logo





علی بلبل و فاطمه گل

چهار شنبه ۱۴ دی ۱۳۹۰ - ۰۴ ژانويه ۲۰۱۲

علی اصغر راشدن

aliasghar-rashedan2.jpg
پاتوق گشت وگذارعلی بلبل وفاطمه گل،حول وحوش چهارراه کشتارگاه ونزدیک خانه ننه ملیحه بود.دل ننه ملیحه گرفته بود،یکی ازنوه هاش را راهی پیداکردن وآوردن علی بلبل وفاطمه گل کرد.
در خانه‌ی ننه مليحه، مثل هميشه باز و غلغله بود. سر و صدا بيداد می کرد. ننه مليحه نقل محفل و حاكم مطلق تمام گروه بود. عروس و داماد ودخترهای عروس شده، بيشتر وقت خود را تو خانه و كنار او می‌گذراندند. ننه مليحه تو اطاق‌ها و آشپزخانه و حياط دور خود می‌گشت و قدقد می‌كرد. پرش به هر كس می‌گرفت، دمار از روزگارش در می‌آورد. هيچ كس در مقابلش، جرات نتق زدن نداشت.
سرفه و گلو صاف كردن علی بلبل تو دريای پرتلاطم داد و بيداد گم شد.كف دستش را روپيشانیش كشيد و ازته گلوش صدای بلبل درآورد و داخل خانه شدند.توكمركش دالان،
كنار در آسپزخانه نشستند.علی چشم‌هاش را چپول و انگشت‌هاش را از دو طرف
كنارلبهاش برد.لب‌های پائين و بالا را،مثل دو نعلبكی،برگرداند.ورجه ورجه كرد و پيش رفت.جوزكش را بالا و پائين برد ومثل بلبل چهچه زد.بچه‌های كوچك رو سـروكولش پريدند، موهاش را چسبيدند و داد زدند«علی بلبل اومده!…»
علی رو موزائيك‌های كنار در اطاق خودرا یله داد.فاطمه گل راکنارخودنشاند،سروزلفهاش
رانازونوازش داد.سردی موزائيك‌ها دل‌چسب بود.ننه مليحه وسط غلغله‌ی بچه هاوکنار
سماور،به ديوار تكيه و پاهای ورچروكيده‌ ش را رها كرده بود.سماور بزرگ غلغل میکرد.
قوری شكم گنده‌ی گل سرخی از چند جا تركيده و بندخورده،روفرق سماور جاخوش كرده بود.علی رو به ننه مليحه كرد،گفت
- ننه ملی جون،علی خاك پاته،جاروكشتم،ديشب تو کوره پزخونه خوابيده بودیم،بچه‌های تخم حروم اذيتمون کردن.
ننه مليحه لثه های ورم آورده قرمزبی دندانش رانمایاندوهمراه بچه‌ها خنديد.انگشت كبره‌بسته ش را لای موهای نمدمانندش خيزاند و زير چارقد گل‌باقلائيش چپاند.دولیوان چای با سه چهار حبه قند،جلوی زانوی علی وفاطمه خيزاند.لب و دهن پرچينش را كج كرد و گفت:
- بازپیدات شد،سالدات!اين همه ميمون بازی چی معنی داره!صغرا!بلندشو يك زهرماری چيزی بگذار جلوش تا زودتر دست ازمیمون بازیش ورداره،اصلا حوصله ندارم!
- تو كه بی‌بفا نبودی!علی بلبل غلومته!الهی نميری تا خودم بكشونمت،ننه ملی جون!من اومده م که خلقتوجابیارم!
خنده و جيغ بچه‌ها ولوله كرد.علی سر خودرا خم كرد و لنگه دمپائی را كه ننه مليحه پرت كرده بود،به ديوار كوبيده شد.ننه مليحه دادزد:
- تا با دسته‌ی جارو كله‌توداغون نكرده‌م،چائی توكوفت كن!اصلاحوصله جنفگهاتو
ندارم!
علی بلبل وفاطمه گل ليوانهای چای را هورت كشيدند.چشم‌هاشان برق زد.ليوان خالی را رو زمين گذاشتند.علی گفت:
- مامان ملی جون،علی بلبل گناه داره!ديشب تو کوره پزخونه خوابيدیم،از صبح هيچ چی گيـرمون نيومده!…
- خوبه،خوبه!كم قرو اطفار بيا!ليوان روبده،ميدونم شكيم كارد خورده‌ت با يكی– دوتا پر نميشه!
- علی بلبل بلاگردونته!همه‌ی دختراكشته – مرده علی بلبلن،تا نصب شب تو خونه‌ها پلاسه،نون و چای و ماستش ميدن،پلوش ميدن،ميوه بهش ميدن،ماچشم ميدن!
خنده و غلغله‌ی بچه‌ها اوج گرفت.ننه مليحه دست‌هاش رابلندكرد.چادر و پيرهن پاره‌اش ورم آوردو گفت:
- خفه خون بگيرين بی‌پدرای تخم نابسم‌اله!انگار شيپور قورت دادن!…
- آقاهه تفنگ داره.ميخوادعلی بلبل وفاطمه گل روبكوشونه.میگه فاطمه گل واسه چی توشهرسربرهنه راه میره،گیس هاشو بیرون میندازه،واسه چی عقدنشده،همیشه باعلی بلبل می پره،شباباهم میخوابن،شماهامرتدین،خونتون حلاله،همین روزاشهرواز شرتون راحت میکنم.علی بلبل وفاطمه گل ازآقاهه كه تفنگ داره،اصلانمی ترسن.
علی بلبل وفاطمه گل چای دوم را سركشيدند.صغرا،دختر عروس‌وار ننه مليحه،ليوانها رااز جلوشان برداشت.علی گفت:
- صغراخانوم گل گلاب،الهی عروس شی!شيكم ماوضعش خيلی خرابه!
صغرا خنديد و دنبال خوراكی،به آشپزخانه رفت.علی به داماد ريزه پيزه‌ی ننه مليحه گفت:
- اين آقاهه هفت تيرداره!علی ازاون بيدا نيست كه از اين بادا بلرزه!آخرش راهيش می كنم لای دست نه‌نه‌ش!...
بچه‌هادم گرفتند:
- اين جعفر مافنگيه!از اين عرضه‌ها نداره!تلنگر بهش بزنی،ميافته ولنگاش سيخ ميشه!…
حعفر با تلخی خنديد.زيرلب من‌ومن كرد،كه تودريای جيغ و دادگم شد.ننه مليحه كف به لب آورد.پروپاهاش،مثل بوقلمون مست،پف كرد.چادرش را لوله و به شكل ترنا درآورد.بالا تنه‌ ش را به چپ و راسـت پراند و به سروكله‌ی بچه‌ها كوفت.بچه‌ها جيغ كشيدند و تو دالان و حياط پخش و پلا شدند.ننه مليحه داد زد:
- چشم دريده‌های تخم مول!نه بزرگی،نه كوچيكی،هيچ چی حالی شون نيست!همه‌ش زير سر اين كرمكيه!بيست و چارساعته توخونه‌ها ميمون تارزان ميشه و شيكـم چرونی می‌كنه!…
صغرا سينی غذا را جلوی زانوی آنهاگذاشت.علی سينی را زيرچشمی وارسی كرد.شانه های فاطمه گل رانازکردوگفت
- بیاجلونازنازی!گوجه بادمجان ننه ملیحه حرف نداره.
بشقاب بادمجان و گوجه فرنگی و سبزی خوردن و نان‌های تكه تكه را جلوكشيدند ومشغول شد ند،علی گفت:
- هرچی تو بگی،همونه!ديگه گپ نميزنم.امانه،این فاطمه گل دودمان علی بلبل رابه خاک سیانشونده،اگه درددلموپیش ننه ملیحه گل واگونکنم دقمرگ میشم.
علی تكه نانی برداشت،يك گوجه و نصف بادمجان لاش چپاند.دهن گل و گشادش را تا حد ممكن بازكرد و لقمه را توش چپاند. لپش ورم كرد و آرواره‌های كاركشته ش به كار افتاد.به فاطمه اشاره کردکه تادیرنشده،خودش راسیرکند. چند بوته نعنا و نازبو،پشت بندش كرد.لقمه را دو - سه دور زيرآرواره‌های كاركشته‌ ش چرخاند و جويده نجويده ، قورتش داد.چشم‌هاش به آب نشست.ته غذا را كه بالا آوردند،لب هاشان را پاك کردند.
ليوانهای چای بعد از غذا رااز صغرا گرفتند.علی بلبل گفت
- ننه ملیحه جون،هردوتامون پیشمرگت شیم،این فاطمه گل داره راهی دیوونه خونه م
میکنه،الانم باالتماس کشوندمش پیش خودت تاراهی واسه مون پیداکنی،خودشم گفته هرچی ننه ملیحه بگه،قبول میکنم.
فاطمه گل خودراکنارننه ملیحه کشاند،سرش راکنارگوشش گرفت وگفت
- خاله جون،اول بچه هاروبفرست بیرون،این جاروجنجال که نمیگذاره صدابه گوش کسی برسه،امروزازت میخوام تکلیف این جنجال چن ساله مونو یک طرفه کنی.
ننه ملیحه برخلاف علی بلبل که همیشه بهش می پریدوبدوبیراه نثارش میکرد،بافاطمه گل مهربان بود،حرفهاش راگوش میداد.دستی به سروروش کشیدوگفت
- حیف این همه جمال!واسه چی توشهرسربرهنه راه میری؟دایم توپاچراغ زن ملای جادوگر ولوی،باهرمحرم ونامحرمی هروکرمیکنی؟تومجلس وتومشتریای پاچراغ زن ملای جادوگرسرتولخت میکنی ومیرقصی؟چشات نمی بینه که شهرپرخبرچین وبپاوآنتنه؟
نمیترسی بلائی سرت بیارن؟حواستونوجمع کنین،خبرای بدی واسه جفت تون ازگوشه وکنارشنفته م.بچه ها!بلن شین برین توکوچه بازکنین!چارتاکلمه حرف حساب داریم،
قرشمال بازیهاتون نمیگذارکه!یااله!
ننه ملیحه جارودسته چوبی بلندراکه برداشت،بچه ای توخانه نبود.
- خب،حالاهرکی هرحرف حسابی داره،به طرف مقابل بگه،گوش میدم وسرآخرمی
گم بایدچیکارکنین،علی بلبل،الدنگ بازی دربیاری،مغزتوباچوب جاروداغون میکنم!
علی بلبل روکردبه فاطمه گل وگفت:
- گرگ ازگله بدش میاد،منم اززنا،به خودت نگانکن،تویه چیز دیگه ئی!توتموم شهرلنگه نداری!طاقی!اینو من نمیگم،ننه ملیحه م میگه.ازکاسب جماعت بگیرتادهاتی ودزدودقل وسرگردنه گیر،همه میگن،توشهرانگشت نمای عشق توشدم،قربون چش وابرو،قدوبالا،
زلفای درازرنگ شبق توبره علی بلبل دربه درسینه سوخته!
- کم پرچونگی کن!واسه همه همی چاخانارو میکنی،زبون باز زبل بلا!
- من چاخان میکنم!بعداین همه سال،هنوزشک داری!عشق علی بلبل به فاطمه گل وردزبون عالم وآدمه!میگی نه،ازهمین ننه ملیحه که حرفاشوقبول داری وهمیشه به خنسی برکه میخوریم،هشتمون گرونهمون میشه،ازخماری همه چیزمون قاتی که میشه،دست به دامنش میشیم،خودش بایک گله بچه ونوه ونتیجه،هروقتم دیده زمینگیریم،دستمونوگرفته،بپرس.هرچی گفت قبول میکنی؟
- به عوض همه این پرچونگیا،دویست تومن شیربهاموبده وقال قضیه روبکن!
- مرغ یه پاداره،ازاولش دویست تومن،دویست تومن میکنه،حرفی یکریزوردزبونشه که میدونه نشدنیه.ازگوربابام بیارم دویست تومنو؟من که هرچی گدائی میکنم،هرچی ازکاسباوحاجیهای بازاری کش میرم ودله دزدی میکنم،شبامیریزم تودامنت،قربون خنده پرنمکت بشم.واسه چی اینقده زورمیگی وظلم میکنی!
- همینه که عالم وآدم میگن علی بلبل باشیکم گشنه شغال تازی وباتن برهنه آتیش بازیش گرفته!شباتوکوره پزخونه میخوابه وشده مجنون زمونه!بی مایه فطیره!
- عالم وآدم بگن تاچشون درآد،اصل عشق منه به فاطمه گل،اگه به حرف عالم وآدم گوش بدیم،میشیم ملاوخرش.
- این حرفاواسه فاطی تنبون نمیشه،دویست تومن شیربهاموبایس نقد اخ کنی،وگرنه سنگ بندازتابغلت واشه وتاقیامت سماق بمک!
- علی بلبل فدای طاق ابروی کمونیت،عالم وآد م میگن لیلی پیش قدوبالاوصورت قرص ماهت بایس لنگ بنداره،بیخودی عشق علی بلبل به فاطمه گل وردزبون عالم وآدم نشده که،بایس چی جوری حالیت کنم که تونفس منی،اخم وتخم که میکنی،دنیا واسه م میشه جهنم!ازعالم وآدم بیزارمیشم،دلم میخواد برم اونجاکه عرب نی انداخت وخودموگم گورکنم!یه دندگیم اندازه داره،چش دراومده!
- ایناکه بلغورمیکنی،همه ش حرف مفته،سالهاست دنبال منی وهمی حرفای صد تا یه غازوبخوردم میدی،کسی که سالهاست واسه جورکردن دویستا تک تومنی،مثل خرتوگل مونده،به گورباباش میخنده اینهمه ناله کنه.
- خودت شاهدی،هرچی ازهرکی گرفته م،یاازهرجائی کش رفته م،خودموبه گشنگی بسته م،به دندون کشیده م وتودامنت ریخته م.این دامن هفت رنگ گل منگلی،این آرخالق چل تیکه رو،سنجاق سینه،تل وسنجاق گیسای نازتونخریدم؟انگشتری که بیست تومن واسه ت خریدم،چیکارش کردی؟بردی مفت دادیش به زن ملای پاچراغ دار،که چندتابست دودوتوهوافوت کنی.خمارکه میشی،هیچ خدائی روبنده نیستی!
- کمترپرت وپلابگو،خودت بیشترازمن همه چیزت ازخماری قاتی شده بودکه!نگفتی تازرتمون قمصورنشده،ببریمش پاچراغ زن ملاآبش کنیم؟
- خیلی خب،یه دست کامل استکان- نعلبکی،قوری وکتری،یه چراغ والورواسه ت نخریدم؟اوناروچی کارشون کردی؟
- اون سوراخی کوره پزخونه که دروپیکرنداره!اون همه گدا گدوله گشنه ومعتاد،چیزی اززیردستشون سالم درمیره.همینه که همه میگن عاشق ومعشوق سوراخ کوره پزخونه!
خودت خنده ت نمیگیره؟چیزائی که خریدی،صبحش گذاشتیم ورفتیم سراغ گدائی، شبش که برگشتیم،چشای باباقوریت دیدکه بچه تره وجاش خالیه!خیلی غیرت داری وعشق وعاشقی سرت میشه،یه اطاق بادروپیکرکرایه کن،تاازشراینهمه گشنه ودزدودغل ترازخودمون خلاص شیم.
- حق باتوست،دردوبلات بخوره توکاسه سرعلی بلبل ذلیل مرده،توبایس تاج سرتموم خانم خانمای عالم باشی،چی خاکی روسرم بریزم؟نخند اونجوری،سربه بیابون میگذارم ها!فدای اون دندونای یکدست ردیف ومرواریدشم!دارن سیامیشن،واسه ت مسواک وخمیردندون خریدم،گم وگورشون کردی،بهت گفتم کمتربروپاچراغ زن ملای جادوگرودود
ودم راه بنداز،تازگیها میری واسه اون پیرکفتارشیره م چاق میکنه،ازوقتی گیرپاچراق زن ملاافتادی و معتادت کرد،نون شده سواره وماپیاده،هرچی شبانه روز سگدو میزنیم بهش نمیرسیم.معتادت کردکه اینجوری خاکسترنشینمون کنه پتیاره!حیف دندونای به این قشنگی،دارن سیا میشن!خاک توسرم،لایق اینهمه قشنگی نیستم!
- بازرفت رومنبرموعظه!گوش میدی ننه ملیحه؟همیشه همین حرفاوردزبونشه!هرچی میگم ازتعارف کم کن ودویست تومنوبده،یایه چاردیواری کلوخی اجاره کن،تازن وشوهر
شیم ،یه سوراخ موشم که باشه،حرفی ندارم .
ننه ملیحه باتعجب گفت:
- شماکه سالهاست باهمین،زن وشوهرشدن شاخ ودم نداره که!
علی بلبل گفت:
- ننه ملیحه جون،فدای عقل کلت شم،ماهمیشه باهمیم،شبای سردم توسوراخی کوره پزخونه،همدیگه روسفت بغل میکنیم که گرم شیم،اماهنوززن وشوهرنشدیم که!
- چی جوری هنوززن وشوهرنشدین؟لابدراهشوبلدنیستین!فاطی؟این چی میگه؟
- راست میگه خاله جون،تواون کوره پزخونه پرمعتاد،دزدودغل وخبرچین نمیشه زن وشوهر شدکه!صددفه عزوجزوگریه کرده،بفهمن ازکوه پرتمون میکنن!ماپول آخوند،عقدومحضر
نداریم که،همینجوری بارضایت خودمون باهمیم،همینجورم زن وشوهرمیشیم.
- قربون قدوبالات بره علی بلبل،میگی چی خاکی روسرم بریزم؟
- صددفه بهش گفته م دویست تومن شیربهامونداری،سرتوبخوره،لااقل یه سوراخی چاردیواری بگیروازشراینهمه چش چرون خلاصم کن،تازن وشوهرشیم.بدمیگم خاله جون؟
اشک توچشم ننه ملیحه حلقه زد.دستی رو سرفاطمه گل کشید،صغرادخترش راازتو اطاق صداکردوگفت
- کلیداطاق کفترای کناردربزرگه توحیاط روبیار.اسماعیلم توجبهه شهیدکه شد،کفتراشو بردم وتحویل سله دادم،حضرت ابراهیم اسماعیلشو قربانی نکرد،این بی دینااسماعیلمو
قربانی کردن که غبغب پس گردنشون کلفترشه!کفترخونه به چی دردم میخوره دیگه!
فاطمه گل دست ننه ملیحه راتودستش گرفت ونوازش کرد،نمیدانست چه بگوید،فقط دلش به حالش سوخت.ننه ملیحه گفت
- علی بلبل مچل بازی دربیاری میندازمت بیرون،خوب حواستوجمع کن،بابچه ها هیچ کاریت نباشه،روشونوزیادنکن،هواتاریک که شد،آهسته وبی سروصداازلای دربزرگه توحیاط می خزین توومیرین تواطاق کفترا.گرگ ومیش صبحم ازلای همون دربیرون میخزین.تاجائی پیدانگردین،فقط شبااین طرفاپیداتون شه.دودودم وبوی تریاکم به دماغم برسه،میندازمتون بیرون،خوب حالیت شد،علی بلبل؟
- روچشم ننه ملیحه جون،خودم غلوم حلقه بگوشتم.روزام اینورااصلاآفتابی نمیشیم.
- کلیدومیگیرین،دونفری درودیواروتمیزوکفشوجارو وآب پاشی میکنین،صغرا!اون دوتاپتوی سربازی اسماعیلمم بده تاشبابندازن زیروروشون.شهیدکه شد،ارواح ننه شون،دوتاپتو
سربازیشو،سهمیه شهید برامون فرستادن،توسرشون بخوره!بلن شین کلیدووردارین برین واسه شبتون آب وجاروش کنین،خلقموخیلی تنگ کردین.ازدربزرگه که تومیخزین،یادتون باشه،دوباره چفت دروبندازین،این طرفاپرازچش چرون وبپاوخبرچینه،گرچه ازرودرم میان تو،خیلی شباتوخشت وآجرای ته حیاط می بینمشون،خوبه چیزدندونگیری نداریم.خوابتون سبک باشه،شب نیان بلائی سرتون بیارن...
شب علی بلبل وفاطمه گل تواطاق یک ونیم دردومترکفترهازن وشوهرشدند.عرق کردندوبه خوابی مرده وارفرورفتند.صبح بغل توبغل زیرپتومرده بودند.تکه کاغذی روپتوشان چسبیده بود،باخطی خرچنگ قورباغه روش نوشته شده بود آنهامرتدشناخته شده وبه فتوای رهبرفرقه مصباحیه سمکش شدند....

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد