در خبرهاي مربوط به نخستين نشست پارلمان مصر (3 بهمن 1390) آمده بود كه دو سوم از نمايندگان منتخب مردم به گروههاي مذهبي تعلق دارند. راجع به تركيب يك سوم ديگر، طرفداران نظام سابق، عناصر مترقي و سكولار اطلاعات مشخصي داده نشده بود. انتخاباتي كه در چندي پيش در تونس برگزار شد نيز نتايجي خيلي بهتر از آن چه در مصر بدست آمد به بار نياورده بود.
هر چند در جريان خيزش مردم مصر عليه مبارك و نظام او فرد، افراد، حزب يا گروه خاصي به عنوان رهبري جنبش خودنمايي نكرد ولي كساني كه تصويرهاي تلويزيوني و اخبار و گزارشها را در روزنامهها و مجلهها از خيزش مردم در مصر، به ويژه در قاهره در ميدان تحرير و اسكندريه، به طور منظم دنبال ميكردند به خاطر دارند كه تركيب جمعيت در آن جا و افرادي كه در مصاحبههاي گزارشگران به عنوان سخنگويان لحظات جنبش ظاهر ميشدند تركيب ديگري را از آن چه اكنون در پارلمان ديده ميشود نشان ميداد.
قابل انكار نيست كه در ميان مردمي كه در تجمعهاي اعتراضي شركت داشتند زنانِ با حجاب و مردانِ با ظاهر مذهبي نيز ديده ميشدند. ولي اقليتي بيش نبودند. پرسيدني است چه عامل يا عواملي در جامعهي مصر پس از راندن مبارك از مسند قدرت به برآمدن وضعيت موجود كمك كرده است. چرا نيروهاي مترقي، غير مذهبي و سكولار كه در آن روزها ميداندار اصلي و موتور جنبش بودند پس از استعفاي مبارك به پس صحنه رانده شدند و سيستمي كه مبارك در ظرف بيش از سي سال ديكتاتوري ايجاد كرده بود با رفتن او تنها سرش را از دست داد و پيكرش همچنان پابرجاست و ميكوشد سنگرهاي از دست رفته را يكي پس از ديگري باز اشغال كند.
از آن جا كه آماج خيزش مردم مبارك بود و نه سيستم او در كليتاش، بااستعفاي مبارك جنبش تصور كرد به هدف خود دست يافته و در نتيجه انرژي و پويايي خود را از دست داد.
اتحاد موقت ميان مردم از لايههاي گوناگون اقتصادي، سياسي و اجتماعي كه مبارك علت بوجود آمدن آن بود با استعفاي او و رانده شدنش از قدرت موضوع موجوديتاش را از دست داد و از هم پاشيد. در شرايط جديدِ پس از مبارك تنها نيروهايي توانستند نفوذ خود را در مردم حفظ كنند و گسترش دهند كه داراي تشكيلات بودند. نيروها و عناصر مترقي، غير مذهبي و سكولار كه در جريان قيام به آن افتخار ميكردند و به خود ميباليدند كه حزب، دسته و سازماني ندارند، پس از رانده شدن مبارك از قدرت در وضعيت پراكندگي و افتراق قرار گرفتند. فقدان سازمان و تشكيلاتي كه به مردم اهداف مشخص و معين و راه رسيدن به آنها را نشان دهد، باعث شد اين عناصر و گروههاي كوچك هر روز بيش از پيش نفوذ خود را در ميان مردم از دست بدهند و نتيجهي بي سازمان و تشكيلات بودن آنان بيش از پيش در انتخابات پارلمان مشهود شد. هنوز گزارش نشده است چند تن از آنان توانستهاند به پارلمان راه يابند.
گر چه نيروهاي مذهبي و به ويژه اخوان المسلمين وقتي جنبش جريان داشت و نتيجهاش هنوز معلوم نبود در آن حضور داشتند، ولي برنامهي مذهبي خود را براي آينده بسيار محافظه كارانه مطرح ميكردند و ميكوشيدند همواره تاكيد كنند كه اجراي شريعت اسلامي در دستور كارشان قرار ندارد و خواهان آزادي، دموكراسي و جامعهاي مدرنند كه در آن برابر حقوقيِ زن و مرد حاكم باشد. ولي در پارلمان برخي از نمايندگان وابسته به گروههاي مذهبي به هنگام اداي سوگند، وفاداري به شريعت اسامي را نيز در سوگند خود ميگنجاندند. يادآور تفاوت ميان گفتههاي خميني در پاريس پيش از به قدرت رسيدن و سخنان و كارهايش در ايران پس از كسب قدرت!
اگر نتيجهي انتخابات پارلمان در مصر و تركيب اعضاي آن منعكس كنندهي واقعي توازن نيروهاي اجتماعي باشد پرسيدني است پس چرا با داشتن چنين اكثريتي، يعني اكثريتي دو سومي در ميان مردم، نيروهاي مذهبي و در رأس آنان اخوان المسلمين، در جريان جنبش نه تنها رهبري آن را در دست نداشتند و نه تنها كوششي براي بدست گرفتن رهبري نكردند بلكه هيچگاه شعارها و خواستهايي را كه حاكي از اين باشد كه خواهان استقرار حاكميتي مذهبي ميباشند مطرح نكردند بلكه بر عكس از هر فرصتي استفاده ميكردند تا به مردم اطمينان دهند كه آنان نيز خواهان استقرار آزادي و دموكراسي و حاكميت قوانين مدني در مصر هستند.
نيروها و عناصر مترقي و سكولار تازه پس از پيروزي مرحلهاي جنبش و بيرون راندن مبارك از قدرت و توازن قوايي كه به ضرر آنان در وضعيت جديد پديد آمده است متوجه اين واقعيت شدهاند كه نداشتن سازمان و تشكيلات تا چه اندازه به ضرر آنان و جنبش تمام شده است.
اگر چه در جريان جنبش و روزهاي انقلاب همگي آنان هدف و برنامهي واحدي داشتند، يعني سرنگوني رژيم مبارك، ولي پس از بركناري مبارك تنها چيز مشترك و واحدي كه براي آنان باقي مانده بود شعارها و خواستهاي آزادي، دموكراسي و دولت مدرن سكولار بود. اما، اگر چه اين واژهها و مقولهها براي روشنفكران و درس خواندهها ممكن است محتوايي داشته باشد، هرچند با مصاديق گوناگون، ولي براي تودههاي مردم اين واژهها و مقولهها، واژهها و مقولههايي هستند كاملا انتزاعي كه نميدانند با آنها چه بايد بكنند و چه وضعيتي را براي آنها به ارمغان خواهد آورد. روشنفكران و درس خواندهها كه شيفتهي اين واژهها و مقولاتند- در اينجا كاري به اين نداريم كه آيا اكثريت آنان ميدانند راجع به چه چيزي صحبت ميكنند- بايد ديگر از تاريخ جنبشها و انقلابهاي چند قرن گذشته و دوران معاصر اين درس را گرفته باشند كه تودههاي مردم اگر چه در جريان قيام و انقلاب اين واژهها را شعار ميدهند ولي علت جنبش و انقلاب آنان به خاطر تحقق مثبت اين شعارها نيست، به اين دليل ساده كه درك روشن و مشخصي از آنها ندارند. بلكه آنچه آنان را به جنبش و انقلاب جلب ميكند شرايط اقتصادي و اجتماعيِ واقعي و ملموسي است كه در زندگي ميكنند. آنان عليه شرايط اقتصادي و اجتماعي موجود و براي نفي آن انقلاب ميكنند به اين اميد كه آن چه جانشين وضع موجود ميشود براي آنان بهتر از وضعيتي باشد كه قبلاً حاكم بود. و اغلب، آن طور كه تاريخ تاكنوني نشان داده است، اگر انقلابشان پيروز شود با شگفتي درمييابند كه اميدشان توهمي بيش نبوده است.
به دلايل فوق نيروها و عناصر مترقي مصر كه تازه متوجه ضعف خود در نتيجهي فقدان سازمان و تشكيلات شده بودند و ميديدند ضد انقلاب چگونه يك موضع پس از موضع ديگر را از چنگ آنان بيرون آورده است، خواستار تعويق انتخابات بودند تا به وضعيت خود سر و ساماني بدهند. ولي براي تحميل اين خواست به حاكمان ميبايست مردم را پشت سر خود بسيج ميكردند. اما درست به دليل نداشتن سازمان و تشكيلات كه بتواند مردم را پشت سر آنان بسيج كند، روشن بود كه نيروهاي ارتجاعي كه تكيه بر ناداني، بي اطلاعي و خرافات مردم دارند به هيچ وجه حاضر به تعويق انتخابات نخواهند شد تا نيروهاي مترقي و سكولار فرصت بسيج نيروها را بدست آورند، خود را به مردم بشناسانند و دستكم سهم بزرگي از نمايندگان پارلمان را براي خود بدست آورند كه به آنان امكان مقابله با نيروهاي مذهبي را بدهد. البته در مصر وضع به اين حال باقي نخواهد ماند. اگر در مصر استبداد مذهبي يا مجدداً استبداد نظامي برقرار نشود و نيروهاي مترقي فرصت سر و سامان دادن به خود را بيابند و تشكيلات مناسب را بوجود آورند، احتمال اين كه توازن نيروهاي اجتماعي به سود آنان تغيير كند وجود دارد.
متاسفانه برغم اين واقعيات و تجربهها- و البته تجربهي انقلاب خودمان و جنبش 88- جمهوريخواهان مترقي و سكولار ايراني در خواب خرگوشي بسرميبرند و در عمل نشان ميدهند كه كمترين درسي را از اين واقعيتها نگرفتهاند. اخيراً اينجا و آنجا با شدت يافتن بحران اقتصادي و سياسي در كشور، افرادي كه اغلب آنان مورد اعتماد مردم نيستند و معلوم نيست سرشان به كجا بند است و دست كدام دولت بيگانه و سازمان جاسوسي در پشت آنان قرار دارد، به كوششهاي چند سالهشان در جهت ايجاد تشكيلات شدت بخشيدهاند. جمهوريخواهان مترقي، سكولار و مستقل اين اقدامات را نبايد دست كم بگيرند. اگر چه چلبي سازي حتا در عراق براي آمريكا مؤثر نيافتاد و حافظهي تاريخي و تجربهي ايرانيان با آن همه سابقهي تاريخي در مبارزات آزاديخواهانه و استقلال طلبانه و انقلابها با عراق بسيار متفاوت است، ولي چنين جرياناتي ميتوانند دستكم براي جمهوريخواهان مترقي مشكلساز شوند.
اغلب گفته ميشود چون مبارزه براي براندازي نظام منحوس و فاجعه آفرين اسلامي بايد در ايران صورت بگيرد، حكمي كه در درستي آن ترديدي نيست، پس سازماندهيِ اين مبارزه از نظر تشكيلاتي يعني اقدام در جهت ايجاد تشكيلات مناسب از نظر تدوين برنامه، استراتژي، تاكتيك، نقشهي عملي راه، خواستها و شعارها، پيوند دادن مبارزات در سراسر كشور و در بخشهاي گوناگون، از جنبش دانشجويي گرفته تا جنبش كارگري، در مبارزهاي مشترك با هدف واحد سرنگون كردن نظام يعني رهبري سياسي اين مبارزه نيز بايد حتماً در داخل كشور انجام گيرد.
البته كسي ترديد ندارد كه در صورت وجود امكان عملي و واقعيِ انجام چنين كاري در ايران اين اقدامات بايد در داخل كشور انجام گيرند. ولي اگر چنين امكاني در داخل كشور وجود نداشته باشد چه بايد كرد؟ آيا بايد دست روي دست گذاشت و در انتظار وقوع معجزهاي نشست تا كار از كار بگذرد و باز افسوس خورد كه ايكاش در زماني كه امكانش وجود داشت دست به اقدامات لازم ميزديم! كاري كه بارها براي نيروهاي مترقي رخ داده است.
همه ميدانند كه رژيم اسلامي از تشكيلات مثل جن از بسمالله ميترسد. زيرا به اهميت كاركرد آن واقف است. سران رژيم حتا به اپوزيسيون رسمي نظام يعني اصلاح طلبان كه از هر فرصتي استفاده ميكنند تا به انواع و اقسام گوناگون سرسپردگي خود را به نظام اعلام دارند و خواهان اجراي بدون تنازل قانون اساسي رژيم اسلامي يعني حاكميت ولايت مطلقهي فقيه هستند اجازه داشتن تشكيلات نميدهد. حال چه رسد به تشكيلاتي كه هدف خود را براندازي نظام قرار ميدهد. سران رژيم ميكوشند از هر گونه تجمعي جلوگيري كنند. و بدون تجمع و بحث و گفتگو و فعاليتهاي عملي نه ميتوان تشكيلاتي را سازمان داد و نه ميتوان در سطح كشور فعاليت آن را گسترش و در نتيجه اجزاي جنبش را به هم پيوند داد و استمرار مبارزه را تا سرنگوني نظامي كه بوي تعفن لاشهاش به آسمان رسيده است، تامين كرد.
حال پرسيدني است در چنين اوضاع و احوالي كساني كه ايجاد تشكيلات لازم براي تامين نيازهاي سياسي و برنامهاي جنبشِ براندازيِ نظام را فقط و فقط و در شرايطي كه هيچ امكاني براي آن در داخل كشور وجود ندارد كار عناصر سياسي درون كشور ميدانند و اين را تبليغ ميكنند كه در خارج از كشور نبايد دست به چنين كاري زد و بايد در انتظار ماند تا در داخل كشور معجزهاي روي دهد آيا براي پوشاندن ضعف و ناتواني خود اين را نميگويند؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد