«دشمن کیشان به شاه بگفتندی که خواجه بزرگ اغلب اوقا ت خودرادرمجا لست با اوباش میگذراند.شا ه خواجه بزرگ راااحضاربفرمودی وازاوبپرسیدی«شنیده ایم بعضی ازدرباریان با اوبا ش معشورند،خواجه!»
خواجه بزرگ بگفتی «خلاف به عرض قلبه عالم رسانده اند،این خاک پای مبارک،اغلب اوقاتش رابااوباش میگذراند، هیچکدام ازدرباریان رامیانشان ندیده است!»
- آجواد!بازچی شده؟صحرای کربلاراول کردی وخواب نمای اوبا ش شدی؟
- آخه دخترفردوسی باشوکرده توکفش اوباش!
- آجواد!بالاغیرتا،اگه میخوای میونمون شکرآب نشه،دیگه هیچ وقت اسم اون ورپریده روجلومن نیاری ها!
- چی شد؟نفهمیدم،واسه چی یه هوپاک کله پاشدی؟ندیده بودم اینقده توپت واسه ش پرباشه!چی بهش دادی که نخورده؟
- ورپریده انگار از دماغ فیل افتاده، چن دفه ازش تعریف وبهش اظهار ارادت کردیم، با خودش گفت « این منم طاووس علیین شده! »منم تا قیام قیامت باهاش هم کلوم نمی شم. باخودم عهد کرده م دست به قلم نبرم و دیگه هیچوقت یه کلوم ننویسم. الانم خرس خونسار شده بودم و شیش ماه بود رفته بودم تو کما، اگه تو توپرم نزده بودی اصلا و ابداقصد بیدار شدن نداشتم.
- نه اینه که سینه چاکته،شباباچشای بسته میخوابه،خیلیم خوش حاله که روتوکم کرده ودماغتوسوخته،تازه خودشوازشرت آسوده کرده ونفس راحتی میکشه.خدمتیم به اهل عالم کرده،اگه بتونه کاری کنه که اصلادستت بریده شه ونتونی به قلم بزنی، عالمی روازشرنیش عقرب قلمت آسوده کرده.چی بیترازاین!
- پس واسه چی اینهمه عزوجزآه وناله میکنه؟بروهمین دوسه تاشعرآخرشوبخون تابفهمی چی میگم.
- بابابه خودت نگیر!اون یه عالمه سینه چاک داره،دخترفردوسیه،کم الکی نیس که!اگه رو
حرفش به توبود،بایه ایمیل مستقیم بهت میگفت،یایه توک پامیومدپیشت ومیگفت خرت به چند،ازپاریس تااینجاپنج ساعت راهه!مردم عجب غرق توهمن ها!
- لب کلوم،تایه توک پانیادپیشم،دیگه اصلادست به قلم نمیبرم،گوربابای نوشتن،واسه کی؟واسه چی؟سالای آزگاره شب تاصب بیدارخوابی کشیده م وقلم صدتابه یک غاز توچشم زده م،غیرنامهربونی ومکافات چی نصیبم شده؟حالام توهفت آسمویه ستاره ندارم،اگه شاگردبنگاه معاملات میشدم ،حالا واسه خودم برج داشتم.صدخروارهدف وراه عقیده رو ببری دم بقالی یه تفم کف دستت نمیگذاره!
- بازجوادبازی درآوردورفت رومنبر!یه کلوم گفتم دخترفردوسی گفته اوباش،من که این حرفاحالیم نیس،بگواوباش یعنی چی؟گوش مفتی گیرآوردلامصب!
- خیلی خب آجواد،جوش نیارتابهت بگم.
- مختصرومفید،واسم روشنش کن،موعظه م موقوف!
- این «اوباش» ازدهن هرکی دربیاد،یه معنی داره.شاه اونائی روکه زندگی شونوگذاشته بودن کف دستشون ومبارزه میکردن،بهشون میگفت « اوباش».
- درس میفرمائی،بنال،اماموعظه موقوف.
- شکنجه گره بهم میگفت« پدرسگ اوباش!واسه آقازبون دازی کردی!زبونتوازحلقومت میکشم بیرون!این اوباش روببرین تواطاق تمشیت!بلائی سرش بیارین تاننه ش به عزاش بشینه!بعدشم این اوباشو بندازین توانفرادی،بمونه تااوباشگری یادش بره!»
- نوش جونت!خیلیم عبرت گرفتی،نرودمیخ آهنی درسنگ فرو!
- پابرهنه نپرتوحرفم،آجواد!رشته حرف ازدستم درمیره!
- خیلی خب بابا!بنال بینم!موعظه موقوف ها!
- اعلیحضرت سیدعلی فرمود«اونقده این اوباش روتوکهریزک گوشمالی بدین که هفت پشت شونم هوس اوباشگری به سرشون نزنه دیگه!...
- میدونی چیه؟توخودت مصداق کامل «اوباشی»!
- عجب!چی جوری به این شق القمررسیدی،آجواد؟
- شکنجه گره بهت گفت«ولت میکنیم،اگه دست ازاوباشگری ورنداری،بایه گلوله خودمونو ازشرت خلاص میکنیم.نتونستی اوباشگریتوول کنی،زدی به چاک محبت!
- اگه نمیزدم بیرون الان لای دست بابام بودم که،پهلوون زنده ش عشقه،آجواد!
- پهلوون!توی اوباش خودتوپهلوون میدونی،شرم آوره!
- کجام کمتره؟
- کجات کمترنیس؟خجالت آوره!
- کجاش خجالت آوره؟واسه منم بگوتاسرافتادشم،آجوادگل!
- تومصداق اوباش کاملی!
- بابایه چشمه شو بگوتامنم خرفهم شم لاکردار!
- دوسال پیش لارناکابودی،پارسال استانبول بودی،چن وقت پیش پراگ وبراتیسلاوابودی، بعدشم رفتی روم،ونیزوفلورانس،ده روزم نمیشه که ازشیکاگو،برکلی سانفرانسیسکو
لوس آنجلس وسانتیاگوبرگشتی.بیست وچارساعته مفت میخوری ومی نوشی وسیرآفاق میکنی،شبام تاخروسخون بیدارخوابی میکشی وچرت وپرت مینویسی،اوباشگری شاخ نداره که!
- چراشوازاونائی بپرس که من هدف دارو تبدیل به اوباش ومفخور فعلی کردن آجواد!!!!!
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد