logo





دریغ

سه شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۰ - ۱۳ مارس ۲۰۱۲

آزاده بی پروا

a-biparva.jpg
صدای بافتن زنجیر می آید
که از پشت کوه های سر به فلک کشیده ی آرزوها
در گوش ِ پدر ِ پیر ِ روزگار
می پیچد
و دختران شانه به سر
تمام ذهنشان را
پیراسته اند
و نسیم
عطر خنده هایشان را
در تمام سال های انتظار
می پراکند
و تصویری روی دیوار
زندانی یک قفس چوبی
سال هاست که خاطرات را
خاک می خورد
***
دست های عریان
لمس تابوتی از داشته های عطوفت را
تا برهوت ِ ناشناخته ا ی
حمل می کنند
و تکه هایی
از بلورهای شکسته ی چشمشان را
بر تازه های خاک ِ میزبان
هدیه می دهند
***
هنوز هم صدای بافتن زنجیر می آید
گوش ها دیگر همهمه ای بیش
نمی شنوند
ارابه مدا م تندتر می رود
به بلندای شب
و به سکوت سال های بی کسی
در مرز ِ بازگشت از تمام ِ خستگی ها
روی پارچه ای سپید
کج می شود
چرخ ها همان جا
تا ابد
در آرزوهای همیشه دور
فرو می روند
_
دیگر
گردشی در کار نیست
زنجیر ِ بافته
بر گردن ِ کوه
سنگینی می کند
کسی
زیر ِ یورش ِ سیاهی حجیم
لبخندهایش را
غبطه می خورد
***
کاش دست های عریان
باز هم
سرود می خواندند
و باز هم
پشت ِ کوه های آسودگی را
نیم نگاهی
طی می کردند
کاش
پندارها
زنده باد ِ چرخ های ارابه را
در چشمهای ِ دور از هراس ِ دخترکان ِ دور
پیش از خفتن در تابوتهای کور
باور می کردند
17 اسفند 90 -ایران

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد