گفتگوی تلاش با فرهاد يزدی
تلاش ـ پيش از سخنان خامنهای در نماز جمعه قبلی مطالب بسياری در پيشبينی مضمون احتمالی آن منتشر گرديد. همه انتظار داشتند؛ اين سخنان جهت معينی را تعيين خواهد نمود که در تحولات آتی کشور مؤثر خواهد بود. اما به نظر میرسد که وی چيزی نگفت که حداقل انتظار طرفی را برآورده نمايد. منظور زحمت اين نمايش چه بود؟
فرهاد يزدی : پاسخ فشرده این است که رژیم اسلامی، با تارهایی که سال ها و به ویژه در 6 سال گذشته به دور خود پیچیده، قدرت عمل خود را از دست داده است. به خاطر از دست دادن قدرت مانور، این رژیم تنها قادر به واکنش محدود در برابر فشار، تحولات و نیروهای خارج از مهار خود میباشد. بدون به خطر انداختن منافع و موقعیت بخشی از گروههای قدرتمند حاضر در رژیم، به سود گروهی دیگر، نمی تواند راه بازبینی اساسی در سیاست های خود، چه داخلی و چه خارجی، در پيش گيرد. از نظر "رهبر" رژیم کم هزینه ترین راه، ادامه مسیر گذشته میباشد که اين راه رژیم و کشور را به لبه پرتگاه رسانده است. باید موقعیت "رهبر" و نظام اسلامی را به بندبازی در بلندی، بدون تور ایمنی، ترسيم کرد که به طور دایم باید تعادل خود را، از طريق سعی در برقراری موازنه میان نیروهایی حفظ کند که او را به پرتگاه کشانده و میکشند. این توازن لرزان همراه با امکان دائمی سقوط با برقراری موازنهای که برپایههای استوار بنا شده برملت بسیار متفاوت است. اولی با امکان تحرک بسیار محدود روبروست و دومی، مانند هر جامعه سالم، می تواند برمبنای گزینشهائی که از درون ملت برمیخيزد دست به مانور زند. چنين موقعیت لرزانی تنها به "رهبر" و نظام منحصر نمیشود. شوربختانه به ملت و یک پارچگی کشور نیز متصل شده است.
این بندبازی و رهبر و رژیم وابسته به وی راه نجاتی ندارند. تا زمان هنوز باقیست بايد ایران را از چنين موقعیت لرزان به شدت بی ثبات، نجات داد.
تلاش ـ آيا ادامه وضع کنونی، يعنی بیرنگی سخنان "رهبر" نظام، در مقايسه با سخنان تحريکآميز خود وی و به تبعيت از وی فرماندهان کنونی سپاه، عليه ديگران که به توجيه و رشد خطر حمله به ايران ياری رساند، ارجح نيست؟ چه خطراتی در ادامه وضعيت کنونی نهفته است؟
فرهاد يزدی : ادامه راه کنونی، یعنی وخیمتر شدن بحران داخلی و افزايش تهدید و فشار خارجی که دو خطر بسیار محتمل را باخود می آورد: به پایان رسیدن بردباری ملت در برابر زور، وحشت، بی عدالتی و از همه مهمتر نابودی امید به آینده و تهدید شدید عليه امنیت ملی ایران. این امکان که ایرانیان نیز مانند سوریها دست از مبارزه مسالمتآمیز شسته و روی به خشونت گذارند را نمی توان از نظر دور داشت.
به عنوان نمونه در حالی که رژیم از بستن تنگه هرمز، "مالیدن پوزه آمریکا و اسرائیل" در یک رویارویی نظامی سخن میگوید، با توجه به تنگنائی که خود و ملت را گرفتار کرده است جز گزافهگوئی نيست و به وخامت اوضاع میافزايد. رژيم مجبور است با تبليغات سقوط نزدیک به پنجاه درصد پول ملی و آن هم تنها در مدتی کوتاه را به "دست های خارجی" منتسب کند. قدرت خرید هر ایرانی در این مدت به نصف کاهش یافته است. آن هم در وضعی که بالا رفتن ارزهای خارجی، برای سرزمینی که به برکت نظام اسلامی همه چیز خود را مجبور است وارد کند، به شدت و سرعت سبب بالا رفتن نرخ تورم شده و میشود. زير تأثير چنين روندی سقوط قدرت خرید واقعی هر فرد، بسیار بیش تر از پنجاه درصد است. شدت یافتن تورم، کمبود ارز خارجی که بتواند نياز جامعه و عطش برخاسته از وابستگی آن را برآورده نمايد، به نوبه خود سبب کاهش اعتماد به پول ملی شده و در نتیجه يک دور صعودی به سهم خود سبب افزایش ارز خارجی خواهد شد. این دور تسلسل همچنان ادامه خواهد یافت و گزافهگوئیهای گردنکشانهی نظام اسلامی، جز تأثير لحظهای، کارآیی خود را از دست دادهاند. انتظار وخيمتر شدن وضع اقتصادی در اثر شدت یافتن تورم و افزایش شدیدتر ارز را که معنای آن تنزل شديد قدرت خرید هر ایرانی است، را بايد داشت. رژیم دارای کوچکترین مشروعیتی نیست که بر پايهی آن، در این دوران سخت، به تواند از ملت تقاضای گذشت و بردباری کند. البته چنین وضعیت غم افزائی تنها به عرصه اقتصادی منحصر نمیشود. اما این وضعیت، ملت را بيشتر از هميشه آماده یک خیزش ناگهانی فراگير خواهد کرد که رژیم اسلامی را برابر آن تاب تحمل نخواهد بود. این حرکت می تواند به از هم پاشی مرکز قدرت انجامیده که به نوبه خود کشور را با خطر جنگ داخلی و تجزیه روبرو می کند. ازهم پاشی قدرت مرکزی که براثر کاهش فزاينده قدرت مراکز تصمیم گیری، تعيين سياست و در نتيجه فلج کشور را دارد، با ژرفتر شدن بحران داخلی و خارجی، میتواند به سرعت شکل گيرد و به خلاً کامل قدرت در کشور بدل شود، که سالهاست نيروهای گريز از مرکز در کمين چنين لحظهای هستند.
خطر دوم ادامه وضع کنونی ـ و ادامه آن بندبازی ـ که به معنای ادامه و حفظ آتش تنش در سطح بالائی می باشد، با پایان يافتن بردباری قدرتهای خارجی و یا کوچکترين اشتباه در محاسبه، می تواند منجر به حمله نظامی گردد. سیاست جهانی ضد ایران به سرعت در حال تقویت سنگرهاییست که تا کنون به دست آورده است. حلقه تحریم خرید نفت، هر روز تنگتر میگردد. چین، متحد ظاهری نظام، اعلان کرده است که کاهش پنجاه درصدی خرید نفت از ایران که از سال 2012 آغاز گردیده تا بهار آینده ادامه خواهد یافت. چشم انداز آینده مالی به اندازهای تاريک و خطرناک شده که نظام اسلامی درصدد فروش نفت به بنگلادش میباشد. چگونه آن سرزمین سراسر فقرزده و دستتنگ قادر به پرداخت ارز در برابر خرید نفت می باشد، هنوز روشن نیست. بی پاسخ ماندن چنين پرسش مهمی اقدام رژيم برای فروش نفت به بنگلادش و کشورهائی از اين دست را به يک نمايش سراپا مضحک در چشم تحريمکنندگان، مبنی بر ادعای بیتأثير بودن تحريم خريد نفت ايران تبديل کرده است و در چشم ملت، با اطمينان از به خطر انداختن و هدر دادن بخشهای ديگری از اين منبع حياتی درآمد ملی، به نمايشی غمانگيز. همزمان، حلقه ی محاصره نظامی، تنگتر می گردد. دومین ناوگروه هواپیمابر، به خلیج فارس نزدیک میشود. بیش از یکسدو پنجاه هواپیمای این دو ناوگروه، همراه با هوایپماهای آمریکا و فرانسه در پایگاه های حاشیه خلیج فارس، بمب افکن های مستقر در دیگوگارسیا، هواپیماهای پیش رفته اف پانزده و اف شانزده عربستان و امارات و هواپیماهای جنگنده و بمب افکن اسرائیل با حق استفاده عبور از فضای این واحدهای سیاسی، قدرت آتشباری بسیار بالاتری از آنچه در جنگ آمریکا با عراق از آن استفاده شد را به نمایش میگذارند. زیردریاییها آمريکا وموشکهای اين کشور، به اضافه موشکهای فرانسه، عربستان و اسرائیل، این تصویر را هولناکتر میکنند. از آن خطرناک تر، لافزنیهای رژیم است که به هيچ روی به کاهش تنش نظامی، کمکی نمی کند.
در کانون تهدید های حملهی نظامی به ایران، مساله هستهای نظام اسلامی، آزادی کشتیرانی در خلیج فارس و موجودیت اسرائیل قرار دارد. تا این مسالهها که به طور کامل به یکدیگر وابستهاند، حل نگردند، سايه سياه حمله نظامی به ایران کنار نخواهد رفت. اما میدانيم که این موارد، پايه ها و سيمای اصلی نظام اسلامی، در سی و اندی سال گذشته را تشکیل میدادهاند. حال جهت گيری به سمتی ديگر به سادگی و سهولت ممکن نيست. تنها دولتی که میتواند چنين مسائلی را که به دست رژيمی به اصليت و ارکان آن بدل شدهاند را به سرعت حل نمايد که برپایه اراده ملی بنا شده باشد. باید نیروی نجات دهنده ملت را باور داشت. بنا به گفته فعال سیاسی و نویسنده مصری، نیروی مردم بسیار بالاتر از نیروی مردمی است که در قدرت هستند.
تلاش ـ در گفتگوی قبلی، در بارهی حسين علائی و هياهوئی که به دنبال نامه هشدار دهندهی وی در حمله به وی به راه افتاد پرسيديم. ايشان امروز به چهرهی روز بدل شده و غوغای حمله به ايشان با حمايتهای گسترده نه تنها خاموش گرديد، بلکه بلندگوهای قدرتمندی را نيز در اختيار وی گذاشتند، از جمله انجام مصاحبهی مفصل و حمايت گرانه اخير از سوی روزنامه جمهوری اسلامی. موضوع چيست، چطور ايشان اين مقدار مورد توجه قرار گرفتهاند، اما، به عنوان نمونه، هشدارها و فريادهای آقای مطهری که سوابق انقلابی و خدمت به حکومت اسلامی و دلبستگیشان به ادامه اين حکومت کمتر از آقای علائی نيست، بازتاب چندانی، در ميان حاميان باقی مانده حکومت، نيافت؟
فرهاد يزدی: به گمان من این مساله به جنگ قدرت در داخل سپاه باز میگردد. امروز سپاه به عنوان نيروی نظامی و نهاد مسلحی که بار نگهداری و بقای رژیم را به عهده گرفته است و شاهد فراز شدید نفوذ خود در صحنه سیاسی ایران میباشد، با مشکل دو دستگی شدید و در نتيجه عدم انسجام در داخل خود مواجه است که تا کنون با چنين شدتی با آن روبرو نبوده است. هر نهادی، خواهان حفظ قدرت، نفوذ و امتیازات به دست آورده می باشد. چگونگی حفظ این موقعیت، و بالاتر از همه، مسئله حفظ استقلال و یکپارچگی ایران، که سپاه باید در آن خانه داشته باشد، عوامل اصلی پيدايش این دو دستگی است. گروه محافظه کار، که با تبعیت کور از "رهبر" خواستار ادامه راه کنونی و حتا افزایش زور و فشار می باشد، در رقابتی سخت ـ که اگر به درازا کشد به احتمال زیاد خونین هم خواهد شد ـ با گروهی در همين نيرو درگير است که با ارزیابی واقعبینانه از وضعیت ایران و جهان، می داند که ادامه اين راه به جز خودکشی ایران و نظام، هيچ معنا و هيچ دست آورد دیگری نخواهد داشت. این گروه واقع گرا، خود نیز به دوبخش تقسیم شده اند. بخشی که ادامهی زندگی جمهوری اسلامی را، با تغییرات قاطع و محسوس، امکان پذیر دانسته و بخش ديگر که همراه جنبش سبزاست، بختی برای جمهوری اسلامی نمی بیند. اما اين هردو بخش، خواستار کاستن از قدرت "رهبر" به سود ملت میباشند. همزمان، سپاه و ارتش در حالی که به شدت نگران از هم پاشیده شدن قدرت مرکزی می باشند، بیش از هر نهاد دیگری، به آسیب پذیری خود، به عنوان نيروی دفاع از کشور در برابر حمله ی خارجی، آگاهی دارند. افزایش تهدید حمله خارجی که ایران را به لبه جنگ خانمان برانداز رسانده، گروه واقع گرا را مجبور کرده است، از لاک خود بدر آمده و اعتراضات خود را به "رهبر" و سیاستهای وی به صورت آشکار بیان نمايد. چهرههای شناخته شدهی سپاه که به خاطر شرکت موثر در جنگ ایران و عراق و دفاع از تماميت سرزمينی و همچنين شرکت نداشتن در فساد و جنایتهای گريبانگير بخشی از سپاه، آنان را به بلندگوهای موثر گروه واقع گرا بدل کرده است.
تلاش ـ اخيراً چند بار مقامات بلندپايه رسمی آمريکائی از يک سو و صالحی وزير امور خارجه نظام اسلامی از سوی ديگر آمادگی خود را برای حل بحران هستهای ايران از طريق مذاکرات مستقيم اعلام داشتهاند. نتيجه سفر اخير هيئت آژانس بينالمللی اتمی هم که رضايتبخش اعلام شده و پس از آن نيز تهديدات آشکار حمله به ايران تا حدودی کاهش يافت. آيا در پشت صحنه وضع " بهتر" از آن است که به چشم میآيد؟ اگر چنين است، چرا جريان هشدارهای دائمی به ادامهی وضع کنونی، آن هم از سوی کسانی که اصلاً مخالف نظام ولايت فقيه نيستند، قطع نمیشود؟
فرهاد يزدی: اين که چرا صالحی با لحنی مسالمت آمیز و بدون لافزنی متداول مسئولين نظام در صحنهی سیاسی، آمادگی رژیم اسلامی برای مذاکرات مستقیم را اعلان کرد و از آن مهم تر، چرا او با اعتراض "گروه های خودجوش" و چماق به دستان روبرو نشد، و بالاخره چرا بازدید بازرسان این بار "موفقیت آمیز" گزارش شد، برای ملت ایران و همچنین قدرت های خارجی اين "چراها" پاسخی روشن دارند. فشار اقتصادی و تهدید حمله به ايران و درگيری در جنگی خانمانبرانداز، سبب نيرو گرفتن و قدرتمندتر شدن واقع گرایان در داخل رژیم گردیده است، هر چند هر از گاه لافزنیهایی هم، منطبق با سرشت آن، از داخل رژیم به گوش برسند، تحولات جاری ديگر در کشورو حملات روشن و صریح به "رهبری"، که تا چندی پیش دیده نمی شدند، شاهدی بر این مدعاست.
با طولانی تر شدن رویارویی با قدرت های خارجی که آسیب پذیری نظام را آشکارتر خواهد کرد و همچنین تحولات منطقه که به سود نظام اسلامی پیش نمی رود، انتظار افزایش امتیازات مورد نظر قدرت های خارجی را باید داشت.
تلاش ـ دو روز تاريخی در راه است: 22 بهمن، سی و سومين سالگرد پيروزی انقلاب اسلامی که چندان ـ مانند سالهای پيش از جنبش سبزـ بر دهل شادمانی از آن کوبيده نمیشود. آيا می توان از برگزاری نماز جمعه توسط خامنهای و صحنهسازی و نمايش مضحک 12 بهمن و بازسازی بازگشت رهبر انقلاب به ايران به عنوان مزنهای بر اندازه گيری حساسيت مردم در طرفداری از انقلاب به حساب آورد؟
فرهاد يزدی: برگزاری و شرکت هواداران در روزهای تاریخی، به طور طبیعی، با گذشت زمان کم رنگتر میگردند. اما در خصوص جمهوری اسلامی، با سقوط شدید مشروعیت آن، اين رژيم مجبور است هر روز به نمایش و آوردن مردم به خیابانها چنگ اندازد که اقدام به این امر نیز هر ساله برايش سخت تر و پر هزینه تر میگردد. به ویژه پس از خرداد 88 رژیم، برای بیاعتبار کردن جنبش سبز، به شدت خواهان نمایشهای گستردهی از "محبوبیت" خود بوده است. اما هر روز بيش از روز پيش، و به ویژه در نمایش نماز جمعه گذشته، که با تمام تدارکات با شرکت تعداد محدودی – که به شهادت عکس های هوایی منتشر شده در "بازتاب" شاید بیش از پنجاه هزار نفر در شهر دوازده میلیونی تهران نبودند – عدم مشروعیت نظام بار دیگر به نمایش آشکار گذارده شد. باید انتظار داشت که در سالگرد انقلاب، روز 22 بهمن، وضعیت برای رژیم بهتر از آن چه بوده است نگردد. امکان گردآوری جمعیت قابل ملاحظه و برگزاری نمایش "محبوبیت"، در شهرهای بزرگ از چنگ و اختيار رژیم خارج شده است.
تلاش ـ روز ديگر؛ 25 بهمن ـ روز ظهور و نمودار شدن پيکر جنبش اجتماعی ايران در خيابان و روزکوبيده شدن پرچم سبز آن بر بستر تصميم بر ايستادگی و مقاومت در راه خواستهای ملت ايران ـ با فراخوان به حضور "خاموش" در خيابانها با خواست اعلام شدهی آزادی خانم رهنورد و آقايان موسوی و کروبی و ديگر زندانيان سياسی که چند روز پيش توسط اعضای خانوادهی آنان تکرار شد. پيش از اين، در صورت چنين دعوتهائی از سوی نيروهای سپاه و بسيج و بلندگوها و رسانههای نيروهای سرکوب با تهديد مواجه شده و از چند روز قبل و بعد، سيمای خيابانهای شهرهای بزرگ به ويژه تهران از حضور نيروهای انتظامی و نظامی و شخصی تيره میشد. اما اين بار چنين بازتابی ديده نمیشود، يا اين که ما نمیبينيم؟
فرهاد يزدی: 25 بهمن داستان دیگریست. دو سال از آخرین تظاهرات گسترده مردم می گذرد و کشتار سال 88 هنوز در خاطرهها زنده است. هنوز ملت و جنبش سبز، راه مبارزه مسالمت آمیز را از دست نگذاشتهاند. آنان خواستار رویارویی مستقیم خونین با این رژیم ددمنش نیستند. اما بدون تردید، در این روز، شاهد حضور مردم و تظاهرات آرام در ابعادی بیش از انتظار و اما کم تر از آنچه در سال 88 به وقوع پيوست، خواهیم بود. این را می توان به معنای رفراندمی غیرآزاد و زیر سایه و خاطره کشتار سال 88، وسیله ی جنبش سبز دانست.
بدون تردید، رژیم نیز به تجهیز نیروهای خود در مقابله با تظاهرات 25 بهمن دست خواهد زد. همان طور که به درستی اشاره فرمودید این تجهیز به اندازه دو سال گذشته با همان شدت نخواهد بود. عامل اصلی را، همان طور نیز که اشاره شد، باید متوجه قدرت گیری "واقع گرایان" دانست که در حالی که خواهان از هم پاشی قدرت مرکزی نیستند، خواهان جلوگیری از جنگ داخلی که اختناق امکان آن را افزایش می دهد، نیز نمی باشند.
همزمان سوریه درس گرانبهایی به گروه "واقع گرای" حامی نظام اسلامی داده است. چنانکه بازهم در نوشتهها و گفتگوهای پيشين اشاره شد، رژیم بعثی سوریه بدون احتساب سکولارها، در آغاز خیزش دستکم از پشتیبانی طبیعی 25 درصد از جمعیت در قالب علوی ها و مسیحیان، برخوردار بود. با وجود این تظاهرات و خیزش مردم، پس از گذر 9 ماه در سوریه به جنگ داخلی - هرچند در این لحظه محدود - بدل شده است. زور، سرکوب و ايجاد ترس کاربرد خود را در سوریه دیگر از دست داده است. با گذر زمان امکان ساکت شدن ملت، بسیار کمتر و به نسبت آن احتمال شدت گرفتن جنگ داخلی بسيار گسترده خواهد شد. نمی توان تردید کرد که در غیاب یک راه حل سیاسی که باید برکناری حافظ اسد را نیز در برگیرد، جنگ داخلی هر روز گسترش يافته و تمام آن کشور را در خون و کشتار فرو خواهد برد. و به موازات درگيری های خونين بيشتر، پای تمامی کشورهای همسایه و قدرت های ذینفع به جنگ داخلی کشیده خواهد شد. از هم اکنون، روزنامه های ترکیه مدعی حضور پانزده هزار نیروی "قدس" در آن کشور شدهاند. آن چه به ما مربوط میشود؛ معنای چنین ادعائی افزایش شدید تنش نظام اسلامی با ترکیه میباشد. بسیاری در غرب و اسرائیل با به رسمیت شناختن نقش نخست و برتر ترکیه در تحولات جهان عرب، خواستار دوری آن کشور از جمهوری اسلامی میباشند و از تنش میان آن دو همسایه هيچ نگرانی ندارند.
واقع گرایان در ایران، با نگاهی به وضعیت سوریه، در نبود مشروعیت رژیم از تکرار این روند در ایران نگرانند و زنگ اين نگرانی را در هشدارهای آنان میتوان آشکارا شنيد. آنها محاسبه می کنند که جنگ داخلی در ایران، به خاطر سست شدن همبستگی ملی در سالهای حکومت اسلامی، هستههای تجزیهطلبی، همراه با کمکهای خارجی به شدت توانمند شده اند. از سوی دیگر تمام همسایگان و قدرتهای خارجی از متلاشی شدن ایران به چند پاره کوچک و ناتوان، بهره مند خواهند شد. همهی این عوامل در حالی رشد میيابند که توان رژیم برای استفاده از نیروی زور رو به نزول گذاشته است. از دید این گروه ـ واقعگرايان ـ که به نظر می رسد در سپاه در حال گرفتن دست بالا هستند، باید هرچه بیشتر با ملت همسو شوند و سیاست های شکستخوردهی گذشته، به ویژه حفظ قدرت "رهبر" را رها کنند. موقعیت "رهبر" امروز با موقعیت بشار اسد در سوریه شباهت بسیار دارد. در یک توافق احتمالی سیاسی برای حل مساله ایران، "رهبر" دیگر نمیتواند نقشی بازی کند. هرچند ممکن است بگوئيد، خوشبینی دور از انتظار بسياريست، اما چرا ما نباید امکان و احتمال پیوستن سپاه به ملت را در نظر گیریم. شاید، و اميدواريم، ما ناظر شکل گيری و طی مراحل اولیه این تحول ممیون میباشیم.
اگر با واقعبينی و هوشياری به توازن نیروها در صحنهی سیاسی ایران نگاه کنیم، میبينيم راه دیگری پیش پای سپاه باقی نمانده است. همهی قدرتهای خارجی با چنگ و دندان تیز در انتظار تکه و پاره کردن ایران و بردن "سهم" خود در این تاراج ملی هستند. اقتصاد و تولید، گویی به سیارهای دیگر تعلق دارد و اين قلب هر ايرانی را بدرد میآورد، بيش از حد تابآوری. در کانون رژیم، جنگ قدرت همراه با فساد و ساختار شکنی با شدت جریان دارد. ملت یک پارچه از رژیم و از حکومت روی برگردانده است. ارتش منظم سیصد هزارنفری ايران در مقابل خواست ملت، دست به سلاح نخواهد برد. سپاه پاسداران با نیروی یکسدوپنجاه هزار نفری، چند تکه و به شدت سرگردان، هر روز که می گذرد، دلیل و محرک کم تری برای پشتیبانی از رژیم فاسدی که تعفن آن ایران جهان را فرا گرفته، می یابد.
تلاش ـ سکوت امروز نيروهای سرکوب هنوز به منزله اطمينان از احترام به امنيت مردم و حفظ آن يا حداقل خودداری در برابر آن از سوی صاحبان قدرت نيست. بارها گفتهايد که جنبش سبز راه مسالمتآميز، خشونتپرهيزی، را برای دگرگونی برگزيده است و اين امر از سوی حکومتگران به "ترس" تعبير گرديد. همه و به ويژه حاميان فعال جنبش سبز و سخنگويان آن میدانند که جنگ خيابانی و کشته شدن مردم پيامدهای ناروشن و غيرقابل کنترلی دارد، و از آن میهراسند. اما بازهم همه و همچنين اين سخنگويان میدانند، حضور آزادانه و مسالمتآميز مردم می تواند پيامدهای بسيار بزرگ و گستردهای در دگرگونیهای قابل پيشبينی و کنترل شده داشته باشد. تاريخ سرنگونی رژيمهای کمونيستی اروپای شرقی ـ بيشترشان بدون جاری شدن خودن از دماغ کسی ـ نيز پيش چشم حکومتگران اسلامی و مدافعان تداوم حکومت اسلامی قرار دارد، چرا بايد مدافعان نظام چنين "تعامل" و فضيلتی از خود نشان دهند؟
فرهاد يزدی: سقوط دیکتاتوریها و خودکامگان بسیار سریعتر از آن چه پیش از فروپاشی انتظار میرود، اتفاق میافتد. شوروی در حالی که دارای سی هزار کلاهک هستهای بود و در حالی که تا چند سال پیش از آن به نظر می رسید غرب را در لاک تدافعی فرو برده است، به سرعت در مقابل تحولات اروپای خاوری عقب نشینی کرده و مدتی کوتاه پس از آن به پانزده واحد سیاسی مستقل تقسیم شد. همان طور که اشاره فرمودید، رژیم های اروپای خاوری بدون جاری شدن خون از دماغ کسی، به سرعت از هم پاشیددند. تحولی که یک سال پیش از آن کسی انتظار آن را نداشت. رژیم سابق ایران در اندک مدتی پس از آغاز تظاهرات مردمی، در حالی که یکی از توانمندترین ارتشهای غیر اتمی جهان را در اختیار داشت، از هم پاشید. در تونس و مصر مقاومت رژیم های حاکم حتا کوتاه تر از اينها بودند. امروز در سوریه، حکومتی که یک سال پیش به نظر می رسید می تواند خود را دور از تحولات جهان عرب نگاه دارد، در حال فروپاشی است. واقعیت این است که خودکامگان، توان خود را بیش از اندازه برآورد میکنند. البته این واقعیت در ارزيابی مخالفان نیز صدق میکند و آنان نیز، بنا به سابقه، قدرت خودکامگان را بیش از اندازه برآورد می کنند. تمامی جهان در برابر تحولات سریع امپراتوری گسترده شوروی شگفت زده شد و حتا تا چند ماه پیش از وقوع، آن را پیش بینی نمی کرد. حتا خود اسلام گرایان ایران، در برابر ازهمپاشی سریع رژیم سابق، غافلگیر شدند. همین وضعیت در مورد مصر، تونس و اکنون سوریه صادق است. خودکامگان در ظاهر پر صلابت، اما رژیمهای آنان به تدریج از داخل پوشالی گردیده و در برابر حملهی گسترده ملت به شدت آسیب پذیر هستند.
نظام اسلامی نیز در روزهای پایانی عمر خود بسر می برد. این نظام به سان بیمار درمان ناپذیری میماند که همگان سرنوشت محتوم آن را میدانند، هر چند پیش بینی زمان وقوع درکوتاه مدت، ممکن نباشد. این رژیم بیمار، هرچه پایان را نزدیکتر میبیند، از روی غریزه از جنایت و آدم کشی دست بر نمیدارد، اما نه میتواند با در پیش گرفتن ابتکار سیاسی، خود را نجات دهد و نه بیش از این دارای نیروی کافی برای پیمودن راه همیشگی را در اختیار دارد.
تلاش ـ از پيامدهای پر خطرآزمون دوبارهی آمدنِ مسالمتآميز به خيابانهای کشور از سوی مردم ايران، طرفداران جنش سبز و فعالين جنبش دگرگونی در ايران در شرايط کنونی کشور بگذريم! و از قدر والا و ارزشمندی منزلت آن بپرسيم؟ آيا کسانی که با همهی دلبستگی به نظام جمهوری اسلامی در صدد دور کردن خطر حمله به ايران و برداشتن بند تحريمهای فلج و نابود کننده بر گردهی ملت و کشورند، از اين سرچشمه مشروعيت طرفی خواهند بست؟ تا در راه آن اگر نمی کوشند، حداقل خوددار باشند؟ آيا چنين انتظاری نحيف و خوش خيالی نيست؟ در لحظههای سرنوشت ساز کنونی وظيفه هر کس چيست؟
فرهاد يزدی: جنبش سبز هم فراگیراست – به معنای دربرگيری تمامی افراد که به ایرانی دمکرات و آزاد همراه با استواری اراده ملی و برقراری حقوق بشر باور دارند – و هم به مسالمت جو و مخالف انقلاب خونین و انتقام جویی های کور. اما هيچ تحول سرنوشت سازی، بدون شهامت، فداکاری، قربانی به دست نخواهد آمد. ملت ایران و جنبش سبز با تمام فشار و جنایاتی که در راه به دست آوردن حقوق خود متحمل شدهاند، تا کنون اصل مسالمت را کنار نگذاشتهاند. هر قدر به همراهی از سوی افراد، گروه و یا نهادهایی که با تمام وجود تا به امروز به نظام اسلامی دل بسته بودند، افزوده گردد، امید به ادامه این روش مسالمتجويانه نیز افزایش خواهد يافت. بدون تردید این همراهی، و به ویژه از درون سپاه پاسداران، راه تحول به سوی دمکراسی در ایران را با خون ریزی و هزينه کم تر و در زمان کوتاه تر، ممکن خواهد کرد، که به سود ملت و کشور و به سود عمومی است. وظيفه تک تک ما ـ و امروز به طور ويژه وظيفه اعضای سپاه ـ اين است که چشم از اين وظیفه تاریخی برنداشته و در راه آن بکوشيم. سودهای لحظهای و کوتاه ـ آن هم به هزينه ملتی ـ نه ما و نه هيچ ملت ديگری را به جائی نرسانده است.
منیع:
http://www.talashonline.com