logo





صدای چکمه ها و خشم توده ها

زلزله ژئوپولیتیکی در خاورمیانه

آلن گرش - ترجمه بهروز عارفی

پنجشنبه ۱ دی ۱۳۹۰ - ۲۲ دسامبر ۲۰۱۱


انقلاب های عربی توانستند ابعاد ژئوپولیتیکی رودرروئی های منطقه را پنهان کنند. پیش از سال 2011 نیز فرایند فروپاشی خاورمیانه و حتی مغرب محسوس بود: جنگ داخلی در عراق، بی ثباتی در کردستان، جنگ داخلی بی سر و صدا در لبنان، تکه تکه شدن فلسطین، استقلال جنوب سودان، بی ثباتی در صحرای غربی.... نباید لحظه ای تردید به خود راه داد، جنگ جدید منطقه ای جنبش های دموکراتیک را متوقف خواهد کرد؛ این جنگ، آغاز هرج و مرج در منطقه ای خواهد بود که مجاور اروپاست.
ادامه تظاهرات در مصر، سوریه، یمن، بحرین و سایر کشورهای عربی تاکیدی است بر این واقعیت که قیام هائی که یک سال پیش در منطقه شعله ور شد، هنوز به پایان نرسیده است. اما نمی توان فراموش کرد که علاوه بر فرایند دموکراسی سازی، جایگاه این منطقه که مناقشه های متعددی آن را به اغتشاش کشانده، در ژئوپولیتیک جهانی نیز مورد چالش است.

« شیر نفرت دارد تا بیگانه در خانه اش داخل شود. شیر خوش ندارد تا بیگانه ها از فضایش عبور کند. شیر دوست ندارد تا اولاد هایش در عملیات های شبانه از پیشش ببرد.شیر حکومت های موازی را قبول ندارد شیر پادشاه جنگل است و در جنگل حکومت می کند و شیر کسی دیگری را در جنگل دوست ندارد.»*

منظور از بیگانه ها چه کسانی است؟ به یقین، منظور سربازان «نیروهای بین المللی خدمات امنیتی» است که به خانه های مردم تجاوز کرده و افراد مظنون را دستگیر می کنند. مردی که در میان کف زدن های سالن این جملات را بر زبان آورد، وجه مشترکی با یک حیوان درنده ندارد. او حامد کرزی است که امریکائیان در سال 2001 به قدرت نشاندند؛ موجودیت او مدیون آمریکاست؛ او در انتخابات ریاست جمهوری سال 2009 تقلب کرد و در این راه از تایید «جامعه جهانی » نیز برخوردار بود (1). کرزی با این گفتار ملی گرایانه، در تدارک پس از سال 2014 است. در ان سال، قرار است که عمده نیروهای آمریکا و وابستگانش افغانستان را ترک کنند. با وجود این، احتمال کمی وجود دارد که چنین خالی بندی هائی او را از سرنوشتی که همواره در انتظار همدستان بیگانگان است، خلاص کند.

در همان حال، ایالات متحده در یکی از پیچیده ترین عملیات خروج تجهیزات (و سرباز) تاریخ آن کشور درگیر است. قرار است تا پایان سال، فقط چند صد مشاور در عراق بمانند. تا آخرین لحظه ایالات متحده تلاش کرد تا موافقت بغداد را با ماندن چند ده هزار سرباز جلب کند. اما، مخالفت مردم چنان گسترده بود که حتی نیروهای سیاسی طرفدار سازمان ناتو(سازمان پیمان آتلانتیک شمالی) این درخواست را رد کردند.

ایالات متحده در پشت سرخود، عراقی خلاص شده از شر دیکتاتور باقی می گذارد، اما کشوری که مشکل بتوان آن را نمونه دموکراتیک برای خاور میانه شمرد. آن چه می ماند: کشوری ویران و پر تفرقه و دولتی از هم پاشیده؛ ده هزار بیوه زن و یتیم، ناپدید شدگان و معلولین. پراکندگی مذهبی شدید تر از پیش، حضور چریک های القاعده که هنوز فعالند (در حالی که در سال 2003 وجود خارجی نداشتند)؛ اما، برای این همه جنایت ، هیچ مقام آمریکائی در دادگاه جنائی بین المللی محاکمه نخواهد شد.

به عبارتی دیگر، حکومت کنونی بغداد، گرچه به یقین با ایالات متحده ائتلاف دارد، ولی به طور متناقضی روابط گرمی نیز با همسایه ایرانی خود برقرار کرده است . در افغانستان، همانند عراق، مردم رهبری بیگانگان را رد می کنند. بازگشت به دوران استثمار ناممکن است. این دو شکست ایالات متحده، نشانه ضعف نسبی آن ها در خاورمیانه است. انقلاب های عربی و سقوط رژیم زین العابدین بن علی در تونس و به ویژه سقوط حسنی مبارک نمک پرورده و رکن استراتژی آمریکا در منطقه ، تاکیدی بر این واقعیت است.

این حذف، بازیگران محلی را به ایفای نقشی فعال تر در محیطی نا روشن و مواج سوق می دهد. خاور میانه تا کنون به دو بخش تقسیم شده بود: اردوگاه موسوم به «مقاومت» مرکب از ایران، سوریه و متحدین آنان، حماس در فلسطین و حزب الله در لبنان؛ و اردوگاه هوادار غرب به سرکردگی مصر و عربستان سعودی. در آغاز، اردوگاه نخست امتیاز هائی گرفت: تظاهرات مردم، دو رژیم هوادار غرب یعنی مصر و تونس را جارو کرد و حکومت های دیگری مانند بحرین و یمن را به لرزه در آورد. اردن و مراکش نیز مجبور شدند در راه دگرگونی گام بنهند، در حالی که در بیروت، به پیروی از قانون، حکومتی به رهبری حزب الله و متحدین مسیحی آن، «جریان میهنی آزاد» وابسته به ژنرال عون تشکیل شد.

عربستان سعودی، نگران از «ضعف» واشنگتن که دوستان قدیمی اش را رها کرده بود و هراسناک از گسترش احتمالی انقلاب ها، تصمیم گرفت بی عملی پیشین را رها کرده و نیروهایش را در نبرد به کار گیرد. ابتدا، این دولت، 214 میلیارد دلار (معادل بدهی کشور پرتغال) را میان شهروندان خود تقسیم کرد تا اعتراضات را خنثی کند. این کشور شاهد نه فقط اعتراض و خشم در میان اقلیت شیعه بلکه در بین جوانان نیز بود که نارضایتی شان را از طریق وبلاگ ها و شبکه های اجتماعی بیان می کردند (در سال های 2000 و 2009، به ترتیب 18 درصد و 44 درصد بیکاران را تحصیل کرده های دانشگاه دیده تشکیل می دادند[2]). ایجاد شصت هزار شغل در وزارت کشور، به معنی هشداری بود به نافرمانان. سپس، به رغم فاصله جغرافیائی، با پیشنهاد ورود اردن و مراکش به شورای همکاری خلیج [فارس] (3) و با کمک مالی به این دو پادشاهی و نیز هیئت حاکمه جدید مصر، عربستان تلاش کرد تا آن ها را در «صفوف خود» حفظ کند.

عاقبت ریاض ، سرکردگی نیروهای نظامی شورای همکاری خلیج فارس را به عهده گرفت و برای نابودی شورش دموکراتیک و مطالبات مرتدانه مشروطه سلطنتی به بحرین یورش برد و بدین ترتیب تنش بین سنی ها و شیعه ها را در سراسر منطقه دامن زد. این تهاجم، که خویشتن داری آمریکا را هم نادیده گرفت، به بهانه «تهدید ایران» انجام پذیرفت که رهبران کشورهای خلیج فارس را بیشتر از رهبران اسرائیل نگران کرده است.

ایران، مورد سوءظن .... از سال 1984

حتی پیش از انقلاب ایران در سال 1979، ایران و عربستان سعودی با این که هر دو متحد ایالات متحده بودند، با هم رقابت داشتند. فراخوان آیت الله خمینی برای سرنگونی پادشاهی آل سعود و پشتیبانی عربسبتان از تجاوز عراق به ایران در جنگ 1980 تا 1988، روابط دو کشور را به شدت تیره کرد. این دو کشور، بالاخره در سال های دهه 1990 از تنش ها کاستند. تجاوز آمریکا به عراق در سال 2003، استقرار حکومتی شیعه ، یعنی نزدیک به تهران در بغداد، تبدیل ایران به قدرت منطقه ای، اعتراضات بحرین رقابت های دو قدرت خلیج فارس را تیز تر کرد که تبلور آن را در مسئله سوریه می بینیم.

تصمیم اتحادیه عرب به تعلیق سوریه در ماه نوامبر گذشته، با استقبال در واشنگتن و پایتخت های اروپائی روبرو شد. این سازمان که مدت ها به خاطر بی عملی اش مورد انتقاد شدید بود، سرانجام دست به کار شد و نه تنها در حرف بلکه در کردار نیزاز حقوق انسانی دفاع کرد. این واقعیت که رژیم عربستان به قطع نامه علیه سوریه رای داد، در حالی که نایف بن عبدالعزیز، ولیعهد جدید و وزیر کشور پرقدرت از سال 1975، به فعالیت های پلیس مذهبی شدت بخشیده است، به هیچ وجه ناظران به به گو را ناراحت نمی کند. همچنین، رای امیر نشین بحرین که مخالفان را دستگیر، شکنجه می کند و یا رای مثبت رئیس جمهوری سودان که به جرم جنایت علیه بشریت مورد تعقیب دادگاه جنائی بین المللی است، آنان را نمی آزارد. گویا اتحادیه عرب به «بهار عربی» پیوسته است.

مگر این که، همان طوری که روشنفکر لبنانی اسعد ابو خلیل (4) حدس می زد: «دلایل اقدامات اتحادیه عرب به شرایط سخت قیام های عرب بستگی ندارد. آن ها در چارچوب رهنمود های ایالات متحده جای می گیرند. یکی از توجیهات این اقدام، جاه طلبی های فزاینده امیر قطر است که می خواهد به آمریکا بفهماند که این کشور می تواند همان قدر مطیع و وفادار برای منافع امریالیستی امریکا باشد که عربستان سعودی و اردن. و نیز بر مفید بودن خود برای ایالات متحده (و نیز اسرائیل) تاکید کند. اتحادیه عرب نشان داد که به شرطی اجازه می یابد که نقشی داشته باشد که بی چون و چرا از تصمیمات آمریکا پیروی کند.» او چنین نتیجه می گیرد که «در چنین شرایطی، بهتر است که این اتحادیه هیچ نقشی ایفا نکند».

چرا که در خاورمیانه، نه فقط آینده دموکراسی در چالش است، بلکه همچنین استقلال منطقه. می توان، بدون توافق با نقطه نظرات وی، بیانات مفسر مطرح مصری، محمد حسنین هیکل، مشاور پیشین جمال عبدالناصر را یادآورد که از یک قرارداد جدید سایکس پیکو (5) حرف می زند که منطقه را میان قدرت های غربی تقسیم می کند (6). تازه اشاره ای به له کردن فلسطین به دست اسرائیل نیز نمی شود – که هرگز واکنش جدی اتحادیه عرب را موجب نشده است. این بعد به فراموشی سپرده شده، پشتیبانی حزب الله از رژیم سوریه را توضیح می دهد، بدون این که توجیه اش کند. حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله می گوید که به نظر این سازمان، تثبیت سوریه «شرط لازم برای حفظ آرمان فلسطین است» (7)

در سوریه، حکومت معتقد است که زور وحشیانه تنها پاسخ به «توطئه بیگانه» است. رژیم سوریه ارتش و میلیشیا را به نبرد فرستاده و از هیچ وسیله ای دریغ نمی کند، از شکنجه گرفته تا دستگیری و قتل گسترده. حکومت از پایگاه ویژه ای در بین علوی ها و نیز اقلیت های دیگر برخوردار است (مسیحیان، دروزی ها و غیره) و حتی در میان جامعه سنی، همان طوری که تظاهرات طرفداری از بشار اسد نشان می دهد. تلویزیون های غربی و الجزیره آن را بازتاب نمی دهند. خطر جنگ داخلی مذهبی واقعی است، حتی اگر رژیم برای تحکیم حقانیتش با آن بازی می کند. این خطرات همسایگان سوریه و در وهله اول ترکیه را نگران ساخته است.

ترکیه که دارای مرزی هشتصد و پنجاه کیلومتری با سوریه است، در نگاه اول، تلاش کرد بشار اسد را تشویق به انجام اصلاحات کند. اما، خودداری لجوجانه وی، رجب طیب اردغان، نخست وزیر ترکیه را به پیوستن به اردوگاه مخالف حکومت دمشق سوق داد. ترکیه که عضو ناتو است راغب بود در خط الراس میان محکوم کردن شدید سیاست اسرائیل ، محبوبیت تحکیم شده اش در خاورمیانه که بر محبوبیت ایران سایه انداخته و هراسش از انتقام جوئی سوریه از طریق دستکاری مجدد مسئله کرد، نظیر سال های دهه 1990 و پشتیبانی آن دولت از حزب کارگران کردستان، باقی بماند.(8) آنکارا با استقرار واحد های ارتش آزاد سوریه بر خاک خود موافقت کرده و حتی امکان دارد که در صورت گسترش کشمکش، با اختصاص مناطق حفاظت اهالی در خاک سوریه موافقت کند. ترکیه مانند شماری از بازیگران منطقه ای از درگیری یک جنگ داخلی مذهبی هراس دارد که با سرایت به کشورهای همسایه، از لبنان تا عراق را فراگرفته و منطقه را به آتش بکشد؛ روشن است که چنین خطری جدی تر از «تهدیدهسته ای» ایران است.

به رغم تبلیغ فراوان رسانه ای، گزارش آژانس بین المللی انرژی اتمی در ماه نوامبر 2011، به هیچ وجه تایید نمی کند که ایران در حال ساخت بمب اتمی است. این اتهامی است که ازده ها سال پیش، متوجه این کشور است و سابقه آن به 24 آوریل سال 1984 می رسد (9). این گزارش پرسش هائی طرح می کند که از بنگاه های امنیتی غربی و اسرائیلی تغذیه و از دادن منابع «اطلاعات»خود به آژانس بین المللی انرژِی اتمی خودداری می کنند. تهران پاسخی به آن نداده است.

پیمان کشورهای عرب و اسرائیل؟

همان طوری که حمید سری، استاد دانشگاه فلوریدا مطرح می کند، این منطق مورد عراق را در اوایل سال های دهه 2000 به یاد می آورد. «روز هفدهم مارس 2003، سه روز پیش از جنگ، گزارش [کمیسیون کنترل و بررسی و تجسس سازمان ملل به ریاست هانس بلیکس] تایید می کرد که عراق از اتهام مخفی سازی تسلیحات کشتار جمعی تبرئه نشده است». چرا چنین «اشتباه» فاحشی رخ داد؟ «مشکل مربوط به اطلاعات نبود، و ریشه در مقدمه چینی بازرسانی داشت، که زندانی «تئوری»ای بودند که نمی توانستند «تکذیب» اش کنند (....)، زیرا آنان از اصلی حرکت می کردند که بر پایه آن نمیشد به عراق اطمینان کرد. لذا فقدان مدرک دلیل هیچ چیز نبود، چرا که هرگز نمی توان نشان داد که آنان چیزی را پنهان نکرده اند.»

به این ترتیب، ایران نیز مانند عراق سال های دهه 1990، «سوءنیت» خود رادر روندی به نمایش می گذارد که هدف ، که درست هم است، نه بررسی برنامه هسته ای ایران بلکه نگهداشتن رژِیم در مظان اتهام دائمی است. و از این رو، ادامه ی تلقین این که هدف این کشور نابودی اتمی اسرائیل است، در حالی که وزیر دفاع اسرائیل، اهود باراک توضیح می دهد که حکومت تهران دلایل متعدد دیگری دارد که بخواهد در منطقه ای چنین بی ثبات، به بمب اتمی مجهز شود (11).

آیا با این ترتیب، جنگ نزدیک است؟

مشکل بتوان پیش بینی کرد. زیرا پیامدهای حمله به این کشور ، به گفته همه تحلیلگران، فاجعه ای برای منطقه خواهد بود. اما، واشنگتن همچون تل آویو در بازی اول برنده شده اند: تراشیدن دشمنی که مسئله فلسطین را در سایه می برد و علاوه بر این، در عمل موجب ایجاد اتحاد بین کشورهای عرب میانه رو و اسرائیل می گردد. در سال های دهه 1980 نیز، رونالد ریگان رئیس جمهوری امریکا، آرزوی دیرینه ای داشت و آن متحد ساختن اعراب و اسرائیل علیه «تهدید شوروی» بود.

انقلاب های عربی توانستند ابعاد ژئوپولیتیکی رودرروئی های منطقه را پنهان کنند. پیش از سال 2011 نیز فرایند فروپاشی خاورمیانه و حتی مغرب محسوس بود: جنگ داخلی در عراق، بی ثباتی در کردستان، جنگ داخلی بی سر و صدا در لبنان، تکه تکه شدن فلسطین، استقلال جنوب سودان، بی ثباتی در صحرای غربی.... نباید لحظه ای تردید به خود راه داد، جنگ جدید منطقه ای جنبش های دموکراتیک را متوقف خواهد کرد؛ این جنگ، آغاز هرج و مرج در منطقه ای خواهد بود که مجاور اروپاست.

--------

عنوان مقاله:

Bruit des bottes, Colère populaire
Séisme géopolitique au Proche-Orient, par ALAIN GRESH

-------

* به نقل از متن سخنرانی کرزی به زبان فارسی دری

پاورقی ها:


1 -Alissa J. Rubin, « Karzai Details Vision for Long-Term Partnership with U.S. », International Herald Tribune, Neuilly-sur-Seine, 16 novembre 2011.
2 -
Edith Schlaffer et Ulrich Kropiunigg, « Saudi Youth : Unveiling the Force for Change », Center for Strategic and International Studies, Gulf Analysis Paper, Washington, novembre 2011.

3 – مرکب از شش کشور کرانه های خلیج فارس: عربستان سعودی، بحرین، امارات متحده عرب، کویت، عمان و قطر
.4 – [1] « Syria and the Arab League : the motives », Al-Akhbar in English, 18 novembre 2011, http://english.al-akhbar.com

5 – پیش از پایان جنگ اول جهانی، امپراتوری عثمانی و ایالت های عربی میان بریتانیا و فرانسه تقسیم شده بود. این پیمان ها خطوط عمده مرزهای کنونی منطقه را مشخص می کند.

6 -.
Isandr El Amrani, « In translation : Muhammad Hassanein Heykal on “the new Sykes-Picot“ », The Arabist, 13 novembre 2011, www.arabist.net
7 -
Amal Saad-Ghorayeb, « Why Hezbollah supports the Syria regime », Al-Akhbar in English, 5 novembre 2011.

8 - به مقاله «حکومت ترکیه در مقابل چالش کرد، لوموند دیپلماتیک، نوامبر 2011 مراجعه کنید: http://ir.mondediplo.com/article1740.html

9 -
Nima Shirazi, « The Phantom Menace : Fantasies, Falshoods, and Fear-Mongering about Iran’s Nuclear Program », Wide Asleep in America, 29 décembre 2010, www.wideassleeppinamerica.com
10 -
Hamid Serri, « Iran’s UN Inspectors are Repeating the Iraq Mistakes », Informed Comment, 18 novembre 2011, www.juancole.com
11 -
MJ Rozenberg, « Iranian nuclear programme not about Israel », Al Jazeera English, 20 novembre 2011, www.aljazeera.com
لوموند دیپلماتیک، دسامبر 2011

http://ir.mondediplo.com/article1759.html


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد