logo





جنگ ( ده شعر کوتاه )

جمعه ۴ آذر ۱۳۹۰ - ۲۵ نوامبر ۲۰۱۱

یوسف صدیق (گیلراد)

(۱)

بمب افکن‌ها رفته‌اند.
صبح
زخم‌هایش را می‌‌پوشاند با دود.
باید بدویم
تکه پاره‌های بچه‌ها را
از مدارس جمع کینم.

(۲)

گربه در ایوان
پرندگان را نفس می‌‌کشد،
مادر کنار گریه‌ی کودک، مرگ را.
جنگ قهقهه می‌‌زند.

(۳)

فریاد آزادی را
پرچم دستانم کرده بودم.
جنگ آمد و
دستانم را برید.

(۴)

ما مردگان جنگ
زندگان‌مان‌ را دوست داریم.
با اینهمه
بی‌ آنکه هیچ بخواهیم؛
شادی‌هاشان با ما به گور می‌‌روند.

(۵)

اجساد روی پله‌های عمارت
مجالی برای نشستن ندارند.
عکاسان
ردپای مرگ را دنبال می‌‌کنند.
وزارت جنگ بمبارن شده است.

(۶)

همه‌ی آینه‌های جهان را
در برابر جنگ می‌‌گذارم.
می‌ دانم
یک لحظه
به چهره‌ی خود بنگرد اگر،
از وحشت خواهد مرد.

(۷)

سگ‌ها به جستجوی جسد‌ها می‌‌روند.
ما قلاده‌هامان را به آنان می‌‌سپریم
و به آتش بس فکر می‌‌کنیم.

(۸)

گل سرخی
می‌ موید در ویرانه‌های جنگ.
شبگیری
زیر آوار مانده است.
اینجا همه‌ی شبنم‌ها قرمزند.

(۹)

سرباز
حرف‌هایش را در پاکت می‌‌گذارد.
پستچی
از سنگری به سنگر دیگر،
حس می‌‌کند
کلمات، کیف‌اش را می‌‌سوزانند.

(۱۰)

گلوی واژه‌هایم را برید.
خون واژه‌هایم را نوشید.
قمه بر دوش
در خیابان‌های شعرم گشتی زد و
گفت: پادشاهی خون ماندنی‌است!

آبان و آذر ۱۳۹۰

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد