یک روز ، مثل امروز
که همه چیز
کاملا عادی بنظر میرسد،
و برج دیگری در " محمود آباد " نطفه میبندد
اتفاق خواهد افتاد.
روزی مثل امروز که نرخ تازه دلار،
عروسی دیگری را در " نظام آباد" بهم میریزد.
و آقای وزیر از سفر بغداد باز میگردد.
روزی معمولی که همه به سویی میدوند
و احمد بنکدار باز هم همسرش را در کلانتری کتک میزند
درست مثل امروز که
خواهر حسینی خود را از طبقه چهارم
به بیرون پرتاب کرد
.
روزی کاملا عادی و پر اضطراب که
خون شهدا هنوز با اشتیاق در لابلای جمعیت " ولی عصر" پرسه میزند
و دیوانهای بی آزار رکورد دو ضرب جهان را جابجا میکند.
روزی مثل هر روز،
که شکم سیمای ملی از تولید ملی باد میکند.
اما خب ، یک روز عادیست که
کمی غیر عادی میشود،
آنروز باز هم،
تورم رگهای ترافیک شهر را در اختیار میگیرد
و فرودگاهها میهمان پادگانها میشوند.
روزی که تصویر " آقا" کمی و شاید تماماً
پوشیده از برفک میشود.
و چراغ قرمز دیگر قرمز نیست.
یک روز عادی که کمی غیر عادیست
روزی غیر عادی
قبل از همه روزهای عادی دیگر
میدانم اتفاق میافتاد.
تقریبا همینطور که گفتم!
***
محمود آباد ، واقع در جنوب شهر تهران ، بستر کوره پزخانههای کویری
نقاشی : "های کی" از چین