logo





کمربند ایمنی شفافیت در برابر سیاست

بحث و گفتگوی تلاش با بهزاد کریمی پیرامون نشست «اولاف پالمه»

يکشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۰ - ۱۱ مارس ۲۰۱۲

بهزاد كریمی

behzad-karimi.jpg
حقانیت شرکت یا عدم شرکت در سمیناری چون «سمینار اولاف پالمه« را نیز باید اول از همه با پیام سیاسی برخاسته از دل آن و ارایه شده از سوی کلیت‌اش محک زد و نه که مثلاً با رفتار کسانی که احتمالاً خواسته باشند نفس تشکیل آنرا سرمایه‌ایی بسازند در داد و ستدهای سیاسی خاص خودشان. اگر نوعی از کمک خارجی در میان باشد که به اتکای آن بتوان بخشی از اپوزیسیون ایرانی را برای گفتگو و هم‌رایی دور هم جمع کرد، مسلماً باید از آن استقبال کرد و با ورود مداخله گرایانه در آن کوشید که موثر افتاد. برکنار ماندن و برکنار نشستن، راه نیست؛ مگر و فقط در آنجایی که با جمع آمد‌هایی مواجه شویم با مقصد ناکجا آباد!
 تلاش ـ در نوشته‌ی تازه‌تان که بعد از خوابیدن گرد و غبار تردید و مخالفت با «سمینار اولاف پالمه» و در دفاع ـ نه چندان مطمئن ـ از آن منتشر کرده‌اید، گفته‌اید که یک «پروژه‌ی ملی و فراگیر... برای گذر دادن ایران به دمکراسی» لازم است و نشست «اولاف پالمه» را از این نظرگاه فرصتی دیده‌اید. کمتر کسی بر این نظر است که اولاف پالمه‌ به موفقیتی دست یافته باشد. حتا خود شما در این نوشته باهمه حسن‌نیتی که نشان داده‌اید، و از سوی هر شرکت کننده‌ای انتظار می‌رود، در چنین قضاوتی مردد بوده و آن را به «گذر زمان» واگذار کرده‌اید. اما صرف‌نظر از این و هر پرسش دیگری، ابتدا بفرمائید شما در این نشست، چه «فرصت» یا «ظرفیتی» دیدید، که نشست‌های دیگر، در این چند دهه تلاش برای دستیابی به «اتحاد» گسترده «اپوزیسیون خارج کشور»، چه با حضور شما یا بدون شما، فاقد آن بوده است؟

بهزاد کریمی: با ابراز احترامی دیگر بار به شما خانم مدرس، می‌پردازم به چرایی حضورم در این سمینار و نیز پرسش شما پیرامون آن «ظرفیت» که من در این سمینار یافتم؛ اگرچه لازم است بار دیگر تاکید کنم که شخصاً علاقه‌یی به درنگ بر این موضوع نداشتم و دستکم نه در فضای کنونی، اما احترامم به شما و دوستان دیگری که در این زمینه از من پرسیده‌اند و می‌پرسند، ظاهراً راهی باقی نمی‌گذارد جز ورود به آن!

اول از همه بگویم که من به عنوان فردی آزرده خاطر و متاسف از برانگیختگی‌های ناروا نسبت به «سمینار اولاف پالمه»، بهیچ رو موافق بکار بردن اصطلاحاتی چون «گرد و غبار» در مورد منتقدین و مخالفان این نشست نیستم و در نوشته‌ام نیز از چنین اصطلاحی استفاده نکردم. پس شما هم که از همین اولین پرسشتان چنین برمی‌آید که احتمالاً در زمره معترضان به این نشست باشید، لطف کنید از بکار بردن چنین اصطلاحاتی در این گفتگو- و ناخواسته اصطلاحی با بار تعریض به خودتان- خودداری کنید تا مبادا که بحث سالم و سازنده بین ما ـ که همیشه چنین بوده است- غبار آلوده این «گرد و خاک» شود. البته، نگرانی من از طرف شما نیست، اما این هست که متاسفانه سوء استفاده‌چی‌های نشسته در کمین وجود دارند!

دوم اینکه، من به تصریح از این نشست و انتخاب سیاسی‌ام برای حضور در آن دفاع کرده‌ام و کاملاً هم از نوع «دفاع مطمئن»؛ چه در متن سخنرانی‌ام در روز نخست این نشست که در آدرس زیر (۱) آنرا می‌توان دید وچه درهمین نوشته اخیرم (۲) که شما به آن استناد دارید. در اولی گفته بودم «‌از حضورم در این سمینار هم‌اندیشی برای دمکراسی در ایران ابراز خرسندی می‌کنم و به سهم خود، حمایت و تلاش بنیاد معتبر» مرکز اولاف پالمه «از این جمع‌آمد را ارج می‌نهم.» و در دومی تاکید کرده بودم که: «فرصت‌هایی چون نشست استکهلم یا هر امکان مفید از این پس پدید آینده، توانسته و می‌توانند که ابزار و امکان معین و گذرایی باشند در راستای مسیر درازنای رسیدن به هدف دمکراسی در ایران. فرصت«اولاف پالمه»از منظر یک ارزیابی سیاسی که تعلق من هم به آنست، برخوردار ازچنین ظرفیتی بود که به گمان من در جریان کار دو روزه‌اش بیشتر هم شد.» چنین تصریحاتی و مهم‌تر از آن‌ها، خود حضور زنده و اعلام شده‌ام در «سمینار اولاف پالمه» جملگی می‌باید که دلیل اطمینان من از چنین انتخابی معنی شوند و نه که زمینه تعبیر و تفسیر غیرواقعی برای حقانیت بخشیدن به این یا آن تردید جاگرفته در جان این یا آن دوست و از جمله شما گرامی. من اگر می‌گویم که برای اقناع یکدیگر پیرامون درستی یا نادرستی این نشست می‌باید که «داوری نهایی را به گذر زمان وانهیم»، برای آنست که نمی‌خواهم خود را حقیقت مطلق بدانم و به لحاظ عملی نیز معتقد نیستم که خودمان را بیش از در این موضوع درگیر بسازیم و در کلاف سر درگمی فرو ببریم که بر اثر آن، تمرکز روی هدف تحت‌الشعاع بهره‌گیری از یک امکان «معین و گذرا» قرار گیرد. به همین دلیل هم بود که همانجا و در ادامه سخن چنین نوشتم: «پیشنهاد و توصیه من به هر دوست، تمرکز روشنگرانه و مدبرانه بحث است روی پاسخ دهی به اصل پرسش ملی«چه باید کرد؟»

و سرانجام در مورد مقوله «اطمینان»، باید بگویم که درک فلسفی من و حکمت عملی من آنست که انسان آگاه و مدعی، در هر لحظه از انتخابش می‌باید مبتنی بر اطمینان عمل کند و در همانحال اما، هم نسبی بودن انتخابش را بپذیرد وهم که قایل به محک خوری آن در متن زمان باشد. برخورد من با موضوع مورد مناقشه قرار گرفتن این نشست نیز، متاثر از چنین نگاه و روشی بوده و از این پس هم در قبال هر انتخاب سیاسی دیگر چنین خواهد بود. حال اگر این برخورد، به معنی «نه چندان مطمئن» بودن باشد، صمیمانه بگویم که من در هر زمینه‌یی چنین هستم و می‌خواهم هم که چنین باشم: مطمئن در لحظه انتخاب و عمل، و تردید قایل شدن به هر اطمینان در طول زمان!

سوم اما، برداشت من از پرسش شما ظاهراً باید اینگونه باشد که مطابق آن، گویا من این نشست را در برابر همه نشست‌های سه دهه گذشته قرار داده‌ام، آنرا دارای ظرفیت یگانه دیده‌ام و همه تلاش‌های گذشته را باطل دانسته‌ام! حال آنکه رای من درست برعکس چنین چیزی است و من این نشست مثبت و در‌‌ همان حال رنجور از پاره‌یی نقاط ضعف در گردش کارش را یکی و فقط هم یکی از تلاش‌های علی‌العموم مثبت و البته جملگی نیز دارای اشکالات گذشته دانسته و معرفی‌اش کرده‌ام. بر همین اساس هم بود که حتی آگاهانه و بر اساس تجاربم لازم دانستم تا در سخنرانی‌ام در سمینار، با پیش کشیدن همین موضوع تلاش‌های متداوم برای شکل‌گیری اتحاد‌ها طی سی‌سال گذشته، پیشاپیش مانع از شکل گیری توهم‌های خود محورانه‌یی شوم که بار‌ها در این یا آن نشست شاهد آن‌ها بوده‌ام: «و در همین آغاز سخنم آرزو می‌کنم که هر حرف و پیشنهاد ما در این سمینار مبتنی باشد بر: تکمیل هر تلاش سازنده‌یی که در سطح اپوزیسیون چه در شکل تحزب و تشکل و چه جمع‌آمد منفردین جریان دارد و نه که نفی و تخریب و یا مقابله جویی با آن‌ها؛ مکمل و تکامل هر حرکت کامیابی که تاکنون وجود داشته و درس‌آموزی از همه تجارب ناکام و نه که داعیه‌داری خود محورانه؛ و نیز فاصله‌گیری از برخی بیماری‌های سیاسی ــ فرهنگی که اپوزیسیون ایرانی از آن به اندازه کافی رنج برده و می‌برد.» بر این اساس، از نظر من این نشست هم همانگونه که پس از برگزاری آن در همین نوشته اخیرم یکبار دیگر بر آن تاکید کردم، «ابزار و امکان معین و گذرایی» بوده در آن مسیر طولانی که دیروقتی است آغاز شده و همچنان هم ادامه دارد و نه چیزی خیلی متفاوت با آن‌ها.

و چهارم هم اینکه در همین پرسش اولتان نوعی ارزیابی ارایه داده‌اید که بنا به آن، «کمتر کسی بر این نظر است که اولاف پالمه‌ به موفقیتی دست یافته باشد.» من اما، هم بر روی اندازه‌گیری صورت گرفته پیرامون این کمیت مبهم مورد اشاره شما حرف بسیار دارم، هم بر سر ترکیب منتقدین، و مهم‌تر از این دو، مشخصاً و بویژه در باره مضمون و کیفیت برخورد‌ها. مقدمتاً باید گفت که این سمینار پیش از برگزاری و در حین برگزاری‌اش مورد حمله قرار گرفت و نه لزوماً بعد تشکیل‌اش! منتقدین آن کمتر به انتظار نتیجه‌اش نشستند، زیرا تصمیم به زدن آن از قبل گرفته شده بود و در‌‌ همان اول هم به اجرا درآمد؛ نتیجه این سمینار، قربانی نفس برگزاری‌اش بود! که این، نکته قابل درنگی باید باشد برای هر انسان جویای حقیقت. درست بهمین دلیل هم بود که در نوشته اخیرم آگاهانه «از پیش داوری‌های نابجا یا که داوری‌های خطا» سخن گفتم. در مورد کمیت بزرگ مورد اشاره شما اما، نمی‌دانم که بر پایه کدام نظر سنجی می‌توان مطمئن بود که نتیجه کار این سمینار مورد قبول «کمتر کسی» بوده است؟ بعلاوه نتیجه چنین سمینارهایی مگر به‌‌ همان مقطع برگزاریشان است؟ شما خانم مدرس که به این مفتخرید که یکی از سازمانده‌های پیشاهنگ در زمینه امر دیالوگ بین جریانات سیاسی متفاوت تبار با برنامه‌های مختلف اجتماعی در اپوزیسیون بوده‌اید، مطمئناً خوب بیاد دارید که پس از آن نشست تاریخی هامبورگ در سال ۱۹۹۲ چه طوفان اعتراضی نسبت به آن نشست بپا خاست و دیدیم که چگونه در طول زمان، ضرورت و حقانیت چنین گفتگوهایی مورد تایید بسیاری از معترضان‌‌ همان زمان قرار گرفت. پس این بار هم به گذشت وقت نیاز است با این تفاوت که این بار دیگر نه در ظرف زمانی یک یا دو دهه که شاید فقط بازه زمانی چندین ماهه و یا که یک یا دو ساله!

و در مورد ترکیب معترضین و کیفیت انتقاد نیز بسیار اهمیت دارد که مکث و درنگ جدی صورت گیرد. زیرا که در اعتراض به این سمینار، شاهد شکل گیری طیفی شدیم رنگارنگ‌تر از طیف مشهور رنگین کمان! از روزنامه کیهان «برادر» حسین شریعتمداری معلوم‌الحال و سایت متعلق به محافل امنیتی «وطن امروز» در جمهوری اسلامی، تا آن ده دوازده نفر به اصطلاح اولترا «چپ» تظاهرات‌چی در استکهلم و نیز کسانی ازهمراهان طیف سلطنت‌طلب، که جملگیشان در خشم از این نشست آتش گرفتند. با این اقطاب که نمی‌توان بحث کرد! درمیان این اقطاب و دیگر تمامیت خواهان مشابه آنان اما، می‌ماند آن ترکیب گسترده‌یی که قضاوت آن‌ها، البته برای نیروی دمکراسی اهمیت فراوان دارد. قضاوتی مرکب از استقبال تا انتقاد. و بعلاوه این واقعیت که، دلایل و زوایای انتقاد و اعتراض‌ها در میان مجموعه منتقدین بقدری متنوع و متفاوت است که اگر یک انتقاد کننده بخواهد بدون در نظر داشت واقعیت تنوع انتقادات، حقانیت انتقادش را بروسعت طیف ناراضیان بنا کند، ناخواسته از تفحص علمی و منطقی موضوع باز خواهد ماند. به اعتقاد من، می‌باید هم حساب انتقاد کننده‌ها را از یکدیگر سوا کرد و هم ضرورت دارد که محتوی، کیفیت و جایگاه انتقادات دقیقاً مشخص شود. زیر بار تحمیل و تحمیق‌های از ایندست هم نمی‌توان و نباید رفت که بنا به آن: انتقاد، بهر حال انتقاد است!

انتقاد‌ها به هر حرکت سیاسی را باید دسته‌بندی کرد، آن‌ها را جدا جدا بررسی نمود و آنگاه با سوا کردن پذیرفتنی‌ها از نکات مورد قبول، گفتگو را بر ناپذیرفتنی‌ها متمرکز نمود تا که بتوان رسیدن به نتیجه را امید داشت. من در این مصاحبه، مشتاقانه منتظر انتقاد‌های مشخص شما هستم تا در باره آن‌ها فکر کنم و پیرامون هر موردی که بر سر آن با همدیگر توافق نداریم، به گفتگوی معطوف به نتیجه بنشینیم.

و حالا در پی این چهار تذکر که سخن را نا‌خواسته به درازا کشاند، می‌رسیم به اصل سخن در این سئوال، که از من پرسیده‌اید؛ اینکه، ویژگی‌های «سمینار اولاف پالمه» را چه یافتم.

اولین ویژگی آن، مظلوم واقع افتادن آن است! سمیناری با هر نارسایی و ضعفی هم که داشته به همت یک نهاد بین‌المللی معتبر و خوش نام - البته در قیاس با بسیاری از نهاد‌های بین‌المللی که همه آن‌ها بشمول خود همین نهاد مستقل و دمکرات «مرکزاولاف پالمه»، بدرجاتی برآیند منافع سیاسی هستند - تشکیل می‌شود و جمع بست فشرده مباحث سیاسی خود را به گونه شفاف در شکل یک گزارش و با امضای مشخص اعضای شرکت کننده‌اش اعلام می‌دارد(۳) و در همین گزارش، برضرورت رعایت حقوق بشر، دمکراسی، مبارزه مسالمت آمیز و برگزاری انتخابات آزاد درایران تاکید می‌کند و در آخر نیز به لزوم تداوم چنین نشست‌هایی با ترکیبی گسترده‌تر و تنوع بیشتر پای می‌فشارد، با اینهمه اما باز از چندین طرف هدف تیر باران اتهامات ناوارد و ناروا قرار می‌گیرد! از این «ویژگی» بسیار خود ویژه که بگذریم و ضمن تاکید دوباره بر اینکه نمی‌توان و نباید که «سمینار اولاف پالمه» را نشستی فوق‌العاده و استثنایی تلقی کرد و بگونه نا‌لازم در موردش دچار شعف زیادی شد، اما باید تصریح کرد که این نشست ویژگی‌های خود را هم داشت.

نخست اینکه «سمینار اولاف پالمه» در مقایسه با هر نشست دیگری از طراز خودش، شفافیت بیشتری داشت که البته در جریان کار دوروزه‌اش و بازتاب گزارش گونه آن، شفاف‌ترهم شد. هم نهاد حامی مالی برگزاری آن را همگان به خوشنامی می‌شناسند و هم همگان دانستند که چه کسانی در آنجا بودند و برای چه. علت وجودی آن، گفتگو پیرامون ضرورت تامین تفاهم و اجماع درنیروی دمکراسی ایران برای گذر کشور از استبداد ولایی حاکم به دمکراسی شد.

دومین ویژگی آنرا در ترکیب‌ش می‌شد دید. بطور قطع می‌توان گفت که تاکنون هیچ ترکیبی از اپوزیسیون ایران نتوانسته بود رنگارنگی در اپوزیسیون از نقطه نظر تعلق‌های آن به دوره‌های سیاسی متفاوت را این چنین به نمایش بگذارد که در «سمینار اولاف پالمه» به تماشا درآمد. این نشست، در کنار تعدادی ازفعالین سیاسی متعلق به دهه‌های چهل و پنجاه خورشیدی، پذیرای گروه چشمگیری از فعالان سیاسی متعلق به جنبش دوم خرداد و جنبش سبز بود که در همین چند سال اخیر توسط دیو استبداد از میهن رانده شده‌اند. دراستکهلم یخبندان ماه فوریه، فعالینی از پنج دهه حیات سیاسی ایران که جملگی از گزیده‌ شدگان دیکتاتوری رژیم شاه یا استبداد دینی جمهوری اسلامی و یا هر دو بودند، به گفتگوی گرم با هم نشستند. آیا در باره اهمیت این امر، نیاز به توضیح بیشتری هم است؟

سومین ویژگی این نشست، حساسیت فوق‌العاده لحظه و زمان برگزاری آن از نظر سیاسی بود که ایران ما در آن قرار دارد؛ در چنگ فضای استبدادی هر دم رو به انسداد بیشتر و در همانحال واقع شده در معرض خطرات متوجه امروز و فردای کشور از سوی خارج اما عمدتاً به تقصیر و مسئولیت حاکمیت جمهوری اسلامی. من شک ندارم که پسزمینه بخشی از حساسیت‌ها نسبت به این سمینار ناشی از مختصات سیاسی لحظه است. و این البته بسیار خوب است، زیرا نشان‌دهنده هشیار بودن شعور سیاسی اپوزیسیون است. هم ازاینروست که باید دید کدامین برآمدهای سیاسی شایستگی این‌ را دارند که خواهند توانست حساسیت کافی لحظه را در اراده سیاسی و تولید سیاست به نمایش بگذارند و چگونه هر امکان پدید آمده را به سود سعادت مردم ایران و استقرار دمکراسی مورد بهره‌گیری قرار بدهند. من می‌دانم که بیشترین دغدغه شما هم برای انجام این مصاحبه همین حساسیت سیاسی وضع کنونی است و می‌دانید که من استقبال کننده تمام و کمال این گفتگو با شما!

و بلاخره این ویژگی نیز که «سمیناراولاف پالمه» با تنوعی که از جهت سوابق سیاسی و گذشته، باورهای فکری و برنامه‌های اقتصادی و اجتماعی شرکت کنندگانش به نمایش گذاشت، تجلی یکی از متمدنانه‌ترین و دمکراتیک‌ترین نشست‌های سیاسی سال‌های اخیر بوده که من سراغ داشته‌ام و فکر می‌کنم که شما قبول دارید که در این زمینه‌ها من شخص چندان بی‌اطلاعی نیستم. و بعلاوه، این نشست توانست با موضوع مشخص انتخابات آزاد که به باور من یگانه محور اتحاد ملی ایرانیان در موضوع گذر ایران از استبداد به دمکراسی است، تماس مستقیم برقرار کند و شاهد گفتگوهای مفیدی حول آن شود. این، از نظر من اهمیت عمل مبارزاتی بزرگی داشت و دارد. اگرچه باید بلافاصله تصریح کنم که نباید در حد این پیشرفت و دستاورد دچار اغراق شد و فراموش هم نکرد که ما فعلاً فقط در مراحل اولیه این رویکرد ملی قرار داریم و نه که بیشتر از آن. هنوز کار بسیاری در پیش است. راجع به هر یک از این دستاورد‌ها می‌توان بیشتر سخن گفت، البته هرگاه که مجال و فرصت باشد.

تلاش ـ آنچه در توصیف آرام شدن فضا، بعد از نشست اولاف پالمه، بکار گرفته شد، خیلی دور از اصطلاح توصیفی خودتان در زمان نگارش مقاله‌ خودتان نبوده است؛ «خوابیدن گرد و غبار تردید و مخالفت» چندان فاصله‌ای از نظر مصداق و منظور با «فروکش کردن اعتراضات براه افتاده» ندارد. موضع موافق و مخالف ما نیز اصلاً اهمیت ندارد، مهم آن است که شما به ما ـ فرض بفرمائید جزو معترضین ـ اجازه داده‌اید بپرسیم و بر بستر گفته‌های شما نظر و قضاوت مستقلی را از این نشست بدست آوریم. به عنوان نمونه، وقتی شما، در برابر پرسش، یا اصلاً قضاوت، در مورد نتیجه «ناموفق» این سمینار، آن را به گذر زمان واگذار کرده و بعد هم می‌گوئید: «نتیجه این سمینار، قربانی نفس برگزاری‌اش بود!» خوب چه برداشت مستقل دیگری می‌شود کرد؟ طبعاً هر برداشت دیگری که از این «نفس» بشود، نمی‌تواند نسبتی با موفقیت از آن داشته باشد. به عبارت روشن‌تر میان «قربانی شدن» ـ نتیجه ـ و «موفقیت» نمی‌توان رابطه‌ای منطقی، غیر از فقدان موفقیت، برقرار کرد. قربانی شدن امری ـ صرف نظر از عوامل آن ـ مؤید بی‌نتیجه ماندن یا عدم موفقیت آن امر است.

و اما در مورد شفافیت ـ اگر آن را به بحث منابع مالی و منافع سیاسی برگزارکنندگان یا مجاری آن نکشانیم ـ پرسشی هست، در باره‌ی مواضع این نشست یا به قول شما «جمع‌بست فشرده»‌ای که منتشر شد، آن هم با امضای شرکت‌کنندگان. به نظر نمی‌آید که اتفاقاً از دید شما و برخی از شرکنندگان دیگر نظیر آقای خالد عزیزی (دبیرکل حزب دمکرات کردستان) این متن فشرده بقدرکافی شفاف بوده باشد. آیا اگر بود، شما بعداً (در بیان آن جمع‌بست در پاسخ نخست) به آن، «مبارزه‌ی مسالمت آمیز» را اضافه می‌کردید، که در آن متن نیامده است؟ یا آقای خالد عزیزی، دیگران را، «در مرحله اول» هر اتحادی، ملزم به تعریف دوباره‌ای از ایران و مجبور به قبول «چند ملیتی بودن» آن (مصاحبه بی‌بی سی با ایشان و همراهان دیگرشان، پنج‌شنبه ۲۳ فوریه ۲۰۱۲) به عنوان شرط اتحاد می‌کردند؟ آیا نباید تردید کرد که حداقل از منظر این دو موضوع، مواضع جمعی آن نشست، روشن یا شفاف نبوده است، به این معنا که معلوم نیست، در آن جمع چهل و چند نفره چند تن‌ پایبند به یک مبارزه مسالمت‌آمیز در ایران هستند و یا چند نفر از آن‌ها حاضرند «چندملیتی بودن ایران» را به عنوان شرط اول «اتحاد» بپذیرند؟ تازه اگر این جمع هم بپذیرد، سایر ایرانیان چطور؟ و یا معلوم نیست که شما دو نفر در ادامه‌ی کار ـ‌‌ همان گذر زمان ـ با آن جمع تا کجا حاضر باشید مواضع خود را برای رسیدن به «اتحاد» کنار بگذارید؟ مثلاً اگر شما هم بپذیرید که روش مسالمت‌آمیز بودن مبارزه را کنار بگذارید، آیا آن‌ها که در ایران در صف مقدم این مبارزه هستند، خواهند پذیرفت؟

بهزاد کریمی: از آنجا که درجواب سئوال قبلی در باره بخش اول پرسش اخیرتان به اندازه لازم توضیح داده‌ام، مکث بیشتر بر موضوع را نا‌لازم می‌بینم و با اجازه شما می‌پردازم به بخش دوم سئوالتان که اختصاص دارد به رابطه «شفافیت» بین کلیت توافق سیاسی عمومی نشست با دیدگاه‌های مستقل هر امضاء کننده آن.

اما قبل از ورود به موضوع می‌خواهم مقدمتاً راجع به یک نکته متدیک در موضوع توافق‌های سیاسی درنگ بورزیم. در یک کلمه، مشروط کردن اصل توافق سیاسی به تامین شفافیت تام و تمام و غیر قابل تفسیر بر سر موارد توافقی، یعنی که احتراز از توافق! اتفاقاً توافق سیاسی اگر بخواهد دایره وسیع‌تری را در بربگیرد و تنوع هر چه بیشتری را در خود جا دهد، نیازمند انعطاف بیشتری است برای فورموله کردن مشترکات در منشور توافق. بعلاوه، تامین شفافیت بیشتر را در‌‌ همان اول کار اراده کردن برای توافق که نمی‌توان انتظار داشت، آنرا می‌باید که آگاهانه و مدبرانه به روند همکاری‌ها و تداوم کار موکول کرد. اول، تجمع بر سر عمومی‌ترین موارد اشتراک است و آنگاه، کوشش برای تفاهم سیاسی در عمل و درک و اقناع یکدیگر تا آنجا که البته مرزهای پرنسیپ‌های برنامه‌یی و سیاسی اجازه می‌دهد؛ و نه که برعکس. تفاوت حوزه عمل کنشگری سیاسی با نگاه تحلیل‌گرایانه سیاست نیز از جمله در همین است. کنشگری سیاسی، یعنی ساختن سیاست معطوف به هدف و نتیجه و بویژه ساختن در اشتراک با مشترکین تا که حاوی نیروی تاثیر شویم. اشتراک،‌‌ همان جمع عددی همه خواست‌های طرفین و با شفافیتی که هر یک از آنان آرزو می‌کنند نیست؛ بلکه جمعی است توافقی که از یکسو شرکاء را در تامین حداکثری خواست‌هایشان محدود می‌کند و از دیگر سو به اتکای نیروی جمعیشان شانس موفقیت وصول به مشترکات آنان را بالا می‌برد. بهمین دلیل هم است که شراکت‌ها صورت می‌گیرد. شراکت در همه حوزه‌های زندگی، اعم از جامعه، اقتصاد، سیاست. شفافیت مطلق فقط در کتاب‌هاست با نوشتارهای سیاه بر سفید، در خود زندگی اما با نسبیت سروکار داریم و حدی از رنگ خاکستری.

با چنین درکی است که من می‌گویم که آنچه در آن گزارش از نشست فورموله شد، یک موفقیت بود و نیزشفاف در مفهوم نسبی آن. در آنجا، نشست از جمله بر روی موضوع انتخابات آزاد ایستاد که کسی را یارای آن نیست که از آن چیزی جز مبارزه مسالمت آمیز بفهمد. حال اگر من در پاسخ قبلی‌ام در اشاره به «جمع بست فشرده» از اشتراکات حاضرین در سمینار، از توافق روی مبارزه مسالمت آمیز سخن گفتم، دقیقاً از یکسو ناظر به همین انتخابات آزاد بود و از دیگر سو به شهادت همه صحبت‌های صورت گرفته در آن سمینار، متاثر از تاثیر تکرار مکرر این روش در همه سخنرانی‌ها طی‌‌ همان دو روزکار سمینار بر روح و جان من. به همین دلیل هم بود که در اشاره‌ام به آن جمع بست فشرده، من به مضامین اشتراکات اشاره کردم و نه که بیایم و از خود گزارش سیاسی، نقل قول داخل گیومه‌یی بکنم! حال اصلاً فرض کنیم که شرکت کننده‌یی در آنجا بوده که هنوز هم با روش مبارزه مسلحانه‌‌ همان تعیین تکلیفی را نکرده باشد که مثلاً شما و من کرده‌ایم، اما در عین حال آمده و با کمال میل و مشارکت فعال زیر‌‌ همان گزارش مبتنی بر مبارزه سیاسی مسالمت آمیز را امضاء گذاشته است، از شما می‌پرسم که آیا چنین امری مثبت است و رو به پیش، یا که نه و حتماً می‌بایست با سوگند ناظر بر شفافیت همراه می‌شد تا که اعتبار بیابد؟! حال آنکه بی‌نیاز به چنین فرض‌هایی، در خود واقعیت و در واقع امر نیز، سلاح و مبارزه مسلحانه‌یی در میان نیست مگر توسط دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی؛ من که کسی را در آن جمع سراغ نداشتم که خودش یا حزبش هم اکنون در حال مبارزه مسلحانه باشند.

و اما در گفتگویتان با من به مصاحبه دوست محترمم آقای خالد عزیزی دبیر کل حزب دمکرات کردستان اشاره کرده‌اید که گویا ایشان هرگونه همکاری سیاسی و اتحاد را به پذیرش چند ملیتی بودن ایران از سوی طرف متحد خود موکول کرده است. اول اینکه من نمی‌توانم از طرف ایشان وارد چند و چون صحبت‌های ایشان بشوم، و دوم اینکه متاسفانه مصاحبه مورد اشاره شما از ایشان را ندیده‌ام، ولی مهم‌تر از این‌ها ملاک قضاوتی است که من در میدان کنشگری سیاسی دارم که عبارتست از فقط عملکرد‌ها از جمله عملکرد ایشان متجلی در‌‌ همان گزارش توافقی که با هم امضاء کردیم. آقای خالدی در‌‌ همان سالن تشریف داشتند و می‌شنیدند که کسانی هستند غیر هم نظر با ایشان در تعریف ساختار ایران و یا دستکم نا‌همسان در فورمولبندی پیرامون موضوع نظر، با اینهمه اما هم ایشان آگاهانه‌‌ همان گزارش را امضاء کردند وهم طرف‌های دیگر آگاهانه بر زیر آن امضاء گذاشتند. آیا چنین برخورد مسئولانه‌یی جای تقدیر ندارد؟ این البته مسلم است که صرف امضاء نهادن مشترک زیر گزارشی مشترک از گفتگوهای مشترک، نه تضمینی است برای حفظ این توافق حداقل در آینده و نه که به طریق اولی، پایان کار. مهم، آغاز و تداوم کار است حول اشتراکاتی که بر آن‌ها مشترکاً تاکید صورت گرفته است و نقد را نیز می‌باید متوجه مفاد توافق کرد مگر آنکه خود نفس توافق برای من و شما زیر علامت سئوال باشد که می‌دانم چنین نیست. در اینجا اما اخلاقاً خود را موظف به توضیح یک نکته دیگر هم می‌دانم. اینکه، دور از انصاف خواهد بود اگر بر نکته‌یی از گفته‌های دبیر کل حزبی استناد بعمل آید و احتمالاً و عملاً هم از آن روح بیگانگی همین حزب با اتحاد دمکراتیک سراسری در ایران استنباط شود، اما در‌‌ همان حال این واقعیت به دیده نیاید که همین حزب استراتژی خود را اساساً بر تامین اتحاد سراسری نیروی دمکراسی در ایران استوار کرده است. و از همین منظر هم بود که موضع شرکت خود در انتخابات بیست و دوم خرداد ماه سال ۱۳۸۸ را توضیح داد.

حال که بحث به جایی رسیده است که به ناگزیر بر موضوع مشروط شدن اتحاد با نوع تعریف از ساختار ایران قرار گرفته‌ایم، لازم است اندکی بر این موضوع چالش برانگیز درنگ داشته باشیم که فکر کنم موضوع مورد علاقه شما هم باشد و شاید هم دغدغه مرکزی شما. این، روشن است که اهمیت درک درست از مفاهیم فقط به عرصه نظر محدود نیست، مفاهیم از نظر به عالم واقع امتداد می‌یابند و سرانجام نیز در برنامه‌ها متظاهر می‌شوند. و خود من هم کوشیده‌ام که درک مشخص خود از این مفاهیم در عرصه مورد نظر را در چندین نوشتار و از جمله در مصاحبه‌هایی که با سایت و مجله «تلاش» داشته‌ام، ارایه دهم. با اینهمه، همواره گفته‌ام که نباید در گلادیاتور بازی محض تئوریک ماند و مدام هم بر این نکته تاکید ورزیده‌ام که در عرصه همکاری‌ها و اتحاد‌های سیاسی در رابطه با چالش تبعیض ملی در ایران، می‌باید که بر موارد مشترک برنامه‌یی و راه حل‌های پیشنهادی تکیه کرد تا که راه گشوده شود. نه این درست است که کسی از کسی بخواهد که اول خود را با‌‌ همان تعاریفی تنظیم کند که او می‌خواهد و نه آن کس دیگر می‌تواند دیگری را بر تخت پروتوکوست تعاریف خود بنشاند. ولی من اکنون فرا‌تر از این پیشنهاد رفته‌ام و بر انتخابات آزاد ایستاده‌ام تا بتوان که از این مانع و چند مانع مشابه آن در چالش‌های دیگر حیات سیاسی ایران، عبور کرد و پیش رفت. انتخابات آزاد هیچ نیازی به این ندارد که دو طرف بخواهند برای همکاری سیاسی دمکراتیک با یکدیگر ابتدا بر سر چند ملیتی بودن یا نبودن ایران و اینکه کشور ما از تبعیض ملی رنج می‌برد یا که از ستم فرهنگی بر اقوام، به توافقات نظری برسند. انتخابات آزاد، راه را برای انتخاب آزاد برنامه‌ایی می‌گشاید و توافق‌های کلان را بر پایه وزن برنامه‌ها فراهم می‌اورد. و می‌بینیم که خوشبختانه روند‌ها در همین جهت دارند پیش می‌روند و از این بابت می‌باید که خوشحال شد و کسب انرژی کرد. اینرا هم اضافه کنم که بیشترین انگیزه من در تحریر آخرین نوشته‌ام («پروژه انتخابات آزاد»)، دقیقاً تشریح باز هم بیشتر اهمیت رابطه تنوع و تکثر‌ها در ایران با نیاز ملی به اتفاق و اتحاد ملی بوده و است.

و سر انجام برسم به آخرین نکته در سئوال شما که گفته‌اید «اگر شما هم بپذیرید که روش مسالمت‌آمیز بودن مبارزه را کنار بگذارید»! من که کنار نگذاشته‌ام، خانم مدرس عزیز! ما که یک عمراست که مبارزه مسالمت آمیز را پذیرفته‌ایم و البته به بهای گران و تجربه گران‌تر. اگرمن آنرا نمی‌پذیرفتم که اینهمه وقت نمی‌گذاشتم و نمی‌گفتم و نمی‌نوشتم در باره اهمیت مبارزه سیاسی و عملی کردن مبارزه سیاسی؛ از جمله با سخنان و رفتارم در‌‌ همان سمینار و در همین نوشتار تفصیلی‌ام که آنرا مبنای مصاحبه‌تان قرار داده‌اید. اینهمه، برای آنست که ایران به دمکراسی گذر کند و این گذار هم از طریق مبارزه مسالمت‌آمیز صورت گیرد. پس چه احتیاجی به اینست که بحث ولو ناخواسته به ناخاست گاهی و زمانی برده شود که هیچ کدامشان در میان نیستند و فاقد هر گونه اهمیت عملی برای سیاست‌ورزی روز؟ مگر برای سیاست عملی این مطرح است و مهم که اگر من و یا شخص و جریان دیگری روزی و روزگاری به گفته شما بخواهد «روش مسالمت‌آمیز بودن مبارزه را کنار بگذارد» - و گفتم و به تاکید هم که روح من از اعلام چنین قصد‌هایی در آینده مطلقاً بی‌خبراست- «آن‌ها که در ایران در صف مقدم این مبارزه هستند «چنین اعلامی را» خواهند پذیرفت؟» یا که نه؟! اینکه در آینده چه خواهد شد و انتخاب‌ها کدام، نه اصلاً مورد بحث ما است و نه که مسئله روز. بحث اینست که اکنون خوشبختانه بخش عظیم و تعیین کننده اپوزیسیون چه در داخل و چه در خارج کشور بر گذر ایران از استبداد دینی به دمکراسی و بر مبارزه سیاسی مسالمت‌آمیز تاکید دارند و لذا، همه تلاش منطقاً براین می‌باید متمرکز شود که همین خواست از چه طریقی و در کدامین شکل بتواند خصلت پروژه مبارزاتی فراگیر بخود بگیرد. حرف اصلی اینست که بسیاری چون من، این اشتراک و توافق ملی را در خواست و نقشه عمل انتخابات آزاد متجلی می‌بینند. به گمان بسیاری مانند من، نقطه عزیمت هر حرکت و اقدام و ابتکاراپوزیسیون نیز همین باید باشد.

تلاش ـ تا کنون ما تصورمان بر این بود که: در هیچ توافق سیاسی طرفین توافق به همه آنچه می‌خواهند دست نخواهند یافت، اما بدآنچه مورد توافق قرار داده شده ـ یعنی مشترکات ـ به عنوان طرف پیمان، آگاهند و پایبند و متعهد. پیش‌شرط و پیش‌فرض هر پیمان و تعهدی طبعاً آگاهی است که از شفافیت و روشنی کامل از اصول مورد توافق، آن هم پیش از توافق، برمی‌خیزد.

اما برپایه‌ی توضیحات شما در مورد «متد» توافق و «شفافیت نسبی» که معنای کشداریست، برداشتمان این شده است که توافق‌ها مصداق «هرکه از پندار خود شد یار من» و یا مصداق آن اتاق تاریک و فیل است. فکر نمی‌کنید، شفافیت نسبی به توافق نسبی می‌انجامد و طبعاً ممکن است تصور شود و نتیجه گرفته شود، پایبندی نسبی و مسئولیت نسبی را به همراه می‌آورد و نتیجتاً هر کس هر وقت خواست می‌تواند توافق کند بعد اصول آن را اگر توانست به هر شکلی خواست درآورد، یا آن را بشکند و یا مسکوت بگذارد و....؟ آیا مصداق‌هائی از این نوع توافقات یا «اتحاد‌ها» با همین متد‌ها در جنبش سیاسی خارج ـ ما از درون سخن نمی‌گوئیم چون همه گوشه‌ها و زوایا برایمان آشکار نیست ـ تا کنون تجربه نشده است؟ می‌دانیم که شما در این زمینه تجربه‌ دارید و حداقل در دو «اتحاد» بر سر جمهوری‌خواهی حضور داشته و بعضاً از پایه‌گذاران بوده‌اید. تنها به عنوان نمونه، سئوال این است که اگر مثلاً اولی، برپایه متدی که فرمودید، به سرانجام می‌رسید، آیا دومی لازم می‌شد؟

بهزاد کریمی: تصورتان درست است و در آن جای هیچ تردیدی هم نیست؛ طرفین هر توافق باید به تعهد مشترک پایبند بمانند که اگر نماندند دیگر سخن از ادامه توافق بی‌معنی خواهد بود، زیرا که مبنای توافق از بین رفته است. ولی نکته بسیار ظریف و در‌‌ همان حال همیشه مسئله ساز و همواره ناگزیر در امر سیاست، آنست که شفافیت در امر توافق، نافی «هرکه از پندار خود شد یار من» نیست! همه بغرنجی عمل مشترک هم، در همین موضوع نهفته است! توجه داشته باشیم که منظور از این، تمکین به جرزدن‌های سیاسی نیست، بلکه اینست که بهرحال شما با انسان‌ها سر وکار دارید و منافع آن‌ها.‌‌ همان چیزی که، به گفته بسیار پر معنی مارکس، «هرگز دروغ نمی‌گویند»! نتیجه گیری شما آنجا که می‌گوئید: «شفافیت نسبی به توافق نسبی می‌انجامد و طبعاً ممکن است تصور شود و نتیجه گرفته شود، پایبندی نسبی و مسئولیت نسبی را به همراه می‌آورد و نتیجتاً هر کس هر وقت خواست می‌تواند توافق کند بعد اصول آن را اگر توانست به هر شکلی خواست درآورد، یا آن را بشکند و یا مسکوت بگذارد و....؟»، کاملاً دقیق است. و من اما به آن، می‌خواهم این را هم اضافه کنم که اگر کسی میدان سیاست را جز این بداند، اصلاً بهتراست که آنرا ر‌هایش کند! سیاست، به یک معنی گندابی است که برای زدودن کثافت از آن و پالایش‌اش از گندی‌ها، چاره‌یی جز شیرجه رفتن در آن نیست!

تمام ظرافت قضیه در امر توافق‌های سیاسی را دراین باید فهمید که چگونه باید رفتار کرد و چگونه رفتاری در پیش گرفت که تا زمانی که مضمون توافق‌ها زمینه واقعی دارند و در نتیجه حاوی اعتبار مادی، آن توافق‌ها پیش هنگام از هم نپاشند. هنر در اینست و نه در چارمیخ کردن شروط اولیه برای توافق، که شوربختانه باید گفت اپوزیسیون ایرانی در آن ید طولایی دارد و نیز بد و نا‌فرجامی‌های بسیار. اگر شما بر تجارب هشدار دهنده‌یی تاکید دارید که جمعیت‌هایی جمع شدند و بسیار زود هم آن وسعت اولیه خود را از دست دادند - که در ادامه به آن هم خواهم پرداخت- اما بهتر است که آن سوی قضیه را هم ببینید که در حال حاضر مسئله اصلی اپوزیسیون ایرانی، هنوز متاسفانه بیشتر پراکندگی‌هاست و تنزه طلبی‌های سیاسی، تا که جمع شدن‌هایش. مثلا الان خوشبختانه بسیاریمان می‌گوئیم که دیالوگ لازم و خوب است، اما هنوزهم در عمل نمی‌توانیم آنرا به گونه‌یی در خور به رفتار جاری خود بکنیم! جملگی از ضرورت اتحاد صحبت می‌کنیم، اما عموماً فقط در کلیات می‌مانیم و نه که وارد ارایه تدابیرعملی و ریسک‌ کردن‌ها بشویم! بسیاریمان دلسوزانه از لزوم آغاز ناگزیر کار از یک یا چند نقطه دم می‌زنیم، اما اکثرمان کار را هنوز شروع نکرده فلج نگرانی آخر و عاقبت امر می‌شویم! روشن است که بر چنین فضا‌ها و سلوکی می‌باید غلبه کرد و راه هم به باور من، مایه‌گذاری از ره‌جویی‌ها و هزینه کردن از اعتبارهای سیاسی است؛ هم برای به گل نشستن اندیشه‌ها و هم برای چینش میوه‌های عمل. و این‌ها، نه آرزوهای صرف هستند و نه که توصیه‌های اخلاقی، بلکه بر پایه این تحلیل استوارند که بنا به آن، اپوزیسیون دمکرات ایرانی در تحرک سیاسی خود آن اندازه پیش آمده است که اکنون در سربزنگاه ملی تبدیل ذهن انباشته از تجارب به آفرینش تجربه‌یی بزرگ قرار بگیرد و بر پایه همه دستاورد‌هایش، نیازبه جهش‌های پر خطر را پاسخ داده و از دروازه تردید‌ها به یقین عملی گذر کند.

این نیز دارای اهمیت بسیار است که شما شعاع توافق‌های سیاسی خود را چه چیزی در نظر بگیرید. هرچه که توافق‌ها در بر گیرنده دارندگان نزدیک‌ترین مواضع برنامه‌یی و سیاسی با یکدیگر باشند، به‌مان میزان هم از شفافیت بیشتر و جای تفسیر کمتری برخوردار خواهند بود و برعکس، توافق اگر بخواهد وسیع‌ترین طیف را در بر بگیرد، ناگزیر از محدود شدن است به یک و یا فقط چند محور توافق و نیز، برخوردار شدنش از برخوردهای بسیار گشادنظرانه توافق‌کنندگان بر سر موارد و فورمولبندی‌های توافق. ضروری است که رابطه دیالکتیکی بسیار تنگاتنگ موجود بین موضوع و نحوه بیان توافقات با دایره و شعاع توافقات، همواره مد نظر قرار بگیرد.

اشاره کردید به دو تجربه از تلاش برای متحد کردن جمهوریخواهان که در حوالی سال‌های ۱۳۸۱ و ۱۳۸۲ صورت پذیرفت و نیز سرنوشت آن‌ها در نرسیدنشان به «سر انجام». به موارد گویایی اشاره کرده‌اید. اما اول این توضیح که، من فقط از حامیان حلقه نخست تشکیل اتحاد جمهوریخواهان ایران و بیانیه تاسیسی آن بودم و نه که از پایه گذارانش، و نیز از استقبال کنندگان جدی تشکیل جمهوریخواهان دمکرات - لائیک و نه از مقدمین آن، ولی در هر حال و همواره جزو مدافعان پیگیر و کوشندگان تامین نزدیکی بین این دو بلوک از جمهوریخواهی بوده‌ام. پس از این تذکرات اما، باید بگویم که اتحاد جمهوریخواهان ایران که در شرایط سیاسی مناسبی توانسته بود حمایت نزدیک به هزار نفر از فرهیختگان کار کشته نیروی دمکراسی، جمهوریخواهی و سکولار در اپوزیسیون جمهوری اسلامی را برانگیزد، متاسفانه درست در‌‌ همان همایش نخست‌اش رو به پراکندگی گذاشت و گام در ناکجا راه! به این دلیل عمده که کوشش‌هایی بر فضای همایش نخست «اجا» و پس از ساختار یافتگی‌اش حتی بسی بیشتر، غلبه یافت که خواستند در عرصه سیاست خصلت اعلام وجود مستقل آنرا در هاله ابهام و در جاهایی نیز دنباله‌روی از اصلاح طلبان حکومتی وقت فرو ببرند و در زمینه ساختار، تحمیل‌کردن نوعی از ساختار و فونکسیون حزبی را بر آن! یعنی، از یکسوعدم رعایت قانونمندی‌های ناشی از نو بودن این پدیده سیاسی واز دیگر سو نقض وسعت و تنوع این طیف شکل گرفته. و این، تجلی همانی بود که من در این مصاحبه همه‌اش از آن نالانم! و اما جمهوریخواهان دمکرات - لائیک، که مقدمتا بگویم تشکیلشان نه به این دلیل بود که اتحاد جمهوریخواهان آنی از آب درنیامد که آن‌ها می‌خواستند، بلکه به این دلیل اعلام وجود کردند که خود را از اول آنی می‌دانستند که بزعمشان این یکی‌ها نبودند. و من که عضو میهمان اولین همایش «جدل» بودم، دیدم و دیدیم که ناکامی‌های این یکی نیز محصول‌‌ همان نوع پیدایی‌اش شد و همانا شیوه برخوردش با اتحاد‌ها؛ در اینجا، شرط چاقو حتی تیز‌تر بود و شدیدترعمل کرد! از همینجاست که من در عین اینکه اراده برای شکل‌یابی این دو اتحاد را در‌‌ همان زمان تحسین کرده و اکنون نیزهمچنان می‌کنم و هنوز هم علیرغم پراکندگی‌های بسیار و انشعاب‌هایی که پشت سر گذاشته‌اند وجودشان را اما باز به از نبودشان می‌دانم و البته درعین حال ناقد عملکرد آنان و مشخصاً رویکردهای زیاده خواهانه‌شان در زمینه و موضوع توافق‌ها بوده و هستم.

و نتیجه نهایی اینکه، درست است که در مورد موضوع توافق‌های سیاسی، می‌باید به شیوه «جنگ اول به از صلح آخر» عمل کرد، اما دمیدن بر شیپور چنین چالش‌های صلح طلبانه‌یی فقط و فقط در مورد تعیین و تعریف محور توافق مجاز است و لازم! یعنی، تنها درموضوع روشن نمودن اینکه توافق بر سر چیست و چه باشد، نه که فرا‌تر از آن. مگر اصلاً می‌توان و یا که می‌باید انتظار داشت که کسی بخواهد آن دیگری از ظن او، یار راه شود و یاور راه بماند! هم از اینروست که من اینهمه اصرار دارم که میان متنوعین بسیار، تنها می‌باید بر سر اشتراک عمل برای مبارزه در راه انتخابات آزاد، برگزاری و عملیاتی کردن آن به توافق رسید، و در میدان این تعامل‌ها نه فقط از ورود به حوزه ممنوعه تفاوت‌های برنامه‌یی احتراز جست، بلکه پذیرفت که حتی در موارد اشتراک برنامه‌یی هم، اصولاً هیچ نیازی به تفاهم در نوع نگاه‌ها نیست. به باور من، موفقیت نسبی سمینار گفتگو‌ها در «مرکز اولاف پالمه» هم دقیقاً متاثر از نزدیک شدن به این متد ازعمل و رفتار به آن در‌‌ همان اولین نشست‌اش بود و پیمودن راه دو روزه مشترک در چنین بستری. و بگمانم جالب اینکه، ایرادات وارده بر کارآن نیزعمدتاً محصورند در چارچوب بی ‌یا کم توجهی‌ها به الزامات قانونمند چنین جمع‌آمد‌هایی که اگراین مصاحبه مجال این را داشته باشد و شما هم پرداختن به آن‌ها را لازم بدانید، می‌توان بر این وجه از انتقادات به «سمینار اولاف پالمه» نیز درنگی ولو گذرا داشت.

تلاش ـ بدیهی‌ست که سپاسگزار می‌شویم «ایرادات» وارده از زبان شما بیان شوند که از این نشست «دفاع مطمئن» می‌کنید. حسن امر، این خواهد بود که از موضع «برانگیختگی‌های ناروا» قلمداد نمی‌شود. اما پیش از آن در تعبیر سختی که از «گنداب سیاست» و نیت «پالایش» آن کردید؛ باید گفت؛ باور به آن نیت برای پرش در آن «گنداب»، مشروط و متکی بر دفاع از شفافیت هر چه بیشتر و گسترده‌تر است، نه تن ندادن بدان یا توجیه «نسبیت» آن. می‌دانید که یکی از ایراد‌ها از همین نظرگاه وارد شده است. روش پنهان‌کاری در برگزاری و ناروشنی منظور و ماهیت این نشست، شباهت بسیار نزدیکی داشت به جلسه‌ی مشابهی که سال گذشته در لندن و به «همت» تلویزیون اَلعربیه سازماندهی و برگزار گردید: ظاهراً ـ بنابر روشنگری‌های بعدی ـ دعوت افرادی، برخی از همین چهره‌های دعوت شده به اولاف پالمه، برای سخنرانی در زمینه‌های مختلف و‌گاه تخصصی به آن نشست، عدم اجازه حضور گزارشگران ایرانی، و... اما در فاصله کوتاهی بعد از خاتمه آن نشست، تلویزیون العربیه گزارشی در سایتی منتشر می‌کند، مبنی بر «توافق جمع» بر سر فدرالیسم برای ایران! پنهانکاری و منع شرکت رسانه‌ها در اولاف پالمه به کنار، ناروشن بودن هدف و ماهیت نشست حتا برای برخی از خود مدعوین موجب تحیر بود؛ نگاه کنید به مصاحبه ویدئوئی ترتیب داده شده در هامبورگ در ۲۹ ژانویه ۲۰۱۲ به پاسخگوئی ۵ تن از دعوت‌شدگان در باره‌ی اهداف این نشست! توضیحات این عده خود حکایتی‌ بود دیدنی از همان «هرکسی از پندار خود» و هیچ پاسخ منسجم، یکدست و روشنی به دست بینندگان نمی‌داد. و هر کس «از پندار خود» توضیحی می‌داد، یکی می‌گفت؛ هدف رسیدن به اتحاد میان «اپوزیسیون» است، دیگری بر این نظر بود که در آنجا فقط تبادل افکار صورت خواهد گرفت. جالب توجه‌ترین اینکه، بنیاد اولاف پالمه بسیار «خوش‌نام» است و از گسترش دمکراسی حمایت می‌کند و در اصل مثل «آموزشکده‌ای» است که نه تنها به شهروندان سوئدی بلکه به شهروندانی «نظیرما» درس دمکراسی می‌دهد. و جالب‌تر، سخنان یکی دیگر از حاضرین بود که می‌گفت ما در آنجا با سوئدی‌ها تبادل تجربه می‌کنیم. از تجربه کشور سوئد در دفاع از دمکراسی خواهیم آموخت. کدام تجربه؟ از تجربه شرکت همین کشور در صدور دمکراسی بر بال جنگنده‌های نظامی در همین یک دهه گذشته به دو کشور عراق و افغانستان؟ آیا فکر نمی‌کنید، دلایل این روز‌ها برای بی‌اعتمادی به قدر کافی وجود داشته باشند؟ و اساساً آیا چنین جمع‌هائی با اعضائی با این درجه از عدم شفافیت و ناروشنی، حتا در باره‌ی گام بعدی خودشان، که شرکت در یک نشست چهل و چند نفره است، از هوشیاری و خودداری فروتنانه‌ی لازم برخوردار باشند تا از تشکیل «ستاد هماهنگی» به قول شما یا «مدیریت چند کانونی» ـ به توصیه‌ی آقای آهی ـ و بعد از «جاانداختن آن» به میل و فکر «رهبری» داخل نیافتند و آنگاه بعد از جاانداختن، از دل آن «آلترناتیوی» نرویانند تا در لحظه مقتضی ـ با شما یا بی‌شما، حضور چند چهره ثابت و بقیه اعضای متغیر از ویژگی‌های جدید این گونه گردهم‌آئی‌ها شده است ـ این «بدیل» را به سیاست مداران غربی عرضه کنند که هم «زورش» را دارند و هم ادعایش را؟

بهزاد کریمی: ابتدا باید بگویم که من نه الزاماً موید هر اظهار نظر صورت گرفته توسط فلان یا بهمان شرکت کننده گرامی «سمینار اولاف پالمه» در مورد نتایج آن هستم و نه که مسئول این یا آن برداشت فردی از این سمینار و حاصل کارش. ملاک و معیار در این زمینه که سمینار در کلیت خود چه گفت، همانا اشتراک شرکت کنندگانش بود بر سر مواردی که در‌‌ همان گزارش سیاسی منتشره با امضای جمعی فورموله شد. من البته درجریان اظهارات آن پنج شرکت کننده محترم در آن مصاحبه ویدئویی پیش از تشکیل سمینار که به نظر شما «حکایت عدم انسجام‌ها» شد، نبودم تا که بخواهم در باره‌اش سخن بگویم. اما این احتمال است که یا آن‌ها در بین خود تقسیم کار کرده بودند تا که در آن فرصت کوتاه هر یک گوشه‌یی از علت وجودی و انگیزه و چگونگی تشکیل سمینار را مورد تاکید قرار دهند، یا که سخنانشان واقعاً هم محل تجلی تفاوت برداشت‌ها از این سمینار بود، و شاید هم تلفیقی از ایندو. اما از نظر من، این مصاحبه با هر ضعفی هم که بخواهد متوجه آن باشد به هر حال از این جهت مفید افتاد که توانست فضای تحریک و تردید پدید آمده قبل از تشکیل سمینار را اندکی آرام کند. و اکنون برویم سراغ دو سطح از انتقاد نسبت به این سمینار. در سطح نخست، آن انتقادهایی که از نظر من به شیوه تدارک و سازماندهی آن سمینار وارد بود. و در سطح دوم، پرداخت به آن نکته گرهی دارای اهمیت جاری و آتی برای تحولات سیاسی ایران، که رد پای آن در این آخرین سخنان منتقدانه شما نیز دیده می‌شود. ابتدا سطح اول:

اولین ایراد به سازماندهی این نشست، مربوط می‌شود به چیدمان ترکیب شرکت‌کنندگان آن؛ هرچند که می‌دانیم که محدودیت کمی تعیین شده از نظر میزبان (که بر سقف حداکثر پنجاه نفر تاکید داشت)، بنوبه خود مانعی بوده است در تامین بیشترین تنوع آن. با اینهمه اما، بگمان من می‌شد که با برخی جایگزینی‌ها، تنوع بیشتری را به نشست داد. این انتقاد اما، نباید نافی وجود تلاش‌هایی در همین راستا تلقی شود که دستکم در آخرین روزهای مانده به اجلاس، من از نزدیک شاهد آن‌ها بودم. تلاش‌هایی مسئولانه، ولی متاسفانه عموماً ناکام.

اما جا دارد از خود بپرسیم که این گرفتاری، اساساً از کجا مایه می‌گیرد؟ پاسخ ساده چنین است: تا که برگزین‌کنندگان مدعوین چه کسانی باشند و معیارگزینش‌ها کدام. درچنین صورتی اما، پیشاپیش این را پذیرفته‌ایم که هر جمع دیگری هم بجای آن ترکیب تنظیم کننده لیست مدعوین عمل می‌کرد که طبعاً مطابق با سلیقه خود معیار دعوت را نیز دچار چرخش‌هایی می‌نمود، مشکل عدم تنوع باز در شکل دیگری خود را می‌نمایاند و این، تنها نوع و دامنه لیست بود که دستخوش تغییراتی می‌شد. درواقع، ریشه اصلی این معضل به خصلت چنین جمع شدن‌هایی بر می‌گردد که در آن‌ها، افراد به حیث فردی در نشست حضور می‌یابند و نه که بعنوان نمایندگیشان از سوی تشکل‌های تعریف شده سیاسی. و در چنین حالاتی، آن‌ها قطعاً و به ناگزیر، انتخاب شده ترکیب معینی از دعوت‌کنندگان یا تدارک‌کنندگان خواهند بود. پس، این امری است اجتناب ‌ناپذیر که هر ترکیب دعوت‌کننده‌یی با چنین وظیفه‌یی، هر اندازه هم بکوشد که مطابق ضابطه عمل کند و لیست را بگونه بسیار گشاده‌نظرانه و منصفانه هم بچیند باز اما در ‌‌نهایت، تجمع ناشی از حاصل کارش الزاماً از مسیر انتخاب اوست که می‌گذرد و بس! پس، تنها آن لیستی از مدعوین می‌تواند از موضوع چون و چرا‌ها در زمینه انتخاب‌ها برکنار و در امان باشد که صرفاً نمایندگان اعزامی تشکل‌های سیاسی را در بربگیرد. تشکل‌هایی که، بگونه داوطلبانه اعزام نماینده خود به آن جمع را اراده خواهند کرد. امر انتخاب، تنها در این حالت است که توسط خود دعوت شدگان صورت می‌گیرد نه که توسط ترکیب معین متعلق به فلان یا بهمان دایره ابتکار! دراین حالت، دعوت‌کننده، خود دعوت‌شونده هم است، یعنی که ایندو یکی می‌شوند و دیگر هیچ چون و چندی در بین نمی‌ماند. آری! مسئله بر می‌گردد به‌‌ همان موضوع بغرنج حضور سازمانیافته منفردین در هم‌رایی‌ها و همکاری‌های سیاسی که اپوزیسیون پراکنده شده ایرانی سال‌هاست با آن درگیر است. منفردینی که، چون بس پرشمارند و چون دارای انگیزه و علایق بسیار برای مبارزه سیاسی هستند، لذا بهیچ رو حق فراموش کردن آن‌ها را نداریم. و دو راه هم بیشتر پیش ما وجود ندارد: ۱) متحزبین و متشکلین، افراد را ول کنند و هم رایی و همکاری با آن‌ها را موکول کنند به زمانی که آن‌ها بدواً خود را با یکی از این دو شکل ممکن، پیوست به احزاب موجود و یا تشکیل احزاب تازه، سازمان داده باشند؛ و۲) هم رایی‌های اعضای احزاب با منفردین در گردهمایی‌هایی گذار گونه، به امید رسیدن به تفاهم‌ها و همکاری‌ها البته با چشم انداز شکل گیری و حضور تشکل‌هایی تازه از بخش‌هایی از منفردین در صحنه سیاسی. روشن است که انفراد، زیان رساندن است به مبارزه سیاسی و منفرد ماندن، زیان دیدن در عالم سیاست؛ ولی با توجه به الزامات واقعی حیات کنونی اپوزیسیون، واقع‌بینی سیاسی حکم می‌کند که از این راه حل دوم علیرغم هر اشکالی هم که دارد، هنوز و بطور جد بهره‌گیری شود. این شیوه مشکل دار، در «سمینار اولاف پالمه» بار دیگر تکرار شد و می‌دانیم که به ناگزیر و به ضرورت، باز هم تکرار خواهد شد. من بی‌آنکه پنهان کنم که محور اصلی اتحاد‌ها در اپوزیسیون دمکرات ایرانی را همانا در اتحاد احزاب عملاً موجود می‌دانم - که البته می‌باید با تشویق و استقبال از رویکردهای تحزب گرایانه در میان منفردین همراه باشد- و در همانجا هم جستجویش می‌کنم و شما می‌دانید که به عنوان یکی ازکوشندگان پیگیر همین روش هم شناخته شده هستم، اما در همانحال تشکیل و تداوم نشست‌ها با هدف گفتگو و هم رایی بین متحزبین و منفردین را، امری می‌دانم مطلقاً ضروری و هم از اینرو، بسیار مصر بر آن.

ایراد دوم و بسیار جدی من به تدارک و برگزاری این نشست، شبهات ناشی از نگاه و ارزیابی‌های اشتباه آمیز تدارک کنندگان و نهاد حامی سمینار بود در رابطه با غیر علنی معرفی کردن و «بسته» جلوه نمودن این نشست. من از‌‌ همان اول که به این نشست دعوت شدم، به دعوت کنندگان گفتم که از نظر اینجانب هیچ چیزی مخفی نیست و پیشاپیش اعلام می‌کنم که اگر در آن شرکت کنم فقط و فقط از موضع علنیت در آن رفتار خواهم کرد، مگر اینکه مورد امنیتی خاصی در بین باشد. در نشست نیز، از‌‌ همان ابتدا در راه علنی شدن کم و کیف سمینار کوشیدم و بسیار خوشحال شدم وقتی دیدم که تقریباً همه شرکت کنندگان این نشست عملاً در همین جهت هستند. و ایکاش موفقیت نشست در گذر از «بسته» بودن به علنیت کامل، چه در رابطه با افراد شرکت کننده‌اش و چه گزارش‌دهی سیاسی‌اش که منتشرشد، در پیش از تشکیل آن رو می‌آمد تا که راه هم بر گمانه‌زنی‌های بجا و بی‌جا باز نمی‌ماند و هم منافذ برای بهانه‌گیری تعدادی از منتقدین بسته می‌شد که در مقام منتقد «نا‌شفاف» بودن این سمینار، خود تاکنون شرکت کننده چندین جلسه ناشفاف بوده‌اند که نه نام و ماهیت حامی یا حامیان آن‌ها چندان روشن بوده و نه که دستور کار اجلاس مربوطه! درهر حال، این موضوع اعلام «بسته» بودن سمینار، ایراد بزرگی بود به جریان تدارک این نشست که اگر چه با تشکیل‌اش عملاً از میان برخاست، اما در هرحال تاثیرات مخرب خود را بر جای گذاشت و در جهاتی به امر حساس اعتماد در اپوزیسیون آسیب زد. امید که این تجربه دیگر تکرار نشود.

ایراد سوم مربوط می‌شود به بخش «کارگاه آموزشی» این سمینار که صمیمانه باید بگویم من شخصاً هیچ قرابتی نتوانستم با آن برقرار کنم. این اولین بار بود که شخصاً با چنین پدیده‌یی مواجه می‌شدم و هیچ تجربه‌یی در این زمینه نداشتم. اگر چه کتمان کردنی نیست که این بخش از سمینار بهر حال برخی نکات آموزنده سیاسی و نیز انتقال پاره‌یی تجارب مفید از دیگر جنبش‌های دمکراسی خواه را در برداشت، با اینهمه اما باید تصریح کنم که فکر «کارگاه آموزشی» هم به عنوان تعلیم دمکراسی، سطح شعور اپوزیسیون ایرانی و از جمله‌‌ همان نشست را دست پایین‌تر از آنی گرفته بود که هست، و هم اینجا و آنجا محملی می‌شد برای بروز ولو ظریف و پوشیده زمینه عمل و القائات غیرقابل قبول برای یک اپوزیسون دمکرات و مستقل.

در مورد کار تعلیماتی، چه نمایندگان «مرکز اولاف پالمه» در مقام سازمانگران نشست و چه برخی سخنرانان خارجی دعوت شده از سوی این مرکز و یا که فردی معین از حلقه تدارک نشست، خود در جریان کار متوجه همین شعور بالای سیاسی و رفتار دمکراتیک اپوزیسیون حاضر در همین نشست شدند و دیدیم که حتی بگونه‌یی تایید‌آمیز، آنرا به زبان آوردند. در مورد دوم هم اگرچه بگونه مکنون، اما می‌شد که از طرف این یا آن غیر ایرانی دعوت شده به نشست، سخنان و پیام‌هایی شنید که با روحیه و نگاه اپوزیسیون مستقل همخوان نبود. و من البته بسیار خرسند شدم وقتی که واکنش سنجیده غالب برنشست را به صراحت و قاطعیت در برابر چنین اشاراتی دیدم. در واقع، اگر بخواهم در زمینه عملکرد مبادله پیام‌های سیاسی در فضای «سمیناراولاف پالمه» یک ارزیابی ارایه بدهم، خواهم گفت که این، پیام دهی از سوی اکثریت قاطع حضار نشست از موضع صلح خواهی و رد جنگ، و نیز یاری طلبیشان از جهانیان برای دفاع از حقوق بشر بود که توانست هم پیام رسانی‌ها را پاسخ گو شود و هم که القائات محتمل در آن‌ها را تحت الشعاع خود بگیرد.

با اینحال، به نظر من سمینار نمی‌بایست موضوع «کارگاه آموزشی» را بعنوان دستور کار خود می‌پذیرفت و درست این بود که بجای آن، استقبال‌گرایانه فقط و فقط به چند سخنرانی توسط چند شخصیت برجسته وابسته یا نزدیک به «مرکز اولاف پالمه» بسنده می‌کرد و بس.

شما توجه دارید که من نه مجازم که نقل کننده حرف و سخن هیچیک از شرکت‌کنندگان نشست مزبور در این مصاحبه باشم و نه که بیشتر از آن، حق دارم که اینجا به داوری عملکرد این یا آن شرکت کننده برخیزم. در این مصاحبه، من در همه جا از رفتار خودم گفته‌ام و نیز از ارزیابی و قضاوتم نسبت به گرایش و روند غالب در این سمینار گفتگو. روشن است که این نشست نیز مانند هر نشست متنوع دیگر دربر گیرنده مواضع و رویکردهای متنوع و در اینجا و آنجا حتی متنافری بود که بیانگر فاصله حاملین آن‌ها از همدیگر می‌تواند باشد. اما به تکرار می‌گویم که روح مطلقاً غالب بر این نشست، همانی بود که من آنرا انتخاب و رفتار درخور یک اپوزیسیون دمکرات ومستقل می‌شناسم: مخالفت با تعرض جنگی به ایران ومخالفت با استبداد دینی حاکم بر ایران. جز این بود اگر، مطمئن باشید که بیشترین طغیان علیه این سمینار از درون خود آن بر می‌خاست و درست هم در حین گردش کارسمینار. و در بیانی مشخص‌تر، شما نوع برخورد و قضاوت من نسبت به این نشست را می‌توانید در گزارش مسئولانه و روشنگرانه‌یی که دوست عزیزم نادرعصاره - یکی از شرکت کنندگان این سمینارـ درست چند روزی پس از پایان این نشست از آن ارایه داد(۴) بیابید. نادر گرامی با ارایه به موقع این گزارش دقیق و واقع‌بینانه، بر من منت بسیار نهاد زیرا که مرا از ارایه گزارش مستقل از «سمینار اولاف پالمه» معاف کرد.

و حال می‌پردازم به سطح دوم از انتقاد که گفتم دارای اهمیت سیاسی جدی و بسیاری است برای هر ایرانی که ایران را پا برجا می‌خواهد و نیز‌‌ رها از شر استبداد و سرافراز در قامت دمکراسی و رو به توسعه و عدالت. موضوع اینست که چگونه می‌خواهیم واقعیت همسویی عینی اپوزیسیون دمکرات ایرانی در مبارزه‌اش علیه جمهوری اسلامی مستبد را، با چالش‌های جهانی سر برآورده در برابر ماجراجویی‌های این حکومت، در گفتار و کردار سیاسی خود بازتاب دهیم؟ این، آن سئوال مرکزی است.

آنکه وارد عمل سیاسی شود و بخواهد که از میدان مبارزه سیاسی پیروز درآید، در صف آرایی‌های سیاسی بهیچوجه نمی‌تواند چشم خود را بر هیچ امکانی بربندد! امکاناتی نهفته، هم در صف بندی‌های داخلی و هم خارجی. و این، اصلی است معتبر برای همه بازیگران سیاسی. جمهوری اسلامی با سیاست‌های مغایر مصالح ملی ایران و بغایت ماجراجویانه خود، کار را به آنجا رسانده که نقش نیروهای خارجی در تحولات سیاسی ایران به عاملی درونی مبدل شده است! و این، بدان معنی است که هر سیاست بین‌المللی و یا منطقه‌یی در رابطه با ایران، بگونه‌یی منطقی همسو و متحد خود در صفوف اپوزیسیون را جستجو خواهد کرد وچنین نیز می‌کند و متقابلاً، هر اپوزیسیون حاضر در صحنه عمل و غیر «پرهیزگار» نیز، ناگزیر از یافتن مکمل مبارزه خود علیه حکومت و درراه اهدافی که برگزیده است. موضوع جدی اپوزیسیون این نیست که آیا اصولاً وارد چنین عرصه‌یی می‌باید شد یا نه؟ مسئله برای اپوزیسیون جدی، نفس انتخاب‌های سیاسی و به تبع از آن، تعریف و تعیین شرکای سیاسی‌اش است. مشی و نیروی فزون طلبانه و ماجراجویانه خارجی با سودای تعرض نظامی به ایران، طبعاً دوستان مخصوص خود را در درون اپوزیسیون ایرانی دارد و سیاست مهار ماجراجویی‌های جمهوری اسلامی و کسب اطمینان از رفتارهای آن، همسوهای خاص خود در اپوزیسیون ایرانی را. برای اپوزیسیون نیز، متقابلاً چنین است. پس معضل و پرسش ما اپوزیسیون دمکراسی خواه این نیست که چرا جدا از اراده ما کانون‌های قدرتمندی وجود دارند و عمل می‌کنند که در پی «چلبی سازی» برای ایران هستند، بلکه این باید باشد که آیا قصد داریم منزه طلبی در پیش بگیریم و با انفعال‌های خود، میدان را برای پیشروی سیاست‌های «چلبی سازی» باز کنیم یا که از موضع مستقل سیاسی، عرضه کننده اپوزیسیون صاحب شخصیت و سیاست صلح‌خواهانه و دمکراتیک باشیم و با تحمیل مداخله گرایانه موجودیتمان بر معادلات سیاسی، جلو اپوزیسیون‌سازی و اپوزیسیون تراشی خارجی‌ها را بگیرم؟ به همین اعتبار است که باید گفت اپوزیسیون ایرانی در یکی از پیچ‌های تاریخی آزمون سیاسی خود قرار دارد. اپوزیسیون دمکرات ایرانی اگر در نوع انتخاب‌های سیاسی‌اش است که اساساً با بخش‌هایی از اپوزیسیون به تمایز و حتی تباین می‌رسد - با آن اپوزیسیونی که در سودای رسیدن به قدرت از هر طریقی و به هر قیمتی است - اما به اعتبار روش و چگونگی مواجهه با دیگر نیروهای ذینفع داخلی و خارجی ذینفع در تحولات است که در میان خود دچار اختلافات شده و در معرض انشقاق قرار می‌گیرد. از این انشقاق البته باید جلوگیری کرد؛ هم از طریق گفتگو‌ها و هم در عین حال نماندن در گفتگوی صرف و ورود به عمل برای به قیاس نشستن نتایج شیوه‌های متفاوت عملی.

بر اساس همه آنچه که گفته شد، حقانیت شرکت یا عدم شرکت در سمیناری چون «سمینار اولاف پالمه« را نیز باید اول از همه با پیام سیاسی برخاسته از دل آن و ارایه شده از سوی کلیت‌اش محک زد و نه که مثلاً با رفتار کسانی که احتمالاً خواسته باشند نفس تشکیل آنرا سرمایه‌ایی بسازند در داد و ستدهای سیاسی خاص خودشان. اگر نوعی از کمک خارجی در میان باشد که به اتکای آن بتوان بخشی از اپوزیسیون ایرانی را برای گفتگو و هم‌رایی دور هم جمع کرد، مسلماً باید از آن استقبال کرد و با ورود مداخله گرایانه در آن کوشید که موثر افتاد. برکنار ماندن و برکنار نشستن، راه نیست؛ مگر و فقط در آنجایی که با جمع آمد‌هایی مواجه شویم با مقصد ناکجا آباد! تازه درمقابل چنین تجمع‌هایی هم باید که برکناری از نوع فعال را برگزید که چیزی نیست جز قرار دادن نوعی از جمع‌آمد خاص خودمان در برابر آن جمع‌تراشی‌های «از ما بهتران». جمع‌آمدی با آمادگی نظری و عملی برای یار جویی و یارگیری متناسب با انتخاب‌های صلح جویانه و دمکراتیک پاسخگوی امروز و فردای مردم ایران، در عرصه معادلات جهانی.

تلاش ـ آقای کریمی با سپاس از شما


http://www.talashonline.com/
ــــــــــ

1- http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=43435
2- http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=44066
3- http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=19350
4-http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=19396


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد