logo





معرکه : از نگاه برخی سرایندگان این زمانه

دوشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۰ - ۲۷ فوريه ۲۰۱۲

دکتر منوچهر سعادت نوری

لغت نامه دهخدا در تعریف "معرکه" چنین آورده است:
١ - بسیاربسیار قابل توجه در بدی یا نیکی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه کار بسیار مهم و قابل توجه انجام دهد: فلانی معرکه است .
٢ - جای تماشا و جای هنگامه و غوغا. (ناظم الاطباء). جایی از شارع عام یا میدانها که مشعبدان و حقه بازان و مارگیران و دیگر شیادان بساط خویش گسترند و عوام مردم را بر خود گرد کنند تا کیسه ٔ آنان تهی و جیب و آستین خود پر کنند. جایی از میدانها یا گذرگاهها که سخنوری یا مدیحه خوانی یا قصه سرایی یا مسئله گویی یا مارگیری و یا شعبده بازی بساط خویش گسترد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
٣ - معرکه برپا شدن ؛سر و صدا راه افتادن . جنجال راه افتادن . جنجال برپاشدن . دعوا و مرافعه

واژه ی "معرکه " را در سروده های برخی از سرایندگان این زمانه، با یکدیگر در زیر مرور می کنیم:

من به تن دردم نیست
یک تب سرکش، تنها پکرم ساخته و دانم این را که چرا
و چرا هر رگ من از تن من سفت و سقط شلاقی ست
که فرود آمده سوزان دم به دم در تن من.
تن من یا تن مردم، همه را با تن من ساخته اند
و به یک جور و صفت می دانم که در این معرکه انداخته اند
نبض می خواندمان با هم و می ریزد خون، لیک کنون
به دلم نیست که دریابم انگشت گذار
کز کدامین رگ من خونم می ریزد بیرون ... : نیما یوشیج

ما، از غزل به مرثیه پیوستیم
اما ، صفیر تیر از ناله های شعر ، رساتر بود
ما در میان معرکه دانستیم
کز واژه ، کار ویژه نمی آید
وین حربه را توان تهاجم نیست
تیر گلو شکاف که برهان قاطع است
هرگز نیازمند تکلم نیست ... : نادر نادرپور

عمر من افسوس درازی گرفت
روح مرا ، سخت به بازی گرفت
جان من از وصل حقیقت گریخت
وقت مرا ، عشق مجازی گرفت
اشک من از خون دلم رنگ یافت
خامه ی من ، نامه طرازی گرفت
با که بگویم که چه شبها به خشم
پاچه ی ما را سگ تازی گرفت
دزد عزاقی ، هوس فتح کرد
زوزه کشان خوی گرازی گرفت
از دل بغداد ، یکی گرگ خوی
بار دگر ، شیوه ی نازی گرفت
خواب خوش از چشم اراکی ربود
خاطر آسوده ، ز رازی گرفت
باز عرب در هوس پارس شد
معرکه ی غائله سازی گرفت
مرغک آتش نفس آهنین
رسم و ره روح گدازی گرفت
خواب مرا ، رذل عراقی گسست
نفت تو را ، دزد حجازی گرفت
شکوه ز ملحد نکنم ای شگفت
دل ز خدا ، مرد نمازی گرفت
با همه عصیان که مرا رخ نمود
دوست ، ره_ بنده نوازی گرفت : مهدی سهیلی

نیمه شب آنگه که دست کودک شبگرد
آتشی از برگ و بوته ها بفروزد
منتظر رقص شعله ها بنشیند
دیده به بازیگران معرکه دوزد ...
آه چه شب ها که چشم شوق و امیدم
دوخته می شد به روشنایی آفاق
فال نکو می زد از سپیدی گردون
دیده ی شب زنده دار وخاطر مشتاق ...
آه چه شب ها که رفت در غم و حسرت
تا من از آن نکته ای به حوصله جستم
سایه ی برگم که چون ز جا کندم باد
در پی بازآمدن به جای_ نخستم : نادر نادرپور

من رود پاک را در لحظه های خشم
در ذهن خود به دامن مرداب برده ام
بیچاره من ، که خرمن عمرم را با دست خویشتن
در شعله های آتش خشمم نشانده ام
بر کام ما نگشت و نکردیم کاری که چرخ نگردد
این گرد گرد چرخ کهن گشت و کشت و گشت
ما ، روزهای معرکه در خواب بوده ایم ... : حمید مصدق

دردا و دریغا که لبی باز نکردی
بانگی نزدی ، معرکه آغاز نکردی
ای وای از آن مشت که آزرد دهانت
مشتی نزدی ، درب قفس باز نکردی
اي قمري ماتم زده ، اي همسفر درد
ماتمكده ي عشق ، سرافراز نکردي
تدبير نكردي خطر دامن صحرا
مرغان چمن را ، خبر از باز نكردي
آهو بره ها ، گوش بــه آواز تو بودند
اي قامت سبز غزل ، آواز نكردي ....
راحله یار (شاعره افغانی)

آفت زده این باغ ، ببینید کجایید
یکبار دگر لشگر این شعبده هایید
دستی بده ای هموطن غرق تماشا
وقت دگری نیست که از خواب درآیید
هر بار که بازیگر این معرکه گشتید
گفتند و نوشتند ، براین شیوه رضایید
این معرکه ، توهین به شعور همگان است
ظلم و خفقان است اگر نوش نمایید
بی رأی شما مهره همانست که باید
بازیگر تصویر حماسیش چرایید ؟
تحریم چنین است که در خانه بمانید
بهتر که نباشید و به تصویر نیایید
خلوت چو شود کوچه و بازار و خیابان
دیگر نتوان گفت ، هوادار شمایید : داریوش لعل ریاحی

ای نشسته به کنج آن خا نه
مشو ، از این زما نه ، بیگا نه
روزگاری ، ‌تو در جهان بودی
صاحب_ ارج و قدر جا نا نه
یاد کن ، روزها ی تابان را
لحظه ها ، شاد بود و فر زا نه
بنگر آنجا که داشت هرسوی اش
شمع و بلبل ، گلی و پروا نه
این خرا به دگر، نه خا نه ی تست
باید ت ، نو شود ترا ، خا نه
معرکه خیمه بسته کاشانه
عاطفه گشته کذب و افسانه
ای بسا بت ، که معرکه پرداز
شده ، کاشانه همچو بتخانه
مشو ، از ا ین زما نه ، بیگا نه
بر كن از بن ، بساط بتخا نه : دکتر منوچهر سعادت نوری


و این هم تصنیف قدیمی پیری و معرکه گیری به گویش خراسانی:
یَره گه کار مُو و تو دِره بالا می گیره / دره ذِره ذره عِشقت تو دلم جا می گیره
روز اول به خودم گفتم ایَم مثل بَقی / حالا کم کم می بینُم کار دِره بالا می گیره
چن شبه واز مودوزُم چشمامه تا صُبحِه به چُخت
یا به یک سَم بی خودی مات مِمَنه ُرا می گیره
چن شبه واز مِث چل سال پیش از ای مُرغ دِلُم
تو زمستون بَهَنه سبزه و صَحرا می گیره
تا سحر جُل مِزنُم خواب به سراغُم نِمیه/هی دلم مِثل بچه بَهنه ی بیجا می گیره
مُوگومش هر چی که مَرگت چیه ؟ کوفتی نِمِگه/عوضش نِق مزنهُ ذکر خدایا می گیره
پیری و معرکه گیری که مِگن حال مویه/دره کم کم ای کتاب صفحه پینجاه می گیره
هرکی عاشق مِشه پنهون مُکُنه مثل او یه/که سوار شترُ و پوشتِشه دولا می گیره
کُتا کِردَن دامَنار تا بیخ رون مشتی عماد/دیگه مجنون توی خواب دامَن لیلا می گیره
عماد خراسانی

بی مناسبت نیست یادآور شود که در پیوند زیر می توان همین تصنیف را با صدای خوش و دلنشین استاد محمد رضا شجریان شنید:
http://www.youtube.com/watch?v=vzz7IPtmZj4


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

معرکه و پر معنا
بهاره
2012-02-28 01:54:25
مثل همیشه زیبا و پر معنا:ما در میان معرکه دانستیم/ما ، روزهای معرکه در خواب بوده ایم/این معرکه ، توهین به شعور همگان است/معرکه خیمه بسته کاشانه عاطفه گشته کذب و افسانه




نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد