logo





جناب زیباکلام: سخن گفتی و تخم کین کاشتی!

در ربط با گفتگوی نشریه «صبح آزادی»، با آقای صادق زیبا کلام!

جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰ - ۰۴ نوامبر ۲۰۱۱

مازیار تپوری

. «چیزی را که... شما مطرح می‌کنید و می‌گویید؛ ما ایرانی‌ها و بَعدش این جمله منفی که ما ایرانی‌ها خیلی اهل اندیشیدن نیستیم و اندیشه ورزی نمی‌کنیم؛ من این را قبول ندارم. عکسش را هم اگه می‌گفتید باز هم خیلی قبول نمی‌داشتم. مثلا اگه شما می‌گفتید خیلی از متفکرین و اندیشمندان معتقدند که در بین مردم منطقه خاور میانه یا اسیای مرکزی ایرانی‌ها از نظر اندیشه خصوصا اندیشه سیاسی خیلی جلو هستند، باز من می‌گفتم که همچو چیزی نیست. ما ایرانی‌ها در مجموع هیچ تفاوتی با افغانی‌ها با عراقی‌ها با اماراتی‌ها با پاکستانی‌ها با هندی‌ها با ژاپنی‌ها با نروژی‌ها با آمریکایی‌ها با انگلیسی‌ها با فرانسوی‌ها با برزیلی‌ها و با هیچ بنی بشر دیگری نداریم.
من دلم سخت گرفته ست از این
میهمانخانهٔ مهمان کُش ِروزش تاریک،
که به جان هم نشناخته انداخته است
چند تن خواب آلود
چند تن ناهموار
چند تن ناهشیار...

«نیما یوشیج»


حضرت استادی! ملت نژادپرست، تنها به جوک گفتن رضایت نمی‌دهد. ملت نژادپرست، ممکن است با جوک گفتن آغاز کند، اما، یقین بدانید که آتش زدن خانه‌ها و قتل و نسل کشی نیز به دنبالش خواهد آمد.
من ، در جایی نخوانده‌ام و نشنیده‌ام که در این مملکت، قتل نژادی رخ داده باشد. شما را نمی‌دانم!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

من، بر خلاف آقای زیبا کلام، بر این باورم که، «هنر» (گرچه نزد همهٔ ایرانیان نیست) اما، «نزد برخی «ایرانیان است» و آن هم ، فراوان. مثلآ، همین آقای زیبا کلام، نمونهٔ تمام عیار یک «هنرمند» است!
باور ندارید؟ پس به عرایض بنده عنایت فرمایید. این فرمایش شیخ اجل (« هنرمند، هر جا رود قدر بیند و بر صدر نشیند») معروف حضورمبارکتان که هست؟ حال، به کمک همین گزاره و «دو ـ دوتا چهار تا» ی ساده، می‌توان ادعای بالا را ثابت کرد.

صغری: «هنرمند، هر جا رود قدر بیند و بر صدر نشیند.»
کبری: آقای زیبا کلام، وقتی به برنامهٔ «شب ِ شعر ِترکی و موسیقی آشیق لر ِ» دانشجویان ِ هویت طلب آذری می‌رود، تمام قَد «قدر می‌بیند و بر صدر می‌نشیند». و یا وقتی ( در مصاحبه ، با هفته نامه "صبح آزادی" ) ایرانی ها را « نژادپرست و عَرَب ستیز» می خواند ، از سوی سایت « العربیه » ( با مفتخر شدن به لَقَب ِ« اندیشمند ایرانی » ) « قدر می‌بیند و بر صدر می‌نشیند».
نتیجه: اقای زیبا کلام «هنرمند» است. (منطقیون محترم! شتر دیدید، ندیدید!)

البته، «هنر»، در زبان فارسی معانی مختلف دارد. مثلآ، فردوسی وقتی می‌گوید: هنر نزد ایرانیان است و بس / نگیرند شیر ژیان را به کَس»، (به نظر ِ برخی اهل فن) منظورش از «هنر»، «هنر ِ رزم آوری» است.
یا وقتی شیخ اَجَل می‌فرماید:، «هنرمند، هر جا رود قدر بیند و بر صدر نشیند»، (به نظرِبعضی رُنود) منظورش از «هنر»، «هنرِ زرنگ بازی» است. و یا وقتی، فلان شاعر می‌گوید: «هنر بباید و مَردی و مَردُمی و خِرَد / بُزُرگزاده نه آنست کو (که او) دِرَم دارد» ، حرف ِ دِلخوشکُنَک می زند و می کوشد ، با سیلی صورتش را سرخ نگهدارد و ...

داشتم می‌گفتم که، هنر نزد ِ برخی ایرانیان است و بس.
مثلأ، همین گفتگوی نشریهٔ «صبح آزادی»، با جناب زیبا کلام، آشکارا نشان می‌ده که «هنر»، نه تنها نزد اقای زیبا کلام است، بلکه نزد «پرسشگر» هم هست.
وقتی جناب «پُرسِشگَر»، مصاحبه را اینگونه می‌آغازد که: «رونالد دورکین، فیلسوف حقوق ِ دانشگاه نیویورک، دیدگاه‌های منحصر به فردی درباره برابری، تبعیض نژادی، عدالت، اخلاق و حقیقت دارد.»؛ اما، از «دیدگاه‌های منحصر به فرد رونالد دورکین»، دربارهٔ «برابری، تبعیض نژادی، عدالت، اخلاق و حقیقت»، هیچ نمی‌گوید، در واقع یک متن «هنری»، از نوع پُست مدرن را، پیش روی خواننده قرارمی‌دهد. تا خواننده، به کمک علمِ هرمنوتیک، و خواندن خطوط بِینامَتنی، «دیدگاه‌های منحصر به فرد رونالد دورکین» را کشف کند!
و یا وقتی پرسشگر، پرسش اول را اینگونه مطرح می‌کند که: «به نظر شما، نسبت یا وضعیت ما ایرانی‌ها با واژه‌های [برابری، تبعیض نژادی، عدالت، اخلاق] چگونه است؟...»، اما منتظر پاسخ اقای زیبا کلام نمی‌ماند و بلافاصله سئوال دیگری را مطرح می‌کند ؛ در واقع می‌خواهد که خواننده، در خلاقیت «هنر» ی‌اش سهیم شود و ذهن هنرمندانه‌اش را فعال کند، تا خود پاسخ ِ سئوال را کشف کند. و این، در واقع یک شگرد «هنری» است! می‌گویید نه؟ از رهبر نقد ادبی دههٔ ۷۰ شمسی بپرسید.

از موضوع دور افتادم. پرسشگر، پس از این تمهیدات هنری، سئوال اصلی را این گونه پیش روی آقای زیباکلام قرار می‌دهد:

«... برخی از متفکران، و صاحب نظران، ادعاهای کلانی مطرح می‌کنند و حکم کلی می‌دهند مثلا می‌گویند؛ ما ایرانی‌ها از اندیشیدن امتناع داریم، یا ما ایرانی‌ها، باهوش و تمدن ساز هستیم. آیا شما اساسا با این دست نظرات در خصوص ایرانیان موافقید؟».

آقای زیبا کلام (که از این سئوال عالمانه ـ هنرمندانهٔ پرسشگر، به هیجان می‌آید) با یک حرکت اُپرایی می‌فرماید:

«من به عنوان یک قاعده کلی با تمام گزاره‌هایی که اینگونه شروع می‌شوند: ما ایرانی‌ها و بعد یک صفت، یک ویژگی، یک الگوی رفتاری و یک هنجار فرهنگی به دنبالش ذکر می‌کنند مخالفم. یا اگر بخواهم درست‌تر و علمی‌تر بگویم، من اساسا هیچ کدام از این‌ها را قبول ندارم. چه مثبت و چه منفی».

در اینجا، یکی از همکاران مطبوعاتی ِ پُرسِشگر (که به عنوان «رایزن علمی ِ» نشریهٔ «صبح آزادی»، در مصاحبه حضور دارد) رشتهٔ کلام را به دست می‌گیرد و می‌گوید:

«مورد مهمی که در فرمایش جناب زیبا کلام، وجود دارد (که پاسخ به سئوال دوست عزیزم، جناب پرسشگر، فَرع بر آن است) آفرینش صفت تفضیلی ِ «علمی‌تر»، در علوم اجتماعی است. بنا بر این ما (به تصریحِ استاد) از این لحظه به بعد، تنها «داوری علمی» نداریم، بلکه «داوری علمی‌تر» هم داریم! که (با اجازهٔ استاد زیبا کلام) باید بگویم که («داوری علمی‌تر») از آن داوری‌های «علمی» است که مو، لای دَرزَش نمی‌رود. و سپس، به طعنه، همکار دیگرش را (که در مقام اپوزیسیون در مصاحبه حضور دارد و ، در گفتگوی مقدماتی ِ پیش از مصاحبه نشان داد که با آراء دکتر زیبا کلام، در مورد «راسیست» بودن ایرانیان، سخت مخالف است) مخاطب قرار می‌دهد و می‌گوید: «حال، اگر باز هم برای کسانی تفاوت ِ فنی دو واژهٔ «داوری علمی» و «داوری علمی‌تر» روشن نیست، چاره‌اش شرکت در کلاس‌های درس ِ حضرت استاد زیبا کلام است!»

همکار مورد گفتگو( یعنی ، آقای «اپوزیسیون») که تاکنون خاموش مانده بوده است، به سخن می‌آید وتوجه همکارانش را به این نکته جلب می‌کند که:

«به هر حال (صرفنظر از این انکشاف علمی و جامعه‌شناسانهٔ استاد!) تا اینجا، بر ما معلوم شده است، که جناب زیبا کلام، با این معنی مخالف‌اند که، صفت یا ویژگی و یا هنجار فرهنگی خاصی (چه مثبت و چه منفی) بعد از عبارت «ما ایرانی‌ها» بیاید. یعنی، اگر کسی بگوید، ما ایرانی‌ها «نژاد پرست» هستیم، استاد، با آن سخت مخالفت خواهند کرد.»

در اینجا، آقای زیبا کلام، مجددأ رشتهٔ کلام را به دست می‌گیرد (و در ربط با سئوال پیشین ِ پرسشگر) خطاب به او می‌گوید:

. «چیزی را که... شما مطرح می‌کنید و می‌گویید؛ ما ایرانی‌ها و بَعدش این جمله منفی که ما ایرانی‌ها خیلی اهل اندیشیدن نیستیم و اندیشه ورزی نمی‌کنیم؛ من این را قبول ندارم. عکسش را هم اگه می‌گفتید باز هم خیلی قبول نمی‌داشتم. مثلا اگه شما می‌گفتید خیلی از متفکرین و اندیشمندان معتقدند که در بین مردم منطقه خاور میانه یا اسیای مرکزی ایرانی‌ها از نظر اندیشه خصوصا اندیشه سیاسی خیلی جلو هستند، باز من می‌گفتم که همچو چیزی نیست. ما ایرانی‌ها در مجموع هیچ تفاوتی با افغانی‌ها با عراقی‌ها با اماراتی‌ها با پاکستانی‌ها با هندی‌ها با ژاپنی‌ها با نروژی‌ها با آمریکایی‌ها با انگلیسی‌ها با فرانسوی‌ها با برزیلی‌ها و با هیچ بنی بشر دیگری نداریم. هیچ فرقی نداریم هیچ تفاوتی نداریم. تمام این گزاره‌ها که یا دسته گل برای ما می‌فرستند یا به عکسش بر سر ما می‌کوبند و ما را محکوم می‌کنند به داشتن این یا آن خصلت ناشایست، پایه و اساسی ندارند. من این‌ها را در حقیقت یک جور‌نژاد پرستی و راسیسم می‌دونم..».

اقای «اپوزیسیون» ، میان حرف استاد می‌دَوَد و می‌گوید:

«پس، تا اینجا (به تصریح استاد) این نکته مسلم است که اگر کسی ما ایرانی‌ها را «محکوم به داشتن این یا آن خصلت ناشایست کند» و (به مَثَل) به ما ایرانی‌ها بگوید، «راسیست» و «نژاد پرست» (با توجه به گفته‌های استاد) خودش راسیست و‌نژاد پرست است. و به علاوه، حتمأ یک چیزیش هم می‌شود.»

پرسشگر، که کمی بیقرار و نگران به نظر می‌رسید (پس از نگاه کردن به چپ و راست) در ِ گوشی به استاد می‌گوید: استاد! قرار نبود گفتگو اینگونه پیش برود و به جای ایرانی‌ها، دیگران «راسیست و نژادپرست» شوند! سپس، سینه صاف می‌کند و شمرده و تأثیر گذار، استاد را مخاطب قرار می‌دهد و می‌گوید:

«یعنی شما حکم‌های منفی را نمی‌پذیرید ولی درباره ادعاهای مثبت، اعتقاد دارید که در بطن این ادعا‌ها، یک جور، برتری طلبی و نژادپرستی حاکم است؟»

استاد، گرچه موضوع را می‌گیرد، اما (از آنجا که، کمی دستپاچه شده است) در پاسخ ِ علمی ِ به پرسشگر (به قول راننده‌ها) به جاده خاکی می‌زند و بدون آماده کردن مقدمات امر، شتابزده، می‌فرماید:

«خیلی از ما ایرانی‌ها متاسفانه‌نژاد پرست هستیم. شما اگر دقت کنید می‌بینید که در فرهنگ‌های دیگر هم علیه قومیت‌ها، ملیت‌ها و اقوام اقلیتشان جوک می‌سازند ولی فکر نمی‌کنم مثل ایران باشد که اینقدر علیه ترک‌ها و لر‌ها هتاکی می‌کنند.»

همکار اپوزیسیون، ناگهان مثل اصغر ترقه از جا می‌پرد و می‌گوید:

«استاد! پس آن حرف‌های متینی که چند لحظهٔ پیش زدید، چه شد؟ مگر نگفتید «من به عنوان یک قاعده کلی با تمام گزاره‌هایی که اینگونه شروع می‌شوند: ما ایرانی‌ها و بعد یک صفت، یک ویژگی، یک الگوی رفتاری و یک هنجار فرهنگی به دنبالش ذکر می‌کنند مخالفم». حال، چه اتفاقی افتاد که نظرتان، از بیخ و بن عوض شد و می‌گویید که «خیلی از ما ایرانی‌ها متاسفانه‌نژاد پرست هستیم.»

پرسشگر، که اوضاع را قمر در عقرب می‌بیند، از در ِ تَحبیب در می‌آید و با لحنی دوستانه و مهربان، به همکار «اپوزیسیون» می‌گوید:

«دوست عزیز! فهم ِ سخنان گهربار استاد، حواس جمع و پشتوانهٔ علمی ِ بالا می‌خواهد، که در من و شما نیست. شما، هیچ توجه به جوک‌هایی که علیه «ملیت‌ها»! و اقوام ایرانی ساخته می‌شود( و اساس ِ استدلال استاد، در‌نژاد پرست بودن ما ایرانی‌ها است) کرده‌اید؟»

«اپوزیسیون» (که حسابی، از حُکمِ استاد، در مورد ِ ‌نژاد پرست بودن ایرانی‌ها، آتشی شده بود) بر افروخته و عصبی، به فریاد می‌آید که:

«استاد زیبا کلام، گمان می‌کند که با دستهٔ کور‌ها طرف است. می‌فرماید، چون «من فکر نمی‌کنم» ، در فرهنگ‌های دیگر، به اندازهٔ ما ایرانی‌ها، علیه اقوام دیگر جوک بسازند و مضمون کوک کنند، پس بسیاری از ما ایرانی ها‌نژاد پرست هستیم. آخر این هم شد استدلال؟ آن هم از سوی استاد علوم سیاسی دانشگاه!
بابا، در کجای دنیا (دانشگاه، پیشکشمان) رسم است که بی‌اعتنا به معیار‌های علمی و تنها با تکیه بر، «من فکر نمی‌کنم»، علیه یک ملت حکم صادر کرد و او را‌نژاد پرست خواند؟ اگر در کشورهای قانونمند و قانونمدار (که افکار عمومی، همه جا حاضر و ناظراست) استاد ِ دانشگاهی از این حرف‌های بی‌مالیات بزند (اگر، به مجامع قانونی کشیده نشود) به جای تکیه بر کرسی استادی، باید بِرَوَد بقالی پیشه کند.»


پرسشگر، نگران ِ آنکه، از سوی دیگر همکاران ِ هیئت تحریریه به تبانی با استاد متهم نشود، با اعتراضی ملیح به استاد می‌گوید:

«کسانی که چنین جوک‌هایی را نقل می‌کنند، ادعا می‌کنند، تنها یک جوک است و چیز دیگری نیست.»

استاد، در مقابل اعتراض ملیح ِ پرسشگر، زیرکانه، خود را جمع و جور می‌کند ( و در‌‌ همان حال که اعتراض پرسشگر را تلویحآ می‌پذیرد) باز‌‌ همان نغمهٔ پیشین را ساز می‌کند:


«خب ببینید این درست است که جوک بی‌آزار است و بیشتر برای تفریح و انبساط خاطر است ولی یادتان باشد که درون این جوک‌ها، یک عنصر‌نژاد پرستی تلخی هم نهفته است. در حقیقت در پس آن‌ها، نگاه بدی به ترک‌ها، گیلانی‌ها و لر‌ها وجود دارد.»

آنگاه، به سرعت موضوع را به جای دیگری می‌کشاند و می‌گوید:

«نگاه ما ایرانی‌ها به اعراب مثال دیگری از‌نژاد پرست بودن ما ایرانیان را به نمایش می‌گذارد. من معتقدم که خیلی از ایرانی‌ها از اعراب بدشان می‌آید و فرقی هم نمی‌کند چه ایرانی‌های بی‌دین و چه ایرانی‌های دیندار. ولی شاید شما بگویید که آقای دکتر خیلی از عرب‌ها هم از ما ایرانی‌ها بدشان می‌آید. آره من قبول دارم. خیلی از عرب‌ها هم از ما ایرانی‌ها واقعا بدشان می‌آید حالا این مورد بحث ما نیست».

در اینجا، آقای «اپوزیسیون»، از سکوت دیگران استفاده کرد و آرام و شمرده، به استاد گفت:

«استاد! شما، هرچه دل تنگتان می‌خواهد، علیه ما می‌گویید. ما را‌نژاد پرست می‌خوانید. مدعی هستید که ما، (به گونه‌ای‌نژاد پرستانه) از اعراب بدمان می‌آید. اما، آنگاه که صحبت از بد آمدن اعراب از ما می‌کنید (به قول معروف) زیر آبی می‌زنید و می‌گویید: «حالا این مورد بحث ما نیست». از قضا، این دقیقأ موضوع ِ مورد بحث ما است. اما، پیش از آنکه به این موضوع بپردازم، علاقمندم موضوعِ «جوک»‌ها را (که شما، علیه ما، عَلَم عثمان کرده‌اید) کمی بشکافم.
لطفآ، بفرمایید، «ایرانی»‌های مورد نظرشما، از چه «نژادی» هستند؟ آیا،‌نژاد خالصی به نام «ایرانی» وجود دارد، که نسبت به‌نژاد!‌های دیگرِ ساکن ِ ایران، فخر بفروشد و تبعیض روا دارد؟ آخر، «نژاد پرستی»، دو طرف دارد: ۱ـ نژادی که خود را بر‌تر می‌داند ۲ـ نژادی که تحقیر می‌شود و مورد آزار و توهین و تبعیض و... قرار می‌گیرد.
استاد عزیز! آیا، می‌توان باور کرد که این فرمودهٔ حکیم طوس، به گوشتان نخورده باشد:
زدهقان [ایرانی] و از تُرک و از تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان، نه تُرک و نه تازی بود
سخن‌ها به کردار بازی بود.
دیگر آنکه، شما نمی‌گویید، اگر یک آذری زبان، جوک آذری بسازد و یک گیلک، جوک رشتی، تکلیف چیست و کدام عنصر نژادپرستانه، در این جوک سازی و جوک گفتن‌ها دخیل است؟ در حالی که، در بیشتر اوقات، ظریف‌ترین جوک‌های «رشتی» و «ترکی» را، خود گیلک‌ها و (به خصوص) «آذری»‌های ساکن تهران می‌سازند.
سه دیگر آنکه، (به مَثَل) اگر یک تهرانی، «جوک رشتی» بسازد، به چه عنصر نژادپرستانه نظر دارد؟ آیا، گیلانی و تهرانی، دو‌نژاد مختلف‌اند، که مضمون کوک کردن ِ تهرانی‌ها، در مورد گیلک‌ها، منشاء نژادی داشته باشد؟!
واقعیت ان است که، تهرانی‌ها، در مورد اصفهانی‌ها و یزدی‌ها و کاشی‌ها هم، کم مضمون کوک نمی‌می‌کنند. آیا، اصفهانی‌ها و تهرانی‌ها و یزدی‌ها و کاشی‌ها، از نژادهای مختلفی هستند، که «درون این جوک‌ها، یک عنصر‌نژاد پرستی تلخی هم نهفته» باشد؟ استاد عزیز! شما، زیادی شوخی جامعه‌شناسانه نمی‌فرمایید؟!
به علاوه، ملت نژادپرست، تنها به جوک گفتن رضایت نمی‌دهد. ملت نژادپرست، ممکن است با جوک گفتن، در مورد ِ اقوام دیگر شروع کند، اما، یقین بدانید که آتش زدن خانه‌ها و شکنجه و قتل و... نیز به دنبالش خواهد آمد. من، در جایی نخوانده‌ام و نشنیده‌ام که در این مملکت، قتل نژادی رخ داده باشد. شما را نمی‌دانم!
دیگر اینکه، نژادپرستی (اگر در جامعه‌ای وجود داشته باشد) در همه جا (به مَثَل) در اشتغال و کسب و کار هم، خودش را نشان می‌دهد. و این یکی از مظاهر «تبعیض ِ» نژادی است.
آخر، این چه ملت‌نژاد پرست و «ترک» ستیزی است، که می‌گذارد، «آذری‌ها»، بازار تهران را قبضه کنند و نبض اقتصاد کشور را در دست خود بگیرند؟ و یا در ارتش، بالا‌ترین رده‌های نظامی را از آن خود سازند؟
آقای دکتر! شما دکترای علوم سیاسی دارید . من که نباید، این بد یهیات را به شما یاد آور شوم؟
شما (حتی) یک بار هم نشد که معیار‌های علمی را، پشتوانهٔ احکام محیرالعقول خود سازید! پس فایدهٔ آنچه که از علوم سیاسی، جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی و... خوانده‌اید، چیست و در کجاست؟
به علاوه، آیا، همهٔ معضلات ما ایرانی‌ها حل شده است که، مسئلهٔ «جوک»‌ها و تآثیرات منفی شان، اولویت‌های فرهنگی ـ سیاسی ما بشوند؟ آیا، در شأن یک استاد دانشگاه است، که «تِم»‌های جنجالی ِ مجلات ِ دو پولی دههٔ چهل شمسی را، موضوع مصاحبه‌های مطبوعاتی‌اش بکند؟»

پرسشگر، از یک مکث کوتاه همکارش استفاده می‌کند و برای آنکه همهٔ رشته‌های او را پنبه کند، مصاحبه را، مجددأ روی رِیل می‌اندازد و (انگار، نه انگار که چیزی شنیده است) با مسلم گرفتن ِ حرف‌های استاد، مبنی بر «راسیست» بودن ایرانی‌ها، می‌پرسد:

«به نظر شما این روحیه راسیستی از کجا آمده؟ چرا ایرانی‌ها اینقدر احساس بر‌تر بودن نسبت به دیگران دارند؟»

استاد (که با طرح این سئوال، مجددأ روحیه می‌گیرد) حسابی دور بر می‌دارد و می‌گوید:

«من معتقدم ما ایرانی‌ها به دلیل پایین بودن سطح فرهنگیمان،‌نژاد پرست هستیم چون اساسا‌نژاد پرستی با پایین بودن سطح فرهنگ رابطه مستقیم دارد. در اروپا هم همین جوری است. در اروپا هم، اکثر‌نژاد پرست‌ها خیلی آدم‌های تحصیل کرده و روشنفکری نیستند. ضد یهودی‌ها و ضد خارجی‌ها و ضد مسلمان‌ها اکثرا به طبقات پایین اجتماع تعلق دارند. ولی در ایران این جوری نیست. برای اینکه شما خیلی از افراد تحصیل کرده را می‌بینید که از اعراب متنفر هستند و خیلی از آدم‌های متدین را هم می‌بینید که از اعراب متنفرند منتها در آدم‌های غیر مذهبی، نفرت از اعراب به صورت عام است و در میان افراد مذهبی‌تر، نفرت از اعراب در قالب لعن و نفرین کردن به سنی‌ها خودش را نشان می‌دهد. یعنی بغض و کینه خیلی از ما ایرانی‌ها از اهل سنت و بزرگان اهل سنت در حقیقت، رویه دیگر نفرتمان از عرب‌ها است. من بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم خیلی از ما ایرانی‌ها نتوانسته‌ایم شکست تاریخیمان از اعراب و قادسیه را علیرغم گذشت ۱۴۰۰ سال فراموش کنیم. هنوز در اعماق وجودمان بغض و کینه عمیقی نسبت به اعراب داریم. بغض و کینه‌ای که همچون آتش زیر خاکس‌تر هرزگاهی بهانه‌ای پیدا می‌کند و فوران می‌کند.»

«اپوزیسیون»، مجددآ وارد گفت‌و‌گو می‌شود و خطاب به استاد می‌گوید:

جناب استاد! شما، اصلأ متوجه هستید که چه می‌گویید؟ از یک سو، مدعی هستید که،‌نژاد پرستی ایرانی‌ها، به دلیل پایین بودن سطح فرهنگی آن هاست. و می‌گویید: [درست مثل] اروپا، که اکثر‌نژاد پرست‌ها خیلی آدم‌های تحصیل کرده و روشنفکری نیستند.». از سوی دیگر، می‌فرمایید: «در ایران این جوری نیست. برای اینکه شما خیلی از افراد تحصیل کرده را می‌بینید که از اعراب متنفر هستند».
بالاخره، کدامش درست است؟
واقعیت این است که، برخلاف ادعای شما، در کشورهایی که سابقهٔ تاریخی‌نژاد پرستی دارند (مثل آلمان) تکیه‌گاه اصلی‌نژاد پرست‌ها را، باید در طبقات بالای اجتماعی (به خصوص، سیاستمداران متعلق به احزاب راست و بالاخص، راست افراطی) جستجو کرد ؛که عمومآ، از اقشار بسیار مرفه و از نخبگان علمی و فرهنگی جامعه هستند. افراد متعلق به طبقات پایین چامعه، تنها حکم پیاده نظام را دارند.
هایدگر، فیلسوف نازی را به خاطر بیاورید که حتی پس از فروپاشی حکومت نازی‌ها هم حاضر نشد، تعلق فکری و سازمانی خود، به نازی‌ها را انکار کند. (نقد ِانتقادی آن ایدئولوژی دهشتناک، پیشکش حضرت فیلسوف!)
نمونهٔ بعدی، هانس فیلبینگر Hans Filbinger است.‌‌ همان کسی که ، عضو «حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان» NSDAP و قاضی نیروی دریایی هیتلر (در سالهای ۱۹۴۳ـ ۱۹۴۵) بود و با دادگاه های رژیم هیتلری همکاری تنگاتنگ داشت ؛ طنز تلخ تاریخ را ببینید که همین جناب ِ هانس فیلبینگر ( عضو حزب دموکرات مسیحی آلمان ) به مدت 12 سال ( سالهای ۱۹۶۶ ـ ۱۹۷۸ ) رئیس حکومت ایالتی «بادن ووتمبرگ» Baden-Württembergs آلمان فدرال بود !
از اعضای مؤثر نازی‌ها، اسامی دیگری را هم می‌توان ردیف کرد، که ، عمومأ مدارک تحصیلی بالا داشتند : ۱ـ رودلف والتر ریچارد هِس (معاون هیتلر) ۲ـ آلفرد روزنبرگ (برجسته‌ترین ایدئولوگ حزب ِ ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان ). ۳ـ یوزف گوبلز (دانش آموختهٔ ادبیات و فلسفه از دانشگاهای بُن، هایدلبرگ و فرایبورگ ـ دارای مدرک دکترا ) و...
اما، در مورد اعراب: گرچه، بسیاری از ما ایرانی‌ها تلخی شکستی را که از اعراب (در صدر اسلام) خورده‌ایم و به خصوص، تحقیر تاریخی که بر ما رفته است، فراموش نکرده‌ایم. اما، این داوری هم در میان ما ایرانیان وجود دارد که (به قول ملک الشعرا بهار):
گرچه عَرَب زد چو حَرامی به ما
داد یکی دین گرامی به ما
صرفنظر از خدمتی که ما ایرانی‌ها در طول تاریخ، به اسلام کرده‌ایم (که همه جا، به نام اعراب و ـ به ندرت ـ به نام مسلمانان ثبت شده است) بیشترین همدلی با اعراب (به خصوص، با فلسطینی‌ها) از سوی ما ایرانی‌ها بوده است ؛ که ازجمله می‌توان، به همدلی عموم روشنفکران و همسویی و همکاریِ سازمان‌های چریکی چپ و مذهبی ایران، با الفتح، جبههٔ خلق برای آزادی فلسطین و... اشاره داشت.
هنوز هم، در ربط با رفتار ددمنشانه و قلدر مآبانهٔ صهیونیست‌ها (نسبت به فلسطینی‌ها) بیشترین دفاع ِ قدمی و قلمی از فلسطینی‌ها، از سوی روشنفکران ایرانی است.
آقای دکتر (که تاریخ می‌نویسد) باید خوب بداند که، نیم ـ پیروزی اعراب (مصری‌ها) بر اسرائیل (در سال ۱۹۷۳) عمدتأ، به کمک ایران عملی شده است. از آغاز حمله مصری‌ها به اسرائیل، محمد رضا شاه، به هواپیماهای ترابری سنگین شوروی اجازه داد، برای رساندن تجهیزات نظامی، از حریم هوایی ایران بگذرند و به قاهره بروند، و در این امر اعتراضات واشینگتن و تل آویو را نادیده گرفت. به علاوه، شاه دستور داد یک کمک مالی فوری یک میلیارد دلاری به مصر پرداخت شود. بسیاری، یکی از دلایل سقوط شاه را، به همین موضوع ربط می‌دهند.
نمی‌دانم، استاد، جام ملت‌های آسیا در سال ۱۹۶۸ و پیروزی ایران بر اسرائیل و شادی مردم را (که در واقع دهن کجی به دولت صهیونیستی و همدلی با فلسطینی بود) به خاطر می‌آورند؟
از سوی دیگر، آیا (حضرت استادی) کمک‌های مالی ـ تسلیحاتی پادشاه عربستان و شیخ نشین‌ها حاشیهٔ خلیج فارس، به صدام حسین را، به خاطر دارند؟ می‌پرسم، واکنش ایرانیان، در قبال کینه توزی‌های اینان ، چه بوده است؟ آیا، موردی سراغ دارید که مردم، مقابله به مِثل کرده باشند و یا، جَو ضد عَرَب در ایران به وجود آمده باشد.
آیا، استاد محترم دانشگاه، نمونه‌ای سراغ دارند که ایرانی‌ها، نسبت به معاودین عراقی (چه در زمان شاه و چه در طول ِ جنگ هشت ساله) رفتاری نامناسب نشان داده باشند؟ در مورد آواره‌های جنگی استان خوزستان، که (در طول جنگ هشت ساله ) در نقاط مختلف ایران پراکنده شدند، چه طور؟
جناب زیبا کلام! اگر فیلم «باشو، غریبهٔ کوچک» را ندیده‌اید؛ حتمأ، در اولین فرصت تماشایش کنید. برای تکمیل تئوری عرب ستیزی! ایرانیان، به کارتان خواهد آمد.
حال، اجازه بفرمایید، کمی از واقعیت ِ رفتار ِهمسایگان عَرَب مان (منظورم دولت‌ها، نه مردم عادی) با شما بگویم.
شیوخ حاشیه خلیج فارس (با نَمَک گیر! کردن ِ سیاستمداران و دولتمردان غرب و برخی صاحبان رسانه‌های جمعی دنیا) می‌کوشند نام تاریخی خلیج فارس را، به «خلیج عربی» تغییر دهند. در کتاب‌های درسی شان، علما و دانشمندان ایرانی را، مصادره می‌کنند و به عنوان دانشمندان عرب جا می‌زنند و...
در مقابل اینهمه نامردمی، واکنش جوانان پرشور ایرانی، تنها حضور در فضای مجازی و یک «کلیک» ناقابل بوده است و بس.
اما، در مورد این فرمایش شما، که : «بغض و کینه خیلی از ما ایرانی‌ها از اهل سنت و بزرگان اهل سنت، رویه دیگر نفرتمان از عرب‌ها است».
آقای دکتر! شوخی می‌فرمایید، یا شعور مردم را دست کم گرفته‌اید؟! می‌پرسم: اگر منشاء سب و لعن ِ ابوبکر و عمر و عثمان، عرب ستیزیِ ما ایرانیان باشد، در مورد مهرِ شگفت ِ ایرانیان، نسبت به علی و خاندانش چه می‌گویید؟ لابد، علی و اولادش از‌نژاد دیگری (جز عَرَب) هستند؟!
می‌شود باور کرد که، «حَجة الوداع» و «مَن کُنت مولی فهذا علی مولی»، به گوشتان نخورده باشد!». جریان «سقیفه بنی ساعده» چه طور؟ جریان برآمدن صفویه ، و قضایای بعد از آن چه طور؟...
روزگار غریبی ست، استاد! مگر نه ؟!
می‌فرمایید: «خیلی از ما ایرانی‌ها نتوانسته‌ایم شکست تاریخی مان از اعراب و قادسیه را علیرغم گذشت ۱۴۰۰ سال فراموش کنیم. هنوز در اعماق وجودمان بغض و کینه عمیقی نسبت به اعراب داریم. بغض و کینه‌ای که همچون آتش زیر خاکس‌تر هرزگاهی بهانه‌ای پیدا می‌کند و فوران می‌کند.»
لابد، همین «بغض و کینه‌ ی همچون آتش ِ زیر خاکستر، [ که ] هر از گاه بهانه‌ای پیدا می‌کند و فوران می‌کند»، خاستگاه ِ «عَرَب کشی»‌های «هر از گاهی » ما ایرانی هاست؟! بله ؟!
آخر (حضرت استادی!) آتش زیر خاکستری که فوران کند، حاصلش نمی‌تواند تنها «بوف کور» صادق هدایت و برخی نوشته‌های ابراهیم پورداوود باشد. یقینأ، عواقبش، نسل کشی‌های «هر از گاهی» است. غیر از این است؟

در اینجا، پرسشگر، باز به سخن می‌آید و (مجددآ) برای رفع و رجوع می‌پرسد:

«آقای دکتر، برای دعوی خود، مصداقی هم دارید؟

پاسخ جناب دکتر، بسیار عمیق و خواندنی است. آن سان که می‌تواند موضوع ِ «تز» دکترای دانشجویان علوم سیاسی باشد! می‌فرماید:
«فراوان؛ این ساخته و پرداخته ذهن من نیست من چند تا کد یا بقول شما مصداق می‌آورم که شما ببینید چه جوری این مسئله خودش را نشان می‌دهد. هر وقت که همسایگان عرب ما در امارات، بحرین، قطر و کویت، یک موضع گیری علیه ایران می‌کنند، اگر دقت کنید می‌بینید که واکنش مسئولی جمهوری اسلامی درست است که سیاسی هست ولی بیشتر از اینکه سیاسی باشد نژادی هست. یعنی چی؟ یعنی مثلا سخنگوی وزارت خارجه ما، یا وزیر خارجه ما، یا ائمه نماز جمعه ما، رئیس مجلس ما و...، یک جوری واکنش نشان می‌دهند که بوی تحقیر از سخنان آن‌ها بیرون می‌آید. فی المثل می‌گویند؛ «اصلا شما هم آدمید؟ توی امارات اصلا عددی هستی؟ اگر ایرانی‌ها کنار خلیج فارس فوت بکنند شما را باد می‌برد. شما‌ها دیگه چه می‌گویید!» می‌دانید چه می‌خواهم بگویم؟ اکثرا گفته می‌شود که این‌ها از خودشان فکری ندارند؛ اعرابی که مخالف ما حرف زده‌اند اربابانشان انگلیس، آمریکا و فرانسه به این‌ها خط می‌دهند. این‌ها که از خودشان اراده‌ای ندارند. این‌ها اصلا کاره‌ای نیستند. ببنید که چه نگاه تحقیر آمیزی در ایران حاکم است.»

آقای «اپوزیسیون»، باز به سخن می‌آید و در پاسخ حضرت استادی می‌گوید:

استاد ، در آغاز کلامش می فرماید : «این [مصادیق] ساخته و پرداخته ذهن من نیست ...» .
راستش ، من دلیل ِ « قسَم ِ حضرت عباسِ» ایشان را در نمی‌یابم! مگر کسی جناب زیبا کلام را ، به جعل و جانبداری از شیوخ ِمحترم متهم کرده است! که حضرت ِ استادی (در دفاع از خود) تأکیدی این گونه را ضرور دیدند؟
به علاوه، آقای زیبا کلام، در مورد چگونگی موضعگیری «همسایگان عرب ما... علیه ایران»، هیچ نمی‌گوید. تا با شناخت این موضعگیری‌ها، نوع واکنش دولتمردان جمهوری اسلامی برما معلوم شود.
راستش، تا آنجا که من در رسانه‌های همگانی خارج و داخل کشور خوانده‌ام، بسیاری (به ویژه، جوان‌ها) از سکوت و رفتار ِ مماشاتگرانهٔ دولتمردان جمهوری اسلامی، در مقابل ادعاهای بسیار معقول و محکمه پسندِ! شیوخ ِ محترم، کلافه‌اند.
در مورد ِ استقلال رآی و عدم ِ وابستگی شیوخ بسیار محترم ، عاقلان (از جمله ، حضرت استادی) بهتر دانند!

در اینجا، پرسشگر، مجددأ به همُسرایی با استاد ادامه می‌دهد و می‌گوید:

«البته به نظر می‌رسد، این نگاه، تنها از آن حکومت نیست، مردم نیز، چنین نگاهی دارند.»

پاسخ استاد (مثل همیشه) بسیار خواندنی و عالمانه است. با هم بخوانیم:

«صد البته که درست می‌گویید. بله، مردم هم همین جور هستند و حتی تند‌تر و سخیفانه‌تر از مسئولین بعضا واکنش نشان می‌دهند. دو سه سال پیش، سر قضیه سه تا جزیره و نام خلیج فارس که اماراتی‌ها یک موضع گیری‌ای کرده بودند، یک سری از مردم آمده بودند جلوی سفارت امارات تظاهرات می‌کردند. تمام شعار‌هایی که می‌دادند و کارهایی که می‌کردند مخالفت سیاسی نبود، تماما تحقیر بود. یک کیک درست کرده بودند رویش ۳۵ تا شمع گذاشته بودند و فوت می‌کردند و شعار می‌دادند که امارات، کشورک، ۳۵ سالگی‌ات مبارک؛ از طرف ایران ۲۵۰۰ ساله. یعنی ما ۲۵۰۰ سال عمرمان است شما ۳۵ سال و به اندازه ۳۵ سالگی‌ات صحبت کن. یا شما خیلی شنیدید که بسیاری از هموطنانمان با یک حالت نفرتی نسبت به اعراب به ایرانی‌های دیگر می‌گویند که چرا به این کشورهای عربی مسافرت می‌کنید و پولتان را می‌برید آنجا خرج می‌کنید. ولی هیچ وقت کسی نمی‌گوید که چرا این همه ایرانی هر سال می‌روند به ترکیه و انجا پول خرج می‌کنند. می‌گویند که این یعنی یک نگاه از بالا به پایین و حقیرانه نسبت به اعراب داشتن. این دیگر ربطی به حکومت ندارد این‌ها خود مردم‌اند».

«اپوزیسیون» (که از دور بر داشتن آقای زیبا کلام، سخت کلافه شده بود) به فریادآمد که:

جناب استاد ِ دانشگاه! از کی، تظاهر کنندگان حرفه‌ای ِ بسیج شده از سوی رژیم ، «مردم» شده‌اند؟
به علاوه، این دُر افشانی‌ها، از سوی کسی که بر جایگاه اساتیدی همچون فروزانفر‌ها، عباس اقبال ها ، خانلری‌ها، زرین کوب‌ها، شفیعی کدکنی‌ها تکیه زده است، موجب شرمساری است. این‌ها که شما می‌گویید، اگر (به فرض) شوخی عالمانه هم باشد، شوخی‌ای بس دردناک است.
بخشی از شکوفایی اقتصاد «دوبی»، از صدقه سر ایرانی هاست. به علاوه، اگر می‌خواهید به درک و دریافت درستی از «تحقیر» برسید، (به عنوان نمونه) سری به بخش کنترل مسافران فرودگاه دوبی بزنید! تا ببینید، مآموران مرزی مستقر در فرودگاه، با ایرانی‌ها چه می‌کنند.
شما می‌فرمایید: «دو سه سال پیش، سر قضیه سه تا جزیره و نام خلیج فارس که اماراتی‌ها یک موضع گیری‌ای کرده بودند».
جناب زیبا کلام! چرا لاپوشانی می‌فرمایید! «یک موضع گیری کرده‌اند»، یعنی چه؟ اصلأ بفرمایید ، شما در کدام طرف ِ ماجرا قراردارید؟
نان ملت ایران را می‌خورید، آنوقت حلیم شیوخ را هم می‌زنید؟! نکند، نگران شکستن دل نازک شیوخ محترم هستید! یا می‌خواهید محبوب القلوب آن‌ها بشوید؟!
چرا نمی‌فرمایید که حضرات (از پریشانی اوضاع ایران، سوء استفاده کرده و) نسبت به سه جزیرهٔ ایرانی، ادعای ارضی فرموده‌اند!
دیگر اینکه، مگر ما «ایرانی‌ها» (بنا به حکم «علمی‌تر»! شما) ترک ستیز نبوده‌ایم؟ چه طور شد که، ناگهان، دوستداران ترک‌ها و ترکیه شدیم؟ اصلأ، شما می‌فهمید که چه می‌گویید؟!

پرسشگر (برای آنکه، بحث را، مجددآ در مسیر معهود بیندازد) می‌پرسد:

این نوع نگاه‌های تحقیرآمیز، از کی شروع شده؟ محصول کدام دوره تاریخی است؟

جناب زیبا کلام (در حالی که گره به ابرو می‌اندازد و چشم تنگ می‌کند) می‌فرماید:

«زمان شاه هم این جوری بود. نگاه بسیار تحقیر آمیزی علیه اعراب وجود داشت. الان هم هست. من می‌خواهم یک مرحله جلو‌تر بروم. من می‌خواهم بگویم بخشی از انگیزه فرهنگستان زبان فارسی از اینکه لغات عربی را از فارسی کنار می‌گذارند،‌‌ همان بغض و کینه‌ای است که ما علیه اعراب داریم. برای اینکه لغتی که بیش از هزار سال است که وارد فارسی شده و جا افتاده و جزء زبان فارسی شده، در گلستان و بوستان، شاهنامه، دیوان حافظ و مثنوی معنوی هم هست، چرا باید حذف شود؟ اصلا این لغت کجا نیست؟ این لغت جزئی از حافظه تاریخی ما است. فرهنگستان آقای حدادعادل این لغت را حذف می‌کند و به جایش یک لغت نامانوس می‌گذارد و هیچ کس هم مصرفش نمی‌کند. این کار فرهنگی نیست این‌‌ همان نفرت از اعراب است. فرهنگستان زبان فارسی در زمان رضا شاه تاسیس شد و هم در زمان رضا شاه و هم شاه سابق دقیقا همین کار را می‌کردند و به بهانه زپان پارسی، لغات عربی را که ۱۴۰۰ سال می‌شد جزء زبان فارسی شده بودند حذف می‌کردند و بجای ان الفاظ و اصطلاحات من در اوردی و کاملا نامانوس با زبان و فرهنگ مردم وضع می‌کردند. به نظر من این نشان دهنده‌‌ همان ضدیت با اعراب هست»

«اپوزیسیون»، باز میان حرف استاد می‌دود و با تبسمی دردناک می‌گوید:

حضرت استادی! شما صحیح می‌فرمایند. کمک بی‌وقفهٔ مالی و تسلیحاتی ِ محمد رضا شاه، به سلطان حسین (پادشاه سابق ِ اردن) در شمار ِ همین «نگاه تحقیر آمیز، علیه اعراب» است! (البته ، ملک حسین هم ـ در روزگار سختی محمدرضاشاه ـ حق شناسی و مردانگی را، در مورد او تمام کرد !! )
کمک مالی سرسام آور محمدرضا شاه، به سلطان قابوس نیز، به همچنین. پذیرایی از معاودین عراقی نیز، در زمرهٔ همین «نگاه تحقیر آمیز ایرانیان، علیه اعراب» است.
اما، در مورد فرهنگستان زبان:
جناب زیبا کلام! تأسیس فرهنگستان ِ زبان ایران، پاسخی بود به نیاز زمانه.
همانطور که می‌دانید، ما، در تقابل با علوم جدید ی (مثل ِ علم اقتصاد، حقوق، سیاست و...) نیاز به معادل‌های فارسی ِ واژگان ِ فرنگی داشتیم. (کاری که زنده یاد فروغی ـ نخستین رئیس فرهنگستان زبان ایران ـ در کتاب‌های «اصول ثروت ملل یا اکونومی پولیتیک» و «حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول» کرده است.)
به علاوه، برخلاف فرمایش شما، تاسیس فرهنگستان زبان، بعد از آن آشفته بازار جعل واژگان و اصطلاحات عجیب و غریب (در وزارت خانه‌ها و مؤسسات و به خصوص وزارت جنگ زمان رضا شاه) بود. نه پیش از آن!
فروغی، در اوایل سال ۱۳۱۴ (در آن دوره که، به قول او «باد سفاهتی می‌وزید») با توسل به رضاشاه و توضیح ما وَقَع، اجازهٔ تأسیس فرهنگستان را از او می‌گیرد. آن ‌گاه، با همکاری علی‌اصغر حکمت (وزیر معارف و اوقاف وقت) فرهنگستانی مرکب از دانشمندان و اهل لغت و محققان (ملک الشعراء بهار، علی اکبر دهخدا، محمد علی فروغی، سعید نفیسی، بدیع الزمان فروزانفر، علی اصغرحکمت، حسین گل گلاب، رشید یاسمی، قاسم غنی، ابراهیم‌پور داوود، محمد قزوینی، محمد تدین، جلال الدین همایی، علی اکبر سیاسی، محمد حسابی و...) تشکیل می‌دهد و با تدبیر، دستگاه‌های گوناگون و رنگارنگ لغت‌شناسی اشخاص غیرمسئول و انجمن‌های افراطی و غیر صالح را بر می‌چیند.
من نمی‌دانم، کجای واژگان ِ «شهرداری» (به جای «بلدیه») «فرهنگ» (به جای «معارف») «بهداری» (به جای «صحیه») و... نامأ نوس وغریب است؟ گرچه، در این مورد گفتنی بسیار است. اما، فعلآ به همین مختصر بسنده می‌کنم.
در مورد انتقاد شما، نسبت به نارسایی‌های کار فرهنگستان، باید خدمتتان عرض کنم که (گرچه شما، در همهٔ زمینه‌ها، اهلیت و مرجعیت تام دارید و کلامتان فصل الخطاب است !)، با این همه، بسیار دیر آمده‌اید. به قول نیما ، «قطار رفت». نگاهی به کتاب ِ «نامه به فرهنگستان» (نوشتهٔ زنده یاد محمد علی فروغی) بیندازید، تا به عَرضَم برسید.
در مورد جناب ِ «حداد عادل» ، باید خدمت ِ مبارک شما عرض کنم که وصله ی «عرب ستیزی» ( به ضرب هزار من سریش هم ) به ایشان نمی چسبد.

پرسشگر (در اینجا) باز به میدان می‌آید و‌‌ همان حکایت شیرین «راسیسم ایرانی» را، از نو (و این بار، از جایی دیگر) می‌آغازد. می‌فرماید:

«ما در قانون اساسی، اصل ۱۵ را قرار می‌دهیم که مثلا ترک‌ها می‌توانند زبان خودشان را یاد بگیرند بعد شرع هم می‌گوید‌نژاد و ملیت مهم نیست مهم تقوا است و الی آخر. قانون و شرع خیلی قشنگ مطرح می‌شوند اما از کوچه و بازار تا دانشگاه، جور دیگری عمل می‌کنیم.‌‌ همان تفکر راسیستی و‌نژاد پرستانه که شما می‌فرمایید در خیلی جا‌ها غالب است. به نظر شما، چرا چنین است؟ چرا به راحتی قانون می‌نویسیم ولی در اجرای آن، اصلا اهمیتی نمی‌دهیم حتی برعکس هم عمل می‌کنیم؟»

پاسخ استاد، از هر لحاظ استادانه و بدیع است و (به رغم طولانی بودنش) حیف است که تمامأ، در معرض نظر خوانندگان قرار نگیرد. با هم بخوانیم:

«ببینید برای پاسخ به این سوال باید یک سوال اساسی‌تر مطرح کرد. آیا به لحاظ نژادی، واقعا بین ترک‌ها و غیر ترک‌ها یا فارس‌ها، تفاوتی وجود دارد؟ یعنی مثلا اگه شما بیایید در طی ده سال متوالی تست آی کیو بگیرید از بچه‌های بین سنین ۵ تا ۱۰ سالگی بین بچه‌های ترک و بچه‌های فارس، آیا بعد از ده سال نتیجه نظر سنجی و تحقیق می‌دانی شما نشان می‌دهد که یک تفاوت معناداری بین بچه‌های ترک و بچه‌های فارس یعنی بچه‌هایی که در تبریز از پدر و مادر ترک متولد می‌شوند و بچه‌هایی که از پدر مادر فارس تهران متولد می‌شوند وجود دارد؟ آیا نتیجه تحقیق شما نشان می‌دهد که بچه‌های فارس باهوش‌تر هستند یا برعکس، نشان می‌دهد که بچه‌هایی که در تبریز و ارومیه متولد می‌شوند باهوش و گوش ترند؟ یا اینکه تفاوتی ندارند؟ من به عنوان کسی که ظرف بیست سال گذشته صد‌ها دانشجوی ترک و صد‌ها دانشجوی غیر ترک از زیر دستم رد شده، من واقعا تفاوتی بین این‌ها ندیده‌ام. یعنی شماری از بهترین دانشجویان من ترک بوده‌اند و شماری از بد‌ترین دانشجویان من هم ترک بودند. درباره فارس‌ها همینطور. شماری از بهترین دانشجو‌ها و شاگردهای من از بچه‌های تهران بودند و شماری از بد‌ترین دانشجو‌هایم هم از بچه‌های تهران بودند. واقعا من نمی‌توانم بگویم که بچه‌های شمال یا ترک یا یک جای دیگر چیز دیگری هستند. من عادت دارم با دانشجو‌هایم خیلی نزدیک و صمیمی باشم واقعا من هیچ فرقی بین ترک و غیر ترک نمی‌بینم.»

آقای «اپوزیسیون» (که از سخنرانی جناب زیباکلام، بهت زده و گیج شده بود) بالاخر به حرف آمد و (در حالی که می‌کوشید بر خودش مسلط باشد) از ایشان پرسید:

حضرت استاد! معنی این حرف‌ها چیست؟ چه کسی (و در کجا) مدعی شده است که بین آذری‌ها و غیر آذری‌ها «فرقی» وجود دارد، که شما، ملزم به اثبات خلافش شوید و توضیح واضحات ِ عالمانه! به خورد خواننده بدهید!


پرسشگر (که مثل کنه، به «سوژه» چسبیده است) حرف توی دهان استاد می‌گذارد و می‌پرسد:

«اگر هیچ تفاوتی بین ترک و غیر ترک نیست که می‌فرمایید نیست، پس این فرهنگ ضد ترکی از کجا بوجود آمده است؟»

پاسخ استاد (این بار) از خلاقیت هنری هم فرا‌تر می‌رود. می‌فرماید:

«ممکن است برخی بگویند، تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیز‌ها، پس حتما یک چیزی بوده که مردم می‌گویند ترک‌ها این جور هستند، ترک‌ها آن جور هستند. من به‌جد می‌گویم نه، هیچی نبوده هرگز چیزی نبوده است. پس چرا این مساله وجود دارد؟ من می‌گویم ما به عنوان محققین اجتماعی در این باره، دوتا کار می‌توانیم انجام دهیم. یکی اینکه می‌توانیم بگوییم که حتما یک چیزهایی بوده که این باور در میان مردم شکل گرفته. این محقق باید فرضیه‌اش را با آزمایش‌های می‌دانی، بالینی و چه می‌دانم ژنتیکی ثابت کند که هرگز نمی‌تواند. رویکرد دوم این است که محقق اجتماعی باید فرض را بر این بگذارد که چنین تفاوتی واقعا وجود ندارد. اگر محقق اجتماعی بگوید هیچ تفاوتی وجود ندارد باید برود دنبال سوال شما که پس چرا این فرهنگ بوجود آمده است؟ چرا این بغض و کینه بوجود آمده است؟ چرا این احساس برتری در یک گروه از مردم نسبت به یک گروه دیگر بوجود امده؟»

اپوزیسیون (در حالی که، به شدت به هم ریخته شده بود) فریاد برآورد:

استاد! شما از کدام «برتری در یک گروه از مردم نسبت به یک گروه دیگر» حرف می‌زنید؟ چه گروهی، احساس می‌کند، از گروه دیگر بر‌تر است؟
منظور شما از «ترک‌ها این جور هستند و آن جور هستند» چیست؟ ترک‌ها، چه جور هستند؟
جناب استاد! مطمئن هستید که قصد توهین به آذری‌ها را ندارید؛ و یا نمی‌خواهید جوسازی کنید؟
شما، از کدام بغض و کینه حرف می‌زنید، که هیچ نمود خارجی ندارد؟
حضرت استاد! واقعیت آن است که شما (خواسته، یا ناخواسته) تخم کینه و نفرت می‌پراکنید و
یقین داشته باشید (ازهمین فردا) سخنان گهر بار شما، دستمایه تبلیغاتی و عوامفریبی محافل و جریاناتی خواهد شد، که کمر به تجزیه کشور بسته‌اند. خواهیم دید که رهبران خود خواندهٔ «خلق‌ها»، با استناد به همین فرمایشات شما، خواهند گفت: بفرمایید! شاهد از غیب رسید.»
سپس از جای برخاست و جلسهٔ گفتگو را ترک کرد. درحالی که ادامهٔ سخنان جناب زیبا کلام، بریده بریده به گوشش می‌رسید:

«... من اگر ریگی به کفش داشتم... اگر مامور سازمان سیا یا 6MI انگلستان بودم... تمامیت ارضی ایران را به هم... اگه شما از من بپرسید... یک روز در آینده مسئله تبریز و مساله آذربایجان، تبدیل به یک مسئلهٔ سیاسی... در آینده یکی از مشکلات جدی ما مسئله آذربایجان... برخی اساتید مهم و مطرح علوم سیاسی ما مثل جناب دکتر عباس مصلی‌نژاد، دکتر حمید احمدی، دکتر ابراهیم متقی، دکتر احمد نقیب‌زاده، بخصوص استاد حمید احمدی... این نظر را دارند که اصلا نباید در مورد مسائل قومیتی حرف زد... اگر... در رفراندم... نصف بعلاوه یک آذری‌ها... به زور نمی‌شود... استقلال حق هر بشری...

…................
آقای «اپوزیسیون»، در حالی که قدم به خیابان خیس و خلوتِ نیمه شبِ تهران می‌گذاشت، با خود گفت :
«از این علنی‌تر و صریح‌تر نمی‌شود، دانشجویان هویت طلب را، علیه برخی اساتید دانشگاه (به خصوص) دکتر حمید احمدی شوراند.»

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد