logo





كارگران تلاش برای ایجاد تشكل‌ را به محال حواله نمی کنند!

چهار شنبه ۱۶ فروردين ۱۳۹۱ - ۰۴ آپريل ۲۰۱۲

ناصر اصغری

دم توانائی كارگران در ایجاد تشكلهای توده ای خود، همانا "از بین رفتن مجراهای ایجاد تشكل‌های كارگری به صورت آزادانه" است و نه چیز دیگری. بنابراین در بین فعالین كارگری اختلاف نظر هست؛ كارگر خودكشی می كند؛ تشكل كارگری ایجاد نشده است؛ "عدم وجود اطلاعات آزاد" و هزار یك مسئله دیگر، همه اینها را برسمیت می شناسم و در عین حال همه اینها را ابتدا محصول سركوب وحشیانه ای می دانم كه جمهوری اسلامی در این سه دهه بر كارگران تحمیل كرده است.
چندی پیش نشریه ای به آدرس ای میل من هم میل شده بود كه نوشته ای تحت عنوان "تشكلهای كوچك ارگانیك، گامی به سوی توده ای گشتن مبارزه!" در آن توجه من را به خود جلب كرد. این نوشته كوتاه، در كنار موضوعات مختلف، یك حكم نیز دارد كه اشاره ای به آن لازم است زیرا این حکم تلاش تاکنونی و در نتیجه تلاش آتی فعالین کارگری درباره ایجاد تشکل را بی خاصیت اعلام میکند. نوشته با این حكم شروع می شود: "در شرایط موجود سیاسی حاكم بر ایران كه از درجه بالای اختناق برخوردار است، ایجاد تشكل‌های توده‌ای می‌تواند بسیار سخت و در برخی مراكز با شرایط فعلی به نوعی غیر ممكن به نظر برسد". نكته "به نظر برسد" را می توان چنین تفسیر كرد كه نویسنده در ادامه راه حلی ارائه بدهد كه چنین نیست، اما چنین "به نظر می رسد". اما نتیجه گیری ای كه ایشان به آن می رسد چیز دیگری است: "ایجاد جمعها و گروهها در محلهای کار توسط تعدادی از فعالین کارگری میتواند در شرایط مناسب توده کارگر را بسیج کرده و به سازمانها و تشکلات توده ای تبدیل گردند. هر درجه از سازمانیابی و با هر تعداد از فعالین امری مفید و ضروری است و میتواند سر منشا تجمعات وسیع در زمان مناسب دیگری باشند."

این حكم نقض غرض است. نمی شود برای رسیدن به تشكل توده ای، تشكل توده ای درست نكرد و فراخوان ایجاد محافل مخفی فعالین كارگری داد. این محافل همیشه بوده اند و منتظر فراخوانها هم نمانده اند. اگر یك چنین افقی بر فعالین جنبش كارگری مسلط شود، باید در فعالیت سه دهه فعالین كارگری برای ایجاد تشكلهای توده ای كارگران تجدید نظر كرد. منطقا باید تلاش چندین ساله فعالین كارگری برای پس زدن خفقان و نظامی كردن محیط كار برای ایجاد تشكل‌های كارگری را یكسره باطل اعلام كرد. اگر امروز فعالین كارگری رسما ـ و نه "فعالیت به صورت مخفیانه‌ی آن" كه در این نوشته چند بار به آن اشاره شده است ـ خواست تشكل توده ای كارگران را به بخشی از مطالبات جنبش كارگری تبدیل كرده اند، حاصل یك مبارزه مداوم و پیگیر بوده است. "مبارزه مدوام و پیگیر" كارگران یك خصلت توده ای كارگری در تقابل با درك روشنفكری از مبارزه كارگران است. كارگران برای به كرسی نشاندن مطالبات خود، از هر جنس كه باشد، مجبورند متحد شوند و متحدانه در مقابل كارفرما ظاهر شوند. این نه از سر مراجعه ای است به تجربیات مندرج در كتابهایی كه نویسنده مقاله مورد بحث به آن اشاره كرده است، بلكه از سر ضرورت زندگی كردن و بقاء خود و خانواده خود است كه كارگران مجبورند تشكل درست كنند. مطمئن نیستم كه هیچ كسی از چهار، پنج هزار كارگری كه بر ایجاد "سندیكای كارگران واحد" و یا دو، سه هزار كارگری كه بر ایجاد "سندیكای كارگران نیشكر هفت تپه" پافشاری كردند و دوفاكتو این تشكلها را ایجاد كردند، با تجربه كتابی به سراغ ایجاد این تشكل‌ها رفته باشند! محافل و شبكه های فعالین كارگری كه همیشه هستند و یك چنین محافل و شبكه هایی را هم درست می كنند كه به معضل بی تشكلی كارگران همین امروز جواب بدهند، نه اینكه برای وقت گل نی حواله كنند، حتما حواسشان به تجارب مبارزات كارگران در دیگر جاها هست و از آنها حداكثر استفاده را می كنند. كارگر اما بطور عملی متوجه این مسئله می شود كه روبرو شدن با كارفرما و تسلیم نشدن به وی بدون پشتوانه دیگر رفقایش عملی نیست و جز تهدید، ارعاب، اخراج چیزی دستگیرش نمیشود. اما روشنفكری كه برای خودش یك دوره دو سه ساله تعیین كرده كه در این دوره به تشكل توده ای برسد و با سپری شدن این دوره، پروژه اش عملی نمی شود، برای كل جنبش كارگری تئوری می بافد كه چنین ایده ای باطل است! قبلا همین تئوری بافی را از "كمیته هماهنگی لغو كار مزدی" هم كه ظاهرا به هیچ چیزی كمتر از "سرمایه ستیزی" و "لغو كار مزدی" رضایت نمی دادند، دیده بودیم؛ كه مهر باطل بر ایده های خود كوبیدند و گفتند بروید وعده مدیریت ایرانخودرو را برای ایجاد شوراهای اسلامی كار را بپذیرید!


كارگران و سركوب

نوشته "تشكلهای كوچك ارگانیك ..." در جای دیگری می گوید: "طی دوران حكومت جمهوری اسلامی به عنوان نماینده‌ی در قدرت سرمایه داری، نه تنها مجراهای ایجاد تشكل‌های كارگری به صورت آزادانه از بین رفته، كه علاوه بر آن و متأسفانه، درك ضرورت ایجاد تشكل نیز به یك معنی گاها رنگ باخته است، و این چنین می‌شود كه، كارگران در شرایط عدم وجود اطلاعات آزاد و دیگر مسائل، در مسیر مبارزه‌ی روزمره‌ی خویش، نه گامی به سوی اتحاد كه به سمت نابودی خویش نیز گاها برمی‌دارند، در این مورد می‌توان به خودكشی یك كارگر در برابر تهدید به اخراج از كار، در شركت مزدا اشاره داشت كه همین چندی پیش اتفاق افتاد." چند مسئله مهم در این پاراگراف با هم قاطی شده اند. به سركوب جمهوری اسلامی اشاره می كند، اما نتیجه می گیرد كه "درك ضرورت ایجاد تشكل رنگ باخته است". اگر فرضا، كه یك فرض نابجا و غلطی است، پافشاری بر ایجاد تشكل رنگ باخته است، نه بخاطر درك ضرورت آن؛ كه بخاطر همان فاكتور سركوب است كه فعلا پافشاری بر ایجاد آن را از جلوی صحنه به پشت پرده رانده است. مسئله دیگری كه در پاراگراف فوق به آن اشاره می شود، این است كه كارگران نه گامی به سوی اتحاد كه به سمت نابودی خود بر می دارند. و مثال ایشان هم خودكشی یك كارگر در شركت مزدا است. اگر خودكشی كارگران مثل خودكشی راهبه های تبتی یك اقدام سیاسی، منسجم و ایدئولوژیك بود، آنوقت می شد گفت كه این یك شیوه اعتراض عقب مانده ای است كه كارگران به آن روی آورده اند. اما اگر این یك اقدام ایزوله و اساسا از سر استیصال یك و یا حتی چند كارگر بوده باشد، نمی توان آن را با "رنگ باختن درك ضرورت ایجاد تشكل" توضیح داد. در همان حالی كه كارگر مزبور خودكشی می كند، رفقایش در راه رساندن وی به بیمارستان برای احتمال نجاتش، شعار ایجاد تشكل كارگری سر می دهند. این در عالم واقع توجیه دیگری است برای اینكه نویسنده تقصیر بی تشكلی كارگران را به گردن خود كارگران بیاندازد.

بنابراین عدم توانائی كارگران در ایجاد تشكلهای توده ای خود، همانا "از بین رفتن مجراهای ایجاد تشكل‌های كارگری به صورت آزادانه" است و نه چیز دیگری. بنابراین در بین فعالین كارگری اختلاف نظر هست؛ كارگر خودكشی می كند؛ تشكل كارگری ایجاد نشده است؛ "عدم وجود اطلاعات آزاد" و هزار یك مسئله دیگر، همه اینها را برسمیت می شناسم و در عین حال همه اینها را ابتدا محصول سركوب وحشیانه ای می دانم كه جمهوری اسلامی در این سه دهه بر كارگران تحمیل كرده است.

معنای تشكل برای كارگران

همچنانكه از تیتر نوشته "تشكلهای كوچك ارگانیك ..." بر می آید، "ایجاد محافل مخفی فعالین كارگری" مركز ثقل نوشته فوق است برای انجام كارهائی در دورانی موهوم و جادوئی. می گوید: "ایجاد جمعها و گروهها در محلهای کار توسط تعدادی از فعالین کارگری میتواند در شرایط مناسب توده کارگر را بسیج کرده و به سازمانها و تشکلات توده ای تبدیل گردند. هر درجه از سازمانیابی و با هر تعداد از فعالین امری مفید و ضروری است و میتواند سر منشا تجمعات وسیع در زمان مناسب دیگری باشند." فرض نویسنده این است كه چنین محافل و جمعهایی وجود ندارند. این درك كسی است كه كلمه كارگر را در اخبار دیده است. این محافل حتی در سیاه ترین دوره های خفقان هم وجود داشته اند. می توان با مراجعه به خاطرات فعالین كارگری ای مثل یوسف افتخاری و آلبرت سهرابیان و همچنین تجارب به تحریر در آمده فعالین كارگری زیادی در دوره خود رژیم اسلامی، به دهها مورد مشخص اشاره كرد. در ثانی، حكم پاراگراف نقل قول شده به درد كارگران نمی خورد چرا كه مسئله ایجاد تشكل را به زمان نامعلوم دیگری موكول می كند. منتها آن "زمان مناسب دیگری" كدام است؟ نویسنده در یك پاراگراف بلند و پیچیده جواب این "زمان مناسب دیگر" را می دهد كه خلاصه آن پاراگراف چنین است: "نگاه كردن به جنبش كارگری روسیه بعنوان یك تجربه بزرگ در دوران انقلاب اكتبر برای آموختن شیوه های سازماندهی باید یكی از موجبات پدید آمدن انقلاب و پیروزی آن در شرایط خاص انقلابی باشد." این حكم شاید و فقط شاید، برای ورود به انقلاب به درد فعالین كارگری یك گرایش خاص بخورد. اما به درد حل معضل بی تشكلی كارگران نمی خورد. تصور ما این بود كه نوشته فوق دارد راه حلی جلوی فعالین كارگری برای ایجاد تشكل توده ای كارگران می گذارد؛ وی اما دارد كارگران را برای ورود به دوران انقلابی آماده میكند! معلوم است كه باید از تجارب انقلابات دیگر برای انقلاب خودمان استفاده كنیم. اما اینجا بحث كه بر سر كارگران و انقلاب نیست، بحث بر سر ایجاد تشكل توده ای كارگران است.

بالاتر گفتم كه تصویر یك روشنفكر از كارگر و مبارزه كارگری وارونه است. اینجا هم این تصویر به نمایش گذاشته شده است. كارگر هم مثل هر انسان دیگری اول از هر چیزی به فكر زنده ماندن است. به فكر این است كه یك قرص نان بر سر سفره خانواده اش بیاورد. اینكه كارگر یك طبقه انقلابی است و با اعتصاباتش و با خواباندن شریان اقتصادی یك مملكت، می تواند سرنوشت قدرت سیاسی را تعیین كند، بحثی است كاملا جدا، كه ابتدا باید متشكل بشود و فعالین گرایش كمونیستی هم می توانند در متشكل كردن آن فعالترین بخش جنبش كارگری باشند و هم اینكه در تشكل توده ای كارگران با مكانیزمهای سیاسی رهبری آن را بدست بگیرند و كارگران را در شرایط انقلابی به نفع انقلاب وارد میدان بكنند. اینها، همچنانكه كه گفتم، مقولات و معادلاتی هستند كه بعد از ایجاد تشكل توده ای وارد معادلات می شوند. اما در غیاب یك چنین تشكلات و فعالیت و فعالینی، كارگری كه هنوز انقلابی را در چشم انداز نمی بیند، كه یكی از بحثهای نوشته فوق نیز هست، در شرایط معیشتی ای كه جمهوری اسلامی برایش بوجود آورده است، اتفاقا می تواند برای زنده ماندن دست به كارهایی بزند كه اتحاد كارگری را چنان داغان كند كه هر كسی را ناامید كند. مثال اعتصاب شكنی، مثال راسیسم و نژاد پرستی و تبعیض، مثال استیصال و غیره كم نیستند.

یك واقعیت مهمتر این است كه توده كارگران ابتدا به ساكن تشكل را برای ورود به انقلاب درست نمی كنند. این هم یك تصور نادرست دیگر از تشكل توده ای كارگران است. می شود با تشكل مثل انقلاب روسیه وارد انقلاب شد. می شود بدون آن هم مثل انقلاب ٥٧ ایران، انقلاب مصر و انقلاب ٨٨ ایران هم وارد انقلاب شد. می شود با وجود تشكل كارگری هم وارد انقلاب شد، بدون اینكه توده انقلابی و خود كارگران متشكل در آن تشكل‌ها هم انتظار انقلابی شدن از تشكل داشته باشند، مثل نمونه تونس. وزنه اینجا بر می گردد به گرایش سوسیالیستی كه توانسته است در تشكل توده ای كارگران نیرو بشود و اعتماد كارگران را جلب كرده است. كارگر علی العموم نمی تواند منتظر وقت گلی بماند تا تشكل خود را ایجاد كند. همین امروز تلاش می كند آن را جامه عمل بپوشاند. شاید سخت باشد، اما نمی تواند از آن دست بشوید و بگوید "نمی شود". برای كارگر این مسئله اختیاری نیست.

نوشته یاد شده به نكات پراكنده و مختلفی اشاره می كند كه متأسفانه پر است از احكام نادرست و غلط كه بعضا حتی می شود از آن چنین نتیجه گرفت كه كارگر ابتدا كمك كند به نیروهائی كه شاید می خواهند شرایط دمكراتیكی را ایجاد كنند كه بشود آزادنه و بدون دردسر به دنبال ایجاد تشكل توده ای بود. اما ترجیح می دهم كه اینجا وارد این بحث نشوم و خود را به همین نكاتی كه در حول موكول كردن تشكل توده ای به نامعلوم و غیره، كه به آن اشاره شد، محدود كنم.*

٢ آوریل ٢٠١٢

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد