logo





حقوق فرد در تشکیلات

پنجشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۰ - ۰۱ مارس ۲۰۱۲

م. موبدی

mehdi-moayedi.jpg
سازمان‌های سیاسی مردمی ابزار تحقق هدف‌ها و برنامه‌های سیاسی مردمی هستند. از این‌رو مردم بخش مهمی از پروسه فعالیت آنها را تشکیل می‌دهند. اندیشه‌‌ای که داودار مردمی بودن است، نمی‌تواند و نباید در "سازمان" محصور بماند. اندیشه‌ها باید گسترش یابند و جای راستین را میان مردم بیابند.
در بحث‌های اخير ما (حزب مشروطه) پرسش‌هائی از سوی دوستانی مطرح شده‌اند که پرداختن به آنها، مستلزم گشودن نکاتی در مقوله‌ی "ليبراليسم در تشکيلات" و برخی حقوق فردی اعضای حزبی و اقليت در سازمان‌های ليبرال دمکرات است. اين نوشته سعی می‌نمايد به جنبه‌هائی از آن نکات و اين حقوق بپردازد. به ويژه آنجا که رابطه فرد و گروه؛ یا نسبت عضو شورای مرکزی و اکثریت شورای مرکزی و اختلاف دیدگاه آنها مطرح است. هسته اصلی و مسئله اساسی پرسش اين است که اگر در شورای مرکزی حزبی يا کانون رهبری يک تشکل سياسی، اکثریت بر نظری پافشاری کرد، آيا اقلیت ناچار است "دهان بربندد" تا به اصطلاح به حزب "ضربه" نزند؟ به نظر ما نه! نظر اکثریت شورا نباید و نمی‌تواند مانع اظهار نظر فرد و انتشار آن در بیرون حزب شود. ابراز نظر فردی باید آزاد باشد، "فرديت" باید جدی گرفته شود و فضای بیشتری برای رشد تک تک اعضا و کادرهای حزبی فراهم آید، خاصه آنجا که بقا و استحکام يک حزب به توان و استقلال فکری بدنه آن برای تصميم‌گيری های مهم در چرخش‌های پراهميت بسته است. برقراری رابطه‌ی دمکراتيک ميان انضباط و تفرد که اساس آن برپايه‌ی وفاداری داوطلبانه و آزادنه اعضاست، هنر یک حزب لیبرال ـ دمکرات است. "اپوزیسیون"حزب باید " فرصت برابر" با "پوزیسیون" حزب در گستره اظهار و انتشار نظرات داشته باشد.

******
اگر حزب و سازمان را ابزاری سازمان‌یافته، آگاهانه و هماهنگ برای پیشبرد منشور و هدف‌های اجتماعی - سیاسی افراد عضو بدانیم؛ منشور و هدف‌ها بر "ابزار" پیشی می گیرد، هر چند بدون آن تحقق نمی یابد. اگر گروهی در تلاش برای پیشبرد هدف‌ها و منشور حزب، با گروه دیگر ناهماهنگ شدند، داشتن "فرصت برابر"، حق آنها است. "فرصت برابر" امکانی است که به آنها برای ابراز نظرات و سلیقه‌های خود در درون و بیرون حزب داده می شود. هر چند پیامد چنین رویکردی از یک نگاه؛ "تضعیف موضع" حزب در "بیرون" به نظر آيد؛ اما "موضعی" که خود، هنوز مورد چالش قرار دارد باید این "تضعیف" را بپذیرد. برای او حق اجرای نظر اکثریت بس است. فعالیت درونی یک تشکیلات بخشی از فعالیت حزبی است اما بخش مهم‌تر فعالیت سیاسی، مردم هستند. اولویت این بخش همیشه باید حفظ شود. نمی‌توان "اقلیت" را به زنجیر مناسبات درونی حزب کشید و فعالیت سیاسی "بیرونی" را از وی سلب کرد.

نباید از "سوء‌استفاده" دیگران از برون شد اختلافات هراس داشت. تاریخ اندیشه، تاریخ چالش‌های فکری است و حزب می‌تواند با نقد دیگران رشد یابد.
احزاب دیدگاه‌های دیگران را می‌شناسند و باصطلاح دست یکدیگر را به آسانی می‌خوانند و پی بردن به نگاه های مختلف یا اختلافات حزبی چندان مشکل نیست. ضرورتی هم به پنهان‌کاری در این مورد وجود ندارد. بسیاری از ناگفتنی‌ها نتوانسته‌اند در برابر زمان و رویدادهای مختلف تاب بیاورند.
پیامد مثبت چنین رویکرد باز، شفاف بودن حزب و روشن بودن حقیقت آن در برابر دیگران است. مهم‌تر؛ زمینه ایجاد چالش‌های فکری وسیع‌تر با نظریات، فراهم شده است. آنچه ما در گذشته نداشته‌ایم یا بسیار کم داشته‌ایم. افزون بر آن، هیچ معلوم نیست زنجیر کردن و تحت فشار قرار دادن اندیشه و محدود کردن آن در چنبره تشکیلات به گونه "بدتری" سر باز نکند. با پذیرش اندکی "دوری" می توان بیشتر "نزدیک" بود.
اساسنامه‌های حزبی به مناسبات افراد و ارگانهای حزبی پرداخته و محدوده حرکت "اقلیت" را روشن می‌کند. موقعیت فرد حزبی یا اقلیت در اساسنامه، نشاندهنده روحیه چیره بر حزب است.
یک حزب زنده و فعال همیشه با چالش‌های درونی روبرو است. چالش‌های فکری در آغاز همیشه در درون تشکیلات مطرح می‌شود. آنها نقطه‌های کوچکی هستند که بتدریج بزرگتر و با اهمیت‌‌تر می‌شوند و بحث‌های بیشتری بخود اختصاص می‌دهند. اگر بحث‌ها بقدر لازم و بطور صحیح صورت گیرند، و به رغم آن، همرایی حاصل نشود "مجموعه"، حزب یا فرد راه خود را انتخاب کرده است و می‌ماند تا برآمد جنبش‌های اجتماعی و تکان‌های سخت سیاسی و بطور کلی "ورشکستگی"، آموزگارش شود.
اما "مجموعه" یا حزب، یکپارچه نیست. با بالا گرفتن اختلاف و شکل گرفتن سوی مخالف و منتقد، تردید‌هایی در سوی اول نيز بوجود می‌آید و برخی به سوی دوم می‌روند و "اصلاح" یا "منحرف" می‌شوند. نمودار ساختن و ارائه‌ی اصول مورد اختلاف در بیرون و یا "بیان راستین" آنها به تنهایی چاره‌ساز نیست. بهتر است با نشان دادن تفاوت‌های آنها در عمل اجتماعی همراه شود.

در موارد طرح اختلاف، در صورتی که حزب مدعی شود که فقط خوانش او از منشور یا برنامه، اصالت دارد، در این صورت هدف اصلی فرد حزبی و یا اقلیت، در بيرونی کردن نظرات، دگرگونی کل حزب و تاثیر مثبت بر آن نیست زیرا این پروسه پیش‌تر و در چالش‌های درونی بدون نتیجه، پایان گرفته است.
فرد حزبی یا اقلیت، علاوه بر فعالیت بیرونی مستقل خود در چهارچوب مقررات حزبی، می‌تواند و بهتر است خود را به عنوان بخشی از حزب معرفی کند. او نباید با پنهان داشتن نام سازمانی که به آن تعلق دارد، ادعای مبتنی بر درستی راه و اندیشه خود را برای دیگران روشن کند. "نیمه‌شفافیت" به سود دمکراسی نیست.
او با صدای رسا؛ و با اعلام هویت خود و گروه‌ش؛ اعلام می دارد کی‌ست، چه می‌گوید و درباره دیگران چه می اندیشد و چگونه عمل می‌کند

سازمان‌های سیاسی مردمی ابزار تحقق هدف‌ها و برنامه‌های سیاسی مردمی هستند. از این‌رو مردم بخش مهمی از پروسه فعالیت آنها را تشکیل می‌دهند. اندیشه‌‌ای که داودار مردمی بودن است، نمی‌تواند و نباید در "سازمان" محصور بماند. اندیشه‌ها باید گسترش یابند و جای راستین را میان مردم بیابند. حزبی که منافع تشکیلاتی را بنیادین کرده است، وسیله را بجای هدف نهاده است. دیکتاتورها به بهانه پیشرفت سدی می‌سازند که بنیان‌ش بر بستن دهان، اندیشه، انتقاد و پیش‌گیری از تشکل‌های غیرخودی است. استبداد ایرانی منحصر به رژیم‌ها نبوده ‌است. تاریخ سازمان‌های سیاسی در ایران با محدود کردن اندیشه و استبداد همراه شده است. در و تخته بخوبی جفت بوده‌اند. سازمانی که مدعی است برای آزادی پیکار می‌کند ولی بین خود و بیرون، دیواری برای محدودیت گسترش اندیشه و دسترسی به آن کشیده است را چه کسی باور می‌کند؟

م.موبدی
1/3/2012

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد