logo





اجتناب‌ناپذيری مرگ رژيم "غير طبيعی" اسلامی

دوشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۰ - ۰۹ ژانويه ۲۰۱۲

فرهاد یزدی

حکومتی که نتواند در راه منافع ملی با در نظر گرفتن توان ملی (آن هم در درازای سی و سه سال) گام بردارد، «غیر طبیعی» است. از راه‌های «غیر طبیعی» نمی‌توان به موقعیت «طبیعی» رسید.
گفتگوی تلاش با فرهاد یزدی
تلاش ـ اخیراً به چند سطر زیر از آقای رضا نصری و نقشه همراه آن که ارائه تصویری از موقعیت کنونی کشور ـ درمحاصره پایگاه‌های نظامی آمریکا ـ است برخوردیم:
«این ستاره‌ها پایگاه‌های نظامی آمریکا به دور ایران است.‌‌ همان آمریکایی که مقامات نظامی و سیاسی‌اش رسماً می‌گویند «همهٔ گزینه‌ها روی میز است»! تازه در این نقشه کشورهای هسته‌ای منطقه را هم نشان نداده‌اند. اما مهم‌تر از آن، یک چیز دیگر را هم نشان نداده‌اند که باید خودمان بفهمیم. آن هم اینکه بار سنگینی روی دوش ملت ایران است. در چنین فضایی، ما باید هم چهار چشمی مراقب امنیت و تمامیت ارضی‌مان باشیم، هم با کشورهای منطقه رابطهٔ «همسایگی» و پیوند‌های تاریخی‌مان را حفظ کنیم، هم با مستبدان داخلی مبارزه کنیم، هم جامعه‌ای آرام و غیر ملتهب ایجاد کنیم، هم دنبال عمرانی کشور باشیم و هم در راه برقراری ثبات و دموکراسی و حقوق بشر تلاش کنیم..... و اگر در کنارش وقت کردیم، جلوی بعضی از هموطنانی هم که همه جا ایران را مهم‌ترین تهدید علیه صلح جهانی معرفی می‌کنند بایستیم و بهشان بفهمانیم که این وضعیت محاصره برای هیچ کشوری و تحث هیچ بهانه‌ای «طبیعی» و قابل پذیرش نیست.»
در درجه نخست مایلیم نظر شما را در بارهٔ این تصویر از موقعیت کشور بپرسیم و بعد وظائف برخاسته از آن را مورد توجه قرار دهیم؟

فرهاد یزدی: از نظر موقعیت خارجی ایران امروزی، این نقشه بسیار گویاست. ایران مدت هاست به محاصرهٔ نیروهای ابر قدرتی درآمده، که سی و سه سال گذشته جمهوری اسلامی آن را شیطان بزرگ نامیده و بدون کوچک‌ترین دل نگرانی نسبت به امنیت ملی کشور، با آن در افتاده است. این نقشه تنها به پایگاه‌های آمریکا اشاره می‌کند و پایگاه‌های فرانسه و انگلیس و استقرار ناوهای جنگی آنان را پیرامون ایران نشان نمی‌دهد، زیرا با اختلاف زیاد، آمریکا قدرت بر‌تر در این منطقه می‌باشد. این تنها آمریکاست که در حال حاضر می‌تواند نیروی عظیم نظامی با قدرت آتش سهمگین خود را، در هر نقطه از جهان، پیاده کند. همچنین، این نقشه، کمربند تندروهای سنی را که در منطقه علیه ایران در حال شکل گیری است نشان نمی‌دهد (تنها چهار واحد سیاسی عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر و کویت دارای بودجه نظامی برابر با ۲۱۲ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۰ بوده‌اند ـ در مقایسه با ایران با ۹ میلیارد دلار) در این سطور به درستی اشاره شده است که در نقشه کشورهای هسته‌ای منطقه نشان داده نشده‌اند که به احتمال زیاد مقصود اسرائیل و پاکستان می‌باشند. به نظر می‌رسد که برتری تکنولوژی نظامی آمریکا در یک جنگ متعارف بدون استفاده از نیروی پیاده نظام، به اندازه‌ای بر توان نظامی ایران برتری داشته باشد که نیاز به تهدید هسته‌ای را از میان بر می‌دارد. لازم به ذکر است که توان هسته‌ای هندوستان و روسیه را تا اندازه‌ای می‌توان در این برهه فاکتور مثبتی به نفع ایران دانست و وجود این توازن را تا اندازه‌ای مانعی در برابر تهدید فوری بر امنیت کشور ارزیابی نمود. با وجود این اما هم اسرائیل و هم پاکستان تهدید مستقیمی بر امنیت ملی ایران هستند. تنها نکته‌ای را که باید به این واقعیت افزود، این است که تهدید اسرائیل کوتاه مدت است و با حذف نظام اسلامی از صحنه، دلیلی بر ادامه آن متصور نخواهد بود. سیاست مستقل ملی ایران که بر پایه منافع درازمدت ملی طراحی گردد، منافع دو کشور در منطقه را موازی یک دیگر ترسیم خواهد کرد و احتمال برخوردی در آینده که هستی آن‌ها را به خطر اندازد، بسیار اندک خواهد بود. اما خطر پاکستان به شدت مذهبی و متعصب، آن هم زیر حمایت و سرمایه‌گذاری‌های سنگین وهابی‌ها، با مردمانی به شدت فقیر، کشوری با رشد بالای جمعیت، بدون برخورداری از منابع طبیعی با بازدهی بالا، مانند نفت و گاز، خطریست که همیشه بالای سر ایران خواهد ماند.
این تصویر، برای هر ایرانی، به راستی هولناک است. به ویژه اگر در نظر گیریم که تحریم خرید نفت و یا بانک مرکزی در حال به واقعیت پیوستن است. تحریم بانک مرکزی و یا تحریم خرید نفت، برخلاف محاصره دریایی بسته به تصمیم هر کشور است و خلاف قوانین جهانی نیز نمی‌باشد.

تلاش ـ در این متن گفته شده است: «این وضعیت محاصره برای هیچ کشوری و »تحت هیچ بهانه‌ای طبیعی و قابل پذیرش نیست.»
در مناسبات بین‌المللی «طبیعی» یا غیر «طبیعی» بودن را چه چیز تعیین می‌کند؟ در برابر چنین وضیعتی که خارج از «پذیرش» و خواست ما متأسفانه واقعیت یافته است، آیا شکوه و گلایه می‌تواند کمکی به تغییر آن نماید؟

فرهاد یزدی: اطلاق «غیر طبیعی» وسیلهٔ نویسنده به وضعیت امروز ایران نیاز به ظرفیت گذشت و توان چشم‌پوشی فوق‌العاده‌ای‌ دارد. امروز وضعیت ایران فاجعه آمیز است. اما همین اطلاق «غیر طبیعی» در برابر حکومت «غیر طبیعی» نظام اسلامی نباید عجیب به نظر آید. حکومتی که نتواند در راه منافع ملی با در نظر گرفتن توان ملی (آن هم در درازای سی و سه سال) گام بردارد، «غیر طبیعی» است. از راه‌های «غیر طبیعی» نمی‌توان به موقعیت «طبیعی» رسید. تا اینجا شرح وضعیت است. اما اگر به جد بخواهیم از عهده چالش وضع خطرناک کنونی برآیيم، بايد با دوپرسش گریز ناپذیر که وضعیت کنونی پیش پای ما می‌نهد روبرو شویم: چه گونه به اینجا رسیده‌ایم؟ و حال در مواجه با این واقعیت چه باید بکنیم؟
اما پیش از پرداختن به این دو پرسش، نخست لازم است این اصل را فراموش نکنیم که ملت هر کشوری مسئول سرنوشت خویش می‌باشد. گناه آنچه امروز بر سر ایران آمده را نمی‌توان به گردن قدرت‌های خارج گذاشت. در غیر این صورت ما از تشخیص درد و به دنبال آن از درمان، ناتوان خواهیم ماند. علاوه بر اين گذشت در مناسبات بین‌المللی کمتر کارکرد دارد مگر پای سود و زیان ملی در میان باشد. اگر ما بخواهیم با چشم بستن بر روی گذشته، تنها از ناعادلانه بودن وضع کنونی شکایت کنیم، دیگران به طور «طبیعی» چشم بر رفتاری که تا کنون داشته‌ایم، نخواهند بست.
تحولات ایران و منطقه در خلأ به وجود نیامده‌اند. وضعیت امروز ایران نتیجه کنش، واکنش و توازن قوا میان ایران، کشورهای همسایه، قدرت‌های منطقه و قدرت‌های جهانی می‌باشد. اگر ایران نتوانست از بروز فاجعه جلوگیری کند و یا از موقعیت‌ها و فرصت‌های پیش آمده استفاده نمايد که ممکن است در طول زندگی یک نسل تنها یک بار پیش آیند ـ مانند خروج شوری از افغانستان و سقوط امپراتوری شوروی، حمله آمریکا به افغانستان و عراق - مسئول ما هستیم و بس. ما با توان ملی بس نازل و آسیب پذیری بسیار بالا، دست به «صدور انقلاب» به قصد آزادی «قدس» زدیم، اقدام به اشغال سفارت‌ها کرديم و اتباع کشورهای ديگر و ديپلمات‌های آنها را به گروگان گرفتيم، هر لحظه مانند کودکان تهدید به بستن تنگه هرمز کردیم، به کشتار مخالفان خود آن هم در حریم خاکی کشورهای دیگر اقدام کردیم، دست به تخریب و خرابکاری در سرزمین‌های دیگر زدیم. با نخستین اعدام‌ها بر پشت بام «رهبر» انقلاب و ادامه نقض حقوق معتبر انسانی، حق استفاده از قانون را از خود سلب نمودیم. با اقدامات «خلاف قانون» در خارج کشور و در مورد اتباع خارجی در داخل خاک خود، با چشم بستن بر منافع ملی، دوستی برای خود در جهان باقی نگذاشته‌ایم. سرمایه‌های ملی را در راه حمایت از چند خودکامه شاخ شکسته فدا کردیم. در دشمنی با غرب، تا آنجا که توانستیم به شوروی و پس از آن به روسیه و چین، باج دادیم. حال که دیگر وضع را بر ما تنگ‌تر کرده‌اند و در انزوای خود خواسته افتاده‌ایم، نمی‌توانیم دم از حقوق بین‌الملل زنیم.
از آن اسف انگیز‌تر وضعیتی است که در داخل کشور به وجود آورده‌ایم. همبستگی ملی را تا توانستیم از هم گسیختیم، ارزش‌های ملی و خانوادگی را تا اندازه‌ای بی‌قدر کردیم که وعده بهشت به خبرچینان داخل خانواده‌ها دادیم و تا توانستیم فساد را نهادینه کردیم.

تلاش ـ حال چطور؟ فرض بفرمائید با نگاه مستتر در نوشته فوق که تنها به جلو می‌نگرد و گذشته را گذشته می‌داند و یا ظاهراً ـ برخلاف افکار عمومی جهانی و کشورهای قدرتمند ـ اشکالی در آن نمی‌بیند، به درستی نیز بر اولویت نخستین ایرانیان یعنی حفظ کشور هم تکیه می‌کند، همزبان شویم، برای بیرون آمدن از این تنگنا چگونه باید عمل کنیم؟

فرهاد یزدی: اکنون با در نظر گرفتن اولویت یک پارچگی سرزمینی ایران ـ و با چشم برنداشتن از‌‌ همان نقشه ـ باید بفهمیم که نه می‌توانیم کشتیرانی آزاد را در تنگه هرمز بدون دست زدن به یک جنگ خانمان برانداز به خطر اندازیم و نه می‌توانیم به زندگی فلج شده خود با کاهش شدید درآمد نفت و یا تحریم بانک مرکزی ادامه دهیم. نظام اسلامی به عنوان بزرگ‌ترین عامل داخلی تهدید بر امنیت ملی کشور، ایران را به لبه تجزیه و جنگ داخلی کشیده است. از روی ناچاری و زیر فشار خرد کننده مسایل داخلی و خارجی، ممکن است که گروه‌هایی که موقعیت ایران و جهان را به صورت آنچه که هست برآورد می‌کنند و راه مسالمت جویی با قدرت‌های خارجی را پیشنهاد می‌کنند – که لازمه آن دادن امتیاز که بدون تردید دامنه آن با ناتوانی هرچه بیشتر نظام اسلامی، رو به ازدیاد خواهد گذارد – به توانند تاثیر گذاری خود را بر سیاست ایران افزایش دهند. اما نباید فراموش کرد که منافع و امنیت ملی ایرانی با منافع و امنیت رژیم اسلامی در سی و اندی سال گذشته در دو مسیر مخالف در حرکت می‌باشند. تنها راه نجات برقراری اراده ملی و تضمین حقوق بشر بر کشور است.

تلاش ـ به نظر نمی‌رسد که دسترسی یا افتادن به این «تنها راه نجات» خیلی آسان باشد. حداقل به طور دقیق روشن نمی‌کند که وظیفه لحظه کنونی چیست. زیرا هر چند در صحنه بین‌المللی راه مسالمت‌جوئی با قدرت‌های خارجی، امتیاز دادن به آن‌ها پشت پرده در پيش گرفته شده است، اما عربده‌جوئی رو به خارج در ظاهر اما در واقع برای مصرف سرکوب داخل ادامه دارد. راهی که بی‌سابقه نیست و توانسته تا مدتی بقای رژیم‌های فاسد و فاقد مشروعیت و فاقد پایگاه اجتماعی را تداوم بخشد. برداشت منطقی از نوشته فوق این است که در شرایطی که مذاکره می‌شود، آرام باشیم و به دنبال التهاب نباشیم ـ صرف نظر از اینکه ایجاد کننده ناآرامی و التهاب چه کسی است! و هنگامی که مذاکره می‌شود که خودبخود خطر جنگ و پیامد آن یعنی تجزیه کشور را کاهش می‌دهد، نباید فرش را از زیر پای مذاکره کنندگان بکشیم. ما ظاهراً تفاوت چندانی از نظر نتیجه‌گیری عملی بین این دیدگاه و نظر شما که می‌گوئید در پیش گرفتن راه مسالمت جوئی با جهان صاحب قدرت و دادن امتیاز، رژیم اسلامی را تضعیف خواهد کرد، نمی‌بینیم. از هر دو نظر می‌توان این نتیجه مشترک را نیز گرفت که حداقل در لحظه کنونی این مبارزه با رژیم استبدادی و پی‌گیری امر استقرار اراده ملت و تضمین حقوق بشر است که در وضعیت «شاخ ـ مات» قرار گرفته است.

فرهاد یزدی: حفظ سرزمینی ایران به صورت جلوگیری از جنگ، پیش گیری از هم پاشی قدرت مرکزی و ایجاد خلأ قدرت که می‌تواند به جنگ داخلی و تجزیه منجر گردد، بالا‌ترین اولویت‌ها برای همه گروه‌ها می‌باشد. جنبش سبز در درازای مدت مبارزه این نکته را به درستی درک و آن را تعقیب کرده است. نظام اسلامی اما این امر را به حساب «ضعف» ملت ایران و جنبش سبز گذاشته است. با دست گذاردن بر این نکته بسیار حساس، به اضافهٔ سرشت مهاجم خود که حل همهٔ مسایل را در سایه ایجاد ترس و وحشت می‌داند، این نظام هر روز بحران تازه‌ای می‌آفریند. هر بحران به همراه خود بحران شدید‌تر و پیچیده تری بوجود آورده و به موازات آن، رژیم اسلامی شاهد از دست رفتن توان هر چه بیشتر خود می‌شود. به دنبال سیاست‌های حکومت‌ اسلامی است که از تحریم فروش تکنولوژی پیش رفته به ایران، امروز به آستانه تحریم بانک مرکزی، یعنی خفه کردن کشور رسیده‌ایم. حکومت در چند سال گذشته برای دادن رشوه به مردم با افزایش ارزش ریال در برابر ارزهای خارجی به طور «غیر طبیعی» قدرت خرید را بالا برد. نتیجه آن تعطیلی هر روزی تولیدات داخلی، افزایش واردات، فرار سرمایه از کشور و بالا گرفتن تورم (به خاطر رشد بی‌رویه نقدینگی) گردید. امروز به خاطر شایعه تحریم خرید نفت و بانک مرکزی، با کاهش شدید ریال در برابر ارزهای خارجی که پیش بینی آن مدت‌ها پیش انجام گرفته بود، روبرو هستیم که در اثر آن قدرت خرید داخلی کاهش و تورم به شدت افزایش یافته و بازهم افزایش بیشتری خواهد یافت. به سخن دیگر، سیاستی که جمهوری اسلامی از روز نخست در پیش گرفت، امروز مرگ رژیم را اجتناب ناپذیر کرده است.
شوربختانه، مرگ رژیم دارای این توان بالقوه است که به هم پاشی ایران نیز بی‌انجامد. این آگاهی از تهدید شدید علیه امنیت ملی و هستی ایران و برآورد واقع‌بینانه از موازنه قوا در سطح منطقه از یک سو نشان می‌دهد که کفه ایران در برابر قدرت‌های خارجی بسیار سبک‌تر است و از سوی دیگر در پهنه جهانی، نشانه‌های عزم راسخ نهائی برای مهار نظام اسلامی رو به شکست را آشکار می‌کند. این دو واقعیت موازی و آشکار زمینه‌ایست برای قدرت گیری گروهی «واقع گرا»‌تر در کانون نظام اسلامی. اگر ـ که اگریست بس بزرگ و سرنوشت ساز ـ این تحول در داخل نظام انجام گیرد، که شواهد آن، هرچند ضعیف، دیده می‌شود، می‌توان امیدوار بود که با پیوستن به جنبش سبز از هم پاشی ایران جلوگیری به عمل آید.
سقوط رژیم غیر قابل بازگشت است. و مساله ما، آینده ایران و سربلندی ملت آن، یا حملهٔ خارجی، جنگ داخلی و تجزیه است. این مطلبی است که باید در کانون قدرت رژیم یعنی درنیروهای مسلح آن، فهمیده شود.

تلاش ـ اما نه هواداران رژیم و نه بسیاری از مخالفین این «سقوط» را به گونهٔ شما «غیرقابل بازگشت» ارزیابی نمی‌کنند. علاوه بر این تجربه نشان داده است که «واقع‌گرائی» ـ تا زمانی که «واقع‌گرایان» خود از قدرت حذف نشوند ـ یک پایه و انگیزه بیشتر ندارد، آن هم دراز‌تر کردن عمر رژیم که به گفته خودتان مهم‌ترین عامل تهدید امنیت ملی است. صرف نظر از اینکه در اینجا ما ظاهراً با دور باطلی روبرو هستیم که بعداً به آن خواهیم پرداخت، اما به نظر می‌آید، در همین نقطه است، که گروه‌های مختلف ایرانیان راه حل‌ها و وظائف متفاوت و‌گاه در تضاد با یکدیگر ارائه می‌دهند. با اجازه، نظر خود شما را بر بستر دیدگاه‌های دیگر مورد توجه قرار دهیم. نخست بر‌‌ همان نظری تکیه می‌کنیم که این گفتگو را با آن آغاز کردیم:
با برداشتی ازاین دیدگاه بر پایهٔ «کشف» تازهٔ مقررات بین‌المللی و اینکه هیچ بیگانه‌ای طبق این مقررات حق دخالت در امور دیگری را ندارد: نه تنها باید تمام نیرو را بر مخالفت با حمله نظامی متمرکز کرد، بلکه برای اینکه رژیم هم بهانه‌ای نداشته باشد و مذاکره را آغاز کند، باید همهٔ فشار‌ها را از گردهٔ آن برداشت، از جمله تحریم‌ها را. و بدون هیچ پیش‌شرطی با رژیم اسلامی پای میز مذاکره نشست. نتیجه منطقی به دست داده شده از دل این دیدگاه، به آدرس مخالفین دخالت بیگانگان: مگر نه اینکه بالا‌ترین اولویت ما حفظ ایران است و نه ساقط کردن حکومت اسلامی! آیا نقصی در این «واقع‌گرائی» و منطق آن می‌بینید؟

فرهاد یزدی: نخست اجازه فرمایئد اشاره‌ای به سقوط غیر قابل برگشت نظام اسلامی داشته باشیم. چهار شرطی که برای موفقیت بر ضد یک حکومت خودکامه به وسیلهٔ قیام همگانی وجود دارد و تا کنون هم عمل کرده است، در شرایط کنونی ایران وجود دارد: عدم کارائی و کاردانی غیر قابل ترمیم حکومت؛ عدم آمادگی نیروهای هوادار رژیم برای سرکوب؛ آمادگی و تجهيز همگانی برای ساقط کردن رژیم؛ عدم حمایت قدرت‌های جهانی از رژیم به صورت دخالت نظامی به نفع آن. مقایسه‌ای با وضعیت رژیم سوریه که به طور طبیعی دستکم از هواداری ۲۵ در صد جمعیت (شیعه و مسیحی) و سکولار‌ها برخوردار است، آسیب پذیری رژیم اسلامی با هواداران ناچیزش، بیشتر هویدا می‌گردد. به خاطر کاهش هر روزی مشروعیت رژیم، نیروهای مسلح، امروز به نسبت سال ۱۳۸۸، به روشنی و به مراتب بيشتری پراکنده‌ و دارای آمادگی فزاينده‌ای برای پیوستن به ملت می‌باشند. عامل دیگری که مشروعیت رژیم را هر روزه به چالش طلبیده به خطر افتادن شدید امنیت ملی به خاطر اقدامات و سياست‌های نظام می‌باشد.
در پاسخ به منطق مذاکره بدون قيد و شرط، همراه با برداشتن تحریم‌ها، باید بازهم به سابقه این تحولات نگاه کرد. بدون پرسش که چرا به این مرحله رسیدیم، بحث مجازی و بدون پایه‌هایی بر واقعیت می‌باشد. نظام اسلامی در دوران سلطه خود، متجاوز، قانون شکن، تروریست و تروریست پرور، دروغ گو و نا‌متعادل بوده است. از سوی دیگر، برخورداری پاکستان بی‌ثبات به جنگ افزار هسته‌ای، هشداری سخت به غرب داد که از اشاعه آن در جهان و به ویژه در منطقه مشتعل خاورمیانه و کشورهای غیر دمکرات جلوگیری کند. عامل سوم امنیت اسرائیل است که برای غرب، به هر دلیل بسیار مهم است. به دليل این سه عامل، غرب همراه با متحدین عرب خود در منطقه، و همچنين اسرائیل و ترکیه به دليل جلوگيری از بدل شدن ایران ضعیف و خودمختار به یک قدرت هسته‌ای، با تمام توان جلوگیری خواهند کرد، از جمله از طريق جنگ. هرچه برآورد غرب نسبت به زمان دست یابی نظام اسلامی به این تکنولوژی نزدیک‌تر ‌شود، خطر حمله نیز افزایش خواهد يافت. در مقاله «زمان حمله به ایران فرا رسیده است» پژوهش گر هسته‌ای موسسه «شورای روابط خارجی» که تا چند ماه پیش مشاور مخصوص وزیر دفاع آمریکا در مورد ایران بود، زمان دست رسی ایران به تکنولوژی (نه ساخت فیزیکی) بمب اتمب را که خط قرمز غرب می‌باشد، شش ماه برآورد کرده است.
ما می‌توانیم با خوش خیالی ـ و نه واقع گرایی ـ بر این خواست پای فشاریم که غرب بايد با برداشتن تمام تحریم‌ها که در درازای سال‌ها و با هزینه‌های زیاد مالی و سیاسی، آثار مخرب خود را بر رژیم و شوربختانه بر ایران، به اثبات رسانده، و بدون هیچ پیش شرطی بر میز مذاکره بنشیند. چنین تحولی صورت نخواهد گرفت. این هزینه دیگریست که ملت ایران، افزون بر هزینه‌های بسيار بالای انسانی، مالی اخلاقی که تا کنون پرداخته، مجبور است بابت جمهوری اسلامی به پردازد. حتا اگر رژیم اسلامی امروز تسلیم غرب گردد و دست از برنامه هسته‌ای خود بردارد، نباید انتظار داشت که غرب به این اندازه بسنده کند. کسی که راه جنگ را در پیش گرفته، نمی‌تواند انتظار گذشت داشته باشد.

تلاش ـ دیدگاه دیگری، همسو با شما در دیدن رژیم اسلامی به عنوان مهم‌ترین عامل تهدید امنیت ملی و بانی همه فلاکت‌ها، به این نتیجه منطقی می‌رسد که تنها راه حل پایان دادن هر چه سریع‌تر به عمر رژیم است. این روز‌ها نیز گروه‌هائی از ایرانیان تبعیدی، پر تحرک و امیدوار و مشوق افزایش تهدید‌ها و فشارهای وارده بر رژیم اسلامی، در حال سازماندهی خود و اعلام آمادگی هستند تا در صورتی که جبهه جهانی راه‌های سریعتری، از بیرون، برای سرنگونی هر چه زود‌تر رژیم در پیش گرفت، رژیم بی‌ «آلترناتیو» و بی‌ جایگزین نماند. آیا این پیشنهاد و آمادگی، منطقی و «واقع‌بینانه» نیست؟ اضافه کنیم که این هموطنان بر خلاف شما «سقوط رژیم را بازگشت ناپذیر» ارزیابی نمی‌کنند و همه مخالفین حمله نظامی را «اصلاح‌طلبان» و «مدافعان» رژیم می‌دانند که جلوی سرنگونی آن را گرفته‌اند.

فرهاد یزدی: بالا‌ترین هدف، حفظ ایران است نه سقوط رژیم اسلامی به هر قیمت. داور نهایی نیز ملت ایران خواهد بود و نه دیگری. در پهنه سیاست، رسیدن به هدف با کمترین هزینه است. ایران حمله نظامی، انقلاب خونین و جنگ داخلی را دیگر نمی‌تواند تحمل کند. با همدلی موجود میان همهٔ قدرت‌های جهانی، از روسیه و چین گرفته تا عربستان و اسرائیل آمریکا، که چند ایرانستان ناتوان، بر ایران یک پارچه و توانمند، برای هدف‌های آنان آمادگی بیشتر خواهد داشت، در صورت وقوع هریک از موارد اشاره شده، به احتمال زیاد ایران تجزیه خواهد شد. از این رو، ازهم‌پاشی تدریجی رژیم از داخل و جایگزینی «محافظه کارانی» که ایران را به پای حمله نظامی برده‌اند، به عنوان گام نخست در راه استواری اراده ملی، تحولی مثبت می‌باشد.
جایگزین رژیم اسلامی، با نام جنبش سبز و در برگيرنده طیف گستردهٔ سیاسی از چپ و راست گرفته تا مذهبی و سکولار، از لیبرال‌ها گرفته تا «اصلاح طلبان»، در جامعه ایران جا افتاده است. این جنبش قابلیت تجهیز بخش موثر جامعه را دارد و این امر را ثابت کرده است. نیروهای خارج از کشور تنها می‌توانند با تائید و تحکیم این جنبش، به قیام مردم ایران یاری رسانند. اما گشودن جبهه‌ای متفاوت که دارای توان جدایی افکنی باشد، به شدت به این جنبش آسیب می‌زند.
اما در مورد هواخواهان حمله نظامی، چه از نوع «بشر دوستانه» و چه از نوع دست رسی به منافع صرف سیاسی و اقتصادی؛ ملت ایران قضاوتی با گذشت‌تر از آنچه بر سر مجاهدین رفت، نخواهند داشت. هواداران حمله به ایران، بخشی از نیروهای مسلح متجاوز خارجی به حساب خواهند آمد.

تلاش ـ یکی از دلایلی که در مقابل نیروهای فوق ـ برای متوقف ساختن آنان از راهی که در پیش گرفته‌اند ـ گذاشته می‌شود این است که در داخل مبارزه‌ای دمکراتیک و جنبشی با غایت‌های روشن و معتبر جریان دارد، و اقدام نظامی از بیرون به نابودی آن می‌انجامد. اما وقتی به داخل می‌نگریم و جنبش درونی را ارزیابی می‌کنیم، می‌گوئیم: «حفظ سرزمینی ایران به صورت جلوگیری از جنگ، پیش گیری از هم پاشی قدرت مرکزی و ایجاد خلأ قدرت که می‌تواند به جنگ داخلی و تجزیه منجر گردد، بالا‌ترین اولویت‌ها برای همه گروه‌ها می‌باشد. جنبش سبز در درازای مدت مبارزه این نکته را به درستی درک و آن را تعقیب کرده است. نظام اسلامی اما این امر را به حساب "ضعف" ملت ایران و جنبش سبز گذاشته است.» آیا این در عمل تعقیب و رجعت دادن به یک دور باطل نیست؟

فرهاد یزدی: دور باطل هنگامی است که در درازای زمان به نقطه آغاز برسیم. اما در این مبارزه زمان به سود ملت ایران و به زیان رژیم حاکم می‌باشد. هر روز که می‌گذرد، رژیم در تارپودی که در درازای زمان به دور خود تنیده بیشتر گرفتار شده، گزینش‌های پیش رویش محدود‌تر (کم تر شدن قدرت مانور) شده و ابتکار عمل خود را نیز از دست می‌دهد. اکنون، رژیم تنها مجبور به واکنش نشان دادن است، آن هم نه بر مبنای منطق و عقل بلکه بر پايه طبیعت خود که اثر منفی بیشتری می‌گذارد. این مسیر سراشیبی رژیم، با گذشت زمان با درجهٔ تندتری پیش خواهد رفت. ناتوانی رژیم، به خودی خود، به معنای توانایی جنبش سبز است. و این واقعیت هر روز خود را بر تحولات ایران و تحولات داخل رژیم، تحمیل خواهد کرد.
البته مانند هر مبارزه سیاسی، این خطر و احتمال وجود دارد که بردباری ملت به صورت یک طغیان همه جانبه و یا بردباری قدرت‌های خارجی به صورت یک حمله ناگهانی، به سر رسد. اما به باور من، گذشت زمان به سود نظام اسلامی نیست و سقوط آن هر روز از روز پیش کم هزینه‌تر می‌گردد.

تلاش ـ اما خطر دیگر: با ادامهٔ بحران‌ها رژیم ضعیف‌تر و ضعیف‌تر می‌شود و فشار‌ها و خطر از بیرون هم افزایش می‌یابند و «ترس» ما و جنبش سبز هم بیشتر می‌گردد و محتاط‌‌تر می‌شویم، تا جائی که، حتا اگر حمله‌ای هم صورت نگیرد، همه شیرازه‌ها از داخل بگسلند و در عمل خلأ قدرت، بدون دخالت خارجی، ایجاد شود! که پیامد‌های آن می‌تواند هم تجزیه باشد و هم جنگ داخلی و هم به جان هم افتادن کانون‌های مدعی قدرت ونیروهای مسلح همین رژیم. آیا نتیجه یکی نیست آیا تفاوت تنها در دیر وزودی آن نیست؟ آیا ما هم به دنبال خریدن وقت نیستیم مانند رژیم؟

فرهاد یزدی: جنبش سبز نیز بدنبال خرید وقت است. اما زمان،‌‌ همان طور که اشاره شد، به سود جنبش می‌باشد. مراد از این گفته این نیست که جنبش باید ساکت نشسته و موضع خود را حفظ کند و این کار را نیز نکرده است. هر روز ما شاهد ادامه مبارزه به صورت نامه نگاری – حتا از داخل زندان – افزایش دستگیری‌ها و ریزش هر چه بیشتر در بدنه و میان فرماندهان نیروهای مسلح هستیم. بدون تردید امروز، در برابر قیام گسترده‌ای مانند سال ۱۳۸۸، رژیم بسیار اسیب پذیر‌تر شده است و به احتمال زیاد تاب تحمل چند روز تظاهرات را هم نخواهد آورد.
البته، حالتی که در بالا به آن اشاره فرمودید، یعنی سکون منجر به از هم پاشیده شدن شیرازه امور، امکان دارد. اما احتمال آن زیاد به نظر نمی‌رسد. برخلاف کشورهای عربی که قیام آنان دارای جایگزین تثبیت شده‌ای نیست، در ایران جنبشی سرزنده و شاداب آماده به دست گرفتن قدرت می‌باشد. رهبران فردای ایران را باید از میان زندانیان امروزی جستجو کرد. گرچه بسیاری از این افراد سابقه فعالیت در جمهوری اسلامی و یا دستکم تز هواداری آن را یدک می‌کشند، اما مدت هاست که با آگاهی از اصلاح ناپذیری و فساد در کانون رژیم، با تحولی صادقانه راه آزادگی را در پیش گرفته‌اند. همانطور که هیچ تضمینی وجود ندارد، اما اجباری نیز در ميان نيست که ایران همچنان به راه ویرانی و جنگ قدرت مخرب پیش رود.

تلاش ـ موضوع عکس‌العمل «واقع گرایان» رژيم در برابر فشارهای خارجی: اين جريان «اگر» به قدر کافی هم زورش برسد ـ برای غلبه بر اوضاع و پیشگیری از روند ازهم‌پاشی، کنار آمدن با خارج از طریق دادن امتیاز و حذف مخالفین داخل ـ اعم از «توطئه گران» و «منحرفین» ـ را ظاهراً در دستور قرار داده‌اند. آیا باید دست روی دست گذاشت و احتیاطاً منتظر ماندن تا «واقع‌گرایان» به اجتناب ناپذیری شکست این استراتژی هم برسند؟

فرهاد یزدی: قیام بزرگ ملت ایران که به نظر می‌رسد با چیزی کمتر از مردم سالاری (بدون پس وند و پیش وند)، برقراری حقوق بشر و تثبیت اراده ملی، قانع نخواهد بود، تضمینی است که مهارهای مورد نیاز بر دستگاه‌های اجرایی برقرار شوند. هرچقدر این جنبش منسجم‌تر باقی بماند، به‌‌ همان اندازه ابزارهای مهار آن نیز توانمند‌تر خواهند بود.
افزون برآن سرنوشت نظام اسلامی رو به زوال که در ابتدای کار – درست و یا غلط – از هواداری بخش عظیمی از ملت برخوردار بود، ثابت کرده است که دیگر تنها با زور نمی‌توان حکومت کرد. سرنوشت دیگر خودکامگان در منطقه نیز اشاره روشنی به چنین روندی دارد. برای ادامه حکومت، هر رژیمی نیازمند به مشروعیت است. پیش رفت و توسعه برای هر رژیمی مشروعیت می‌آورد. اما در دنیای امروز و وجود ارتباطات عمومی فوری و گسترده، پیش رفت و توسعه به تنهایی دیگر کافی نیست. مشروعیت امروز همچنين در پاسخ گویی حکومت در برابر ملت، به دست آمده و حفظ می‌گردد. ملت باید حل کننده مسایل برای حکومت باشد. در غیر این صورت، ملت در برابر قدرت حاکم به مساله و مانع بدل خواهد شد. مساله‌ و مشکلی که تمامی حکومت‌های خودکامه با آن روبرو شده و بیشتر انرژی و توان و زمان خود را صرف ساکت نگاه داشتن ملت به صورت رشوه، زور، جاسوسی و خفقان کرده و می‌کنند. برخلاف جهان ديکتاتوری، در جهان پیش رفته صنعتی با مساله مشروعیت نظام روبرو نیست. هراز چندگاه دولت‌ها و آن هم در برابر مشکلات اقتصادی و یا فساد شخصی – که در مقایسه با کشورهای خودکامه بسیار ناچیز است – با چالش مشروعیت برکنار می‌گردند.
باید به رشد فرهنگی و تجربهٔ سیاسی و بلوغ ملت ایران اميدوار بود و به تبع آن بايد اميدوار بود که نیروهای مسلح به این درجه از آگاهی رسیده باشند که راه نجات ایران، پس از یکسدوچندی سال آزمایش، تنها از راه دمکراسی میسر خواهد بود و بس. باید همچنين امیدوار باشیم که این آگاهی هرچه زود‌تر به اقدام مبدل گردد.

تلاش ـ آقای يزدی گرامی با سپاس از شما

http://www.talashonline.com/

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد