دوست داشتم
در شب هاي سرد زمستان
خانه دلم نزديك خانه ي مهرباني تو بود ،
تا تنم را به گرمخانه تنت بسپارم .
وقتي سرماي تنم
به نرمي در آغوش گرمت آب مي شود ، چه دلپذير است گرماي تنت!
با تو
گرم ترين روياي بيداري سبز
آدم هاي ميهنم را در شب هاي سرد سكوت مي بينم
كه
هم آواز با گيتارم مي خوانند :
"سكوت ما ، خواب ما نيست !
ديگر مارا بعداز بيداري با تيره راه خواب كاري نيست"
آري!
چه دلپذير است ، كه سرماي سكوت از ما دور است
و
گرماي باهم بودنمان لباس ما در شب هاي سرد است .
كامروز حسني / دي 90
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد