logo





دوران تازه ای از جنبش انقلابی ایران

به مناسبت سی امین سالگرد انقلاب بهمن ۱۳۵۷

چهار شنبه ۹ بهمن ۱۳۸۷ - ۲۸ ژانويه ۲۰۰۹

باقر مومنی

bagher_momeni.jpg
به نظر من یکی از کارهای مفیدی که می توان به مناسبت سی امین سال انقلاب ١٣٥٧ در سایت ها و مطبوعات و دیگر وسایل خبری و اطلاعی انجام داد نقل مطالبی است که صاحبنظران، گروه ها و صنف های گوناگون اجتماعی، در جریان انقلاب اظهار داشته اند. بدون شک عده ای از نویسندگان این مطالب، اینک پس از سی سال، به شیوه ها و اشکال و در سطوح و از جهات گوناگون در نظرات و موضعگیری های آنزمان خویش تجدید نظر کرده اند اما نقل این مطالب فضای فکری آن زمان را، به صورت واقعی و آن چنان که هست نشان می دهد و به احتمال قوی به روشن شدن چگونگی و چرائی تحولات انقلاب یاری می رساند. به همین دلیل من به نوبة خود برای کمک به انجام چنین طرحی مطلبی را که در تاریخ ١٠ بهمن ١٣٥٧ نوشته و منتشر کرده ام برایتان می فرستم. باشد که به روشن شدن تاریخ و تحلیل تاریخی فضای سی سال پیش کمکی بکند.
با آرزوی موفقیت
باقر مؤمنی


دوران تازه ای از جنبش انقلابی ایران
شرایط اجتماعی ـ سیاسی کنونی ایران با تحولات اقتصادی ـ اجتماعی که پس از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢روی داد ارتباط مستقیم و نزدیک دارد. در جریان جنبش ملت ایران در سال های پس از شهریور ١٣٢٠ این کودتا به مثابة پیچ تندی بود که همه چیز را به سود استقرار دیکتاتوری فاشیستی طبقة حاکمه ای، که نه تنها از نظر سیاسی بلکه از نظر اقتصادی نیز مباشر و کارگذار انحصارهای امپریالیستی جهانی است، پایان داد و کشور را به مستعمرة کامل آمریکا مبدل ساخت.
این کودتا مستقیما به وسیلة امپریالیسم آمریکا و با توافق امپریالیست های دیگر طرحریزی و با همکاری دربست تمام عوامل داخلی آن ها انجام شد. این عوامل که به طور عمده کارگزاران سرمای هداری امپریالیستی بودند برای انجام کودتا نه تنها عناصر سرمایه داری بزرگ وابسته بلکه حتی عناصر مرتجع فئودال را نیز به کمک خود خواندند و از عناصر ضعیف و فرصت طلب و یا خائن درون جنبش ضدامپریالیستی، که نمایندگان قسمتی از بورژوازی متوسط سازشکار بودند، سود جستند.
پیروزی قدرت حاکم داخلی و امپریالیست ها بر ملت و جنبش ملی، که پس از یک رشته توطئه های ناموفق سرانجام در کودتای ۲۸ مرداد به دست آمد، تنها ناشی از برتری نیروی آن ها نبود بلکه ضعف های درون جنبش، و به طور عمده رهبری آن، در تدارک موجبات این پیروزی سهمی بزرگ داشت.
در سال های پیش از کودتا نیروی عمدة جنبش، که مضمون اصلی آن ملی کردن صنعت نفت بود، از دو قسمت متمایز تشکیل می شد: حزب تودة ایران به عنوان عنصر دموکراتیک، که سابقه ای ده ساله داشت و جبهه ملی به عنوان عنصر ملی که بر پایة نیروهای پراکندة ملی و به طور اساسی در جریان مبارزه در راه ملی شدن صنعت نفت شکل قطعی به خود گرفت.
جبهة ملی که از عناصر منفرد و سازمان های گوناگون نسبتاً کوچک تشکیل یافته بود به طور عمده با رهبری مصدق متمایز بود که در عین حال در مراحل اول مبارزه چهره هایی نظیر سیدابوالقاسم کاشانی نیز با او برابری می کردند. این جبهه که تنها شعارش ملی کردن نفت بود نقش توده ها را بی اهمیت تلقی می کرد و به همین سبب برنامة اصلاح طلبانة دیگری، که با طرح و اجرای آن بتواند توده های خورده بورژوا و دهقان و کارگر را به دنبال خود بکشاند و آن ها را در درون جنبش به صورت فعال نگاه دارد، نداشت و چون در اثر کارشکنی های امپریالیست ها اقتصاد نفت نیز فلج شد این توده ها اندک اندک مأیوس و غیرفعال شدند. در رهبری جبهه نیز در طول زمان نفاق و شقاق افتاد و عناصر سرشناس آن یکی پس از دیگری از مصدق کناره گرفتند و حتی در برابر او سنگربندی کردند، به نحوی که در آستانة کودتا جز تنی چند از یاران اصولی و علاقمند به مصدق کس دیگری در کنار او باقی نماند. اما در درون قدرت دولتی نیز که به عنوان نیروی اجرایی جبهة ملی باید عمل می کرد، در اثر این که در اساس دست نخورده مانده بود، عناصر نامطلوب و ناباب، که مُدام به ضد جنبش عمل می کردند، فراوان یافت می شدند. مجموعة این ضعف ها و در عین حال پایگاه ایدئولوژیک و اجتماعی جبهة ملی سبب می شد که در مورد شاه و دربارش، که به مرکز توطئه به ضد جنبش تبدیل شده بود، نتواند سیاست قاطعی در پیش گیرد و مصدق خود شعار «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» را مطرح ساخت ولی معلوم شد که در شرایط اجتماعی ـ تاریخی کشور ما این شعار نمی توانست تمام و کمال تحقق یابد.
به این ترتیب فقدان برنامه در مورد اصلاحات اجتماعی، جدا شدن عناصر ضعیف و سازشکار از جبهة ملی ـ که نتوانست به وسیلة الحاق عناصر انقلابی جبران شود ـ وجود عناصر فراوان ضد جنبش در درون دولت و بالاخره لیبرالیسم مصدق و رهبری جبهه در برابر دشمن اصلی کار را به آنجا رساند که مصدق ضمن ترس از تودهای شدن جنبش، خود را در برابر نیروهای امپریالیستی و توطئه گران داخلی ضعیف ببیند و میدان را به سود آنان رها کند.
اما آن چه که به حزب تودة ایران مربوط است این سازمان، که عظیم ترین نیروی متشکل و مرکز تجمع زحمتکشان و روشنفکران دموکرات و ترقیخواه بود، گرفتار اپورتونیسم و سوویتیسم ـ که وجه دیگر اپورتونیسم، یعنی برخورد اپورتونیستی در برابر انترناسیونالیسم و جنبش انقلابی جهانی است ـ بود. این اپورتونیسم و همچنین بوروکراسی، به ویژه در سال های مبارزه در راه ملی شدن صنعت نفت، شدت خاصی یافت. به علاوه در موارد بسیاری رهبری آن عدم صلاحیت خود را در برابر مسائل عمدة جنبش نشان داد. این حزب که تا این زمان نیروی متنفذ توده ای دیگری در برابر خود ندیده بود در مواجهه با نفوذ جبهة ملی و رهبر آن به جای تحلیل این پدیده، به تبع الهامات تئوریک و سیاسی متحجر و اشتباه آمیز، در برابر آن سنگربندی کرد و با چپ روی های خود جنبش ضدامپریالیستی را دو شقه کرد. رهبری این حزب پس از آن که در جریان حوادث متوجه خطای سیاسی و تاکتیکی خود شد به راست غلطید و برای از میان بردن اثرات سوء آن همه چیز و حتی خود را در اختیار رهبری جبهة ملی نهاد و به دنبال آن به راه افتاد بی آنکه خود برنامة خاصی برای مواجهه با توطئه ها ارائه دهد.
به این ترتیب اپورتونیسم چپ که در یک سال آخر نهضت از راست سر درآورد و سیاست دنباله روی پیشه کرد در آستانة کودتا کوچک ترین شخصیتی از خود نشان نداد و دست بسته تسلیم آن شد.
کودتا که با طرح ریزی های امپریالیسم و به دست عناصر دست نشانده و وابسته، با کمک عناصر مرتجع و مالکان بزرگ اراضی و با حمایت بورژوازی سازشکار پیروز شد طی چند سال با فشارها و اعدام ها توانست جبهة ملی و حزب تودة ایران را متلاشی کند و اثرات جنبش را از میان ببرد.
اما دستگاهی که بر اثر کودتا به قدرت رسید اگر توانست از نظر سیاسی موفق باشد از نظر اقتصادی و اجتماعی ناموفق بود و سرانجام در اواخر سال های ٣٠ دچار بحرانی عمیق شد. سرمایه داری بزرگ وابسته که با زندگی انگلی و با غارت بیبند و بار ثروت ملی به سرعت فربه شد ناگزیر بود منافع مالکان بزرگ ارضی و مرتجعین قرون وسطایی را زیر پا بگذارد، بورژوازی متوسط را زیر فشار شدید قرار دهد و خرده بورژوازی را به فقری هولناک بکشاند. بورژوازی انگلی وابسته به امپریالیسم هر قدر از نظر طبقاتی فربه تر و نیرومندتر می شد، در اثر جدا افتادن از سایر طبقات و قشرهای اجتماعی، از نظر اجتماعی رو به ضعف می نهاد. فربهی زیاد این طبقه و جدا افتادنش از سایر طبقات و قشرهای اجتماعی و اعمال سیاست دیکتاتوری فاشیستی که برای سرکوبی اعتراضات صورت می گرفت او را از نظر اخلاقی و اداری دچار فساد کرد.
فساد و فشار که در ارتباط متقابل خود یکدیگر را به سرعت و شدت تقویت می کردند، همراه با سیاست بی بند و بار اقتصادی، مردم را در برابر رژیم قرار داد و آن را دچار بحرانی عمومی و همه جانبه ساخت به نحوی که نه تنها منافع خود بلکه منافع اربابان استعمارگر خویش را نیز به خطر انداخت.
جنبش توده ها اوج گرفت و امپریالیسم و اندیش هپردازان رژیم در اندیشة نجات آن در برابر خطر انفجار، دولتی روی کار آوردند تا با برنامة منظمی بتواند جلوی این انفجار را بگیرد و به این ترتیب دولت امینی با برنامة مبارزه با فساد و نظم اقتصادی و اصلاحات ارضی به میدان آمد. اما امینی با سابقه ای که در مورد عقد قرارداد با کنسرسیوم نفت داشت و با تظاهر مصّرانه ای که به وابستگی با امپریالیسم آمریکا می کرد نتوانست مورد تردید بقایای جبهة ملی و بقایای مهاجر حزب تودة ایران ـ که دوباره در جریان جنبش جانی تازه گرفته بود ـ قرار نگیرد، و به علاوه دولت شوروی را با تمام نیرو علیه خود برنیانگیزد.
بقایای جبهة ملی، که ارزیابی خوشبینانه و فرصت طلبانه ای نسبت به جنبش مردم و نیروی خود داشت، امیدوار بود که با کوبیدن امینی دولت او را تضعیف و ساقط کند و امپریالیسم آمریکا را ناگزیر و قانع سازد که به حکومت اینان تن در دهد. بقایای حزب تودة ایران نیز، که به طور عمده در مهاجرت سازمان یافته و بیش از پیش دچار اپورتونیسم و سوویتیسم شده بود در هماهنگی با این جبهه در مقام مخالفت با دولت امینی موضع گرفت. اینان به جای این که با تحلیل اوضاع بحرانی وقت و با استفاده از آن، برنامة مستقلی تنظیم و به مردم ارائه کنند به دنبال سیاست شوروی و موضعگیری جبهة ملی تنها به حملات یکجانبه علیه دولت امینی بسنده کردند.
این برداشت ها و موضعگیری های سیاسی اشتباه آمیز، همراه با تاکتیک های سیاسی ناآگاهانه و حساب نشده و عدم ارائة برنامة مستقل، امینی را دچار بن بست و تودة مردم را دچار سرگیجه ساخت. دولت امینی که از دو سو ـ ارتجاع درباری و مجموعة اپوزیسیون ـ زیر ضربه قرار گرفته بود نتوانست برنامه های خود را تا آخر اجرا کند و در نیمه راه، قدرت را به دست شاه سپرد. شاه که توانست با جلب موافقت دولت آمریکا امینی را برکنار کند برنامه های دولت او را به سود تثبیت قدرت خود متوقف و یا مسخ کرد. او پس از تبلیغات وسیعی در مورد برنامه های اصلاحی، که خود را اجرا کنندة آن ها معرفی کرد و هم چنین از طریق تفرقه اندازی میان نیروهای جناح مخالف حکومت و سرکوبی آن ها توانست با جلب قسمت عظیمی از نیروهای دهقانی، با وعده و رشوه به کارگران و یا خنثی و بی طرف کردن خرده بورژوازی و سردرگم کردن روشنفکران در ششم بهمن ٤۱ کودتای آرامی را با راه انداختن رفراندم و زیر عنوان «انقلاب سفید» سرهم کند.
به خصوص از این لحظه به بعد است که بورژوازی بزرگ وابسته به امپریالیسم، با تکیه بر بوروکراسی اداری و نظامی و حول محور دربار، به سرعت فربه می شود. درآمد عظیم نفت که با سرعتی سرسام آور از ٣٣٤ میلیون دلار در سال ١٣٤٠ به ٢٢ میلیارد دلار در سال ١٣٥٤ می رسد گروه های عظیمی از مقاطعه کاران، بانکداران، دلالان کمپانیهای خارجی، بوروکرات های فاسد اداری و نظامی را، که با اسکناس سیگار روشن می کردند، به وجود آورد که دربار سلطنتی را در مرکز و در رأس خود داشتند. این طبقة حاکم وابسته به امپریالیسم که سرتا پا فاسد و ضدملی بود برای حفظ خود حکومتی به وجود آورد که از یک سو با اجرای برنامه های اقتصادی امپریالیستی و خرید دیوانه وار سلاح های جنگی، کشور را جولانگاه غارت امپریالیسم و مستشاران آن ها کرد و از سوی دیگر ملت را به زیر مهمیز فاسدترین و کثیف ترین دیکتاتوری های فاشیستی در آورد که هر نوع نفسی را در سینه ها برید.
گسترش شکاف عظیم و روزافزون طبقاتی و اجرای برنامه های اقتصادی و تسلیحاتی مستعمراتی که همه در جهت چاق کردن سرمایه داری بزرگ وابسته و غارت امپریالیستی کشور تنظیم شده بود ملت را به نابودی و کشور را به بحران عمیق اقتصادی و سیاسی می کشاند ولی، از آن جا که هر جنبش و حرکت توده ای با سرکوبی شدید جمعی از جانب دستگاه مجهز حکومتی مواجه می شد، قسمتی از نیروهای پیشتاز جامعه در جهت مقابلة قهرآمیز مخفی گروهی با حکومت فاشیستی گام برداشتند. اما فدائیان و مجاهدان خلق، که همچون پلنگ برای فرود آوردن ستاره های قدرت از ستیغ کوه به آسمان می جهیدند به سبب عدم پیوند با توده ها در قعر دره های تنها فرو می افتادند و طنین نعره هایشان در شب سیاه استبداد گم می شد.
حکومت فاسد استعماری با تکیه به قدرت خویش همچنان پیش می تاخت تا سرانجام در اواخر سال های ٤٠ و اوایل سال های ٥٠بحران اقتصادی به بحران اجتماعی و سپس بحران سیاسی منجر شد که در دو سه سال اخیر به اوج خود رسید. این بحران اینک به نبردی سهمگین و تعیین کننده میان ملت و حکومت کشانده شده است که بدون درک درست شرایط عینی و ذهنی جامعه و جنبش و طرح یک برنامة آگاهانه از جانب رهبران اجتماعی همانند فرصت های سال ٣٠ و سال ٤٢-٤٠دچار سرنوشتی غم انگیز خواهد شد.

شرایط عینی جنبش
مردم ایران از تمام طبقات دهقانی، کارگری و خرده بورژوایی در برابر حکومت مطلقة بورژوازی بزرگ مستعمراتی، که دربار سلطنتی را در رأس خود دارد، قرار گرفته اند اما جنبش در عمل هنوز نتوانسته است همة این مردم را در خود گرد آورد.
دهقانان ایران که همیشه مورد بی توجهی جنبش های ضدامپریالیستی و ضددیکتاتوری و سازمان ها و رهبران آن قرار گرفته اند این بار نیز از اردوی جنبش کنار گذاشته شده اند. نقشه های امپریالیستی در مورد مسائل ارضی، که در جهت گشودن دروازه های بازار روستا به روی کالاهای وارداتی و بسط سرمایه داری کشاورزی صورت گرفت، در آغاز در میان روستائیان تفرقه انداخت و قشر مرفه دهقانان را از بقیة زحمتکشان روستا جدا ساخت. با این همه این قشر پس از گذشت چند سال متوجه شد که شبح سرمایه داری بزرگ کشاورزی خصوصی و دولتی در هر لحظه قصد بلعیدن او را دارد و بوروکراسی فاسد و راهزن بیش از پیش بر او مسلط می شود و حیات اقتصادی و اجتماعی او را به ورشکستگی تهدید می کند. دهقانان خردهپا، که در عین دست به گریبانی با زحمت و فقر همچنان در معرض تهدید سرمایه داری متوسط و بزرگ کشاورزی بی پناه مانده اند، گه گاه طغیان می کنند و به شکستن تراکتور و کمباین ارباب ها و یا شركت های سهامی زراعی دست می زنند و البته بی سروصدا سركوب می شوند. كارگران كشاورزی، كه در گذشته در قلمرو مسكونی خود بخور و نمیری گیرشان می آمد، اینك ناگزیر در پی كاری و لقمه نانی سرتاسر كشور را زیر پا می گذارند. به این ترتیب روستائیان ایران از هر قشر و گروه اجتماعی، در زیر فشار سرمایه داری بزرگ وابسته، بوروكراسی فاسد و اقتصاد ورشكستة كشاورزیِ ناشی از برنامه ریزی های ضدتوده ای و مستعمراتی حكومت دست و پا می زنند.
در مورد كارگرانی كه زمانی وعده های گرفتن سود سهام و یا شركت در سرمایة كارخانه عده ای از آن ها را به خود مشغول داشته بود اینك در بدترین شرایط زندگی اقتصادی وسیاسی به سر میبرند. گرانی وحشتناك مسكن و خوراك و پوشاك، كه با شتابی باور نكردنی روزافزون است، به اضافة نیازهای تازهای كه زندگی اجتماعی بر آنان تحمیل می كند قدرت خرید آنان را به حداقل رسانده است. حكومت در عین حال برای سركوبی اعتراضات كارگران آنان را از هر نوع سازمان سندیكایی و صنفی واقعی محروم ساخته و هر نوع اعتراض آنان را با گلوله پاسخ می دهد.
خرده بورژوازی و بورژوازی متوسط نه تنها در برابر امكانات اقتصادی نامحدود سرمایه داری بزرگ صنعتی و تجاری و بانكداری، كه مستقیماً به محافل مالی و تولیدی امپریالیستی وابسته است، رو به ورشكستگی می رود بلكه انواع و اقسام فشارهای دستگاه بوروكراسی را كه در خدمت این سرمایه داری است تحمل می كند.
سرمایه داری بزرگ وابسته، كه نه از طریق استفاده از قوانین اقتصادی بلكه از طریق راهزنی و غارت تغذیه میكند، برای تحكیم حاكمیت خویش به ایجاد دستگاه بوروكراتیك و سازمان سیاسی دیكتاتوری و اعمال شیوه های فاشیستی حكومت دست زد و به همین دلیل توانست نفرت تمام مردم ایران را نسبت به خود جلب و همه را به جنبش علیه خود تحریك كند.
دستگاه بوروكراتیك و فاشیستی كه دربار را در رأس خود داشت دموكراسی را به خواست اساسی توده های خلق و مضمون اصلی جنبش تبدیل كرد، و از آن جا كه امپریالیست ها و بخصوص امپریالیستهای آمریكا و انگلیس حمایت بیدریغ خود را در حفظ نظام موجود حكومتی مصرّانه ابراز داشتند جنبش رنگ ملی و ضدامپریالیستی به خود گرفت.
جنبش ضداستبدادی مردم میهن ما این بار چنان نیرومند است كه حكومت منحط و فاسد را هر لحظه به بن بست نزدیك تر ساخته و تمام مانورهای آن را یكی پس از دیگری نقش بر آب كرده است به نحوی كه دستگاه و طبقة حاكمه در یك سال اخیر با همة عقب نشینی ها و عوامفریبی ها، و در عین حال توطئه های رنگارنگ، نتوانست كم ترین خللی به نیروی جنبش وارد آورد.
با توجه به این كه طبقة حاكمة امروز ایران، كه كارگزار انحصارات خارجی است، از یك سو با تكیه بر یك دستگاه كاملاً فاسد و نیروی فشار بكلی خود را از تمام مردم و كلیة طبقات جدا كرده و در برابر آنان قرار گرفته و از سوی دیگر مردم یكدله علیه او به پا خاسته اند به نظر می رسد كه كار او باید در این دوره از مبارز یكسره شود و حكومت مردم جای قدرت فساد و ستم سرمایه داری مستعمراتی را بگیرد، اما نقص ها و كمبودهای درون جنبش مجال را برای هر نوع خوشباوری سد می كند و جای نگرانی را به شدت باقی می گذارد.
جنبش با همة وسعت و قدرت بی سابقة خود هنوز نتوانسته است كاملاً فراگیر شود و در عین حال كه از خرده بورژوازی و بورژوازی متوسط مرفه به میان كارگران كشانده شده دهقانان همچنان از آن بركنار مانده اند.
نیروهای جنبش كه اینك در میدان كارزار هستند هنوز كاملاً به هم جوش نخورده و هماهنگ نشده اند و در بسیاری موارد جدا از یكدیگر عمل می كنند. اگر جنبش بازار تا حدودی به جنبش دانشجویی و كارمندان دولت نزدیك می شود ولی مجموعة این سه هنوز با جنبش كارگری بیگانه اند و مجموعة جنبش از دهقانان جدا مانده است.
اگرچه در گوشه و كنار سازمان هایی می كوشند تا گوشه هایی از جنبش را كه به آنان مربوط میشود هدایت كنند اما این سازمان ها هنوز نتوانسته اند پیوند محكمی میان خود و مردم برقرار كنند. عنصر آگاه تودهای در گروه های كوچك پراكنده است و هر یك بر اساس سلیقه ها و آموزش های خود جداگانه عمل می كند. عنصر آگاه ملی، كه بسیار ضعیف و گسیخته است، از اعتبار كافی و شخصیت لازم مطلقاً بی بهره است و به طور عمده به دنبال جنبش مردم دوان است. در هر صورت مجموعة این دو قسمت از رهبری جنبش نه تنها برای پیشبرد آن به منازل آینده فاقد تجربة كافی است بلكه حتی برای شرایط كنونی نیز نمی تواند از خود درایت كافی نشان دهد.
اینك تنها حصه ای از جنبش كه از رهبری و سازمان نسبتاً مناسبی برخوردار است روحانیت و پیروان اوست، اما روحانیت نیز از نظر اجتماعی مجموعة یكپارچه ای نیست و نمی تواند برنامة سیاسی ـ اجتماعی واحد و مشخصی ارائه كند و آن قسمت از این رهبری که تاکنون توانسته است با اتخاذ تاکتیک های آگاهانه پا به پای مردم بیاید فاقد یك استراتژی روشن و در نتیجه برنامة انقلابی آموزشی برای توده هاست.
در برابر آن نیروی عظیم انقلابی و دموكراتیك مردم و این رهبری پراكنده و ضعیف با سازمان حداقل، نیروی كوچك ولی بسیار پرقدرت و سازمان یافتة استبداد وجود دارد كه علاوه بر دست داشتن تمام افزارهای مادی، از تجربة عظیم سركوبی جهانی نیز برخوردار است كه به كمك این ها نه تنها می تواند قوای انقلاب را با مانورها و توطئه های فرساینده سركوب سازد بلكه از نظر معنوی نیز آن را با تاكتیك های زیركانه تضعیف كند.
در چنین شرایطی از وضع اقتصادی و روحیه و سازمان انقلابی وظیفة عنصر آگاه انقلاب ـ كه اینك به شدت پراكنده است ـ سخت سنگین است. این عنصر آگاه باید محتوای این مرحله از انقلاب را خود بشناسد و به توده های انقلابی تفهیم كند، انقلاب را در وجوه مختلف و به اشكال گوناگون سازمان دهد و با استفاده از شیوه های متناسب مبارزه، انقلاب را در این مرحله به پایان خود برساند.

محتوای انقلاب
انقلاب كنونی خلق ما كه در این دوره از حیات خود به طور عمده بر خرده بورژوازی انقلابی متكی است و محتوای آن برخواست های این طبقه مبتنی است در اساس جنبة ضداستبدادی دارد و حملات انقلابی باید هم متوجه رو بنا و هم متوجه زیربنای استبداد باشد. روبنای استبدادی سازمان های نظامی و پلیسی، حقوقی، فرهنگی، اداری و اجتماعی موجود است كه در خدمت زیربنای استبداد است و زیربنای استبداد، طبقة سرمایه دار وابستة مستعمراتی است كه باید دقیقا شناسایی و معرفی شود، نیروهای انسانی آن از صحنة قدرت كنار زده شوند و مناسبات اجتماعی ـ اقتصادی آن یكسره ویران شود و درهم بریزد.
انقلاب كه در وهلة اول جنبة سیاسی و توده ای دارد به طور طبیعی باید تمام این روبناهای استبداد، یعنی تمام سازمان های موجود را در هم بشكند به این ترتیب كه نیروهای انقلابی این سازمان ها را اشغال كنند، عناصر مقاوم استبداد را به كمك نیروهای مقاومت درون این سازمان ها بیرون بریزند و مقررات انقلابی را جایگزین مقررات ضدانقلابی سازند. یورش به این سازمان ها پیش از همه باید ارتش را هدف قرار دهد.
این ارتش مستعمراتی كه نیروی مسلح پاسدار نظام استبدادی است و هنوز هم افسران ارشد دست نشاندة استعمار و ضدملی را در رأس خود دارد و مستقیماً به وسیلة فرماندهان آمریكایی هدایت می شود از طریق كودتای ناگهانی، یا توطئه های موضعی در درون خود و یا تجزیه و یا الحاق های گروهی به مردم در درگیری های قهرآمیز خیابانی و یا همة این شیوه ها توأما زیر ضربة نیروهای انقلابی قرار گیرد، متلاشی شود و به سود انقلاب ملی تجدید سازمان داده شود.
عناصر انقلابی دستگاه قضایی و حقوقی موجود باید این دستگاه را از عناصر محافظه كار تصفیه كنند و به كمك نیروهای انقلابی به تأسیس كمیته های تحقیق انقلابی و دادگاه های انقلابی دست بزنند و عناصری را، كه چه از طریق اداری و نظامی و سیاسی و چه از طریق اقتصادی و اجتماعی به تحكیم استعمار در كشور یاری كرده اند، به شیوة انقلابی و بر اساس خواست و پیشنهادات تودة انقلابی ـ كه خود قانون عصر انقلاب است ـ به مجازات برسانند.
تمام سازمان ها و تأسیسات اجتماعی مانند شهرداری ها و فرمانداری ها باید توسط نیروی انقلابی اشغال و قبضه شوند و نمایندگان مردم انقلابی زمام این سازمانها را به دست گیرند.
و در زمینة فرهنگی و اداری نیز قدرت فائقة خلق انقلابی باید در تمام سازمان های مربوطه از طریق كارمندان و كارشناسان رشته های مختلف اعمال گردد و سپس برنامه های فرهنگی و اداری بر اساس ضرورت های انقلاب تدوین شود.
در مورد شكل كنونی حكومت نیز، كه به صورت استبداد سلطنتی است، طبعاً این شكل حكومتی باید به یك جمهوری با محتوای دموكراتیك بدل گردد و برای این كار باید مشروطة سلطنتی از طرف خلق انقلابی لغو و قانون اساسی موجود، كه تضمین كنندة این نظام است و با پیچیدگی ها و ابهامات خود در حقیقت بیش از همه به سلطنت مستبده جان می دهد، باطل گردد.
اما تغییر شكل حكومت سلطنتی به جمهوری و درهم شكستن روبناهای اجتماعی در حقیقت هنوز قسمتی از كار خواهد بود و آن چه كه اصلی و عامل بحران هاست، یعنی طبقة حاكم ـ طبقة سرمایه داری مستعمراتی ـ همچنان باقی خواهد ماند كه دوباره با نفوذ در درون ارگان های انقلابی و تبدیل شكل و ماهیت آن ها حیات خود را احیا خواهد كرد و گسترش خواهد داد.
بنابراین در ضمن درهم شكستن ارگان های روبنایی نظام استبدادی سلطنتی حاكم، باید مناسبات طبقاتی این نظام از هم گسیخته شود و مناسبات طبقاتی ملی و تودهای جای آن را بگیرد. جنبش خردهبورژوایی كنونی از لحاظ ماهیت طبقاتی خود نیز با این طبقه تضاد اساسی دارد و هرگاه نتواند در جریان انقلاب خود این طبقه را نابود كند و مناسبات طبقاتی وابسته را از میان ببرد در واقع به هدف های خود نرسیده است.
اساسی ترین این مناسبات، نظام اقتصادی این طبقه است كه باید درهم شكسته شود به نحوی كه این طبقه نتواند از هیچ طریقی دوباره سربلند كند به این ترتیب كه در قدم اول تمام تأسیسات اقتصادی بزرگ وابسته، و در ردیف اول واحدهای متعلق به دربار سلطنتی، از قبیل واحدهای صنعتی، كشاورزی، مالی (بانكی) ملی شود و یا در اختیار شوراهای شهری قرار گیرد، سپس تمام قوانینی كه در جهت تقویت نظام سرمایه داری بزرگ وضع و تدوین شده به نفع ملت لغو و سازمان های بوروكراسی، كه در خدمت این نظام اقتصادی سرمایه داری مستعمراتی است، منحل گردد و سازمان ها و قوانین تازه ای كه به نظام جدید اقتصادی خدمت كند به وجود آید به نحوی كه هرگونه راهی برای احیای مجدد سرمایه داری بزرگ ـ اعم از ملی و وابسته ـ مطلقاً مسدود شود.
اما از آن جا كه مناسبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی موجود كشور برای تحكم استعماری امپریالیسم آمریكا به وجود آمده، نیروهای انقلابی در جریان دست اندازی خود بر این مناسبات و درهم شكستن آن هر لحظه با این امپریالیسم روبه رو خواهند بود كه خواهد كوشید، باری اگر در جریان نبرد انقلابی ملت علیه خود به عقب نشینی هایی تن می دهد، با استفاده از اشكال و شیوه های تازه و ناشناخته ای در اساس بر سر جای خود باقی بماند. در این جاست كه مبارزة ضداستبدادی خلق ایران، كه در تكامل خود به درگیری مستقیم با سرمایهداری بزرگ حاكم و در هم شكستن آن به عنوان یك طبقه منجر شده، به مبارزة ضدامپریالیستی بدل می گردد.
به این ترتیب محتوای انقلاب ایران در دوران استراتژیك كنونی در مرحلة آغازین ـ مبارزه علیه طبقة سرمایه دار مستعمراتی، و در مرحلة دوم ـ مبارزه علیه استعمار آمریكا خواهد بود.
در عین حال خرده بورژوازی انقلابی در ذات خود با امپریالیسم در تعارض ماهوی است و اگر انقلاب كنونی نتواند به طرد كامل استعمار از كشور و استقلال كامل برسد در حقیقت به هدف عمدة دیگر خود نرسیده و عدم موفقیت در این مرحله شكست مرحلة اول را نیز به دنبال خواهد داشت، زیرا این دو مرحله از مبارزه، اگرچه در جریان جنبش انقلاب كنونی به ظاهر از پس هم آمدهاند، در حقیقت رابطه ای تنگاتنگ و ارگانیك با یكدیگر دارند و اگر حضور مادی سرمایه داری مستعمراتی و امپریالیسم و مناسبات آن ها به كلی درهم شكسته نشود تجدید حیات یکی به كمك دیگری كاملاً مقدر خواهد بود و انقلاب یكسره بیثمر خواهد ماند.

شكل های مبارزه
مسلم است كه در جریان انقلاب برای متلاشی ساختن روبناهای طبقاتی و از هم گسیختن مناسبات طبقاتی و نابود ساختن خود طبقه و سرانجام بیرون راندن امپریالیسم از كشور درگیری ها و برخوردهای مردم انقلابی می تواند شكل های متفاوتی به خود بگیرد. این شكل ها ضرورتا از پیش تعیین شده نیستند بلكه به وسیلة نوع مقاومت دشمن طبقاتی خلق و همچنین امپریالیسم از یك سو و میزان آمادگی مردم انقلابی از سوی دیگر تعیین می شوند. اگر دشمن به علل معینی در مرحلة معینی از استراتژی انقلاب به مقاومت نیم بند دست بزند مسلما می توان از اشكال مسالمت آمیز انقلابی یعنی تظاهرات و به ویژه اعتصابات و قانونگذاری های انقلابی استفاده كرد اما اگر این مقاومت از حد معینی تجاوز كند بدون شك این مبارزه شكل قهرآمیز به خود خواهد گرفت و این شكل قهرآمیز از شكل ترور انقلابی و كودتای انقلابی تا جنگ توده ای و ملی نوسان خواهد داشت و یا تركیبی از اشكال مختلف قهر و مسالمت خواهد بود.
اما از آن جا كه خرده بورژوازی در این مورد، مانند هر مورد دیگر، در جریان انقلاب دارای نوسانات حاد و انحرافی خواهد بود وقتی با یك تظاهرات ـ اگر چه خونین ـ موقعیتی به دست می آورد به این شكل از مبارزه اصالت می دهد و هنگامی كه ضدانقلاب با خشونت و تمام قدرت وارد عمل می شود ناگهان به مبارزات مسلحانة فردی و یا حداكثر گروهی (ترور و خرابكاری) رو می آورد و در انتخاب تمام این اشكال مبارزه ـ كه در اساس هیچ كدام اصالت ندارندـ بدون توجه به تناسب قوا و تحلیل عمیق اوضاع عمل می كند. این جاست كه باید توده ها را به اشكال صحیح مبارزه و انتخاب موقع مناسب برای استفاده از این اشكال آموزش داد.

سازمان های انقلاب
اما درهم شكستن روبناهای نظام طبقاتی مستعمراتی و از هم گسیختن مناسبات این نظام باید با ایجاد سازمان های انقلابی توده ای همراه باشد كه در شكل و ذات خود با سازمان های موجود تفاوت دارند. این سازمان ها كه پاسدار دستاوردهای انقلاب باید باشند هم ارتش ملی، سازمان های حقوقی انقلابی و سازما نهای فرهنگی ـ چه دولتی و چه توده ای ـ هستند و هم سازمان های اجتماعی و سیاسی.
سازمان های سیاسی و اجتماعی، كه عمیقا بایستی دموكراتیك باشند و توده های خلق نه تنها در ایجاد آن دست داشته باشند بلكه مدام بر آن نظارت كنند، سازمان های حزبی و صنفی از هرگونه، از قبیل سندیكاهای كارگری و اتحادیه های صنفی ـ تولیدی، فرهنگی و غیره ـ هستند.
شوراهای شهری و هیئت های منصفه در مقامات دادگستری، و شوراهای نظامی در داخل ارتش، و اتحادیه های صنفی در ادارات و وزارتخانه ها و غیره و غیره از این جمله اند.
ارتش كنونی باید درهم شكسته شود و سپاه ملی از تركیب نیروهای مسلح انقلابی و نیروهای داوطلب ارتش فعلی باید به وجود آید و با فرهنگی نو آموزش ببیند، فرهنگی كه در آن اطاعت كوركورانه راه نداشته باشد، افراد آن در سیاست دخالت فعال داشته باشند و یكپارچگی آن فقط مبتنی بر دفاع از منافع خلق ـ كارگران، دهقانان، خرده بورژوازی و بورژوازی متوسط مرفه ـ و حمایت میهن و ملت در برابر تجاوز بیگانه باشد.
سازمان های حقوقی انقلابی تركیبی از مجلس قانونگذاران منتخب مردم و قضات انقلابی است كه فقط به قوانینی اعتنا می كند كه خواست مستقیم و صریح ملت باشد. این سازمان شامل كمیته های تحقیق و دادگاه های انقلابی توده ای است كه از اعضای منتخب مردم و قضات مورد اعتماد مردم تركیب می شود و حافظ آزادی مطلق و منافع و خواست توده های مردم خواهد بود.
سازمان فرهنگی سازمانی غیربوروكراتیك خواهد بود كه از هر نوع نظارت بوروكراسی آزاد است و تمام برنامه های فرهنگی استعماری را پاره پاره می كند و در تمام شئون خود نه تنها آموزگار آخرین دستاوردهای دانش خود خواهد بود بلكه مترقی ترین علوم اجتماعی را تبلیغ می كند و تعلیم می دهد و تنها معیار آن برای آموزش، آزادی هرگونه اندیشه خواهد بود.
سازمان های اداری باید زیر نظارت مردم و در خدمت مردم باشند. توده های كارمندان در انتخاب سلسله مراتب و در تنظیم برنامه های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی نقش اساسی دارند.
به این ترتیب توده ها تمام روبناهای تشكیلاتی جامعه را به وجود می آورند و بر سلامت و كارائی آن نظارت خواهند داشت.

نیروهای انقلاب
شك نیست كه ضد انقلاب، در دوران استراتژیك كنونی، سرمایه داری بزرگ مستعمراتی و استعمار آمریكا هستند كه پیوندی ارگانیك با یكدیگر دارند اما نیروهای انقلاب شامل همة نیروهای اجتماعی دیگر هستند كه هر كدام بر اساس ماهیت طبقاتی خود جایی در انقلاب امروزین دارند. این طبقات عبارتند از دهقانان، كارگران، خرده بورژوازی در سطوح مختلف و بورژوازی مرفه متوسط، و البته در این میان روشنفكران وابسته به این طبقات اجتماعی ـ روحانی و غیرروحانی ـ نیز در جریان انقلاب نقش عمده دارند.
این طبقات و روشنفكران وابسته به آن ها طبعاً با تمایلات و خواست های متفاوت در جنبش شركت می كنند. این نیروها تماما در نبرد به خاطر رهایی از نظام استبدادی و استقرار آزادی ضرورتاً با یكدیگر متحد هستند و این اتحاد را هیچ نوع اختلاف ایدئولوژیك، اختلاف فرهنگی و اختلاف سلیقه و اختلاف منافع نمی تواند از میان ببرد، نهایت هر كدام از این نیروها به دلیل خاص خود به ضد استبداد به پا خاسته و بر اساس منافع خاص خود در جریان جنبش موضع می گیرند.
دهقانان، از هر قشر اجتماعی كه باشند با سرمایه داری بزرگ خصوصی ـ و دولتی كه به سود سرمایه داری خصوصی طبقة سرمایه دار مستعمراتی عمل می كند ـ مخالفند؛ كارگران در اساس خواهان برانداختن هرگونه استثمار ـ و در شرایط كنونی خواهان رفاه بیشتر ـ هستند؛ خرده بورژوازی طالب برانداختن قدرت اقتصادی و به خصوص سیاسی سرمایه داری بزرگ مستعمراتی است، و بورژوازی متوسط مرفه برای رفع عدم امنیتی می كوشد كه این سرمای هداری با استفاده از نفوذ سیاسی و اداری خود در شئون مختلف اعمال می كند. به این ترتیب برانداختن استبداد سلطنتی، كه مظهر و عامل این اعمال نفوذ است، برای تمام طبقات نامبرده هدف واحدی را تشكیل می دهد و طبعاً تا این جا همه با هم متحدند. اما پس از برانداختن قدرت استبداد سلطنتی باید منتظر نخستین تجزیه و جدایی نیروهای انقلاب بود زیرا بورژوازی متوسط مرفه، و قسمتی از خرده بورژوازی كه زیر نفوذ آن است، در این جا به هدف خود رسیده و از جنبش انقلابی پا پس می كشد و خواهان آرامشی می شود كه امنیت خود را در آن جستوجو می كند.
اما با از میان رفتن نظام استبدادی، که هنوز جزیی از سازمان های روبنایی نظام استبدادی طبقاتی است، انقلاب نمی تواند آرام بگیرد و باید پیش برود، و نفع بقیه نیروهای اجتماعی ـ به جز بورژوازی متوسط مرفه ـ در آن است که انقلاب تا مصادرة سرمایه های بزرگ و خلع قدرت ـ اقتصادی و سیاسی ـ از طبقة سرمایه دار مستعمراتی از حرکت باز نایستد؛ و این نیروها عبارتند از: کارگران، دهقانان و خرده بورژوازی انقلابی. با توجه به محتوای انقلاب، که نابودی طبقة سرمایه دار مستعمراتی، طرد کامل استعمار و درهم شکستن سازمان های روبنایی نظامی، حقوقی، اداری و فرهنگی خدمتگذار این دو از یک طرف و استقرار حاکمیت خلق ـ دهقانان، کارگران و خرده بورژوازی انقلابی ـ و ایجاد بنیادهای روبنایی مربوط به این قدرت از طرف دیگر است، این طبقات اجتماعی تا پایان یک دوران بسیار طولانی استراتژیک در کنار یکدیگر قرار خواهند داشت، اما این اتحاد ممکن است در اثر رهبری غلط و ناهنجاری هایی که در مسیر انقلاب به وجود می آید دچار عوارضی شود که با ذات اجتماعی این طبقات هماهنگ نباشد، به این ترتیب که اگر پیش از رسیدن انقلاب به هدف های اصلی خود، بورژوازی ملی یا همان بورژوازی متوسط مرفه به عللی در جریان انقلاب موقعیت عمده ای در رهبری پیدا کند و طبقة کارگر همچنان در دنبال جنبش باشد و یا جدا از مجموعة جنبش عمل کند و خود را در مقام رهبری، لااقل تا سطح خرده بورژوازی انقلابی، بالا نکشد بورژوازی ملی موفق خواهد شد قسمتی از خرده بورژوازی را به دنبال خود بکشاند و به همراه آن، طبقة کارگر را از رهبری دور نگاه دارد و نقش خرده بورژوازی انقلابی را در جنبش به حداقل برساند و انقلاب را در نیمه راه متوقف سازد.

خصوصیت اصلی جنبش
چنان که معلوم است رهبری جنبش انقلابی کنونی به طور عمده در دست خرده بورژوازی زحمتکش است و به همین دلیل جنبش کاملاً رنگ انقلابی و محتوای سوسیال دموکراتیک باید داشته باشد، اما از آن جا که این خرده بورژوازی دارای یک استراتژی روشن و دقیق نیست در جریانات انقلاب ذاتاً دچار نوسان می شود و از آن جا که با خرده بورژوازی مرفه و بورژوازی متوسط سازشکار پیوندی عمقی دارد بسا که در جریان انقلاب مقهور این سازشکاری بشود.
اما جنبش خرده بورژوایی موجود ایران به مناسبت شخصیت روحانی اصلی آن، خمینی، تا حدودی رنگ روحانی به خود گرفته است. این رنگ روحانی یک جنبة مثبت و جنبه هایی منفی دارد. جنبة مثبت آن این است که خرده بورژوازی انقلابی علاوه بر واقعیت مادی طبقاتی از نظر روحی و معنوی نیز شدیداً و قویاً جذب رهبری خود شده و با تمام نیرو و بی هیچ تردیدی به میدان آمده و آمادة هرگونه ایثار است، به علاوه قسمتی از روحانیت را که با تودة زحمتکشان تماس مستقیم دارد یک کاسه و با توان بیشتری به انقلاب وصل کرده است.
اما این رنگ روحانی از جهت دیگر سوءتفاهم و شقاق هایی را می تواند برانگیزد. سوءتفاهم و مشکل اول مربوط به درون خود جامعة روحانیت است، به این معنی که قسمتی از روحانیت که از جنبش کنونی تصور صرفا مذهبی و از لحاظ سیاسی ـ اجتماعی نیز دارای تمایلات ارتجاعی است اولا این سوءتفاهم را در قسمتی از پیروان خود القاء می کند که در پیشرفت جنبش بخواهد جنبة سیاسی و اجتماعی انقلاب را تضعیف کند، ثانیاً در جریان جنبش به علت مقابلة تصورات و تعالیم قشری مذهبی با واقعیات سیاسی و اجتماعی جنبش از آن کناره گیرد و یا حتی به مقابلة با آن برخیزد و قسمتی از نیروهای توده ای را، که بیشتر تحت تأثیر این تعالیم قشری هستند، از جنبش سیاسی ـ اجتماعی جدا کند. از سوی دیگر آن چه مربوط به بیرون جامعة روحانیت است و به خصوص به قشرهای مرفه جامعه و کسانی که به طور اساسی تحت تأثیر تبلیغات و آموزش های قشری «تجددطلبی» هستند سوءتفاهم هایی است که نسبت به روحانیت دموکرات دارند به نحوی که مطلقا نمی توانند مرزی میان صاحبان کسوت روحانیت بگذارند و آنان را به صورت جریانی یکپارچه و بدون وابستگی های طبقاتی تلقی می کنند.
اپورتونیسم در برابر این سوءتفاهمات یا سکوت می کند و یا به علت کسوت روحانی مقام رهبری جنبش، تمام و یا قسمت اعظم ضعفهای ناشی از آموزش قشری آن را می پذیرد. تنها راه کاهش خطر این ضعف ها و سوءتفاهم ها موضعگیری انقلابی در برابر آن است و نیاز به کوششی سخت و همه جانبه از جانب تمامی رهبری انقلابی روحانی و غیر روحانی دارد که با طرح و توضیح وسیع محتوای سیاسی ـ اجتماعی جنبش بتوان از هر لطمه ای به جنبش جلوگیری کرد.

سازمان های جنبش
اما جنبش انقلابی کنونی با تمام قدرت و عمقی که دارد فاقد سازمان شایستة خویش است. نیروهای کارگری که در زیر فشار سالیان و تاکتیک های دو دمة حکومت استبدادی خرد و گیج شده اند همچنان در آغاز راه سازماندهی هستند و با اینکه نیروی عمدهای را در جنبش کنونی تشکیل می دهند و شرکت عمده ای نیز در آن دارند حتی هنوز نتوانسته اند سازمان های سندیکایی انقلابی خود را تشکیل دهند و از لحاظ سازمان سیاسی نیز یکسره از چنین سازمان فراگیری بی بهره اند. گروه های رنگارنگ مارکسیستی: سوویتیست، مائوئیست، هوادار چین، مستقل و غیره، با برداشت های گوناگون از جنبش و شیوه های گوناگون عمل: از اپورتونیستی گرفته تا آوانتوریستی و از اعتقاد به اصالت مبارزة مسالمت آمیز تا اصالت مبارزة قهرآمیز توده ای یا گروهی یا فردی چریکی، هیچ یک نتوانسته اند اعتبار کافی برای رهبری طبقة کارگر کسب کنند. به علاوه فقدان یک سازمان فراگیر سیاسی کارگری نیروهای دهقانی را نیز پراکنده و بی رهبری گذاشته است.
خرده بورژوازی انقلابی که اکنون به شکل تودهای وسیع عامل عمدة جنبش را تشکیل می دهد، جز یک رهبر شناخته شدة اصیل، که توانسته است با فراست و قاطعیت انقلابی خود همه را تحت الشعاع قرار دهد و معدودی دیگر افراد سرشناس، مطلقاً فاقد سازمان رهبری خاص خویش است و حزب یا احزابی که هیچگاه نتوانسته اند با تودة مردم رابطه برقرار کنند در جاذبة شخصیت رهبر بلامنازع جنبش و یکی دو تن دیگر از رهبران به کلی گم شده اند.
بورژوازی ملی نیز، که بقایایی از عناصر شناخته شده در جبهة ملی مدعی هدایت آن هستند، به علت ضعف طبقاتی خود و به علت حدت و تودهای بودن جنبش نتوانسته است سازمان با اعتبار در خور خود را به وجود بیاورد و معرفی کند و مدعیان رهبری نیز به دنبال جنبش دوان و نفس زنان خود را در پناه رهبری خرده بورژوازی انقلابی می کشانند.
فقدان سازمان رهبری با اعتبار در میان تمام طبقاتی که در جریان انقلاب ذینفع ند از یک سو و شتاب سریع جنبش از سوی دیگر مانع ایجاد و تنظیم یک استراتژی منسجم برای انقلاب شده است. در نتیجه انقلاب کورمال کورمال ـ ولی با شتاب ـ به پیش می تازد و رهبران نه تنها نتوانسته اند استراتژی انقلاب را تنظیم و ارائه کنند بلکه حتی غالبا در تنظیم تاکتیک ها نیز از انقلاب عقب می مانند.
اما اگر انقلاب با غریزة انقلابی توده آغاز می شود و نیرو می گیرد بدون شک برای پیشبرد و حفظ دستاوردهای آن آگاهی انقلابی لازم است. از این رو باید تمام طبقات و گروههای انقلابی سازمان های سیاسی یگانه و یا چندگانة خود را ـ احزاب خود را ـ به وجود آورند تا در عین تنظیم استراتژی طبقة خود در دوران کنونی انقلاب به ایجاد سازمان های اجتماعی انقلابی دست بزنند.

نظام آینده
نظام اجتماعی جامعة ما در دوران استراتژیک کنونی یک نظام شبه سوسیالیستی یا توده ای خواهد بود که در آن جایی برای سرمایه داری بزرگ مستعمراتی وجود ندارد. بنابراین تمام کارخانه های بزرگ، تمام بانک ها، اعم از آن که صاحبان آن ایرانی یا خارجی باشند، باید به نفع ملت مصادره شود. واحدهای بزرگ کشاورزی نیز باید به تصرف مستقیم دهقانان و مالکیت مشترک آنان در آید و هر نوع استثمار متوسط و بزرگ در کشاورزی با مالکیت جمعی یا فردی دهقانان بر زمین از میان برود.
با امکانات اقتصادی که میهن ما دارد باید تمام خدمات عمومی ـ بهداشت، مسکن، برق، گاز، تلفن، وسایل مسافرت و مانند اینها ـ مجانی باشد و یا با حداقل بها در اختیار همگان قرار گیرد. مالیات غیرمستقیم باید از میان برود و منبع بودجة دولتی، غیر از درآمد از منابع تولیدی، بر مالیات مستقیم پایه گذاری شود به نحوی که از احیاء هرگونه سرمایه داری بزرگ قویاً جلوگیری شود.
معاملات و مناسبات اقتصادی و سیاسی با کشورهای جهان ـ اعم از بزرگ و کوچک و سوسیالیستی و یا امپریالیستی و سرمایه داری ـ باید بر اساس استقلال کامل و تضمین کنندة این استقلال باشد و به این ترتیب هر نوع قرارداد سیاسی یا اقتصادی و هر نوع مناسبات دیگری، که کمترین لطمه ای به این استقلال ممکن است بزند، لغو خواهد شد.
نظام سیاسی کشور از صورت سلطنت باید به صورت جمهوری و محتوای استبدادی آن به محتوای دموکراتیک، بدون افزودن هیچ اصطلاح مبهمی که موجب سوءتفاهم گردد، بدل شود. دموکراسی به معنای اختیار مطلق خلق در تعیین سرنوشت خویش است و در نظامی این چنین تمام آزادی ها و فعالیت ها برای گروه ها، قشرها و طبقات مختلف اجتماعی ـ به جز سرمایه داری بزرگ ـ تأمین شده و جامعه موظف خواهد بود که کار و زندگی تمام اعضای خود را تضمین کند.
مسلم است که موقعیت سوق الجیشی میهن ما و همچنین منابع و ذخایر زیرزمینی و بالاخره بازار وسیع مصرف آن ـ که از جانب امپریالیسم آمریکا به صورت یکی از بزرگ ترین مصرف کنندگان اسلحه تبدیل شده بود ـ که سبب شده تا امپریالیست ها در تبدیل آن به یک مستعمرة تمام عیار بکوشند مانع از آن خواهد شد که امپریالیسم به آسانی این کشور را به حال خود رها کند و سرمایه داری بزرگ مستعمراتی نیز که توده های خلق را با بازی های اقتصادی به آسانی و بدون کمترین بازخواستی لخت میکند و با استفاده از قدرت بوروکراسی خادم خود در هر لحظه به راحتی میلیون ها ثروت می اندوزد به آسانی سنگر خالی نخواهد کرد و گذشته از آن نقص ها و ضعف های رهبری و یا مدعیان رهبری که در جریان انقلاب قدرت سیاسی را اشغال خواهند کرد قادر به مبارزة قاطع و همه جانبه به ضد این دو دشمن سرسخت نخواهند بود و به همین دلیل وظیفة نیروهای تا آخر انقلابی تودههای زحمتکش برای کسب آگاهی هر چه بیشتر و سازماندهی هر چه نیرومندتر بیش از پیش سنگین تر خواهد شد.
سخن کوتاه، درهم شکستن کامل نظام روبنایی استبدادی و استعماری و ایجاد و استقرار سازمان های توده ای در هر زمینه و هر شکل، ریشه کن ساختن سرمایه داری استعماری و استقرار حاکمیت خلق ـ دهقانان، کارگران، خرده بورژوازی و بورژوازی متوسط مرفه ـ این است استراتژی انقلاب در دوران کنونی، و تحقق چنین استراتژی و پاسداری آن جز با آگاهی انقلابی، که انعکاس آن به صورت احزاب و سازمان های انقلابی طبقاتی ـ حزبی و اجتماعی ـ تجلی می کند امکانپذیر نخواهد بود.
١٠ بهمن ١٣٥٧
باقر مؤمنی


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

دوران تازه ای...
م. آذری
2009-02-15 20:29:51
آقای مومنی سلام
کار بسیار با ارزش و نکویی رو انجام دادید.
بویژه برای آگاهی نسل جوان!
بنده در آنزمان دانشجوی جوان و با سواد بسیار اندک سیاسی بودم که تنها به چند جزوه از مارکس و لنین و... آشنایی داشت! ای کاش فرهیختگان آن دوره چشم بازتری از جهان پیرامون داشته و به انسداد فکری سقوط نکرده بودند. هر چند این نیز دلائل خود را داشت!
بهر رو قدم بعدی شما می تواند نقد همین نوشته آنروزتان از منظر نگاه امروزیتان باشد.

شاد و سلامت باشید

م. آذری

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد