logo





چشم انتظاری های یک سراینده

سه شنبه ۵ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۲۴ آپريل ۲۰۱۲

دکتر منوچهر سعادت نوری

١

شصت وشش سالی شد واز سر، گذ شت
عمرما ا فسا نه بود و سرگذ شت ....
چون چهل سا لی ،حیا ت ما گذ شت
چرخ گرد ون، شیوه ی د یگر به گشت
عصر و عهد كهنه ا ی ، آ مد پد ید
خیل خو نخو ا ر پلید ی ، سر ر سید
حکم و ا مر و قا لب_ نا مرد می
غا لب آ مد ، بر جها ن_ آ د می
گوهر نا ب فضیلت ، نیست شد
بس رذ یلت ، رهگشا ی زیست شد
گفته ی حق ، نا گها ن ا ز کیست شد
عشق ‌ها ، آ زا د ‌گی ها چیست شد
مسند و پیشه ، بسی بی ریشه شد
بیشه ی حرمت ، ا سیر تیشه شد
د رغم ما ، روزها شد ، شب رسید
همره آ ن ، سوز و آ تش ، تب رسید
چون پرنده ، همچنا ن بر با ل خویش
گفته ا یم با آ سما ن ، ازحا ل خویش
ا ز میا ن رعد و برق ، آ تش فشا ن
ا ين ند ا پیچید ه ا ند ر کهکشا ن
فصل سرد و با د و توفا ن ، بگذ رد
خشم و آ سيب ز مستا ن ، بگذ رد
با پرستو ، ما بها را ن آ وریم
چشم ، د ر را هیم و بر ا ين با وریم


٢

ازخشم_ ناگهان_ ‌تو عمریست خسته ایم
وز طبع_ بد گمان ‌تو بس دلشکسته ایم
بیهوده و عبث شده ‌است کار_ ما و تو
در انتظار_معجزه ، حیران نشسته ایم


٣

من ، در گذار راه تو بودم ، به گوشه ای
صبح_ پگاه بود و تو ، از در ، در آمدی
با عشوه ، رخ نمودی و دادی تو بوسه ای
گفتی خوشا ، میان عزیزان ، سر آمدی
بس روز و شب که آتش عشقت به جان دمید
من با خیال_ روی تو آن گوشه ، بیقرار
چشمان من به راه تو مانده ست ، پر امید
از بهر بوسه های دگر، لب به انتظار

٤

آن شب که در هو ای تو ، چشمم به راه بو د
سر نا ی عشق ر ا ، خو ش و شا داب می زدم
نقش و نگار_ د لکش_ تو ، ر و ی_ ما ه بو د
ا ز راه_ دور ، بو سه به مهتا ب می زدم

٥

من منتظر_ چنان شبی هستم
مستانه ، به آشیان من آیی
از عشق تبسمی به سیمایت
خوش ، زندگی_ دوباره بر پایی
اشکی نشود روان، ز چشمانت
یادی نکنی ز رنج_ لب خایی
رخشان به شعف ، شکوه و شادابی
انوار_ شبانه را بیفزایی
جنبش فکنی ، درون_ هر ذره
تا چرخش رقص را تو بگشایی
هم پرده ی شرم را بر اندازی
هم حسن_ جمال_ خویش بنمایی
آن برق نگاه چشم مشگین فام
تابانده ، اشعه ی تمنایی
آن آتش_ لب زمان_ بوسیدن
اسرار_ دلت ، نماید افشایی
آن عطر_ خوش_ زنانه ی تو
چون رایحه ی بهشت رویایی
آکنده برین فضا و پیرامون
آن جذبه ی شور و حال و شیدایی ...
اندام تو شاهکار_ پیدایش
سرشار ز نزهت و شکوفایی
ای بسته ره قرار و آسایش
حقا، که سر آمدی و بیتایی
من منتظر چنان شبی هستم
مستانه به آشیان من آیی
گر بی تو شبی سحرشود، دانم
تو، پرتو نور_ صبح_ فردایی

٦

همچون اسیر_ کشمکش و بلوا
چشمم به ر ا ه_ معجزه ی فردا ست
رقصنده ، بس پرنده ، بر این آ و ا
کآزادی ست و صبح_ رهایی ها ست

بر گرفته از مجموعه سروده‌های "زنجیرها"، "امید و آرزو" و "گٔل غنچه‌های پندار".

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد