تمامی گلواژه هایم
در تشتی از خستگی و امید
از بام فرو افتادند.
و دیدگان آمیخته با تردید نیز،
در امتدادی ملال انگیز ، شب را نشانه رفتند.
آنکه آواز قناریها را،
در جلگههای بشارت نشنید،
شیون ناگزیرشان را در خیل کرکسان
به نظاره نشست!
***
نقاشی : مارتی روسیان