برخورد به مسئله اقوام در پرتو یگانگی ملی و یکپارچگی سرزمینی موضوع پراهمیتی است. چگونگی این برخورد امروز در کانون بحثهای بخش بزرگی از سرآمدان جامعه ایرانی قرار گرفته و به مشغولیت ذهنی آنان بدل شده است. درآمیختن این موضوع به اهداف سیاسی و آرمانهای ایدئولوژیک برخی گروههای قومگرا از یک سو و برخورد از نگاه نادرست به مسئله اقوام، به قصد بهرهگیری ابزاری از آن به نام پیشبرد امر مبارزه با حکومت اسلامی و به انگیزهٔ افزودن به «وزنهٔ سیاسی» خود، توسط برخی گروهها، افراد و چهرههای فعال سیاسی از سوی دیگر، زمینه را بر همه گونه سوءتفاهم و کژروی و سوءاستفاده عملی فراهم کرده است. نتیجه چنین سطحی از برخورد با مسئله اقوام ایرانی، همسو و همصدا شدن و امتیاز دادن به گروهاییست که از هماکنون ملت ایران را به «ملتهای» ترک، کرد، بلوچ، عرب، ترکمن و فارس تقسیم و با پراکندن نفرت و دشمنی میان مردم ایران، مقدمهٔ پاره پاره کردن کشور را در عمل فراهم مینمایند. زیرا بستر کژاندیشی که آماده شود، بقیه اسباب و لوازم یعنی اسلحه و زور و پول را هم دیگران فراهم خواهند کرد!
تردیدی نیست که در فراهم آمدن زمینه رشد گرایشهای انحرافی و پرخطر تفرقه افکنانه میان ملت ایران رژیم اسلامی گرانترین مسئولیت را داشته است. این رژیم اسلامی است که زمینهٔ آسیبهای فراوانی بر پیکره انسجام و یکپارچگی ملی و همزیستی و درهمآمیختگی تاریخی قومهای ایران را فراهم ساخته است. اما رفتار هیچ رژیمی، با بالاترین درجه پلیدی هم، نه تنها از ما رفع مسئولیت در تشخیص راه درست نمیکند، بلکه همین بدترین شرایط سخت، آزمون تاریخی دیگریست از درجهٔ خردمندی یا «گسسته خردی» سرآمدان جامعه ایرانی. البته بیشترین انتظار در نشان دادن درجه خردمندی و هوشیاری و استواری اخلاقی از کسانی میرود که در چنین موضوعات مهم مربوط به سرنوشت و هستی کشور معنای تاریخ، حقوق، عرصه عمومی، حوزهٔ فردی و نظم و ارتباط مفاهیم مربوط به هر یک از این عرصهها را میشناسند، یا با عناوینی که برخود گذاشتهاند، انتظار میرود که آنها را بشناسند. از آنان انتظار میرود خوددار و استوار باشند، در سطح عوام وارد در موضوعات اجتماعی نشوند و در بحث به علم و دانش خود متعهد بمانند و چشمها را بر ویژگیهای تاریخی میهنمان نبندند، بیتوجه به ظرافتها و معانی درست مفاهیم و اصطلاحات حقوقی و سیاسی و تاریخی وارد کارزار سخن نشوند. بیش از همه بر آنانست که در این لحظههای پرخطر، به ملت ایران، از راه پایبندی به علمی که به هزینهٔ آنان آموختهاند، یاری رسانند، تا در مسیر صلاح خود و صلاح ملت و کشور بمانند، آن هم از راه روشن ساختن مفاهیم تعریف شده و در جایگاه حقیقیشان. سخن خلاف گفتن از روی ندانستن، شرط عقل و خردمندی نیست، اما سخن ناراست گفتن، به رغم دانش، اگر خلاف اخلاق نگوئیم، به قطع و یقینِ از بیماری مزمن سیاستزدگیست، که بخش بزرگی از جامعهٔ روشنفکری ایران دهههاست که گریبانش در آن گرفتار میباشد.
سهل انگاری و شلختگی در تعریف مفاهیم حقوقی و سیاسی و بکارگیری زبان عامیانه در تعریف آنها را شاید بتوان از سوی بدنه عادی جنبش سیاسی ایران با چشم خطاپوش پذیرفت و با اغماض در آن نگریست که این بدنه هنوز رابطه مفردات نظری و نهادی تشکیل دهنده جامعه مدرن باهم را نمیداند و در این ندانستن است که حاکمیت ملی و حاکمیت مردم را یکی میگیرد، عدم تمرکز به معنای ضرورت شکستن حکومت را با فدرالیسم به معنای ضرورت شکستن حاکمیت یکی میشمرد، حقوق قومی به معنای زیستن در فضای فرهنگی دلخواه و گزینش شده فردی اقوام ایرانی را با حقوق سیاسی و ملی برای اقوام هم ارز میگیرد و از پیامدهای بکارگیری نادرست آنها پاک بیخبر است، اما پذیرش چنین سلوکی از سوی متخصصان رشته حقوق و علوم سیاسی ناممکن است و دَم فروبستن در برابر چنین رفتاری پرخطر. با نگاه و از نظرگاه پایبندی و احترام وافر به تعریفهای علمی و حقوقیست که نوشتهی اخیر خانم مهرانگیز کار، دانش آموخته رشته حقوق و به گفته خودشان؛ از شاگردان ممتاز این رشته، موجب شگفتی شده و سببی برای ناامیدی و احساس خطر بیشتر. از سر این احساس است که از کنار این نوشته بسادگی نمیتوانیم بگذریم، وقتی میبینیم چنین سخنانی موجب تقویت روحیه و جسارت کسانی میشود که با گستاخی شگفتآوری بر بستر و با استناد به همان سخنان نابجای خانم کار دم از جداسری میزنند و ایشان نیز بیاعتنا به خطائی که کردهاند، لب به سکوت بستهاند.
در نوشته «اهوازی و احوازی»(1) به قلم حقوقدان ما، نخست حکایت از معرفی آشنائی دو تن در راهروهای استراحت یک جلسه بحث و گفتگو میرود؛ یکی که خود را اهوازی میداند و آن دیگری که خود را «احوازی» میخواند. دومی خود را عرب میداند و طلبکار و آن دیگری را عجم میخواند که به زبان دیگر «بیگانهٔ گنگ زبان» است! به نظر میآید در همان نخستین لحظهٔ معرفی، «احوازی» ضربه خود را بس کاری وارد میکند! آن هم با پائین کشیدن سطح بحث و با بکار گیری زبان کوچه و بازار و «عرب و عجم» کردنِ مسئله اقوام ایرانی و بود و باش آنان. ضربهی «احوازی» چنان کاریست که ظاهراً تعادل فکری و حضور ذهنی خانم مهرانگیر کار را درهم میریزد، چنان که فراموش میکند ـ یا شاید شرمسار میشود از اینکه ایرانیست؟ ـ تاریخ ایران و حضور قوم عرب در سرزمین ایران از کجا و چگونه آغاز شده است و معنای واژهٔ «عجم» و خطاب ایرانیان با آن کی و چگونه اختراع شده است. ـ یا شاید به فراخور مصلحت همراه شدن با جمع به منظور دوخت و دوز «اتحاد» و گردآوری نیرو ـ زیر ضربهی «احوازی» ایشان حتا فراموش میکنند که دانش آموخته رشته حقوقند و سالیانی، پس از درسآموختگی در این حوزه، زیر عنوان «حقوقدان» به فعالیتهای قلمی مشغول بوده و آثاری عرضه نمودهاند و زندگی خود و خانواده خویش را در مبارزه برای استقرار حقوق بشر در ایران سرمایه کردهاند. از چنین فردی بطور طبیعی انتظار میرود که از این همه کوششهای تخصصی، انبانی پر در برابر عوامفریبیها و کم سوادیهای «احوازی» داشته و بداند که حوزهٔ بررسی چنین موضوعات مهمی، فرهنگ کوچه و بازار نیست. طبیعی است وارد شدن از موضع درست و داشتن حضور ذهن لازم و پاسخ بجا به «احوازی» در آن لحظهٔ معرفی را نمیتوان از همه کس انتظار داشت، اما در لحظهٔ تعمق و به هنگام به قلم کشیدن موضوع چطور؟
متاسفانه تأثیر سخنان عوامانه و کوچه بازاری «احوازی» از ایرانیان عرب زبان و ایرانیان غیر عرب زبان بر خانم کار دامنه دار است و ایشان را چنان در تسخیر و بند خود نگه میدارد که به هنگام نوشتن و حتا تا پایان نوشته نیز نمیتوانند خود را دمی باز یافته و از سطح فرهنگی کوچه و بازار بالا بکشند. غوطهخوردن در فضای فرهنگی عوامانهٔ «احوازی» چنان دراز دامن است که خانم کار بجای تعمق و پرداختن به تبیین و تعریف درست و حقوقی و تفکیک شدهٔ حوزهٔ عمومی و حوزهٔ فردی و روشن ساختن پیوند این دو حوزه و چگونگی مشارکت همگانی در سرنوشت کشور در چهارچوب یک نظام دمکراتیک، بعنوان مهمترین موضوعات ملی ما ایرانیان، و بدون هیچ تلاشی برای نشاندن موضوعات در جایگاه شایسته آنها، با بیاعتنا به آموختههای خود و بیتوجه به ضرورت دامن زدن به یک بحث علمی و تخصصی در حوزه حقوق و علوم سیاسی، و بدون هیچ تلاشی برای خلاصی از عوامگرائی و کشاندن سطح بحث به درجه فرهنگی ـ سیاسی شایسته سرآمدان جامعه، با «احوازی» همصدا شده با زبان عامیانهٔ «ننه نعیمه» و مرثیهسرائی و فروغلطیدن در فرهنگ محلهٔ امانیه همراه با «احوازی» و غرق در خاطرات کودکی «از دست عجم مینالد که... عرب تبارها را شهروند دون پایه میشناسند و با آنها از بالا حرف میزنند.» و «عربهای هموطن خود را مشتی سوسمار خوار میدانند.»
نویسندهٔ مقاله «اهوازی و احوازی» بجای پرداختن به سرچشمه آزادی، به رسمیت شناختن حقوق فردی، برابری همهٔ ایرانیان، مستقل از قوم و قبیله،نژاد، جنسیت، مذهب، زبان و... و بجای تعریف حقوق بشر و حقوق شهروندی و رابطهٔ درست این دو و خواست نهادینه کردن این ارزشها در جامعه و تبدیل آنها به فرهنگ عمومی و جایگزین کردن آن بجای فرهنگهای استبدادی، فاشیستی، سنتی و قبیلهای، با پائین کشیدن فرهنگ الیت جامعه به خرابههای امانیه، سمبه «احوازی» را که «از الاحواز» میگوید و «از عربستان به جای خوزستان یاد» میکند و «چاره را در جدائی میجوید» پرزورتر کرده و در خدمت سازمانهای تجزیه طلب قرار میگیرد و زمینه را برای افراد پریشانگوئی چون انصاف علی هدایت آماده میسازد تا با استناد به نوشته ایشان و بدون هر آزرمی تجزیه ایران را خواسته و بگوید: «عربستان (خوزستان) نفت دارد. گاز دارد. لب دریا است و به راههای آبی جهان مرتبط. اگر از ایران جدا شود، در چند سال، به پای کشورهای عربی آن طرف خلیج میرسد. دههها عقب ماندگی فرهنگی و اقتصادیش را جبران میکند. کار برای بومیها فراوان میشود. درآمدشان بالا میرود. استانداردهای زندگی مادیشان افزایش مییابد و به طبع آن، استانداردهای فرهنگی هم افزایش مییابد. در منطقه و جهان، تحقیر نمیشوند که هیچ، به واسطه استقلال، به خود میبالند. سر بلند میشوند و از حقارتی که اکنون تحمل میکنند، رهایی مییابند.... اگر عاقل باشیم، عربها و خوزستانیها را به تجزیه ترغیب میکنیم تا حقوق انسانی خودمان را بدست بیاوریم. آزادیهایمان را بدست بیاوریم. دموکراسی و حقوق بشر را بدست بیاوریم. از منجلاب و عقب ماندگی که به نام ایرانی و آریایی به ما تحمیل میشود، رهایی یابیم. انسانیتمان را باز یابیم.... چرا آذربایجان، کردستان، بلوچستان، عربستان (خوزستان) و... تجزیه نشوند؟ ایران چه شاخه گلی را بر سر این مناطق زده است که با جدایی از ایران، آن نعمتها و مزایا را از دست خواهند داد؟»(2)
آیا سکوت در برابر چنین سستگوئیهائی نشانهٔ گنگی برخی از ما نیست؟ آیا ایرانی تنها وقتی عرب و عجم و ترک و کرد و بلوچ و... باشد انسانیت مییابد؟ راستی خانم کار موضوع بر سر چیست؟ بر سر استقرار چندین حکومت قومی، خونی، نژادی، زبانی و مذهبی و پیوند خونی و قومی «شهروندان» دولتهای دستساز، با قصد چپاول تازه از راه رسیدگان فاشیست ونژاد پرست، بر سرزمین تکه تکه و سوخته در آتش قهر و کین و.... یا بر سر آزادی همهی ایرانیان و برابری حقوقی انسان آزاد ایرانی با حق مالکیت مشاع و تلاش مشترک و مبتنی بر خلاقیتهای فردی بر سرزمینیست که برای حفظ و نگهداری آن سدههاست کوشیدهاند؟
وقتی در جامعه سیاسی ما، کار بدانجا میرسد که دانش آموخته رشته حقوق ما و «پژوهشگر» دانشگاهها و پژوهشکدههای معتبر جهان از جمله دانشگاههای هاروارد، کلمبیا، براون در آمریکا، موسسه تدا در ژاپن فراموش میکنند که ایران زمین از آغاز تاریخش سرزمین اقوام با زبانها و آداب و رسوم گوناگون بوده و این اقوام علیرغم تنوع و کثرت و تعلقات فرهنگ قومی بر محور وحدت ملی، که نه برخاسته از زور و تسلط یک قوم بر اقوام دیگر بلکه برخاسته از عنصر خودآگاهی نسبت به وضعیت خویش و همچنین وضعیت خود نسبت به غیر، با ایجاد تعادل پایدار میان همهٔ قومهای ایرانی و حفظ آن بعنوان شالوده وحدت ملی نخستین ملت واحد و ملت تاریخی را در جهان تشکیل دادهاند، و وقتی کار ما بدانجا میرسد که خانم کار هم فراموش میکنند، هر ایرانی را به عنوان فرد انسانی دارای حقوق فردی و اجتماعی و سیاسی با دیگر ایرانیان برابر بشمارند و اعتبار و شخصیت فرد ایرانی را مستقل از طبقات، قوم و قبیله و دستجات و.... بدانند و در سالنهای کنفرانسهای تدارک دیده در هزاران هزار فرسنگی آن کشور بلا زده، با احساسات به غلیان آمده با «احوازی» همزبان شوند و همگام با وی آینده ایران را در تقسیم آن به «عرب و عجم»، «ترک و کرد» و... رقم زنند باید گفت: چو کفر از کعبه برخیزد کجا ماند مسلمانی!
1- http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinionarticle/archive/2012/march/25/article/-b654b4d2d7.html
2- http://ensafali.blogspot.ca/2012/03/blog-post.html