logo





میراث آقای خمینی-
رُخنمایی محافظه کاری جدید

پنجشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۰ - ۱۷ نوامبر ۲۰۱۱

مهدی استعدادی شاد

mehdi-estedadi-shad.jpg
اینکه در بحث های سیاسی و جامعه شناسانۀ دهه های اخیر کاربرد کلمه ارتجاع کاهش یافته، به واقع، دلیل های گوناگون دارد.

از جملۀ آن دلیل ها، یکی فاصله گرفتن و دوری گزیدن زبان علمی و تخصصی از جدلهای فرقه ای و محاورات رایج سیاسی است. جدل و محاوراتی که، در تقابلهای مرسوم میان دو جبهۀ عمدۀ آن روزگار یعنی دو اردوگاه سرمایه داری و سوسیالیسم واقعا موجود، مدام از چالش پیشرفت و ترقی با ارتجاع و واپسگرایی میگفتند و طرف مقابل را متهم و مجرم میشناختند.

بنابراین جامعه شناسی و گفتار وابسته اش مایل به فاصله گرفتن از ایدئولوژی وعصبیتی بود که در تقابل بلوکهای سیاسی – نظامی موج میزد. در گیری که اغلب باعث مبهم سازی فضای شناخت میشد و تمایز درستی از نادرستی برداشتها را دُچار اشکال میکرد.

برای در حاشیه قرار گرفتن لفظ ارتجاع شاید بشود دلیل دیگری را نیز عنوان کرد که البته به اهمیت و جدیت دلیل قبلی نیست.

دلیل فرعی و کمی شوخ طبعانه ، شاید تاثیر سلطۀ دولت فخیمۀ بریتانیا بر شکل بیان امور سیاسی و فضای دیپلماسی جهانی بوده باشد. انگلستانی که از دهه ها پیش با وجود دو حزب عمدۀ "کارگر" و "محافظه کار" اداره امور خود و جهانیان را آشکار و پنهان به پیش برده است. در آن فضا، لفظ "محافظه کار" دیگر بعنوان سرزنش یا ابلاغ اتهام بکار گرفته نمیشود. چه بسا معنی مصلحت اندیشی و تعادل در رفتار را هم بدهد.

از این دریچه میشود تاثیر زبان دیپلماسی بر گفتارهای علمی و سخن جامعه شناسان را هم دید. پژوهشگرانی که، شاید الهام گرفته از ادب دیپلماتیک، واژه های معتدلتری را برمیگزینند تا در رساله هایشان از تنشها بکاهند. با این امید که شاید راهی هموارتر برای شناخت فضای هزارتویی بسازند که در آن مردمان جهان روزگار میگذرانند.

در پرتو چنین رهنمودها و سبک و سیاق های ترویج شده ای در محیط های آکادمیک بوده است که پرداختن به میراث آقای خمینی نیز به راه استفاده از مفهوم محافظه کاری رفته و می رود و از درد مشترک مبارزه با تحجر و ارتجاع چیزی نمی گوید. هچنین که بسیاری به هنگام ارائۀ پژوهش های خود از شیوۀ گفتارهای مرسوم میان فرقه های رقیب آقای خمینی در عرصه سیاست ایران نیز فاصله می گیرند. فرقه هایی که در عالم سیاست اصطلاحا" به راست و چپ معروفند.

بنابراین روش امروزی سنجش و بررسی میراث آقای خمینی مرزبندیهای خود را دارد. هم از مدعای پیشرفته بودن سلطنت طلبانی دور است که هنوز در خواب حزب رستاخیز خود همچون تک حزب حاکمند و هم فرای خیالپردازی مدعیان مارکسیسم است که میخواهند بنام طبقۀ زحمتکش نظم تک حزبی خود را برای ادارۀ امور مستولی ساخته و خودکامگی خویش را ارضا کنند.

از این تمایزگذاریها گذشته، به علتهای چندی ناروا خواه بود که صفت ارتجاعی بودن یا محافظه کاری در ایران را فقط در افکار و رفتار آقای خمینی خلاصه و متمرکز بدانیم.

فرای نکتۀ اخیر که پدیدۀ محافظه کاری را در طیفهای دیگر سیاسی نیز جستجو میکند، طرح و اجرای آقای خمینی نیز با عادت عمومی از فهم محافظه کاری جور نیست و در عرصۀ کلیات سیاست با واژگان مربوطه اش نمیخواند. چرا که جامعه ایرانی در ضمیر ناخودآگاه همواره در صدساله اخیر خود صفت محافظه کاری را گرایش معتدلی میپنداشت و بهیچوجه انقلابیگری را بازتابی از آن نمیدانست. گرایشی که از هرگونه درگیری مستقیم و چالش دوری کرده و به قول قدیمیها مرامش "آسه برو آسه بیا تا گرگه...." بود.

اما رفتار آقای خمینی، بدعت گزار شد. وی مثل همتبارانی در قرن بیستم میلادی که بنیانگذار نظام های خودکامه بودند، به محافظه کاری چهرۀ جدیدی بخشید که سابقه نداشت. ایشان محافظه کاری را با انقلابیگری وصلت بخشیدند. برای به کرسی نشاندن سخن خود به سوی بسیج عمومی رفته و حمله به مدیریت وضع موجود را پرچم مبارزاتی خود ساختند. چنین بوده که، بر اساس روایت های قدیمی، پیروان خط آقای خمینی حتا در حوزۀ علمیه با هواداران آیت الله بروجردی به درگیری برمیخاستند. آقای بروجردی که مدیر آن زمان حوزه بوده و محافظه کاری مرسوم را نمایندگی میکرده است.

با رفتار ستیزه جویانه ای که آقای خمینی پس از جنگ جهانی دوم در ایران پیشه کرد، ستیزه ای همواره با مدرنیتۀ فرهنگی غرب که گاهی سلطنت طلبانه ( حامی پهلوی دوم) و گاهی فقیه مدارانه ( دشمنی با شاه) بود، انشعابی در مقر فرماندهی و نظارت محافظه کاری ایرانی پدید آمد.

محافظه کاری که همواره در پی تداوم سنت بوده و تکرار آئین، در ایران نیمه اول زندگانی آقای خمینی دارای دو مقر بود. یکی دربار شاهنشاهی و دیگری حوزه های علمیه تعلیم طلاب. ایران پس از ۱۳۰۱ به ابتکار عبدالکریم حائری در قم صاحب حوزه علمیه شده و دیگر فقط به فتوای آقایان( نشانه های خدا یا همان آیت الله های معرف حضور) در نجف وابسته نبود. در واقع آقای خمینی دست پروردۀ حوزۀ علمیه قم است و توانایی های مدیریتی و بسیج کنندگی و نیز "آپ دیت" یا به روز نبودن های خود را از این فضای آموزشی کسب کرده است.

برای آنکه گزارشی معاصر داشته باشیم از وضعییت پس از انقلاب حوزه های علمیه در شهر قم، میشود به روایت "ناتنی" از مهدی خلجی( از طریق اینترنت) مراجعه کرد. رمانی که از جمله میگوید در این فضا ترس از ارتکاب گناه بیداد میکند و چه فراگیرسانسور رسمی در مورد کتابهای ممنوعه ( کتابهای صادق هدایت نیز از این دسته هستند) به اجرا در میآید.

به هر حالت برای آنکه کم و کیف آموزش و چگونگی پرورش طلاب در این فضا را دریابیم کافی نیست که به سخنان آقای خمینی در این رابطه اکتفا کنیم. او که با لحنی جانبدار و ستایشگر دربارۀ مرکز آموزش خود گفته است:"... از قم علم به همۀ جهان صادر شده است... علمایی که در قم من ادراک کرده ام کسانی بودند که در دنیا نمونه بودند...".( به نقل از مطلب حاج تقی بوشهری، نشریه چشم انداز، پاریس، شمارۀ 5، پائیز 1367، ص 35)

بدون تردید باید دید که سطح آموزش در حوزۀ علمیه چه بوده و افراد چه درسها و معلوماتی را فرا میگرفتند. بهر حالت بینش آقای خمینی ناشی از درسهای حوزوی و سطح علمی استادانش است. کسانی که میبایست شاگردان را در مسیر تحولات اندیشه قرار میدادند.

در این میان گزارش های اندکی که از فضای آنزمان تحصیل آقای خمینی در دسترس است، به این نکته اشاره رفته که وی فقه و اصول خوانده است. همچنین در حاشیه درس حوزوی، بصورت خصوصی، مطالعاتی در زمینۀ عرفان و فلسفه داشته است. این اشاره های کلی را خود اقای خمینی در زندگینامه نوشتی دقیقتر توضیح میدهد و از جمله آشنایی با فلسفه را خواندن "اسفار" ملاصدرا میداند. بگذریم که همین خواندن صفحاتی از "حکمت متعالیه" صدرایی برای مُبلغان حاکمیت امروزی کفایت میکنند که در نشریات دولتی از آقای خمینی همچون اوج فلسفه در ایران بگویند.

اگر در آن زمینۀ آموزشی و فضای حوزوی، خبری از تفکیک شاخه های فلسفی یا آموزش تاریخ فلسفه و روند شکل گرفتن اندیشه و بینشها نیست که در هزاره های گذشته پدید آمده اند، زیاد تعجبی ندارد. زیرا وقت طلبه را در مرحله های سه گانه "مقدمات، سطح و خارج" صرف فراگرفتن فقه و صرف و نحو و نیز بقول خودشان منطق میشد.

اما با تمام شاخ و برگی که مدیران حوزه به برنامۀ درس ها و واحدهای خود میداده و دامنه حوزه های تخصصی علم و دانش را به "علوم طولیه و علوم عرضیه" تقسیم می کرده، طلبه بیخبر از همه جا از علم جغرافی بهره ای نمیبرده است زیرا درس جغرافیا در برنامه آموزش حوزه ها راهی نداشت است. فعلا فیزیک و شیمی پیشکش زیاده خواهان تا بعد برسیم به اصل مطلب.

ما خود پس از انقلاب تجربۀ شنیدن سخنان آقای خمینی را داریم که عربستان را حجاز می خواند. در "کشف الاسرار" نیز بارها از "نجد" بجای عربستان نام آورده است. در وصیت نامه اش نیز میتوان به اشتباهات جغرافیایی برخورد کرد که نام کشور و قاره و شهر را همردیف بکار بسته است. چنانکه نوشته است:" رفتن به انگلستان و فرانسه و آمریکا و مسکو افتخاری پر ارزش، و رفتن به حج و سایر اماکن متبرکه..."( وصیتنامۀ امام خمینی، ص 35).

اما همین آقای خمینی که در امتحان جغرافیا ابتدایی تجدیدی میآورد، و شاید هم فقط با تک ماده به کلاس بالاتر میرفته، با تحقق بخشیدن به طرح نظری خود در ایران متلاطم سالهای دهه پنجاه خورشیدی به چنان اقتدار و دستگاه سرکوبی دست یافت که دیگر ترس از وی کشور، منطقه و قاره نمیشناخت. یادتان هست آن ترس و وحشتی که در تهران و دیگر شهرهای کشور پسا انقلابی تولید میشد و به جهان صادر؟ ترسی که از گشتهای کمیته شروع شد و به عملیات نیروهای امنیتی منتهی. هنوز البته کارنامه ترور "سربازان گمنام امام زمان" در این دهه ها بطور کامل رو نشده است تا به شناخت ابعاد فاجعه بشود رسید.

آیا ترس و وحشتی را که ایشان بر جان مردم سرریز کردند کسی اندازه گرفته یا دست کم تخمین زده است؟ هراس و هول مردمی که مبادا دانسته یا نادانسته کاری خلاف از آنان سر بزند و مستوجب سخترین تنبیه و مجازات باشد.

بنابراین طبیعی بنظر میرسد. اینکه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، پژوهشگران و نویسندگان از ترس ترور و شکنجه تا سالها جانب احتیاط را رعایت میکردند. چنین بود که در مقابل محافظه کاری انقلابی آقای خمینی بدین ترفند متوسل میشدند که زیر اسم مستعار سخن بگویند و نوشته خود را منتشر نمایند. فارغ از اینکه در کجای دنیا بسر میبرند. بدین ترتیب دوباره درک و دریافت قدیمی از محافظه کاری جانی میگرفت و شعار آسه برو آسه بیا هوادارانی مییافت.

از مطالب "محمد تقی حاج بوشهری" تا "مرات خاوری" و "الف پویا" تا "الف هامون" سریالی از بررسیهایی با اسم مستعار به انتشار خارج کشوری راه یافت.

"الف پویا" در کتابی از "زندانهای توحیدی" گزارش میکرد که بزعمش آینه تمام قدی از حاکمیت جدید بود. "الف هامون" در نشریۀ الفبای غلامحسین ساعدی از بررسی توتالیتاریسم میگفت و خمینی را در شمار هیتلر و استالین رتبه بندی کرد. در "الفبا" ی ساعدی، اهل قلم حتا شعر و داستان کوتاه خود را نیز زیر اسمهای مستعار منتشر میکردند.

"مرات خاوری" در نشریه "اختر" چاپ پاریس، شماره یک، 1363خورشیدی، به افشای بازنگری آقای خمینی در ببینش شیعه نشست و آبشخور افکار وی را در نظریات رشید رضای سنی مصری یافت.

نظریاتی که در مصر اخوان المسلمین را پدید آورد. شاخه ایرانی این طرز تفکر بنیادگرایانه یعنی فدائیان اسلام هم در رساله ای به قلم نواب صفوی پیش از آقای خمینی از حکومت اسلامی سخن بمیان آورده و با اجرای ترور دولتمردان و روشنفکران در پی رسیدن به هدف خود بود.

در تداوم انتشار بررسی "نهضت خمینی" زیر اسم های مستعار، به مقاله دنباله دار محمد تقی حاج بوشهری در نشریه چشم انداز از پائیز 1367 ببعد( چاپ پاریس) بر میخوریم که به زندگانی روح الله موسوی خمینی پرداخته است.

این در حالی است که حاج بوشهری در اولین مطلب خود ، نشریه یادشده شمارۀ 5، بدون اینکه فرد مورد نظر خود را به نام بخواند به وی طعنه و کنایه میزند. اشاره ضمنی اش به "یکی از سردبیران آریامهری کیهان به انگلیسی"، اما نام امیرطاهری را پیش چشم خواننده زنده میکند که در همان زمان کتابی بزبان انگلیسی دربارۀ آقای خمینی انتشار داده بود. کتابی که به دیگر زبانهای فرنگی نیز ترجمه شد.

حاج بوشهری از دست اطلاعات ناقص و اغراقهایی بر آشفته شده که به کتاب امیر طاهری راه یافته است. این افشاگری با خود اما دورۀ جدیدی را رقم میزند. دوره ای که رقابت میان نویسندگان چپگرا با راست گرایان اهل قلم بر سر بررسی زندگی و افکار آقای خمینی شروع میشود. راست و چپی که در پارلمان با هم مقابله نتوانند بکنند در هر جای ممکنی به عادت چالش با جبهۀ مقابل برخواهند خواست. حتا اگر موضوع بررسی همانا کارنامۀ رهبریت خودکامه در ادارۀ کشوری در حال سقوط باشد.

این دوره ای است که ارزیابی رفتار و گفتار آقای خمینی زیر سایه رقابت دو جبهۀ یادشده از چپ و راست قرار دارد. زیرا اگر اثر ژورنالیستی و پُر حجم امیر طاهری از دقت در ظرایف و شناسایی اولویتها در زندگانی پدیدۀ مورد نظر خود بهرۀ چشمگیری ندارد، این ایراد را می شود به آثار همزمان و شبیه اش هم گرفت. آثاری که، مثل اثر نیرومند و دادجو بزبان آلمانی، سیر و سیاحتی در آثار آقای خمینی صورت نمیدهند. وقتی به نوشتن کتابی درباره اش اقدام میکنند.

آخرین نمونۀ این نوع بررسیها که اسیر دوگانه خیر و شر یا پارادوکس چپ و راست بینی جهان است، به خامه آقای هوشنگ نهاوندی وزیر آموزش در پایانه سلطنت پهلوی دوم است که بزبان فرانسه نگاشته شده است.

بدین ترتیب به سه زبان عمده اروپایی اشاره داشته ایم که در آنها اثری در مورد میراث آقای خمینی موجود است. گرچه نهاوندی نگارش خود را به محدوده زمانی معطوف داشته که آقای خمینی در دهات کشور فرانسه اقامتی موقتی داشت. از این رو نام کتاب" خمینی در فرانسه" شده است. کتابی که در بخش بعدی بدان بیشتر میپردازیم.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد