logo





نسل کشی خلق فلسطين، معلول سلطه گری صهیونیستها !

پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۷ - ۱۵ ژانويه ۲۰۰۹

فريبرز سنجری

ظهر شنبه ۲۷ دسامبر ۲۰۰۸ ارتش اسرائيل غزه را مورد حملات وسيع هوايی قرار داد و بار ديگر با کشتار کودکان و مردم بی دفاع فلسطينی، چهره واقعی وجنايتکارانه رژيم صهيونيستی حاکم بر اسرائيل را در مقابل چشم جهانيان به نمايش درآورد. هر چند با توجه به تاريخ سراسر تجاوز و جنايت اسرائيل بر عليه خلق فلسطين، اين حمله به خودی خود امر تازه ای نبود، اما ماشين سرکوب و جنايت اسرائيل اين بار دست به نوآوری جديدی زده و ابعاد کشتارهای خود در اثر حمله هوائی را به جائی رساند که تا بحال سابقه نداشت. در همان روز اول، بر اثر بمباران غزه توسط ارتش اسرائيل، بيش از ۲۰۰ نفر که بسياری از آنها غير نظامی و تعدادزيادی کودک بودند جان باختند. اين تعداد کشته در جريان يک حمله حتی در تاريخ قساوتها و بيداد گريهای خود اسرائيل هم کم تر ديده شده بود.
از زمان شکل گيری اسرائيل در ۱۹۴۸، جهان تاکنون همواره شاهد کشتار مردم فلسطين و اشغال سرزمين آنها بوسيله دولت اسرائيل و با حمايت آشکار قدرتهای امپرياليستی بوده است. البته تاريخ جنايات اين دولت بر عليه خلق فلسطين به قبل از اين سال و به زمانی که بنيانگذاران اسرائيل بصورت گروه های تروريستی فعاليت می کردند بر می گردد و بواقع، تاريخ تجاوز صهيونيستی در اشغال سرزمين فلسطين با ترور و قتل و جنايت نوشته شده است. اين امر حقيقتی است که دلايل کاملاً روشن برای آن وجود دارد. آخر وقتی قرار بر اين باشد که جمعيت بزرگی از اهالی سرزمينی از موطن خود رانده شوند تا طرفداران مذهب مشخصی در آنجا سکنی گزينند، چه روشی جز همان روش های جنايتکارانه ای که صهيونيست ها تا کنون مرتکب شده و می شوند می توانست برگزيده شود!؟ درست به اين خاطر است که سياست دولت اسرائيل در ۶۰ سال گذشته همواره توسل به جنگ و خون ريزی و اعمال رعب و وحشت در ميان مردم فلسطين، اشغال هرچه بيشتر سرزمين آنها و درهم شکستن مقاومت توده های ستمديده بوده است تا با خيال راحت بتواند سرزمين فلسطين را صاحب شود. به همين دليل هم بود که اسحاق شامير از رهبران اسرائيل می گفت: "فلسطين سرزمينی بوده بدون ملت و بايد به ملتی داده شود بدون سرزمين". بنابراين نسل کشی خلق فلسطين جهت دائمی نمودن اشغال سرزمين فلسطين، ذاتی سلطه دولت اسرائيل بوده و اين دو از همديگر جدائی ناپذير می باشند.
نکته مهمی را که در مورد دولت اسرائيل بايد در نظر گرفت اين است که گر چه اين دولت نيز همچون هر دولتی، زور سازمان يافته يک طبقه برای حفظ مناسبات اقتصادی موجود می باشد، در عين حال ماشين سرکوب خوب سازمان يافته ای برای حفظ اشغال سرزمين فلسطين و اجرای سياستهای اربابان امپرياليست خود در منطقه نيز می باشد و تجاوزگری و کشتار خلق فلسطين از جمله وظايف روتين و هميشگی اوست.
درست برای سرپوش گذاشتن روی چنين واقعيتی است که در جريان هر حمله اسرائيل به مردم فلسطين، ماشين تبليغاتی دولت اسرائيل با حمايت اربابان امپرياليست و ديگر حاميان مرتجع اش براه افتاده و توجيهی برای آن حمله دست و پا می کنند. اين بار نيز اين دولت "شليک موشک" از غزه بسوی شهر های اسرائيل را دستاويز حمله ددمنشانه اخير خود به مردم غير نظامی و بی دفاع غزه قرار داده و در مقابل اعتراض جهانيان نسبت به کشتار مردم غير نظامی، با وقاحت تمام اعلام کرد که مقصر حماس است که خودش را پشت مردم غير نظامی پنهان ساخته است.
هرچند که حماس يک نيروی ارتجاعی و ضد انقلابی است، اما قتل عام مردم بی دفاع با تشبث به حماس نمی تواند حتی ذره ای ننگ جنايت را از چهره دولت اسرائيل زايل کرده و يا آن را کم رنگ سازد. حماس، هم ذات دولت اسرائيل بوده و درست در جهت خلاف منافع توده های فلسطينی ساخته و پرداخته شده است. اتفاقاً اين موجود دست ساز، فرزند خود دستگاه های اطلاعاتی امريکا و اسرائيل است و شين بت(Shin Bet) و موساد(Mossad) و سيا (CIA) آن را در دوره ای شکل داده و تقويت کردند تا کمونيستها و نيروهای ملی و آزاديخواه را از صحنه دور ساخته و امکان غصب رهبری خلق فلسطين را برای آن نيروی ارتجاعی فراهم آورند.(۱) آنها بودند که حماس و اساسا بنياد گرائی اسلامی را در فلسطين پر و بال داده و به جان مردم منطقه انداختند، آنگاه سعی کردند هر صدای اعتراضی بر عليه جنايات دولت اسرائيل را در هياهوی ضرورت مبارزه با تروريستها و تروريستهای اسلامی خفه کنند. طرح امپرياليستی شکل دادن به اپوزيسيون های اسلامی، امروز به يک سری از اهداف خود رسيده و حماس وديگر دارو دسته های مرتجع، به کمک دلار های اهدائی عربستان و جمهوری اسلامی در هر کجا که جمعيتی را دور خود جمع کرده اند توانسته اند با سوء استفاده از احساسات ضد امپرياليستی توده ها به جنبش ضد امپرياليستی خلقها ضربات بزرگی بزنند و تا حدودی آن جنبش را از مسير انقلابی منحرف نمايند. درعين حال، امپرياليستها و صهيونيستها هر وقت که مصالحشان حکم می کند وجود آنها را دستاويز پيشبرد سياستهای جنگ طلبانه و ضد مردمی خود و تداوم اشغالگريشان در خاورميانه قرار می دهند. بطور کلی، بايد با تاکيد گفت که بنيادگرائی يهودی با بنياد گرائی اسلامی همزاد همديگر بوده و آبشخور و استفاده ضد انقلابی يکسانی دارند.
نگاهی به چگونگی رشد بنياد گرائی اسلامی در منطقه واقعيت فوق را مورد تائيد قرار می دهد و نشان می دهد که در همه جا امپرياليستها و به خصوص امپرياليسم امريکا در پشت سر جرياناتی نظير حماس قرار داشته و اساسا با حمايت و پشتيبانی آنهاست که حضور اين دارو دسته های مرتجع را در هر کجا می توان مشاهده نمود. درجريان انقلاب مردم ايران مذاکرات دارو دسته خمينی با امريکا وحمايت امريکا جهت قدرت گيری آنان را شاهد بوديم و ديديم که چگونه ارتش مزدور شاهنشاهی، يک شبه اسلامی شد و با "امام امت" بيعت نمود و" امام "به جای "شاه" نشست. بعد در افغانستان اين جريانات را در لباس"مجاهدين افغان" دست در دست ماموران سيا (CIA)در جنگ با تجاوز شوروی دنبال کرديم و سالها بعد مشاهده کرديم که در حالی که دولت امريکا ظاهراً به بهانه نقشی که بن لادن در انفجار های خونين سفارتخانه های امريکا در نايروبی و اسلام آباد داشت در تعقيب وی بود(۱۹۸۸) چگونه مسئولين سيا (CIA)درست دوماه قبل از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱در بيمارستان امريکائی دبی که بن لادن برای معالجه در آنجا بستری بود، به عيادت او رفتند (به گزارش نشريه فيگارو)و در سالهای اخير هم همگان به عينه ديدند که امريکا با لشکر کشی به عراق و سرنگونی ديکتاتور اين کشور- صدام حسين- اتفاقا اسلام گرايانی را به قدرت رساند که قبلا در زير سايه سربازان گمنام امام زمان در جمهوری اسلامی در آب نمک خوابانده بود. بعدا هم همگان ديدند که دولتمردان جديد عراق چگونه در زير پوشش قدرت آتش ۱۵۰ هزار نفرسرباز امريکائی در حال تمرين جانشينی صدام حسين می باشند. فکر نمی کنم که در توضيح اين سياست نيازی به ذکر همه چنين اعمالی در کشور های مختلف باشد، اما در همه جا می توان مشاهده کرد که بنياد گرائی اسلامی و يا به قول "چپ" های پرو امپرياليست ما، " اسلام سياسی "، با هدايت ماموران سيا (CIA)و با دلارهای نفتی رژيم ددمنش جمهوری اسلامی و کمک های مالی رژيم مزدور عربستان سعودی که وابستگی اش به امريکا اظهرمن الشمس می باشد پرورده شده و در حال شلنگ تخته انداختن می باشد. همه سعی اين نيروی ارتجاعی اين است که مبارزات و اعتراضات توده ای را از مسير درست و انقلابی منحرف ساخته و نيروهای انقلابی را ايزوله سازد.

بر مبنای واقعيات فوق الذکر، مضحک ترين ادعای دولت اسرائيل که در يورش وحشيانه اخير حتی به حملات هوائی بسنده نکرده و با اعزام نيروی زمينی خود، تلاش می کند تا جائی که می تواند بخشهائی از غزه را دو باره اشغال نمايد، همانا توجيه اين حمله با موجوديت حماس می باشد. در حاليکه دولت اسرائيل در حملات وحشيانه خود به مردم فلسطين، جنبش انقلابی دمکراتيک و مقاومت آن مردم را مد نظر داشته و با چنان حملاتی در حقيقت اراده پولادين اين خلق برای رهائی را سرکوب می کند. تاريخ سراسر تجاوز و جنگ اسرائيل ثابت می کند که مسئله اصلی دولت اسرائيل همانا سرکوب مقاومت مردمی خلق فلسطين می باشد که بيش از ۶۰ سال است در مقابل اشغالگران سرزمين شان، آنهم متجاوزينی که با توسل به وحشيانه ترين روشها می کوشند هر گونه مقاومت مردمی را در هم بشکنند، قهرمانانه پيکار می کنند و نه سرکوب صرفا دار ودسته حماس و جلوگيری از موشک پرانی گروه های فلسطينی به سوی اسرائيل.
شکی در اين امر وجود ندارد که حماس يک جريان سياسی مرتجع و وابسته می باشد و در اين هم ترديدی نيست که اگر روزی آنها در قدرت قرار گيرند، با توجه به شرايطی که در آن به قدرت می رسند در پروسه ای همان بر سر مردم می آورند که دارو دسته حاکم بر ايران بر سر مردم ما آورده ومی آورد. با درک اين واقعيت است که مسئوليت نيروهای انقلابی هر چه بيشتر شناخته شده و آنها بدرستی نبايد اجازه دهند که امپرياليستها و اسرائيل با مخفی شدن زير پرچم مبارزه با بنياد گرائی اسلامی و تروريسم، مقاومت مردم فلسطين را خفه ساخته و نقش جنايتکارانه شان را در کشتار مردم بيگناه کتمان سازند. خواستهای مردم فلسطين خواستهائی مشروع و روشنی هستند. اين مردم ستمديده که در سرزمين خودشان با آنها چون بيگانگان رفتار می شود، در اساس برای کسب حق تعيين سرنوشت خويش مبارزه می کنند. از آن جا که شرط تحقق چنين خواستی بروز آزاد اراده مردم بوده و اين امر خود وابسته به بر قراری يک شرايط دمکراتيک می باشد، پس قبل از هر چيز بايد مانع اصلی استقرار آزادی و دمکراسی و در نتيجه تحقق حق تعيين سرنوشت خلق فلسطين را شناخت و آنرا مورد حمله قرار داد. اگر مردم در راستای چنين هدفی گام بردارند آنگاه با توجه به وابستگی غير قابل انکار موجوديت صهيونيستی به امپرياليسم امريکا، در اولين گام به عينه می بينند که دشمنان اصلی آنها چه نيرو هائی می باشند و چرا آنها بايد امپرياليسم امريکا و رژيم مزدورش اسرائيل را همزمان آماج حملات خود قرار دهند ونه اينکه به امريکا نقش داور بيطرفی را بدهند که در اين دعوا لازم است نيم نگاهی هم به مطالبات آنها داشته باشد. در حقيقت تنيدگی سلطه اسرائيل با منافع و سياست امپرياليسم امريکا آنچنان عميق و غير قابل انکاراست که رونالد ريگان رئيس جمهور سابق اين کشور، از اسرائيل به عنوان " ناو هواپيما بر امريکا در منطقه" نام می برد و جرج بوش رئيس جمهور امريکا در جريان حمله اسرائيل به لبنان در سال ۲۰۰۶ با وقاحت تمام گفت "آنچه در حال حاضر در لبنان و فلسطين می گذرد،يک عمليات اسرائيلی مورد حمايت امريکا نيست؛بلکه يک عمليات امريکائی ست که بوسيله اسرائيل انجام می پذيرد"(تيری ميسان روزنامه نگار فرانسوی)
واقعيت اين است که امپرياليسم، دشمن اصلی مردم فلسطين بوده و مبارزه مردم فلسطين برای رسيدن به آزادی قبل از هر چيز مبارزه ای ضد امپرياليستی است و به همين دليل هم رهائی اين خلق ستمديده بدون قطع قطعی سلطه و نفوذ امپرياليسم امکان پذير نمی باشد. نفی و ناديده گرفتن اين واقعيت و توهم رسيدن به صلح و آزادی از طريق الطاف امپرياليستها و در چارچوب طرح های امپرياليستی – که قدمت آنها به قدمت جنبش انقلابی توده های فلسطينی باز می گردد-، نتيجه ای جز آنچه هر روز با آن مواجهيم ندارد. چنين توهماتی تا کنون باعث شده است که به ظاهر راه حل هائی که جهت "حل" معضل اسرائيل و خلق فلسطين عرضه می شود، هر بار با شکست مفتضحانه ای روبرو شوند و بر ابعاد مشکلات و رنجهای توده های تحت ستم فلسطينی اضافه گردد. اين تجربيات نيز بيانگر آنند که نيروهای مبارز نبايد اجازه دهند که تبليغات فريبکارانه امپرياليستها و صهيونيستها دشمنان واقعی مردم را از جلو چشم آنها دور سازند؛ بلکه بايد با هرگونه توهم پراکنی نسبت به اغراض امپرياليستها به مقابله برخاست و با صراحت به مردم گفت که تنها راه رهائی شما مبارزه برای نابودی سلطه امپرياليسم و رژيم های وابسته به آن می باشد.
اگر با توجه به آنچه توضيح داده شد به واقعيت انقلاب فلسطين همانطور که هست نگاه کنيم، ديگر دچار انحرافات گوناگون موجود در اين زمينه نمی شويم که مثلاً به بهانه مبارزه با امپرياليسم و صهيونيسم به حمايت از حماس و مرتجعين اسلامی برخيزيم و يا به دليل نفرت از جمهوری اسلامی، به خاطر پشتيبانی علنی جمهوری اسلامی از حماس و بنيادگرائی اسلامی، به دفاع از اسرئيل و سياستهای امپرياليستی گرايش پيدا کنيم و همچون به اصطلاح "چپ" های پرو امپرياليست آتش بيار تبليغات امپرياليستی شويم. واقعيت اين است که همه نيرو های مرتجع منطقه مخالف مطالبات بر حق خلق فلسطين و در راس آنها حق تعيين سرنوشت مردم ستمديده فلسطين می باشند. اين پای بندی يا عدم پای بندی به مطالبات اساسی خلق فلسطين و چگونگی برخورد برای تحقق آن مطالبات است که صف بندی اصلی بين دوستان و دشمنان خلق فلسطين را تعيين می کند و نه ادعا ها و تبليغات فريبکارانه که سالهاست که گوش همه را با آنها کر کرده اند. براين اساس می توان ديد که چه به اصطلاح دولت حماس در نوارغزه و چه دولت کاريکاتوری محمود عباس در کرانه غربی، هيچيک از دوستان و مدافعين انقلاب فلسطين نمی باشند. سردمداران اين جريانات هنوز به قدرت واقعی نرسيده صدای مخالفين خود را خفه ساخته و اعتراض مردم را سرکوب می کنند و به جای حرکت در جهت خواستهای توده ها در جهت منافع خود و لفت و ليسهای خود گام برداشته اند. با تکيه بر چنين واقعيتی، انحراف و اشتباه بزرگی است که چنين دارو دسته های رسوائی را که سالهاست دست در دست نيروهای مرتجع بر عليه مردم گام برداشته اند را به جای رهبران واقعی مردم فلسطين قلمداد نموده و يا به اين بهانه که مردم فلسطين و انقلاب آنها از فقدان يک رهبری انقلابی در رنج اند، در پشت پرچم آنها قرار گرفت.
تجربه تاريخ مبارزات توده های ستمديده در سراسر جهان درحداقل شصت سال اخير و تجربه مشخص مبارزات سالهای اخير در خاورميانه نشان داده است که تحقق مطالبات اساسی توده ها تنها با توسل به انقلابی با رهبری طبقه کارگر امکان پذير می باشد. انقلابی که جهت رسيدن به پيروزی الزاما بايد وسيع ترين توده ها را بسيج کرده و بيشترين متحدين را هم آواز سازد و درچنين مسيری بدون شک اتحاد مبارزاتی با کارگران و زحمتکشان اسراييلی برای نابودی سلطه امپرياليسم و بمنظور ايجاد يک دولت دمکراتيک و مردمی در اين سرزمين امری الزامی خواهد بود. به همين دليل هر کس خواهان تحقق حق تعيين سرنوشت مردم فلسطين می باشد - که تنها در شرايطی دمکراتيک در اثر نابودی سلطه امپرياليسم و رژيم های مزدورش امکان بروز می يابد- بايد با همه نيرو به حمايت از انقلاب مردم فلسطين برخيزد. همه تجارب مبارزاتی بيانگر آنند که انقلاب برای نابودی سلطه امپرياليسم و سلطه صهيونيستی اسرائيل تنها راه تحقق مطالبات اصلی مردم فلسطين می باشد.
البته در مقابل چنين راه حل واقعی برای رهائی خلق فلسطين همواره کسانی هستند که بر آشفته فرياد سر می دهند که بايد "واقع بين" بود. آنها در مقابل سخنان فوق، با "واقع بينی“ ويژه خود خواهند گفت مشکلات و مسائل مردم نه در ذهن ما و يا روياها و آرزوها يمان بلکه در صحنه عمل واقعی است که پاسخ می گيرد؛ پس در شرايطی که کمونيستها در صحنه حضوری قوی ندارند و امپرياليستها و صهيونيستها توانسته اند نيرو های ملی و آزاديخواه را به حاشيه رانده و ارتش بزرگی را سازمان دهند چگونه می توان انتظار انقلاب آنهم انقلابی که به تحقق مطالبات اصلی مردم فلسطين منجر شود را داشت و به آن دل بست؟ و سپس سازشکارانه مدعی می شوند که پس بايد در همين چارچوبی که می بينيم و با همين نيروهای واقعا موجود کار کرد و در صحنه ای که در آن محمود عباس ها و اسماعيل هانيه ها ميدان داری می کنند گام به گام پيش رفت، چرا که گويا بالاخره اينها نمايندگان مردم فلسطين هستند و در انتخاباتی آزاد! تعيين شده اند. اما بايد به اين به اصطلاح واقع بين ها گفت که اتفاقا سالهاست که همين نيروها با به اصطلاح واقع بينی تمام و در واقع با کرنش در مقابل قدرت دارند در بساطی که امپرياليستها و صهيونيستها و دولتهای مرتجع و وابسته منطقه چيده اند می رقصند و بازهم چيزی عايد مردم ستمديده فلسطين نشده است. ديديم که آنها چگونه با "واقع بينی“ تمام خواست تشکيل دولت مستقل فلسطين که قرار بود در سرزمين اشغال شده فلسطين ايجاد شود را به "دولت خود گردانی“ تبديل کردند که فاقد هر گونه قدرت واقعی است و حوزه عمل اش گتوهای مجزا از هم به جای کل سرزمين فلسطين می باشد که تازه هر روز هم به بهانه ای همين گتو ها را دوباره اشغال می کنند و با محاصره و بمباران، اجازه نفس کشيدن به مردم نمی دهند. ديديم که از خواست بازگشت آوارگان فلسطينی به خانه و کاشانه شان چشم پوشيدند و تازه عليرغم همه اين عقب نشينی ها و سازشکاريها، باز هم اسرائيلی ها دست بردار نيستند و هر روز به شکلی مردم بيشتری را آواره می سازند و با پيشبرد سياست شهرک سازی هايشان بخشهای بيشتری از سرزمين فلسطين را ضميمه اسراييل می سازند. آيا همه اين تجارب تلخ نشان نمی دهد که بهتر است رفرميسم و آستان بوسی در درگاه قدرتهای جهانی را به حساب واقع بينی نگذاريم و صاف و پوست کننده بگوئيم که چون به اصطلاح "گفتمان جهانی“ تغيير کرده پس بايد به هر چه که دادند رضا داد و شکر گزار بود که بازهم صاحبان قدرت حاضر اند چيزی جلويمان بيندازند! با تکيه به درسهائی که سياستهای ارتجاعی و سازشکارانه تا کنون به توده های ستمديده داده اند می توان گفت که اين مدعيان دروغين واقع بينی، اينچنين واقع بينانه ترين راه حل در شرايط کنونی را که همانا انقلاب برای نابودی سلطه امپرياليسم و رژيم مزدورش دولت صهيونيستی در اسرائيل می باشد را انکار می کنند. البته هر گام چنين انقلابی مملو از پيچيدگی و ناهمواری است و اساساً راه انقلاب شاهراهی اسفالته نيست بلکه سنگلاخی و پر از دست انداز می باشد؛ اما راه انقلاب آن هم انقلابی با رهبری طبقه کارگر، تنها راه رسيدن به آزادی است. مردم فلسطين تاکنون با پايداری قهرمانانه شان در مقابل دولت تجاوزگر اسرائيل نشان داده اند که ابائی از پيمودن راه انقلاب ندارند و تنها بايد خود را از قيد به اصطلاح رهبری های سازشکار رها نموده و تحت رهبری واقعاً انقلابی که جز يک رهبری کمونيستی نمی تواند باشد، در جهت رسيدن به حق تعيين سرنوشت خود پيش بروند.
در جريان چنين انقلابی ست که خلق فلسطين می تواند و بايد از کمک و همراهی طبقه کارگر و زحمتکشان اسراييلی برخوردار شود که بطور روزمره تحت استثمار و سرکوب طبقه سرمايه دار حاکم و دولت صهيونيستی مسلط بر اين کشور قرار دارند و در جهت کسب حقوق عادلانه شان هر روزه با آن در ستيز اند. درک اين حقيقت مبارزاتی يعنی وحدت منافع طبقاتی مشترک بين طبقه کارگر و توده های ستمديده فلسطين و طبقه کارگر و زحمتکشان يهودی اسراييل و گام برداشتن در جهت تحقق آن است که می تواند مسير انقلاب و مبارزات عادلانه خلق فلسطين بر عليه دشمنان اش يعنی امپرياليسم و صهيونيسم را هر چه بيشتر تسريع کند. درست به همين اعتبارهم هست که با هر تهاجم جديد دولت اسراييل بر عليه خلق فلسطين، کارگران و نيروهای آزاديخواه يهود در ابعاد هر چه بيشتری بر عليه دولت اسراييل به اعتراض بر می خيزند و ما امروز شاهد شرکت قابل توجه آزاديخواهان يهودی در اعتراض به کشتار مردم غزه در اروپا و امريکا می باشيم.
وظيفه همه نيروهای آزاديخوه است که در دفاع از پايداری تحسين انگيز خلق فلسطين و در محکوميت دشمنان و جلادان اين توده ها با عزمی راسخ به دفاع از مقاومت مردم فلسطين بر خاسته و لحظه ای از افشای جنايات ددمنشان حاکم بر اسرائيل باز نمانند.
۲۳ دی ۱۳۸۷-۱۲ ژانويه ۲۰۰۹
۱- در کتاب "بازی شيطانی“ اثر رابرت دريفوس، نويسنده با تکيه بر اسناد و اطلاعات ماموران سيا(CIA) بطور مفصل نقش امريکا و اسرائيل در شکل دادن به اين جريانات را مورد بررسی قرار داده است.همچنين می دانيم که اسحاق رابين نخست وزير سابق اسرائيل نيز در جريان مذاکرات صلح اسلو وقتيکه ياسر عرفات به موضوع ساخت و پرداخت حماس توسط دولت اسرائيل اشاره نمود، مجبور شد که از آن به مثابه يکی از اشتباهات اسرائيل نام ببرد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد