز و سپس پاریس ترک کند. در پاریس یک انجمن آموزشی ایجاد کرد و شروع به تدریس عقاید خود ونوشتن آنها نمود. در پاریس او نه تنها موفق شد به کمک دوستان مقتدری که در این شهر یافته بود، امنیت لازم برای انتشار آثارش را به دست آورد، بلکه موفق شد برای اولین بار از حلقه روحانیون و قدرتمندان پا را فراتر گذاشته ، باتوده های مردم ارتباط برقرار کند. گواه این ارتباط کمدی مشعل کش بود که به کمک آن نظریات فلسفی اش را در قالبی عامه پسند بیان کرد. از جمله کسانی که به شدت به نظریات او در باب فلسفه و دین جذب شد ، هنری سوم پادشاه انگلیس بود.
در سال ۱۵۸۳ ، به دعوت همین پادشاه ، جیوردانو روانه انگلستان شد و در اکسفورد،بر کرسی استادی به تدریس پرداخت. اسقف اکسفورد، جان اندرهیل و جورج ابوت اسقف کانتربوری به شدت به نظرات برونو حمله کردند و باعث شدند که با وجود حمایت بیدریغ هنری سوم ، جیوردانو از کرسی خودش در آکسفورد محروم و از انگلستان رانده شود.
اسقف کانتربوری، در سخنرانی به مناسبت اخراج برونوگفت :
خدای را شاکریم که این فرد را از میان ما بیرون راند. کسی که بر اساس عقاید مشکوک شخصی به نام کوپرنیک به جوانان ما تعلیم میداد که زمین گرد است و در فضا شناور و آسمان ها ثابت اند و پایدار، حال آنکه آنچه شناور و سرگردان بود، کله کوچک و مغز حقیر خود او بود.
جیوردانو راه آلمان را در پیش گرفت و چند سالی در آن کشور بود تا دعوتنامه ای از شخصی به نام موکنیگو به دستش رسید که می خواست به عنوان معلم خصوصی به ملک او در ونیز برود. جیوردانو به ونیز رفت وپس از دو ماه با شکایت از پیش طراحی شده موکنیگو مبنی بر آموزش کفر به او و فرزندانش، ماموران تفتیش عقاید بر سرش ریختند و او را به زندانی در رم فرستادند تا به جرم آموزش کفر و زندقه محاکمه شود.
برونو هفت سال در زندان در انتظار محاکمه به سر برد.هفت سالی همراه با بازجویی های فراوان و شکنجه هایی چون:برهنگی در زندان، چرخ شکنجه، داغ و درفش.
بالاخره متن کیفر خواست او آماده شد،اتهامات عبارت بود از :
- داشتن عقاید خلاف نظر کلیسای مقدس کاتولیک و بیان عبارات مخالف نظر پاپ اعظم.
- داشتن عقاید مخالف با تثلیث مقدس (پدر ، پسر و روح القدس) و مخالفت با فلسفه عروج و تقدس مسیح.
- ابراز بیانات کفر آمیز در مورد انسان بودن مسیح و انکار فرزندی خداوند.
- عدم عقیده به نان فطیر و شراب مقدس به عنوان گوشت و خون عیسی و مخالفت با مراسم مس ربانی
- داشتن عقیده به تعدد جهانها
- داشتن عقیده به تناسخ ارواح و اشیاء
- مبادرت به انجام جادووآزمایشات شیمیایی
- انکار باکرگی مریم مقدس
برونو پس از تحمل ۷ سال زندان و دهها سال در به دری ، توانی برای مقابله نداشت.ندامت نامه ای نوشت و از تمام عقاید و آثار قبلی خودش ابراز پشیمانی کرد به جز یکی : عقیده به تعدد جهان‌ها . این توبه نامه بازپرس ها و قضات را قانع نکرد. آنها یک توبه نامه کامل می خواستند.
برونو به شخص پاپ متوسل شد. به دوستان سابق و حامیانش نامه نوشت و خواست که نزد پاپ شفاعت کنند.
سرانجام جواب پاپ، رهبر عظیم الشان، به دستش رسید. پاپ ضمن کافر خطاب کردن او، اعلام کرده بود که از عقاید او بیزار است و امیدوار است که قضات عادل، با صدور رای سوزاندن ، موجبات رستگاری او را فراهم کنند!
پاسخ برونو به حکم نهایی قضات ، در حالی که به اجبار بر سنگهای کلیسا زانو زده بود، برای ابد در تاریخ ثبت شد:
عقیده‌ی من آن است که شما، قاضی ها، این حکم را با ترسی بیش از آنچه من از شنیدنش احساس می‌کنم ، صادر کرده اید.
روز هفدهم فوریه سال هزار و ششصد میلادی،وی را به میدان مرکزی شهر رم بردند ، زبانش را با سیخ فولادی سوراخ کردند و فکهایش را با سیم آهنی به هم دوختند و پس از این نمایش هولبار ، باقیمانده بدنش را در مقابل چشمان مردم وحشت زده به آتش سپردند.
روز هفدهم فوریه سال هزار و هشتصد و هشتاد و نه میلادی، شهرداری شهر رم، به درخواست ویکتور هوگو، هربرت اسپنسر، هنریک ایبسن و فردیناند گرگوریویوس، مجسمه یادبود جیوردانو برونو را در محل سوزانده شدن او، درست در مقابل دادگاه تفتیش عقاید برپا کرد تا پیروزمند واقعی را بشناسیم.
جوردانو برونو (۱۵۴۸ - ۱۶۰۰) کشیش و فیلسوف و کیهان‌شناس ایتالیایی بود. او بخاطر عقایدش که مخالف تعلیمات کلیسای کاتولیک بود به حکم دادگاه تفتیش عقاید و با موافقت پاپ کلمنت هشتم در شهر رم سوزانده شد. به همین دلیل برخی او را نخستین شهید دانش می‌دانند. مردی بود که آرزو داشت بشریت را به سمت منطق هدایت کند، می خواست به ما امکان دهد آزادانه بیندیشیم، نه اینکه دیگران شیوه ی تفکرمان را برایمان تعیین کنند.مایکل وایت بر اساس داستان زندگی جوردانو برونو کتابی به نام پاپ و مرد مرتد نوشته است که با ترجمه فروغ پوریاوری به فارسی برگردانده شده است.
**
**
آن‌ها اندیشمندان، آزادگان، هنرمندان را می‌کشند.ژاک دو مولای، ژان هوس، ژاندارک، پاتریک هامیلتون، ویلیام تیندال، میشل سرویت، جیوردانو برونو، از مهم ترین افرادی هستند که در آتش سوزانیده شده‌اند.در آتش ستم و نادانی.آن هاپرچم آزادی و داد و دانایی بردوش داشتند. درفش دانایی و داد و آزادی را برافراشته نگه داریم و مباد که آتش تفتیش عقاید و جهل و خودکامگی، خرمن آزادی و دانش و هنر را بسوزاند. انسان دلیر و دانای روزگار خویش باشیم. سبز و سلامت باش شاهین جان نجفی!

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد