logo





تحلیلی از ۷ خوان رستم

دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۷ - ۰۲ فوريه ۲۰۰۹

بیژن باران

bijan-baran.jpg
خلاصه. کمتر فرهنگی در جهان میتوان یافت که در آن یک شاعر زبان و توان یک قوم را ارتقایی ابدی بخشیده باشد. فردوسی در زبان فارسی نمونه ای تک از ارتقای فرهنگی یک قوم است. او نه تنها زبان را احیا کرد تا جاییکه در قهوه خانه ها ورد زبان مردم شد بلکه غرور ملی، خردگرایی، وجدان انسانی را هم تصعید و تبلیغ کزد: چو ایران نباشد تن من مباد؛ توانا بود هرکه دانا بود؛ میازار موری که دانه کش است. هنجارهای انسانی فردوسی از هزاره پیش تا زمان حال و هزاره های بعد دوام داشته و خواهد داشت. شخصیت والا، دانش علمی، وجدان انسانی، عواطف عمیق، استعداد شاعری، تخیل قوی، روایت خطی، حافظه پرتوان، نگاه نافذ، مناعت طبع، احترام بهمنوع، صحت دماغی، سلامت فکری، ارج ارزشها، اشاعه دوستی، سدها مقوله مثبت را در 60 هزار بیت فارسی فردوسی میتوان یافت. آیا تاثیر هومر در یونانی، پلوتارخ در رومی/ لاتین، شکسپیر در انگلیسی، گوته در آلمانی، پوشکین در روسی، معری در عربی، تو فو در ماندارین/چینی، باشو در ژاپنی، حالوی در عبری، و دیگران قابل مقایسه با فردوسی در فارسی است؟ فردوسی سوای زبان و ذهن بیهمتای خود شخصیت و وجدان انسانی همپایه پیامبران دارد که ورای منافع آنی محدود است. او غرور ملی را با خصایل انسانی می آمیزد. در این جستار 7 خوان رستم از کتاب شعر فردوسی مداقه شده؛ بعدها با 12 خوان هرکول و 7 مرتبت عرفانی مقایسه میشود.

مقدمه. در ذهن هر جانوری گذشتن از نقطه مبدا به نقطه مقصد می تواند به پاره خطهایی تقطیع گردد. سگها با قطرات شاش خود این تقطیع را علامت گذاری می کنند. انسان هم عبور مکانی یا زمانی را درذهن خود و سپس در اساطیر و فرهنگ تقطیع می کند. عدد 12 مربوط به ماههای سال و 7 روز هفته که ضربدر 52 هفته تعداد روزهای سال را کمابیش بدست می دهد. هر 3 این داستانهای مربوط به رستم، هرکول، عرفان در وجود یک آمر/ سرور/ ولینعمت و اجرای وظیفه یک فرد در قبال او در امری خطیر مشترک اند. سرور سرنوشت سفر را رقم میزند. درچرخه حیات، تقطیع زمانی با صور ماه /خورشید، گذر فصول، مراحل گهواره تا گور، آمد و شد قدرتمندان در ذهن انسانهای فکور اثرگذار است. اصولن در زندگی ایلیاتی تحرک کودکان، کنجکاوی جوانان، کار سالمندان، پرحرفی/ سکون پیران را میتوان دید. تقطیع مکانی در سفر، جاده، گذرگاه، کاروانسرا، کیلومترشمار دیده می شود. در جوانان پرتحرک و قوی تقطیع مکانی مصداق بیشتر دارد. مانند سفر گیل گمش، سفر اولیس، خوانهای هرکول و رستم. در زندگی شهری تقطیع زمانی با مرتبت عرفانی و مراحل گذر از سفلا به علیا دیده می شود. در سفر مکانی جسارت، قدرت، خلاقیت، مکر، اولویت دارد. اصولن در فرهنگ قومی گذار از خدایان به پیامبران بوسیله پهلوانان اساطیری انجام می شود. یعنی نخست انسان در باره خود، زندگی، مرگ، خواب، سایه، محیط زمینی و آسمانی مانند خورشید، ماه، باران، خشگی ایده هایی را با تخیل و تجربه سرهم میکند. توجه شود غیر از نیاز روزمره زندگی آب، گرمی، نور محرکه کنجکاوی/ شگفتی در روال شناسایی محیط دخیل اند. در 7خوان رستم، سفر زندگی از کودکی به پیری نماد روایتی یافته که در بعد مسافتی تصویر می شود. دیگر این که کاووس نماد قدرتمداران، فردی ضعیف در عقل و عضله است؛ کارها را رستم، نماد اجرایی مردم، انجام میدهد.

هفت خوان رستم در مدتی و منطقه ای مشخص رخ می دهند. ساختار از یک مقدمه در آغاز، به اوج در انتها می رسد. پیمان بین 2 انسان، پدر نماد گذشته و پسر امروزی و نماد آینده، در شرح 7 خوان تاکید می شود. در این داستان جانوران هم نقشی دارند. آنها با انسان قرابت دارند – چه در ظاهر و چه از نظر توارث و ساختمان درونی سرم خون که همان آب دریای شور است؛ محلی که آبزیان آغاز حیات در روال تجمع و تمایز منجر به پیدایش ماهیان، خزندگان، جانوران شدند. جانور غریزه کشف خطرش بیشتر از انسان است. انسان در خواب است. این نشان میدهد که داستان در دوره شهرنشینی و رفاه قشری در شهر شکل گرفته. در این مرحله از تمدن، انسان رام کردن جانوران را پشت سر گذاشته. خوان اول درگیری 2 جانور است. انسان با اسب اتمام حجت می کند؛ در خوان سوم جانور را شماتت می کند. در خوان دوم تشنگی است؛ جانوری آنها را به آب میرساند. خوان سوم ستیز با اژدهاست؛ اسب به کمک انسان می اید تا هردو اژدها را بکشند. در خوان 4 انسان قدرتمند زن جادوگر را می کشد. زن جادوگر نماد اوراد متافیزیکی است که با نیروی مادی خنجر، جادویش- رازهای رمزی طبیعت با عواقب خسارتبار / قتال مانند آذرخش و زلزله- باطل می شود. شاید جادوگر نماد زن بیوه و بی سرپرست در جامعه باشد که در دل برخی مردان وسوسه جنسی و در دل زنانشان حسادت برمی انگیزد. خوان 5 در باره مالکیت علوفه، چریدن جانور در ملک غیر، نزاع 2 انسان در باره حق مالکیت، رجز خوانی 2 پهلوان، پیمان داد وستد بین 2 طرف می باشد. در خوان 6 داستان اوج می گیرد. انسان با موجود افسانه ای دیگر جنگ میکند.

در داستان 7 خوان رستم 3 موجود افسانه ای جادوگر، اژدها، دیو و 3 جانور عادی اسب، شیر، میش، در برابر انسان ظاهر می شوند. گویا تا دوره ناصرالدین شاه در فلات ایران شیر وجود داشت. هر 2 گروه با انسان خویشاوندی دارند؛ جادوگر با وردخوانی رمز مرموز ناشناخته طبیعت است؛ اژدها/ دیو دارای نماد عضله خطرناک /مخرب طبیعت برای انسان است که موضع متخاصم او برای انسان عقلایی/ خردگرا نیست. البته این نیروی رمز و تخریب طبیعت در انسان بدوی در مرحله بعد به آسمان نزول کرده؛ در جامعه انسانی بعدی به سروری قادر /قهار استحاله مییابد که از طبیعت جدا شده چون نیروی پلیسی پندار، گفتار، کردار انسان را رصد می کند. برای اعمال مطابق احکام اجر/ زجر اعمال خواهد کرد. در جادو ابزار/ واسطه وصل رمز و هویدا شیی / ماده ای است که ناپیدا را به آشکار مرتبط می کند. این ابزار با ورد خوانی همراه است. این روال را امروزه هم در مناسک انسانی میتوان دید. خون دیو سفید شفای کوری انسانهای دربند است. ولی گرفتن خون دیو نیاز به جسارت و دانش /راهنمایی دارد. در این داستان رسیدن از مبداء به هدف به 7 پاره خط تقطیع شده. هر پاره خط به یک خوان که خطرناک هم هست منتهی میشود. پیمان و منازعه بین انسانها، درگیری بین و با جانوران، جنگ بین جهان واقعیت و متافیزیک دیده می شود. مراتب مراحل بطور فزاینده ای پرخطر می شوند. شجاعت یک انسان باعث آزادی و بینایی انسانهای دیگر میشود. راوی داستان، فردوسی، از فاصله ای معین قهرمان داستان را با محیط محاط بر او توصیف می کند. البته فردوسی استاد روایت با آرایه های ادبی ابزاری، معنایی، آوایی نو می باشد نمونه ابزاری: زوم، نزدیک شدن راوی به موضوع، از آرایه های مورد علاقه فردوسی است: به تاریكی اندر یكی كوه دید. / سراسر شده غار از او ناپدید. در این سطر/ لحظه روایت، فاصله راوی با تم کوتاه شده؛ طوریکه تمام صحنه دید را فرا میگیرد. زاویه دید افقی انسان 135 درجه و عمودی 85 درجه است. هرم دیدگاه راوی از 2 چشم او تا شیی مورد دید او با 2 چشم عمقیابی در فضا را امکان پذیر می کند. رستم با زبان خود/ پارسی با اسب و اهالی مازندران که زبان تاتی دیگری دارند گپ می زند. اصولن رستم زبانهای دیگری هم مانند تورانی/ ترکی میدانسته.

مقدمه. زال از رستم خواست خود را از زابل به مازندران در 1 هفته، برای نجات سپاه ایران از بند دیوان، برساند. رخش، شب و روز تاخت. رستم 2 روزه راه را به یک روز کوتاه کرد. تا رسیدن به مازندران، رستم برای رهایی سپاه خودی از بند دیوان، در 7 روز، از 7 مرحله ی پرخطر عبور كرد. این خطرها گاهی طبیعی مانند خشگی و گاهی جانوری مانند اژدها یند. در این سفر قهرمان از خشگی زابل در حاشیه کویر لوت به سبزی مازندران می رسد. ولی به دریای خزر و آب کبود بیکران نمیرسد.

خوان اول: بیشه شیر. این خوان نماد نوزادی و وابستگی نوزاد به ولی/ سرپرست است. پس از راه درازی، رستم به بیشه ای رسید. گوری را برای خوردن شكار و كباب كرد. در كنام شیری به خواب رفت. رخش رها در چَرا بود؛ شیری را دید كه به طرف رستم می رفت:
سوی رخشٍ رخشان بر آمد دمان./ چو آتش بجوشید رخش، آن زمان.
دو دست اندر آورد و زد بر سرش/ همی تیز دندان به پشت اندرش.
همی زد بر آن چاك تا پاره كرد./ ددی را بدان چاره بی چاره كرد.
چو بیدار شد رستم تیز چنگ./ جهان دید بر شیر، تاریك و تنگ.
چنین گفت با رخش كای هوشیار/ كه گفتت كه با شیر كن كارزار؟
اگر تو شدی كشته بر دست اوی/ من این ببر و این مغفر جنگ جوی
چگونه كشیدی به مازندران/ كمند كیانی و گرز گران؟

خوان دوم: بیابان بی آب. این خوان نماد کودکی و همکاری/ بازی با محیط است. رستم و رخش در دشتی سوزان با تشنگی دست به گریبان شدند.
بیفتاد رستم بر آن گرم خاك. / زبان گشته از تشنگی چاك چاك.
ناگهان میشی چابك، سر می رسد. آنها را به چشمه ی آبی سرشار راهنمایی می كند. آنها آب گوارا را نوشیده؛ تن خود را در آن شستشو دادند. سپس رستم به شكار رفت. پس از خوردن کباب به رخش اتمام حجت کرد:
تهمتن به رخش ستیزنده گفت:/ " كه با كس مكوش و مشو نیز جفت.
اگر دشمن آید؛ سوی من بپوی. / تو با دیو و شیران مشو جنگ جوی."
بخفت و بیاسود و نگشاد لب/ چمان و چران رخش تا نیمه شب.

خوان سوم: جنگ با اژدها. این قسمت نماد جوانی و درگیری با غرایز لدنی و اقتدار در جامعه است. رستم با اژدهایی بزرگ روبرو می شود. اژدها وقتی به سراغ رستم می آید كه او خفته است. رخش دو بار رستم را از خواب بیدار می كند. ولی هربار اژدها خود را ناپدید میكند. رستم با عصبانیت به رخش پرخاش می كند:
سرم را همی باز داری ز خواب./ به بیداری من گرفتت شتاب .
گر این بار سازی چنین رستخیز./ سرت را ببرّم به شمشیر تیز.
در خون اول رستم اسب را شماتت می کند که با مرگ اسب او نمی تواند به مقصد برسد. در خوان سوم رستم بدخواب شده؛ با عصبانیت اسب را تهدید به قتل می کند. این با شماتت او در خوان اول مغایرت دارد. پس با عارضه محرکه خشم بر رستم گفتارش با حالت طبیعیش مغایر است. برای بار سوم رستم به خواب می رود. اژدها آشكار می شود. ولی رخش از ترس رستم دم نمی زند؛ بسیار نگران است:
دلش زان شگفتی به دو نیم بود / كش از رستم و اژدها بیم بود.
هم از بهر رستم دلش نارمید / چو باد دمان نزد رستم دوید.
جهان كرد روشن جهان آفرین / كه پنهان نكرد اژدها را زمین.
بران تیرگی رستم او را بدید / سبك تیغ تیز از میان بركشید.
بغرید بر سان ابر بهار. / زمین كرد پر آتش كارزار.
برآویخت با او به جنگ اژدها. / نیامد به فرجام هم زو، رها.
بدان سان بیاویخت با پیلتن/ تو گفتی به رستم در آمد شكن.
چو زور تن اژدها دید رخش/ كز آنسان بر آویخت با تاجبخش.
بمالید گوش و در آمد شگفت./ بكند اژدها را بدانِ دو كفت. کتف؟
بدرّید چرمش بدان سان كه شیر. / بر او خیره شد پهلوان دلیر.
بزد تیغ و انداخت از تن سرش./ فرو ریخت چون رود خون از برش.

خوان چهارم: دیدار زن جادو. این قسمت مواجه با بخش مونث خود است که از کرموزم مادری بارث رسیده. با پیروزی بر بخش زنانه رستم بمرحله مردی میرسد. رستم زن جادو گر را با كمند گرفتار می سازد:
میانش به خنجر به دو نیم كرد/ دل جادوان را پر از بیم كرد.

خوان پنجم: نبرد با اولاد. نماد یک مرد بالغ درجامعه در تعامل با اعضای جامعه در این بخش تبلور می یابد. در این مرحله 3 غریزه گریز /گریبانگیری / اغنا و بده بستان دیده می شود. رستم پس از عبور از جایی تاریك به دشتی روشن می رسد. لباسهای خود را خشك می كند؛ در بستری می خوابد. مرد دشتبان وقتی رخش را رها در دشت می بیند با چوبی به پایش می زند. رستم عصبانی می شود گوشهای او را می كشد. دشتبان نالان به سوی پهلوانی به نام اولاد می رود؛ ماجرای را شرح می دهد. اولاد به سراغ رستم می آید. سپس به اولاد و یارانش هجوم آورده همه را تارومار كرد. با كمند خود اولاد را گرفتار می سازد. رستم با اولاد شرط می كند اگر راه مازندران را به او نشان دهد از كشتن اولاد صرف نظر كرده، او را شاه مازندران كند. اولاد میپذیرد؛ به دنبال رستم راه می افتد. راهنمایی او را بر عهده می گیرد تا به جایگاه ارژنگ دیو می رسند.
بدو گفت اولاد: نام تو چیست؟ / چه مردی و شاه و پناه تو كیست؟
چنین گفت رستم :كه نام من ابر / اگر ابر باشد به زور هژبر
به گوش تو گر نام من بگذرد/ دم وجان و خون و دلت بفسرد.

خوان ششم: جنگ با ارژنگ دیو. در این مرحله نبرد با خوی حیوانیت انسان در چیرگی و قدرت او نماد یافته. پیروزی انسان بر حیوان درون خود. دیو شبیه گوریل با انسان در شجره تکامل قرابت دارد. ارژنگ دیو ، فرمانده دیوان، راه بر رستم و رخش می بندد:
چو رستم بدیدش بر انگیخت اسب. / بیامد بر وی چو آذر گشسب.
سر و گوش بگرفت و یالش دلیر./ سر از تن بكندش بكردار شیر.
پر از خون، سر دیو كنده ز تن،/ بینداخت زان سو كه بد انجمن.
چو دیوان بدیدند كوپال اوی/ بدریدشان دل ز چنگال اوی.
رستم به آنها حمله آورده؛ مازندران را از دیوان خالی می كند. به آنجا قدم می گذارد. رخش شیهه یی بلند می كشد. كاووس صدای او را می شناسد:
به ایرانیان گفت پس شهریار / كه ما را سر آمد بد روزگار.
خروشیدِ رخشم آمد به گوش./ روان و دلم تازه شد زان خروش.
رستم خود را به كاووس و دیگر بندیان نابینا می رساند. از حال آنها می پرسد.
گرفتش به آغوش كاووس شاه./ ز زالش بپرسید و از رنج راه.

خوان هفتم: جنگ با دیو سفید. زاغی/ برفی albino موجوداتی هسنتد که ذرات برنزی پوستی آنها قلیل بوده و ظاهری سفید دارند. زال هم albino بود. این نماد توفق بر پدر می باشد که بصورت دیو سفید آمده. این جانشنی میتواند مربوط به سن باشد که کودک به پیری رسیده یا مزبوط به غریزه اودیپوس رقابت پسر با پدر در تصاحب مادر در روانشناسی فروید باشد. كاووس شاه جایگاه دیو سفید و دیگران را به رستم نشان می دهد. به او می گوید درمان نابینایی ما مغز و خون جگر دیو سفید است كه باید در چشممان بچکانی. تهمتن خشمگین بر رخش سوار می شود. دیو سفید در غاری مامن گرفته بود. سایر دیوان او را مراقبت می كردند. رستم به غار تاریك قدم می گذارد. با شمشیر با او در گیر می شود. یك دست و پایش را قطع می كند. با او گلاویز می شود:
چو مژگان بمالید و دیده بشست. / در آن غار تاریك لختی بجست.
به تاریكی اندر یكی كوه دید. / سراسر شده غار از او ناپدید.
به رنگ شبه روی و چون شیر موی / جهان پر ز پهنای و بالای اوی.
سوی رستم آمد چو كوهی سیاه./ ازآهنش ساعد ز آهن كلاه.
تهمتن به نیروی جان آفرین./ بكوشید بسیار با درد و كین.
بزد دست و برداشتش نره شیر. / به گردن بر آورد و افكند زیر.
فرو برد خنجر؛ دلش بر درید./ جگرش از تن تیره بیرون كشید.
همه غار یكسر تن كشته بود. / جهان همچو دریای خون گشته بود.

رستم پس از غلبه بر دیو سفید خون جگر او را بر چشم دربندان چكاند. آنها بینا شدند. سپس قولی را كه به اولاد داده بود عملی کرد. با نامه ی كاووس نزد شاه مازندران رهسپار گردید. اما شاه مازندران به رستم پرخاش کرد. وی به نزد كیكاووس برگشته؛ اظهار کرد؛ چاره یی جز جنگ نیست. چند روز بعد به جنگ شاه مازندران رفت. او را اسیر كرد به نزد پارسیان آورد. كاووس او را كشت؛ به پیشنهاد رستم اولاد را بر تخت شاهی مازندران نشاند.
ز مازندران مهتران را بخواند./ ز اولاد چندی سخن ها براند.
سپرد آن زمان تخت شاهی بدوی./ وز آنجا سوی پارس بنهاد روی.

چند نکته. در خوان 5م، اولاد مردی دهن بین است. او با اعتماد به مرد دشتبان خودی و سوءظن به غریبه، بدون دانستن علت نزاغ، از کوره در میرود. چون موضوع نزاع ناچیز است؛ دعوای رستم با اولاد به پیمان / بده و بستان می انجامد. اولاد راهنمایی تا مقصد را انجام میدهد. دربرابر، رستم وعده فرمانداری مازندران را باو می دهد؛ بطور تلویحی مرگ شاه مازندران را دربر دارد. در کویر افق دور را میتوان دید؛ ولی در جنگل و کوهستان رسیدن به مقصد نیاز به راهنما / بلد دارد. این نشان میدهد که فردوسی در نوشتن خوان 5م آینده را در خوان 7م میدانسته. لذا نوشتن این 7خوان فی البداهه نبوده. فردوسی پلات/ سلسله حوادث مشخصی را پیش نویس کرده؛ در4چوب پلات معینی کتابش را فصل بندی کرده است.

چه در زمان اساطیری رستم و چه در 1000 سال پیش در زمان فردوسی بغل کردن میهمان، نه دست دادن امروزی با او، رسم بوده. البته در خاور میانه و در اروپای شرقی، تحت تاثیر عثمانیها، بغل با گونه بوسی همراه است. سنت بغل و بوس در اروپای غربی بین زوجین رایج است؛ در تصنیف ایتالیایی Bessame mucho در افواه افتاد. در ورود آمریکاییها در ایران دهه های 30 تا 50 ترانه ای در افواه راه افتاده بود: آی تانکیو وری ماچ/ کمتر بکن منو ماچ. I thank you very much

راوی در زمان رویداد داستان روی موجودات متافیزیکی اساطیری فوکوس می کند. در روایت از زندگی آنها، از کجا آمدنشان، گذشته و آینده انها، روابطشان با زوج و فرزندان برای ادامه نسل آنها، سلوک و سنن آنها شرحی داده نمیشود. آین موجودات تخیلی چون رویایی ظاهر شده؛ نقشی بازی کرده؛ بعد ناپدید میشوند. رابطه اساطیر با رویا بوسیله برخی دانشمندان از جمله فروید مورد مداقه قرار گرفته. برخی جانواران اسطوره ای نزد ملل مختلف مانند اژدها، سانتور، گریفین، از ترکیب اعضای بدن چند جانور درست شده اند. گفته شده که رویا اسطوره تخیل فرد است؛ اسطوره رویای فرهنگ عموم است.

در خوان 7م کاووس بخاطر محرکه کین/ نفرت/ اشمئزاز، شاه مازندریان را کشت. علت اصلی این که چگونه در جنگ با مازندرانیها ببند گرفتار شد روشن نیست. ولی شکست و زندان در مازندران او را پر از محرکه نفرت/ انتقام کرده بود.

منابع.

دكتر جدیدی، كتاب ادبیات، مدرس دانشگاه
http://www.amirparizad.com/index.php?option=com_content&task=view&id=1429&Itemid=40

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد