logo





سعید امامی هنوز زنده ست!

شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۰ - ۱۰ دسامبر ۲۰۱۱

مسعود نقره کار

masoud-noghrekar02.jpg
حکومت اسلامی سالیانی ست از دانشگاه های امریکا به عنوان پایگاه های تبلیغاتی و پرورش جنایتکاران تحصیلکرده استفاده می کند. سعید امامی و سید کاظم کاظمی دو نمونه از جنایتکاران تحصیلکرده در امریکا هستند این دو هنوز زنده اند و همراه با پاره ای از اساتید و دانشجویان حکومتی در امریکا به کمین حذف دگراندیشان، روشنفکران و مخالفان سیاسی و عقیدتی حکومت اسلامی نشسته اند.
هیچ کس نمی توانست تصور کند سعید اسلامی (امامی)، قاتل شریف ترین روشنفکران سیاسی و فرهنگی و دگراندیشان میهنمان، تحصیلکرده ی دانشگاه اکلاهمای امریکا و فارغ التحصیل رشته ی مهندسی الکترونیک از این دانشگاه ست، جنایتکاری که به گفته ی همزاد و همراه اش "قاتل روح الله حسینیان" در ده ها عملیات شکنجه و قتل در داخل و خارج از کشور شرکت داشته است .

هیچ کس نمی توانست تصور کند سید کاظم کاظمی( حاج مجتبی)، بی رحم ترین و وحشی ترین شکنجه گر شکنجه گاه های حکومت اسلامی و قاتل شماری از دگراندیشان و روشنفکران و زندانیان سیاسی و عقیدتی، تحصیلکرده ی رشته ی مهندسی مکانیک از ایالت تگزاس است .

هیچ کس نمی توانست تصور کند که علی اکبر ولایتی، پزشک متخصص اطفال که دوره ی تخصصی خود را در دانشگاه جان هاپکینز امریکا گذرانده است، به عنوان وزیر امور خارجه و مشاور ولی فقیه در جنایت های این حکومت در خارج از ایران به عامل جنایت بدل شود و سفارت خانه ها و اماکن دولتی و مذهبی در خارج از کشور را به شکنجه گاه و قتلگاه و لانه ی تروریستی بدل کند.

هیچ کس نمی توانست تصور کند که محمد جواد لاریجانی، تحصیکرده ی رشته ی فیزیک و ریاضی از دانشگاه برکلی کالیفرنیا در امریکا به عنوان سخنگوی حقوق بشر اسلامی از سنگسار و اعدام و شکنجه و قصاص حمایت کند و آمر و پادوی جنایت در داخل و خارج از کشور شود.

هیچ کس نمی توانست تصور کند که منوچهر متکی، تحصیکرده ی دانشگاه های هند در جنایت های حکومت اسلامی در خارج از کشور دست به کشتار دگراندیشان و مخالفان حکومت اسلامی ببرد و فرمان مثله کردن قربانی بدهد تا به خاطر این خوش خدمتی پست های مهمتری نصیب اش شود .

هیچ کس جانی و جنایت را در حکومت اسلامی این گونه تصور نمی کرد. تجربه ی این سه دهه اما تصور ناشدنی ها را به واقعیتی در ابعادی به اندازه ی حکومت و حاکمیت اسلامی بدل کرد ه است. تجربه ای که جایی و تردیدی بر جای نگذاشته است که حتی بسیاری از تحصیلکردگان پیرو" خمینیسم" و حکومت اسلامی نه فقط بلند گوی ارتجاع، که در شکنجه و قتل دگراندیشان و روشنفکران و مخالفان پادوی جنایت بوده اند. موجوداتی که هم امروز نیز به کمین حذف روشنفکران و دگراندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی حکومت اسلامی نشسته اند و دشنه ی کشتار صیقل می زنند.

حکومت اسلامی سالیانی ست تلاش می کند کنترل فعالیت های دانشگاهی و دانشجویی در دانشگاه های خارج از کشور را در دست بگیرد و از این امکانات به عنوان پایگاهی برای تبلیع و ترویج فکر و رفتاری دانش ستیز و ضد بشری بهره برداری کند. این حکومت با هدف حذف فیزیکی،اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی دگراندیشان و روشنفکران و مخالفان سیاسی و عقیدتی حکومت در خارج و داخل کشور، آموزش این نوع تحصیلکردگان را نیز در دستور کار داشته و دارد. رسولان دارالجهل حکومت اسلامی درامریکا در جمع ها و گرو هایی رونوشت "سازمان های دانشگاهیان و دانشجویان بسیجی" و انواع "انجمن های اسلامی دانشگاهیان و دانشجویان" ، و زایده های رنگارنگ وزارت اطلاعات و سپاه قدس وتشکل های " لباس شخصی ها"، ضمن تعذیه برسر سفره ی " استکبار جهانی و امپریالیسم امریکا "و دلار اندوزی، با سوء استفاده از فضای نسبتا" دموکراتیک این جامعه سعی در تطهیر حکومت اسلامی دارند. این نحله از وامانده ترین غرب ستیزان، لحظه ای از وظیفه اصلی خود نیز که حذف دگراندیشان و روشنفکران و مخالفان حکومت اسلامی ست، غافل نشده اند. برخی شان ازاوج قله ی وقاحت آشکارا نام و نشان اعلام کرده اند، مجموعه ای که صدا و چهره ی پاره ی کوچکی از آنان در لینک های زیر دیده می شوند.

دانشگاهیان و دانشجویان حکومتی را اما جریان های جانبی دیگری نیز خواسته - و ناخواسته شاید!- تقویت کرده و می کنند:

1- بسیاری از لابیست هایی که در واشنگتن دی.سی و نقاط دیگر گرد آمده اند. این سفیران صلح برای حکومت اسلامی، زیر پوشش ده ها تشکل ایرانی – امریکایی و امریکایی ضمن مشاطه گری حکومت اسلامی با پشتیبانی مالی محافل دولتی و غیر دولتی در امریکا، وظیفه و تکلیف تضعیف اپوزیسیون حکومت اسلامی نیز پیش می برند.

2- برخی از دانشگاهیان در پوستی غلط انداز، به نام اپوزیسیون حکومت اسلامی قلم و قدم در خدمت حکومت اسلامی دارند . صدای اینان از برخی از دانشگاه ها و کالج های نیویورک، واشنگتن دی. سی، شیکاگو، تگزاس و... شنیده می شود.

تردید نکنیم، تا هنگامی که حکومت اسلامی پا بر جاست این بساط رنگارنگ نیز بر پاست، و سعید امامی ها و سید کاظم کاظمی ها نیز زنده به جنایت مشغول خواهند بود.


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

روز و شب در درون خود ماست
سيروس "قاسم" سيف
2011-12-15 03:41:45
مسعود عزيز،
الف- آنچه را که از سخن من برداشت کرده ای، "بد" برداشت نکرده ای، بلکه " اشتباه" برداشت کرده ای که با دوباره خواندن مطلب، به اشتباه خودت پی برده ای.
ب: اما، در مورد پيچيده نوشتنم با تو موافق نيستم. و اشتباه تو در مورد آنچه من در نوشته ام، " قتل های زنجيره ای هنر و ادبيات آزاد و مستقل" ناميده ام، نه به دليل پيچيدگی آن، بلکه به دليل اشتغال ذهنی ساليان دراز تو باواقعه ی" قتل های زنجيره ای مختاریّ، پوينده و..." بوده است که " قتل های زنجيره ای هنر و آدبيات آزاد و مستقل ايران" را، هم به همان منظور "قتل های زنجيره ای" مربوط به آن واقعه گرفته ای که البته، تفاوت آن بر همگان ، از جمله تو و من، آشکار است. و صد البته، روشن هم هست که بازار سياست های روز، برای تهييج اذهان ساده- با هدف خوب يا بد- تحقيق پيرامون قتل "هنرمندان و نويسندگان مقبول" را بيشتر می پسندد تا تحقيق پيرامون قتل " هنر و ادبيات آزاد و مستقل مقتول" را ؛ بخصوص که حرف از تحقيق و کالبد شکافی قتل های زنجيره ای " هنر و ادبيات آزاد و مستقل"ی بشود که به دست و يا به همت خود هنرمندان، نويسندگان و انديشمندان و..." صورت گرفته است!
ج – "باوفا"ئی که در پرانتز آورده ای، مرا به ياد "باوفا"ی نامه ای انداخت که در "نوامبر 2001 " در جواب نامه ی سر گشاده ی من به اعضای يک انجمنی – که تو و من هم عضو آن بوديم- خطاب به من نوشته بودی : : ( ....... امروز، هيچ تفاوتی بين رفتار مسئولين کانون نويسندگان ايران در تبعيد با دوست ارجمندمان آقای "ر. غ" نيست، و همينطور در تشکل های ديگر، در سازمان و جريان های سياسی که وضع از اين هم تاسف بارتر است. آری با وفا، " خانه از پای بست ويران است و ......" ). و يا دمان باشد که محمد مختاری ها و سعيد سيرجانی ها و گلشيری ها و... از طرف اکثر کسانی که حالا در غم از دست رفتنشان مرثيه سرائی می کنند، در زمانی که هنوز زنده بودند و به خارج می آمدند و در برابر موضع گيری تند اپوزسيون برانداز، طرح سؤال می کردند، به دليل همان طرح سؤال کردن هاشان و به فکر واداشتن ها شان، به سفيران صلح و سازش جمهوری اسلامی مشهور شده بودند و ديانی بيچاره که به خاطر بی پروائی های تک روانه اش، همکار رسمی رژيم جمهوری اسلامی لقب گرفته بود.
و اما، مسعود عزيز، بر اساس اين سخن از ابوذر غفاری که آن را بر پيشانی " وبلاگ"ام گذاشته ام که: ( حق گوئی، هيچ دوستی برايم باقی نگذاشت؛ گروهی به خاطر مال و مقام از من بريدند، و گروهی از ترس مالداران، و گروهی را نيز خودم کنار گذاشتم تا به خاطر دوستی با من ، ضرر و زيانی نبينند)، می خواهم بازهم نه تنها به عنوان يک ايرانی مسلمان معتقد به انقلاب و جمهوری اسلامی، بلکه به عنوان يک هنرمند و نويسنده ی معتقد به "آزادی انديشه و بيان" که حد اقل، چهل و چند سال از عمر شصت ساله اش را، آگاهانه با قلم وقدم صرف دفاع از آزادی انديشه و بيان کرده است، به عزيزی مثل تو بگويم که " ويرانی خانه" از ويرانی خود ما است و ويرانی خود ما هم، از جهل و تزوير و قلدری پنهان شده در انديشه و بيان خود ما است؛ بيانی از همين دست که تو- انسان اهل فکر و انديشه و تحليل و تحقيق- اگر در من هم می بينی بايد افشايم کنی!- ، به سادگی، در مورد يک وضعيت پيچيده ی تاريخی داوری کرده ای! می گوئی نه؟! باشد! نوشته ای ديگررا – بدون ذکر نام نويسنده اش- که از جنس نوشته تو" سعيد امامی هنوز زنده است!"، اما مخالف تواست- ، همچون آينه در برابر نوشته ات می گذارم و از تو می خواهم که آن را با دقت بخوانی و داروری کنی. بسم الله!:
" شبکه ضد انقلاب ، اسلام و جمهوری اسلامی"
اين شبكه، «هويت آمريكايي» و «شناسنامه ايراني» دارد. مركز اصلي كنترل و هدايت آن در آمريكاست و چند مركز مياني در كشورهاي اروپايي، وظيفه برقراري ارتباط ميان مركز اصلي با اعضاي شبكه در داخل كشور را برعهده دارند. مراكز مياني در شهرهاي لندن، برلين، لاهه، بروكسل و پراگ مستقر هستند. هماهنگي ميان مراكز اروپايي با مركز اصلي از طريق مركز پراگ صورت مي پذيرد كه در محل ساختمان «راديو فردا» در شهر پراگ مستقر است. توضيح آنكه راديو فردا، نه فقط وابستگي خود به سازمان CIA را انكار نمي كند، بلكه بر تعلق اين راديو به سازمان اطلاعاتي آمريكا CIA تأكيد هم مي ورزد و اين تأكيد را براي اطمينان خاطر افرادي كه به همكاري دعوت شده اند، ضروري مي داند.
2-بيشترين فعاليت تخريبي اين شبكه از طريق سايت هاي اينترنتي، روزنامه هاي زنجيره اي، محفل هاي دو گروه افراطي مدعي اصلاحات و عواملي كه در دولت دارند صورت مي پذيرد. سايت «امروز» با مركزيت به ظاهر داخلي و سايت گويانيوز GOOYA NEWS كه ابتدا، در بانك اطلاعاتي مؤسسه NIKE در آمريكا ثبت شده و بعد از واقعه 11 سپتامبر، محل آن به بروكسل منتقل گرديده است، دو سايت اصلي متعلق به اين شبكه هستند. علاوه بر دو سايت اصلي مورد اشاره، چند سايت اينترنتي ديگر نيز در اين شبكه فعاليت دارند و سايت فارسي بي بي سي نيوزPERSIAN BBC از يك سال قبل اين شبكه را زير چتر حمايتي و تبليغاتي خود گرفته است.
اعضاي جذب شده بعد از مدتي فعاليت در روزنامه هاي زنجيره اي، با كمك عوامل اين شبكه در وزارت ارشاد، انجمن صنفي روزنامه نگاران، كانون نويسندگان و حمايت برخي از نفوذي هاي شبكه در سيستم اجرايي و... از جشنواره مطبوعات و جشنواره هاي هنري ديگر جايزه دريافت مي كنند و يا به روش هاي ديگري به عنوان روزنامه نگار برجسته! معرفي مي شوند، سپس با كمك مراكز ياد شده به خارج از كشور اعزام گرديده و در آنجا با مشمئز كننده ترين لحن و قلم به لجن پراكني عليه نظام، مسئولان عالي رتبه و ارزش ها و مقدسات اسلامي و انقلابي مشغول مي شوند و....
حالا، خواهش می کنم به من بگو چه تفاوت انديشيدگی ميان محتوای اين نوشته با محتوای نوشته ی تو وجود دارد، به غير از آنکه : خادم به جهان باوری تو، خائن به اوست. و خادم به جهان باوری او، خائن به تو است.
با آرزوی شادی و سلامتی و التماس دعا

پوزش
مسعود نقره کار
2011-12-13 21:13:34
سیف عزیز،اگر منظور نکته ای بود که اشاره کردی و من بد برداشت کردم پوزش می خواهم،(مگر مجبوری اینقدر پیچیده بنویسی با وفا؟) . در مورد جلدهای بعدی هم نوشتم به روی چشم به " سیرت" کار هم سعی می کنم بپردازم / با احترام و دوستی / مسعود

قتل های زنجيره ای " هنر و ادبيات آزاد و مستقل ايران" به دست "هنرو ادبيات برده و وابسته به انيران"
سيروس"قاسم" سيف
2011-12-13 17:48:02
آقای دکتر نقره کار، پس از سلام.
من، نه تنها همه ی مجلدات - تا اکنون منتشر شده ی- "تاريخ جنبش روشنفکری ايران" را که اسم شما بر پيشانی آن گذاشته شده است، خوانده ام، بلکه به دقت و بدون فيلتر " حب و بقض" هم خوانده ام- و همينجا از فرصت استفاده می کنم و به شما خسته نباشيد می گويم- و يادداشت های فراوانی هم از مطالب"باارزش" و " ضد ارزش" آن تهيه کرده ام که به وقتش، نظر منطقی، منصف ومعقول خودم رادر مورد زحمات ارزشمند شما و همکارانتان و نيز کمی ها و کاستی ها و راستی ها و ناراستی های آن- از نگاه خودم، نرمک نرمک، منتشر خواهم کرد.انشالله.
و همچنين، ديده ام که شما نه تنها در آن کتاب ها، بلکه در هر فرصتی که به دست آمده است از کوشش در راه سخن گفتن در مورد " قتل های زنجيره ای" دريغ نکرده ايد که حتی اگر دريغ هم می کرديدو خاموشی را بر می گزيديد، تشت آن حادثه، -به قصد!-از چنان مقام بلندی به زير افتاده بود که کران بايد صدايش را می شنيدند و کوران سيمايش راو بينايان و شنوايايان که جای خود دارد؛ با همه ی اين ها، آنچه همه از آن واقعه ی هولناک می دانيم، "صورت" واقعه است و هنوز هم که هست، "سيرت" واقعه بر کسی مکشوف نشده است، جز برای جمهوری اسلامی که کار را، کار دشمنان ايران و اسلام می داند و دشمنان جمهوری اسلامی که کار را، کار خود جمهوری اسلامی و دوستان جمهوری اسلامی می دانند!
و اما، آقای دکتر نقره کار، ای کاش شما هم قبل از آنکه برای نوشته من جوابيه ای بنويسيد، متن نوشته ی مرا با دقت می خوانديد و آنوقت متوجه می شديد که در خواست من از شما، پرداختن به و انتشار وانعکاس واقعه ی " قتل های زنجيره ای" در کتاب تاريخ جنبش روشنفکری تان نبود،- که طبق گفته ی خودتان و به شهادت همان جلد سوم- به آن پرداخته ايد، بلکه خواهش من پرداختن به سيرت واقعه است که آن را می شود در تاريخ نامرئی قتل های زنجيره ای" هنر و ادبيات آزاد و مستقل ايران"- برای نمونه همان نوشته ی دکتر محمود کيانوش- به دست " هنر و ادبيات برده و وابسته به انيران" است؛ بردگان و وابستگان ايدئولوژی، پول، مقام، شهرت و ... در يک کلام، "قدرت".
سخنم را با فرازی از متن دکتر محمود کيانوش پايان می دهم که:" هيچ بقالی نشنيده ام که در راه موفقيت کسبی مرتکب پليدی های معنوی ای شده باشد که بسياری از روشنفکران اهل قلم در طول تاريخ بشر شده اند!"
با التماس دعا و آرزوی شادی و سلامتی برای شما، انشدالله.


وای از این "روشنفکران" .....
مسعود نقره کار
2011-12-13 00:42:08
آقای سیف سلام، لااقل قبل از نوشتن نطرتان کتاب تاریخ جنبش روشنفکری را ورقی می زدید و بعد پند و اندرزها و پیش داوری ها ی خود را بیان می کردید ،لااقل در جلد سوم این مجموعه ده ها صفحه پیرامون قتل های زنجیره ای مطلب هست . روی چشم، بنا به دستور حضرت عالی در جلد های بعدی این مجموعه تحت عنوان " وای از این روشنفکران با خدا ، بی خدا و...." مطلبی خواهم آورد و نوشته ی شما را بر پیشانی آن بخش خواهم گذاشت. شاد و سلامت باشید.

وای از اين روشنفکران با خدا، بی خدا و ضد خدای ما! وای، وای!
سيروس"قاسم" سيف
2011-12-11 23:31:35
اولا، در مورد زنده بودن " دکتر سعيد امامی"، دکتر مسعود نقره کار را با اين شعر دکتر محمود کيانوش که:
ناليم از اين زمانه بسيار همه،
هستيم به نکبتش گرفتار همه:
دردا! که نگوئيم که در ساختنش
مائيم که بوده ايم در کار همه!
مخاطب قرار می دهم و پيشنهاد می کنم که بردارد و مطلب " آقا! بردار اينها را بنويس!" دکتر کيانوش را که در همين سايت عصر نو آمده است و:( سندی است از قتل های زنجيره ای " هنر و ادبيات آزاد و مستقل ايران" پيش از انقلاب، به دست هنربندان و نبی سندگان وابسته ) عميقا، بخواند و بعد هم، به عنوان يک انسان مسئول، بردارد و آن را در جلدهای بعدی " بخشی از تاريخ روشنفکری ايران"، تحت عنوان" وای از اين روشنفکران با خدا، بی خدا و ضد خدای ما! وای، وای!" به چاپ زند!
ثانيا، بردارد و اين چند سطری را که – در پايان همين نوشته می آيد- و از روی اعترافات يکی از شرکای "قتل های زنجيره ای هنر و ادبيات آزاد و مستقل ايران" قبل از انقلاب- به قلم دکتر کيانوش- بازنويسی شده است بخواند و بعد ، به مجلدات" بخشی از تاريخ روشنفکری ايران" که با همکاری او و تعدادی ديگر، نوشته و به چاپ رسيده است، مراجعه کند، مبادا که که شدت فشار روحی ناشی از ضربه های هولناک و پشت سر هم " قتل های زنجيره ای"، باعث شده باشد که به هنگام نوشتن آن مجلدات، از توجه به " قتل های زنجيره ای هنر و ادبيات آزاد و مستقل" داخل ايران که به جای خود، حتی از قتل های زنجيره ای هنر و ادبيات آزاد و مستقل ايرانی يی که در همين خارج از کشور و "زير دماغ خود او!" مثلا در- کانون نويسندگان و انجمن قلم در تبعيد- و... انجام شده است و دارد انجام می شود، بی خبر مانده باشد و يا خبرداشته باشد و بنا به ملاحظاتی که مثلا" آخر، قاتلين اين قتل های هنری و ادبی، مخالفين سرسخت حکومت جمهوری اسلامی هستند و مصلحت نبود و نيست که ما..." گذشته باشد و به دليل همان ملاحظات سياسی"مافيائی" هم مسلکی، هم خطی، هم بندی، هموندی و... ، در گذارش تاريخی اعمال هنرمندان و نويسندگان، جای قاتلان و مقتولان – هنر و ادبيات آزاد و مستقل ايران- عوض شده باشد!
و اين هم صحنه ای تاريخی از اعترافات يک قاتل "هنری ادبی"، در برابر يک مقتول و شرکای قتل که به وسيله مقتول، باز نويسی شده است:
( ... ميم آزاد می آيد تو و با دکتر ناصر وثوقی سلام و عليک می کند و به من می گويد:" ما همه ناراحتيم که تو رفته ای سر دبير مجله "سخن" شده ای. می خواستيم اذييت کنيم، دست از "سخن" برداری.... .. " گفتم بچه ها ما می خواهيم اين آدم را دراز کنيم، من می خوانم ، شما هرچی به ذهنتان می آيد، بگوئيد، من يادداشت می کنم. می خواستيم حسابی اذييت کنيم. بازهم می گويم: بيا دست از مجله "سخن" بردار، من خودم کيفم را دست می گيرم و می روم اينجا و آنجا، از همه آنهائی که می شناسم برايت مطلب جمع می کنم. امتياز يک مجله هم برايت دست و پا می کنم. خودت می دانی که ما با شخص تو بد نيستيم. قضيه همه اش همين همکاری تو با مجله دکتر خانلری است!")


............................
http://asre-nou.net/php/culture/Bardaar%20Inhaa%20raa%20Bennvis,%20Aaghaa.pdf

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد