logo





عاشقانه

چهار شنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۰۹ مه ۲۰۱۲

آزاده بی پروا

a-biparva.jpg
و عاشقانه ای
که تمام مرا بیدار می کند
هر شب در حوالی این شهر
قدم می زند
و کوچه ها را به آرامش می خواند
شهری
که پیش از او
تما م خانه هایش یکسان بود
و خیابانهای سردش
به میهمانی آفتاب
دعوت نمی شدند
و روزها
مُردگی بود و پرسه زدن

عاشقانه ای که مرا می داند
اکنون بن بست ها را شکسته است
و لمس ,معنایی یافته
که حروفش
هر شب
بر بالینم
شعر می شوند
و صبحها
شوری از غزل
وقتی که آینه
مرا می بوسد
و غم
تنها شعاری می شود
روی نسیم
و سبک می گذرد
_غمی که لحظات خاکستری
روی دیوارهای وحشت
با رنگی از سیاهیهای دور
که دستانم با لرزه
روی تک تک آجرهایش
می نوشتند
و ماموران ِ اختلال آرامش
تمام اعلام موجودیت یک زن را
شکنجه می دادند_

عاشقانه ای که مرا شنید
میله های انحصار, همه ذوب شدند
و آبراه
دریا

اکنون آسودگی, شطّی ست
که به سینه ام می ریزد
نفسم تمام خواستنها را می بوید
و هجای حرمت نفسهای گرمی را
می داند
که عاشقانه هایش
قلبی را می فهمند
نفسم
وقتی هُرم می گیرد
تمام ِ کوهها دهان باز می کنند
و دنیا گدازه هایش را
روی اندامی می ریزد
صدای قدم زدن ِ امنی که می آید
تمام عاشقانه هایی ست که مرا
به خود می خواند
هیچ محابایی نیست
آنقدر پیچک وار می چرخم
تا درویش ِ آسمان هم شرمگین شود
و دستارش را
پر از پولک های رقصان ِ طلایی
بر سرم ریزد
آنگاه دستان ِ هوا را می گیرم
و تمام شب ِعاشقانه ام را
بوسه می زنم

28 فروردین 1391

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد