logo





یکی بود، یکی ...

دوشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۰ - ۱۶ ژانويه ۲۰۱۲

آزاده بی پروا

a-biparva.jpg
طلوع, چشم هایش را بست
و زیر پلک آبی
تاریکی مطلق
پهنا گرفت
آدمها
نردبان هایشان را
مثل هر شب
به دیوارهای امید
تکیه دادند
و یک به یک از آن بالا رفتند
اگر پای رفتن هم نبود
ابرهایی بالای سرشان می ساختند
بر پشت آن ها می نشتند
و با بقیه
رهسپار می شدند
و... آسمان
برای ثبت تاریخی دیگر
طلایه دار آرزوها و خیالها می شود

همه نقاش می شوند
و بر بوم اعلای آسمان
جنگل می کشند
بیشه
رود ,دریا ,جزیره

تنها... یا
دست در دست ِ نیمه ی دیگرشان
و سر آخر با عشق
به آن رنگ می بخشند
اینجا دیگر کسی ریاضیات نمی داند
و اعداد از سرما
پودر می شوند و
بر سر زمین می ریزند
اشک ها هم پر از لبخند است

***

نسیم می وزد
و ورق های دفتر آبی را
می بندد
همه می دانند
باید دوباره
یک به یک
از نردبان ها پایین بیایند
آسمان هم انگشترِ ماه نشانش را
با آهی, گرم کرده
و پای تمام نقاشیها
مُهر می زند


آدم ها روی سرنوشتشان
غلتی زده و بر می خیزند !
پلک های آبی باز می شود
و طلوع
خشت های دیوار امید را
یک به یک برمی چیند
تا ...
ثبت تاریخی دوباره

20 دی 1390

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد