logo





از حوزۀ علمیۀ حائری تا آکادمی موسیقی گوگوش

يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۲۹ آپريل ۲۰۱۲

مهدی استعدادی شاد

mehdi-estedadi-shad.jpg
1- چند شب پیش که در کافه ای با دوستان اهل شعر و قصه دیداری داشتیم، سخن از جمله به برنامۀ آینده نگارش و تکاپوهای قلمی هم رسید؛ و سهم نگارندۀ این سطرها همچنین گفتن از مطلبی با عنوان نوشتۀ حاضر بود.

اما از عنوان که میگفتم، بلافاصله، در چشم دوستان اشاره ای پدید آمد. بعد یادآوری یکی و دو تا از ایشان را شنیدم که انگاری عبارتی نظیر چنین گفته ایی را در جایی دیده اند. رایزنی جمعی البته چیز بیشتری را مشخص نکرد. قرار گذاشتم در جستجوگر اینترنتی بگردم و ته و توی قضیه را روشن کنم تا مبادا نخواسته و ندانسته مدیون کسی بشوم.

در جستجوگر عنوان مشابهی نیافتم که در نوشته شخص و شخصیتی بکار رفته باشد. فقط یک اشاره زیر عنوان "از سروش تا گوگوش" آمده بود که گویا از دهان یکی پریده که به دوره ای وزارت ارشاد اسلامی را در دست داشته است. او(صفار هرندی) در ارزیابی تصمیمهای نظام در پی انتصاب دوباره احمدی نژاد، طیفی از مخالفان را دیده که از سروش تا گوگوش دامنه داشته است. دامنه ای که درمیانه اش حتا نمازخوانانی چند نیز بوده اند.

معنای ضمنی و کنایه گفتۀ وزیر سابق ارشاد آنچنان ارزشی ندارد که ما وقتی را تلفش کنیم. تهمت نماز نخواندن آقای عبدالکریم سروش و خانم گوگوش را خودشان به حتم پاسخ میگویند. البته اگرکه صفار هرندی را رقمی بشمار بیاورند.

از این دادخواهی مومنانه گذشته، ایجاد قافیه و هم وزنی با نام گوگوش هم بواقع کار سخت و دشواری نیست. کاری که بخواهیم بخاطرش به امثال صفارهرندیها امتیازی ببخشیم. اسم هنری گوگوش را با خیلی چیزها میشود همردیف کرد؛ از جمله با "رتوش".

رتوشی که زمانی کسب و کار کسانی محسوب میشد که میخواستند تصویر کریه نظام حاکم را آرایش کنند. نظام خلیفگانی که حتا اعتراضهای امروزی وابستگان دیروزی یا رتوش کاران سابق دست آلوده اش را رو میکنند تا چه رسد به حقایقی که چالشگران دیرینه اش از آغاز ظهور دربارۀ جنایتهایش گفتند.

البته در بطن مجموعۀ افشاگریهای سه دهۀ گذشته، از جمله این نکته هم معلوم شد که سخن احمد شاملو درباره اش درست بوده است. وقتی که در شعری میگفت، برای توصیف هیولای حاکم، "کریه صفتی ابتر است" و ناکارا. بنابراین در شمار وظایف روشنفکری است که در آینده برای توصیف نظام جمهوری اسلامی واژۀ جدیدی را اختراع کند. زیرا کریه و کراهت واقعیتش را جواب نمیدهد.

2- عنوان مطلب حاضر تاکید خود را در اشاره به دو فضای مختلف میگذارد. فضاهایی که در واقع و در مجازی حضور دارند و بدین خاطر نیز باهم شبیه اند. چرا که حوزۀ علمیه و آکادمی موسیقی هم صاحب مکانهای واقعی و هم در اینترنت دارای سایتهای مربوطه هستند.

یکی، تاسیس اش به سال 1922 میلادی در قم بر میگردد. دیگری، با چیزی نزدیک به نود سال فاصله با اولی، در استودیوی در لندن کار خود را شروع و توسط تلویزیون ماهواره ای "من و تو" برنامه های خود را پخش کرده است.

بنابراین رسانۀ صدا و سیمایی و شبکۀ ارتباط جمعی ابزارهایی هستند که این دو نهاد بوسیله آنها در فضای مجازی بدنبال جلب مخاطبان خود میباشند.

فعلا کاری بدین مسئله نداشته باشیم که تعداد مراجعه کنندگان این دو نهاد مختلف خبر از میزان محبوبیت شان در سطح کشور میدهد. البته با شناخت مقدار حمله ای که وابستگان حاکمیت به تلویزیون نامبرده میکنند، میزان محبوبیت "تلویزیون من وتو" میان بینندگان نیز روشن میشود.

اما همین که میتوانیم حوزۀ علمیه و آکادمی موسیقی را در قیاس مع الفارقی پشت سر هم ردیف کنیم کافی است تا روندی را نشان دهیم. روندی که خبر از تغییر رفتار فرهنگی و دگرگونی روحیۀ عمومی در سه دهۀ اخیر میدهد. یعنی رویگردانی عمومی از نهادی که مدعای پاسداری از مقدسات را دارد و متمایل شدن به نهادی که تفریح و سرگرمی مردم را هدف خود قرار داده است.

اینکه حالا کیفیت روند را نیز ارزشگذاری بکنیم مراد این مطلب نیست. چون هنوز نتیجه رقابت میان مریدان دو فضا و نهاد مختلف معلوم نیست.

از یکسو، یکی از آن نهادها (یعنی حوزه) برای جماعتی عامل اشتیاق و دیگری ( یعنی آکادمی موسیقی) عامل بیزاری است.

در حالی که برای گروه دیگر اجتماعی قضیه کاملا بر عکس میشود. ایشان به حوزۀ علمیه مطلقا" بی اعتنایند و برای سرگرمی با رسانۀ ماهواره ای دست و پا میشکنند. حتا حاضرند برای تماس با دست اندرکاران تلویزیون هر هزینه مالی و جانی را قبول کنند. ولی تمام امکانات دسترسی به حوزۀ علمیه را پس میزنند و هیچ خبری از آن نمیگیرند.

بواقع کشاکشی که بر سر ارزشگذاری این دو فضا در آینده میان گروه های اجتماعی صورت خواهد گرفت، در زندگانی فرهنگی و سیاسی کشور نقشی تعیین کننده خواهد داشت.

ولی ما فعلا درباره ش حرفی نمیزنیم. نتیجۀ آن را آینده مشخص میکند. با این حال آنچه ما را به این قیاس مع الفارق میان حوزۀ علمیه و آکادمی موسیقی کشانده، حتا برغم شباهت محصولات صوتی شان( چون یکی واعظ تولید میکند و دیگری ترانه خوان) مقایسه میان امکانات و تولیداتشان نیست. امکاناتی که به نوعی با سرنوشت ایران در آینده گره خورده است. از قیاس منظور دیگری داریم.

مسئلۀ نوشتۀ حاضر این است که نهاد سازان خودی (یعنی آیت الله حائری و خانم گوگوش) را با همتایانشان در سطح فرا ملی قیاس کند. آنهم در زمانه ای که روزگار را در این به اصطلاح "دهکدۀ جهانی" میگذرانیم. دهکده ایی که همپای "فرایند جهانی شدن" پدید آمده است.

لازم است که نگاهی به وضع خود کنیم. عیار حضور خود را بسنجیم. این که کجای این جهان ایستاده ایم یا در واقع به کجا بایستی رهسپار شویم.

از اینرو به حائری ها و گوگوش ها همچون نمونه های رفتاری اشاره خواهیم داشت؛ از تبار اینان، یکی در همرایی با هیئت حاکمه زمانه خود در قم حوزه ای برای تربیت طلاب تاسیس کرد. با این هدف که کشور در خاک خود نهاد و مرکزی برای بازتولید نظری شیعه داشته باشد و به حوزۀ نجف وابسته نماند. نجفی که روزگاری زیر نگین عثمانی بود و به زمانی شهری در کشور عراق شد.

دیگری هنرمندی خود ساخته و آکادمی نرفته است. فائقه آتشین که اسم هنری گوگوش را از دیرباز با خود همراه کرده و در فرارفتن از محدودیتهای موسیقی بومی، که بیشتر حُزن انگیز است تا نشاط آور، با برداشتی از سبک پاپ فرنگیها رهیافتی شادی آور شده است. وی چندین و چند ماهی میشود که با تکیه بر شهرت و تجربۀ چند دهه ای خود بر روی صحنه، آکادمی موسیقی را دایر کرده و به امتحان خوانندگان تازه کار در تلویزیون مشغول شده است.

بواقع گوگوش را در دنیای آنگلو- امریکایی با هنرمندانی مثل مریلین مونرو(متولد 1926) یا مادونا(متولد 1958) میتوان قیاس کرد که بخاطر زمان تولدش(1950) در میان آن دو ستارۀ ترانه خوانی و بازیگری قرار میگیرد.

وی از منظر استفاده از نام هنری و ترانه خوانی برای شخص اول مملکت با مونرو شبیه است که هر دو برای "مستر پرزیدنت" و برای "آقا خوبه، آقا خوب و مهربونه" آواز خوانده اند. ولی از منظر نوآوری در موسیقی عامه پسند(پاپ)، که در زمینه داد و ستد فرهنگی بیشتر صنعت بشمار میرود تا هنر ناب، با مادونا قابل قیاس است. چنان که وقتی پس از خاموشی و ممنوعیت چندین ساله صدایش در ایران به خارج آمد هم از "زرتشت" خوانده و هم از "کیو کیو بنگ بنگ".

خوانندگان یادشده مثل هر ستاره هنری دیگری در این وضعییت نیز با هم شبیه هستند که هر کار و رفتار ایشان زیر ذره بین افکار عمومی قرار گیرد و هر اقدام شان فوری به نشریات بلواری راه یابد. ایشان چهره های آشنای عامه مردمند که حتا کار خصوصی همسریابی شان به بحث عمومی بدل شود. چنان که از ایشان بنوعی اسیران جاذب افکار عمومی ساخته میشود که توسط صنعت سرگرم سازی به دلیلهای مختلف مورد استفاده قرار میگیرد.

البته در قیاس بعدی که دست پروردۀ حوزۀ علمیه را با همتای جهانی اش میسنجیم بلافاصله با توجه افکار عمومی و نقش صنعت سرگرم سازی مردمان در ارتباط قرار نمیگیریم. زیرا کسب و کار افراد بعدی ( یا موضوعهای مقایسه شان) به حیطۀ فکر و تئوری سازی مربوط است و زیاد در معرض دید همگانی نیستند.



3- در ادامه به افکار و سخن مهدی حائری یزدی اشاره ای اجمالی میکنیم. همچنین وی رابخاطر یکسانی فضای آموزش فلسفی و برخی از موضوعهایی که در یزدانشناسی باب بوده، مثل توضیح امر مطلق و تعالی جویی، با چارلز تیلور کانادایی مقایسه باید کرد.

آن معمم به دانشگاه امریکای شمالی رفته، فرزند موسس حوزۀ علمیه یعنی شیخ عبدالکریم حائری یزدی است. وی، دوسال پس از تاسیس حوزه، به سال خورشیدی1302( یا 1924 میلادی) در قم بدنیا آمده است.

وی با اینکه تحصیل مقدماتی و پیشرفته فقه و کلام اسلامی را در حوزه فرا میگیرد و مجتهد میشود، بدین نردبان ترقی قناعت نمیکند.

لیکن در تداوم دانش اندوختن از پدر این رهنمود و نصیحت را میشنود که چشم به مستمری برای طلاب ندوزد زیرا که هزار چشم گرسنه به انتظار دریافت بورسیۀ طلابی است.

نکتۀ جالب این ماجرا در این واقعییت است که موسس حوزه به تناقض در رفتار کشیده میشود. با نگاهی ناشی از تمول مالی و جایگاه اشرافی، فرزند خود را از روند معمول درس خواندن در حوزۀ خود تاسیس کرده جدا میکند. نمیخواهد وی مثل دیگران مستمری بگیرد. به وی راه دیگری را نشان میدهد تا مثل طلبه های جوان و عادی عمر را بسر نکند.

مجموعۀ اطلاعاتی را که در این یادداشت مبنای شناخت و امکان نزدیکی به افکار مهدی حائری یزدی هستند میتوانید در کتاب "آفاق فلسفه"( به کوشش مسعود رضوی،نشر فرزان روز،1379) سراغ بگیرید. کتابی که با یکی و دو مطلب افزوده شده در نشریۀ مهرنامه(شمارۀ سیزده، 1390) باز چاپ شده است.

بدین ترتیب پند و اندرز پدر برای وی راه دیگری را میگشاید. او که به تحصیل و تدریس در دانشگاه تهران میپردازد، در شمار طلاب بسیج شده در حوزه نمیماند تا سپس در شمار ابواب جمعی جریان خمینی گرایی محسوب گردد و خواهان اسلام سیاسی باشد که قدرت و کشورداری را در کمین نشسته بود.

شرح مرحله های بعدی زندگانی حائری از توصیه و پشتیبانی آیت الله بروجردی میگوید که پس از پدر وی بر حوزه مدیریت داشته است.

بروجردی، که در جریانات نظری حوزۀ علمیه به گرایش اسلام نظارت کننده بر جامعه تعلق داشته و مانند خمینی و پیروانش خواهان درگیری بر سر قدرت سیاسی نبوده، آن مجتهد جوان را همچون کاندیدای خود برای تحصیل به امریکا و کانادا میفرستد.

مجتهد جوانی که بعدها در رشتۀ فلسفه تحلیلی موفق به دریافت دکترای دانشگاه میشود. او یکی از نمونه های نادرتلمذ کنندگان حوزه است که گویا بخاطر آینده بینی بروجردی بسراغ آشنایی با غرب و مطالعۀ یکی از نحله های فلسفی اش رفته است.

حائری بدین ترتیب در دورۀ سلطنت پهلوی اول و دوم به حوزه، به دانشگاه و به غرب رفته است. سر جمع تجربیاتش در رساله های نظریش پیدا است. همچنین دریافت خود را از جهان سیاست یا بقول علما تدبیر منزل را در رسالۀ "حکمت و حکومت" ارائه کرده است. رساله ای که در زمانۀ جمهوری اسلامی (یعنی به سال 1995) امکان چاپ در ایران را نمییابد و نخستین بار در انگلستان منتشر میگردد. این رساله، هم بخاطر تفاوت تلقی بر سر مفهوم حکمت و هم داشتن رویکردی نسبتا بردبارانه در ادارۀ امور و نیز رعایت حال شهروندان، با خودکامگی نهفته در ولایت مطلقۀ فقیه در تضاد قرار میگیرد. چنان که همزمان با انتشارش در غرب، نویسنده اش در ایران در روزنامه های وقت مورد حملۀ عوامل دستگاه حاکمه واقع میشود. حائری که در 1302 بدنیا میآید و در1378 جهان را وداع میگوید.

با این حساب حائری بایستی چهار یا پنج ساله بوده باشد که رو در رویی پهلوی اول با نهاد روحانیت به فراز و نشیبهایی رسیده است. بخشی از این دورۀ برخورد و کشاکش را حائری از منظر آقازادگی خود چنین روایت کرده است.

این که سه آیت الله صاحب هژمونی (سید ابوالحسن اصفهانی، میرزا حسین نائینی و شیخ عبدالکرین حائری) در آن زمان سردار سپه به قم رفته را متقاعد میسازند که صلاح مملکت در تداوم سلطنت است.

بنابراین وی در همان موقع با ایدۀ جمهوری وداع گفته است که از الگوی رفتاری آتاتورک در ترکیه الهام گرفته بود. ائتلاف وزیر جنگ وقت کشور با آن علما، وی را به ایجاد سلسلۀ سلطنتی جدیدی ترغیب میکنند.

گرچه، بزعم حائری روایتگر، از سوی مجتهدان به وی القا میشود که پادشاه را همچون نقشی بر دیوار میخواهند. انگاری میخواستند جا برای حضور خودشان در صحنۀ اجتماعی تنگ نشود. جایی که به هر حالت در دورۀ قاجار برای خود دست و پا کرده بودند. با سابقۀ نفوذی که روحانیت با فتوا دادن در زمان سلطنت قاجاریه داشته، البته خود محوری علمای شیعه امری بدیهی بوده است.

اما از تاریخ میدانیم که ائتلاف پهلوی اول با علما مدت زیادی دوام نیاورد. زیرا او که چند سال پیش در قم و نزد مجتهدان سوگند یاد کرده که ایران را در برابر کفار حراست کند، در اولین گام اصلاحات کشور داری با مخالفت روحانیت روبرو میشود. از اینروبرای حل اختلافات همسر خود را برای مذاکره با علما به قم میفرستد. ولی همسر بی چادر نه تنها از سوی ایشان مورد استقبال قرار نمیگیرد بلکه تحقیر هم میشود. بدین خاطر شاه فردایش با قوای نظامی به قم رفته و در مسجد روحانی توهین کرده به همسر خود را تنبیه میکند.

این واقعه یکی از نقطه عطفهایی است که در رابطه میان پهلوی اول و روحانیت زمانه اش وجود داشته است. رخدادی که البته در شرح حال زندگانی حائری بازگو نمیشود.

با اینحال بایستی اشاره کرد که برای روحانیت فقط چادر بر کشیدن از سر زنان به دستور پهلوی اول ایجاد اشکال نکرده است. همچنین ایدۀ رفرم در قانون قضاوت، که بایستی توسط هیئتی فرانسوی و ایرانی انجام میگرفته و نوعی سکولارسازی حقوق و عدالت را پیش میبرده، یکی از علتهای چالش روحانیت و سلطنت پهلوی بوده است.

حائری که در دنیای آنگلو امریکایی درس خوانده، تدریس کرده و رساله نوشته البته در نظریه پردازیهای خود همواره جانب حکومت اسلامی به تعریف خود را داشته و هیچگاه به جدایی ساختار حکومت از نهاد دین روی خوش نشان نداده است. از این منظر شباهتهایی با فیلسوف کانادایی، چارلز تیلور کاتولیک، دارد که در اثر "عصر سکولار" خود خواستار تحدید سکولار گرایی شده تا امر تعالی جویی در جوامع غربی از حاشیه نشینی بدرآید.

منتها انگاری خواسته عمومی و بویژه رویکرد جوانان در ایران امروز ساز دیگری میزند زیرا نه در پی تماس با امور مقدس است که آدرس اصلی اش در ایران حوزۀ علمیه قم است بلکه با هر مشقتی امکانی فراهم میکند تا با برنامۀ آکادمی موسیقی گوگوش خود را سرگرم کند.

اگر روزی پهلوی اول برای کسب حقانیت و رایزنی مجبور بود به قم و نزد روحانیون حوزۀ علمیه برود، امروزه نوجوانان و جوانان ایرانی به "مقدسات" تولید حوزه گرایشی ندارند. در تلویزیون های ماهواره ای دنبال سرگرمی و الگوهای رفتاری خود هستند. جوانانی که همچون قشر یا طبقۀ اجتماعی در سطح افکار عمومی حضور بهم میرسانند و خواسته های خود را مطرح میکنند. مسیر آتی از مجرای خواسته های ایشان میگذرد. چه علما بخواهند و چه نه...

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد