logo





اللهُ اکبر گفتن

سه شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۴ فوريه ۲۰۱۲

محمد جلالی چیمه (م. سحر)

sahar.jpg
غم این خفتهء چند
خواب در چشم ی ترم می شکند
«نیمایوشیج»

***********************************

ازین «بیداری» ات، ای«خفتهءچند*»ـ
چنان صید ِ غمم ، کز خفتن ِ تو
به رنجم آنچنان از خامُشی هات
کزین « الله ُاکبر » گفتن ِ تو ! ـ
*
نمی دانم چه در اندیشه داری
که با «اللهُ اکبر» می خروشی ؟
چه نقصی دارد آزادی که آنرا
به الله و به اکبر می فروشی ؟
*
بر آزادی زبانت را که بسته ست
مگر این واژه با جانت قرین نیست ؟
مگر زنجیر باف و قلعه بانت
به خاک میهنت ارباب دین نیست ؟
*
مگر خون جوانانِ تو صد سال
نثار راه آزادی نبوده ست ؟
نمی بینی که خون می جوشد از خاک ؟
نمی بینی که رگهاشان گشودست ؟
*
مگر ساطور، در دست خداگوی
مگر قصاب ، آن مرد خدا نیست ؟
مگر چشمِ تو بر دیدار بسته ست ؟
مگر گوشت به گفتار آشنا نیست ؟
*
غرامت را ، چه باید داد زین بیش
که تزویرت به دل کاری نباشد؟
وز اوهامِ تو زینسان بر دل خاک
ز دلها سیل خون جاری نباشد؟
*
چه باید کرد تا از دشمن خویش
شناسی باز ، یکدم دوستان را ؟
که نسپاری به دزدانِ تبرزن
چنین آسوده ، باغ و بوستان را ؟
*
نمی بینی ددان بر سرزمینت
خدا را جانی و جلاد کردند؟
زمنبر، آتشِ دوزخ گرفتند
به مسجد ، سجده بر بیداد کردند؟
*
بگو ای غرقه در وحشت ، چه بوده ست
ازین اللهُ اکبر گفتنت سود ؟
به جز تاریکی و جهل و چپاول ؟
دل صدپاره و زخم نمکسود ؟

...................................................
م.سحر 14.2.2012
http://msahar.blogspot.com/

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد