توضيح:
يکی از همميهنانمان به نام آقای مجيد سيادت بر اين ناچيز منت گذاشته و در سايت رسمی سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران پاسخی به نوشتهای که اين جانب تحت عنوان "پاسخی شخصی به پرسشهای سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران از حزب دمکرات کردستان" منتشر نموده بودم، دادهاند تحت عنوان "چند کلامی با يک هموطن"، که بنده نيز پاسخ به وی را به شرح ذيل در اختيار علاقمندان قرار میدهم.
بحث از آنجا آغاز گشته که حزب دمکرات کردستان در بيانيهای تحت عنوان "کردها حق دارند خواهان برخورداری حمايت جامعهی جهانی گردند" از جامعهی بينالمللی و شورای امنيت سازمان ملل متحد خواسته که همانند مورد ليبی و قطعنامهی 1793 شورای امنيت که برای صيانت از مردم ليبی به تصويب رسيد، يک چتر حمايتی و حفاظتی برای درامانماندن مردم کردستان نيز در مقابل يورشهای پيگير و همگام حکومتهای منطقه ايجاد نمايند. در اين بيانيه اشارهی تاريخی چند جملهای نيز به رنج ديرين و تقسيم کردستان توسط امپراطوريها شده است. اين دو خشم و موضعگيری منفی محافل ناسيوناليستی، ارگانهای حکومت اسلامی، کمونيستهای افراطی و همچنين سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران را برانگيخته است، مبنی بر اينکه گويا بيانيهی حزب دمکرات کردستان دعوت از آمريکا برای دخالت نظامی در ايران و جدايیطلبی از ايران بوده است. اين درحاليست که در بيانيهی مورد نظر نه بطور مشخص و منفک سخنی از ايران در ميان بوده، نه از مطالبهی استقلال کردستان، نه از دخالت نظامی و نه اساسا خطاب به آمريکا نوشته شده است.
بنده نيز در مطلب مورد اشارهی آقای مجيد سيادت پرسشهايی را مطرح کرده بودم که بخشا پاسخ نگرفتهاند و آنجا نيز که پاسخ داده شدهاند،
در تناقض با عرايض بنده نبودهاند،
اتفاقا در تضاد با بخشی از گفتههای خود وی قرار داشتهاند و
بهناحق اصرار بر اين گرديده حرفهای نگفته به بنده منتسب گردند! برای نمونه باز در مورد وحدت دوبارهی ملت کرد و تشکيل دولت کردستان صحبت گرديده که صرف نظر از ضرورت و درستی يا نادرستی آن نه کلام بنده بوده و نه حزب دمکرات کردستان. و يا باز بطور ضمنی از اين سخن به ميان آمده که گويا بنده "دعـــوت به دخالت نظامی" (!) نمودهام که با حقيقت همخوانی زيادی ندارد.
و اما اين پرسش اصلی که آيا بلاخره کردها حق دارند در مقابل يورشهای حکومتهايی که در ضديت با کردستان اتفاق عمل و نظر دارند و به خشونت لجامگسيخته روی میآورند، خواهان برخورداری از حمايت جامعهی جهانی گردند يا نه، پاسخ نگرفته است.
حرف بنده: دخالت نظامی در ايران مطلقا بحث و مورد نظر حزب دمکرات کردستان و بنده نبوده است، اما
اگر روزی کردستان ناچار شد به دلايلی مثلا برای دفع حملات دولتهايی جون ايران و ترکيه درخواست حمايت بينالمللی، از جمله نظامی نمود، اين امری بجا خواهد بود (مانند ايجاد منطقهی حفاظتی در شمال عراق)،
اگر روزی رژيم خواست يک قيام سراسری مردم ميهنمان را با استفاده از ابزار نظامی سرکوب کند، خواست حمايت بينالمللی از جمله نظامی باز بجا خواهد بود (مانند مورد ليبی)،
اگر روزی خارج از ارادهی من با جنگافروزيهای ممتد رژيم، برای جلوگيری از دستيابی رژيم اسلامی به سلاح اتمی و يا بخاطر حمايتهای وسيع اين رژيم از تروريسم بينالمللی جنگی بين غرب و حکومت خشونتپرور ايران روی داد (همانند رژيم طالبان)، در جبههی رژيم با عرق ملی واپسگرايانه سينه چاک نخواهم کرد و چه بسا از آن نزاع در صورت فراهمبودن شرايط لازم بهره گيرم، بخشی از ميهنم را آزاد کنم.
اين کلام صريح، واکنش منفی و دماگوژيک بخشی از طرفها را برانگيخت. حال پرسش اين است که منشاء اين مخالتفها و بخشا خصومتها کجاست:
يک) بخش زيادی از اين موضعگيری مشابه طرفهای متفاوت و متخاصم از يک انديشهی به نظر من مشترک سرچشمه میگيرد، انديشهای که بر شالودهی
الف) "ناسيوناليسم" ناسالم و
ب) غربستيزی ناسالم و
پ) مرکزگرايی ويرانگر سياسی و قومی قرار دارد. اينان هنوز اين حق را برای جنبش کردستان قائل نيستند که قائم به ذات حرکت کند، تصميم گيرد، سياست اتخاذ کند، از مجامع بينالمللی خواهان ياری برای درامانماندن از سرکوب خشن حکومتهای حاکم بر کشورهای منطقه گردد. آنها آگاهانه يا ناآگاهانه کردستان را فرع و يدک به حساب میآورند، همان مکانيسم فکری که ساختار دولتی ايران بر آن قرار گرفته است و قريب هفت دهه است از سوی کردستان مورد چالش قرار گرفته است.
با اين دسته جز مبارزهی فکری و اثبات ناموثقبودن ادعاهايشان و ناموجهبودن استنتاجاتشان نمیتوان کرد.
دو) اما دستهای از منتقدين نيز نيروهای سياسی مردمی و مدافع حقوق مردم ستمديده و حق تعيين سرنوشت هستند. داوری منفی آنها نه از سر سوء نيت که
الف) بخشا از سوءتفاهم و
ب) از ادبيات و اولويتها و منظرگاههای متفاوت، اما نه متضاد،
پ) بخشا نيز از ديدگاههای متفاوت سياسی نشأت میگيرد که محتملا بطور واقع وجود دارند، اما در چهارچوب مقتضيات دمکراسی قابل قبول هستند و به هر حال فاجعه نيستند.
شايسته است که با اين گروه ديالوگ صميمانه، اما صريحی برای رفع ابهامات و شبهات و روشنشدن تفاوتهای احتمالی موجود در جريان باشد. به هر حال من جريانات فدائی را خارج از اين يا آن موضع متفاوتشان و انتقاداتی که بر آنها وارد میدانم را نه تنها دشمن جنبش کردستان محسوب نمینمايم، بلکه فراتر از آن، آنها را در جبههی سياسی خود قلمداد مینمايم و خواهان همياری و همبستگی و همفکری و همدلی بيشتر با آنها نيز هستم. بحث من با سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران و با اين هموطن عزيز بر اين درک استوار است.
و اکنون پس از اين مقدمه و معرفی نه چندان کوتاه پاسخ بنده به اين عزيز همميهن:
آقای مجيد سيادت، هموطن گرامی،
با درود به شما و سپاس از اينکه مطلب اين ناچيز را مورد عنايت قرار دادهايد، چند نکتهای را در شمايل پاسخ به استحضار شما میرسانم:
حقيقت امر اين است که بخشا متوجه نشدم که تفاوت و تعارض ديدگاه شما با بنده در کجاست. تا جايی که بحث ـ برای نمونه ـ به حق تعيين سرنوشت خلقها برمیگردد، نه تنها با هم همعقيدهايم، بلکه صراحت و شفافيت کلام شما بسی بيشتر از آنچه است که من گفتهام (ياد توصيهی لنين افتادم که میگفت تکيه کلام کمونيستها و انقلابيون روس بايد پذيرش حق جدايی و تشکيل حاکميت مستقل خلقهای غير روس روسيه باشد و کمونيستها و انقلابيون اين خلقها نيز بايد بر ماندن در چهارچوب روسيه تأکيد ورزند. تنها در چنين صورتی است که نزديکی واقعی بين اين خلقها بوجود خواهد آمد). بنده نيز از حق جدايی کردستان به لحاظ اصولی دفاع میکنم، اما بهرهگيری از اين حق و اجرايیکردن آن را در هر شرايطی به سود مردم کردستان نمیدانم. از اين گذشته خود ميل دارم به دلايل فراوان با شما و مردم ايران در خانهی مشترکی که امروز "ايران" نام دارد، زندگی کنم. بهويژه يک ايران دمکراتيک و فدرال را به يک کردستان مستقل، اما غيردمکراتيک ترجيح میدهم. به لحاظ تباری ايران سرای من است. تمام هم و تلاش من معطوف به اين است که اين سرزمين به لحاظ سياسی و حقوقی نيز به من تعلق داشته باشد. بنده همواره گفتهام و اينجا نيز خدمت شما عرض میکنم، تصميم در مورد جدايی کردستان را در نهايت نه مردم کردستان، بلکه نيروهايی خواهند گرفت که در ايران متولی نخست سياست خواهند بود و مشارکت دمکراتيک مردم کرد در تعيين سرنوشت خود (کردستان) و کشورش (ايران) را ناممکن گردانند. اما تا جايی که به من برمیگردد، چنانچه حق انتخاب داشته باشم، اين گزينهی ارجح من نخواهد بود. آيا ناشفافيتی در اين کلام، نادرستی در اين موضع ملاحظه میکنيد؟ تصور میکنم، دست کم اميدوارم، در اينجا اختلافی نداشته باشيم.
هموطن عزيز، شما ابراز اميدواری کردهايد که راهی واقعبينانه برای دستيابی به همگرايی بخشهای کردستان يافت شود. خيلی از لطفتان ممنون. ولی عزيز من، من حتی اين را نيز نگفتهام و با اين وصف در معرض اتهاماتی ضمنی قرار داشتهام. دکتر قاسملوی فکور بيش از چهار دهه پيش، حتی پيش از اينکه اتحاديهی اروپا در کيفيت و کميت امروزیاش وجود داشته باشد، نوعی فدراسيون و انتگراسيون برای منطقهی خاورميان توصيه و پيشبينی نموده بود که در ضمن حفظ حاکميت کشورهای اين منطقه مرزهای جغرافيايی اهميت و يا نقش جداکننده و تقسيمکنندهی کنونی خود را از دست بدهند. اين همان چيزی است که شما نيز به درستی به آن اشاره کردهايد. اگر شما اين حرف را بگوئيد اين مشکلی ايجاد نمیکند، اما اگر من همين را رقيقتر نيز طرح کنم، باز افسانهی جدايیطلبی به ذهن برخی خطور میکند و "دام بزرگش" مینامند! آيا ديده شده که ما در مورد پياز و سيبزمينی هم صحبت کنيم، با بحث "جدايیطلبی" و "توطئهی بيگانگان"روبرو نشويم؟!
آقای سيادت، هموطن گرامیام، قدری انصاف داشته باشيد: آخر کی من از آمريکا دعوت کردهام در ايران دخالت نظامی کند؟! حق نبود که شما برای مستند ساختن ادعايتان نقل قولی ناقابل از بنده بياوريد؟! واقعيت امر اين است که آمريکا اگر مصالحش ايجاب کند، دخالت میکند، ديگر مخالفت من تأثيری در آن نخواهد داشت. برعکسش هم صادق است: اگر مصالحش ايجاب نکند، چنين دخالتی صورت نخواهد گرفت، ديگر دعوت بنده نيز تأثيری بر آن نخواهد داشت. بحث ما، اما، چيز کاملا ديگری است: بنده میگويم اگر خارج از ارادهی من جنگی بين ايران و آمريکا روی دهد، بنده از موضع "ضدامپرياليستی" و "ناسيوناليسم" ارتجاعی به جبههی رژيم اسلامی ايران نخواهم خزيد و چه بسا از آن بهره خواهم گرفت، بخشهايی از ايران و کردستان را نيز از زير سلطهی رژيم ايران رها سازم. همچنين سناريوهای ديگر نيز قابل تصورند: خيزشی بزرگ در ايران بوقوع میپيوندد و رژيم ايران ـ همانند رژيم سوريه و قذافی ـ میخواهد آن را با کشتار مردم سرکوب نمايد. اگر در چنين حالتی مثلا شورای امنيت سازمان ملل تصميم به اقداماتی نظامی بر عليه حکومت ايران گرفت، اشتباه محض میدانم با آن مخالفت ورزيد. اگر هم خود رژيم ايران جنگی برافروخت، باز اين جنگ رژيم است و نه من. به هر حال به آن کمک نخواهم کرد. اين کل کلام بنده است. شما میتوانيد با آن موافق باشيد يا مخالف، اما تحريف آن شرط انصاف نيست!
آری درست میگوئيد کارد به استخوانمان رسيده است. میدانيد که رژيم ايران از هيچ جنايتی بر عليه مردم کردستان دريغ نکرده است؛ هنوز ديوار صوتی شکستن هواپيماهای اف 14 آمريکايی رژيم ضدآمريکايی ايران بر آسمان شهرم را فراموش نکردهام، توپباران و خمپارهباران چندين روزهی شهرم توسط حکومت الهی و لت و پار شدن مردم بیدفاع و مدنی شهرم از جمله فک و فايلم را فراموش نکردهام، اعدام دوستان و همبازيها و همکلاسیهايم را فراموش نکردهام، ترور رهبران فرهيختهام هنگام مذاکره با اين رژيم شياد در وين و هنگام مشاوره با رفقای شما در برلين را فراموش نکردهام، مسموم کردن غذای اردوگاههای احزاب کردستان و شکنجه و اعدام و ترور تعداد بيشماری از هواداران و اعضای آنها را فراموش نکردهام، تبعيضات بيشمار سياسی، فرهنگی و اقتصادی بر مردمم را فراموش نکردهام، ... تحت چنين شرايطی حق بديهی خود میدانم از خلاصی از شر چنين رژيمی با تنها زبانی که میفهمد ناخرسند نباشم. آری، رژيمی که حق زندگی از هزاران انسان شريف در زندانهای ايران را ستاند، حق زندگی ندارد.
کدام رژيم را ديدهايد که پس از به قول شما "دخالت نظامی" آمريکا بر سر کار آمده باشد و چنين وسيع نخبگان مدنی و سياسی خود را جينوسايد کرده باشد؟ دگرانديشان را در خانههايشان تکهتکه کرده باشد؟ چنين راحت فرزادها و شيرينها و فرهادها و نداها را بکشد؟ نه هموطن عزيزم، برای نظر شما احترام قائلم، اما هيچ نگرانی از سرنگونی چنين رژيمی ندارم، رژيمی که منشأ شر نه تنها در ايران، بلکه در منطقه و جهان است. اگر واقعا ضدامپرياليست هستيم، بايد با چنين رژيمی درافتاد، چه که اين رژيم بيشترين شاخصهای يک نظام ميليتاريستی ـ امپرياليستی را در خود جمع کرده است و میرود چون فاشيسم دههی چهل جنگی همهگير را به بشريت تحميل کند. حتی چنانچه اين رهايی به کمک مجامع بينالمللی و شورای امنيت و خود آمريکا به ويژه بر بستر يک جنبش عملا موجود ممکن گردد، از آن پشتيبانی خواهم کرد، چون مردم ايران جز حکومت امام زمان احمدینژاد چيزی برای از دست دادن ندارند.
به تصور من شما تفاوتی بين حمله به حکومت "جمهوری" اسلامی ايران و ايران قائل نيستيد، بنده قائلم.
شما از "ميليونها کشته" (!!) در عراق سخن راندهايد، نمیدانم اين آمار شما از کجاست. اما توصيهی من به شما اين است که تفحصی در مورد تعداد کشتههايی که مردم شيعه و مردم کردستان عراق زير چکمههای حکومت مستقل و ضدآمريکايی صدام داشتهاند، داشته باشيد. تازه شما تصور میکنيد امروز چه نيروهايی در عراق با حکومت حاضر در جنگ مسلحانه هستند و مردم را کشتار میکنند؟ آيا اين نيروهای مبارز و انقلابی و انسانهای شريفی از سنخ شما هستند؟ خير؛ مرتجعترين و قشریترين نيروهای مذهبی و ناسيوناليستهای شووينيست هستند با آن در تضاد و جنگند. يقين داشته باشيد اگر حکومت مطلوب شما و من هم در آن خطه و يا فردا در ايران حاکميت را در دست گيرد، نيروهای مشابه حکومت را با ترور و اشاعهی رعب و وحشت به چالش خواهند کشيد. نمونههای کمی در تاريخ نداشتهايم. بنابراين اين به نفس حملهی حکومت آمريکا به حکومت صدام برنمیگردد، بلکه به خلائی که فقدان ديکتاتوری و فضای بالنسبه باز ايجاد کرده برمیگردد و از آن طرفداران ديکتاتوری و ارتجاع مذهبی بهره میگيرند.
شما و برخی از دوستان به تلفات و ضايعات احتمالی که چنين نزاعهايی در پی دارند، اشاره داشتهايد و اينکه گويا اين گزينه منجر به ديکتاتوری خواهد شد. اولا اينکه تلفات و ضايعاتی که سلطهی ديکتاتورهايی چون صدام و بشار اسد و قذافی و حکومت اسلامی تاکنون برای اين مردم در پی داشتهاند، در نظر گرفته نمیشوند. دوما اينکه چنين تلفاتی در صورت سرنگونی قهرآميز حکومتهای ديکتاتور ناگزير نيستند، چه بسا بسياری از کشورها داشتهايم که توسط حملهی نظامی از خارج رهايی يافتهاند، بدون اينکه بعد از آن چنين تلفاتی داشته باشيم و حتی بدون اينکه اين "دخالت"ها الزاما به ديکتاتوری نيز منجر شده باشند. به عقيدهی من جنبش دمکراسیخواهی ميهنمان آن قدرها نيرومند است که پس از چنين نزاعی حکومت دست جانبداران استبداد نيافتاد، همانطور که در اروپا و ژاپن پس از رهائی از فاشيسم نيافتاد. اين قدر به خود و نيروی مردم بیاعتماد نباشيم. وانگهی مگر انقلابهای مردمی و غيرقهرآميز نيز به ديکتاتوری نيانجاميدهاند؟!! نمونهی انقلاب 57 کشورمان و حکومت پس از آن حی و حاضر جلويمان است. برعکس: چند انقلاب مدنی میشناسيد که منجر به ديکتاتوری نشده باشد؟ حداقل دو نمونهی آن را در سدهی پيش در ميهن خود تجربه کردهايم.
شما حرف بنده را تأييد میفرمائيد که میگويم بايد از شکافهای آمريکا و حکومت اسلامی استفاده کرد. اما بلافاصله میگوئيد که بنده در مورد آمريکا توهم دارم! خير قربان، چنين نيست. باور کنيد در مورد آمريکا هيچ توهمی در کار نيست. ضرباتی که اين کشور متوجه جنبش کرد ـ آن هم در همهی بخشهای آن کرده است ـ به اين سادهگیها فراموششدنی نيستند. رژيم شاه بدون آمريکا آب هم نمیخورد، اعدام قاضی محمد و يارانش و سرکوب جنبش حقطلبانهی کردستان در اواسط دههی چهل ميلادی سدهی پيش، خيانت به جنبش ملی کردستان عراق که منجر به قرارداد ننگين الجزاير شد، همراهی با دولت ترکيه در کشتار مبارزان کردستان آن خطه، چشمپوشی بر توپباران همين الان کردستان عراق توسط سپاه پاسداران، چشمپوشی بر اين همه جناياتی که رژيم صدام و اسد در حق مردم کردستان انجام دادهاند ... نشان دادهاند که آمريکا همواره دنبال مصالح خود بوده است و اين مصالح بسياری از مقاطع حساس تاريخی در تضاد با مصالح مردم کردستان قرار داشتهاند. در همين رويدادهای سوريه هيئتی از احزاب متحد کردستان سوريه به آمريکا سفر میکنند. میدانيد آمريکا چه به آنها گفته است؟ بسيار با صراحت گفته که شما را تنها در چهارچوب "اخوانالمسلمين" به رسميت میشناسيم و میپذيريم. بیشرمی از اين واضحتر؟ همين اکنون در عراق نيز در بخشی از مهمترين مناقشهها جانب طرفهای مذهبی و ناسيوناليستی عراق را گرفته است. در بمباران شيميايی حلبجه نيز آمريکا لام تا کام چيزی نگفت و اما بعدها در يک سناريوی ساختهشده برای يک اردک مانده در سواحل غرق در نفت اشک میريخت!!! آری، اين چند نمونه از مسائلی بود که مربوط به کردستان بودهاند. مگر میشود سرنگونی حکومت مصدق و انجام دو کودتای نظامی که منجر به استبدادی چند دهه و سربرونآوردن حکومت اسلامی ايران از درون و دامان آن شد را ناديده گرفت؟ مگر میشود زندانهای ابوغريب و گوانتانامو و دفاعش از مستبدترين و ارتجاعیترين کشورهای جهان را نديد؟ همهی اينها اظهر منالشمس هستند. لذا در اين ارتباط ابهامی موجود نيست. آمريکا اگر با حکومت ايران نيز دربيافتاد، بخاطر چشم و ابروی ايرانيان درنمیافتد، بلکه در پيگيری منافعش به چنين کاری دست خواهد زد. اما اين در هر شرايطی به زيان ما نيست، به همان اندازه که مخالفت با يورش نظامی آمريکا به حکومت ايران نيز به سود ما نيست. شما تصور میکنيد کشورهايی چون روسيه و چين که خود از انجام هيچ جنايتی ـ مثلا در چچنستان و تيمور شرقی ـ فروگذار نبودهاند و مخالف تصويب هرگونه قطعنامهی در محکومت نقض حقوق بشر در ايران هستند، در راستای منافع مردم کشورمان عمل میکنند؟! من حتی قدری فراتر میروم و چنين نزاعی بين حکومتهای ايران و آمريکا را در خدمت انقلابی ضدحکومتی در ايران نيز میدانم. يک نمونه: تقريبا غالب سازمانهای چپ و سوسياليستی امروز ديگر لنينيست نيستند، اما لنين را يکی از متفکرين و انقلابيون بادرايت سدهی پيش میدانند. میدانيد موضع لنين در مورد حملهی امپرياليستی به روسيهی آن هنگام چه بود؟ مستحضر هستيد که لنين چنين حملهای را حتی به سود انقلاب ديد؟ اطلاع داريد که وی با کمک همين کشور امپرياليستی که ميهنش را مورد حمله قرار داده بود، به روسيه برگشت و بدون اين کمکها چه بسا بازگشت وی به روسيه برای سازماندهی امر انقلاب ممکن نبود؟ میدانيد توصيهی وی به سربازان روس چه بود؟ مقابله با "امپرياليسم" يا با حکومت تزار؟ ... آری، لنين نه سراب داشت و نه توهم، اما در لوای انقلابیگری سطحی ناسيوناليست و ميهنپرست واپسگرا نبود.
آقای سيادت عزيز، بنده نيز احتمال درگيرشدن آمريکا در جنگی با حکومت اسلامی را بسيار ضعيف میدانم. و بحث حزب دمکرات کردستان و بنده نيز مطلقا اين نبوده است. میدانيد که حکومتهای ترکيه و ايران از غرب و شرق کردستان را آماج بمبارانها و توپبارانهای خود قرار دادهاند. بحث حزب دمکرات کردستان اين است که چرا يک منطقهی حفاظتی برای درامانماندن از حملات هوايی کشورهای منطقه برای کردستان ايجاد نمیکنند، برای نمونه همانگونه که در قطعنامهی مورد بحث اين حزب و سازمان اتحاد فدائيان به تصويب شورای امنيت رسيده است. من مطمئنم شما با آن مخالف نيستيد. تنها نمیفهمم که چرا مطالبهی آن را بر حزب دمکرات کردستان ايراد میگيريد. مگر سازمان اتحاد فدائيان همين مطالبه را هنگام کشتار مردم ليبی توسط قذافی از غرب "امپرياليستی" نداشت؟! همين را هم بر ما روا نمیداريد؟!! تازه آن را "دام" نيز میناميد؟ مال خود شما را چه میشود ناميد؟ شما همان اتهاماتی را که پس از صدور اين بيانيه متوجه شما ساختند را اکنون متوجهی ما میسازيد. اين شرط انصاف است.
آقای سيادت گرامی، بطور جد نگرانی من اين است که برخی از هموطنان عزيز من در آنچه در ارتباط با کردستان میگويند زياد صادق نباشند. آخر، بیانصافها، در نوار غزه، هزاران کيلومتر دور از ميهن خودمان، در جريان علم شنگهای که مرتجعين اسلامی ترکيه به راه انداختند، اعلاميهها داديد، تومارها نوشتيد. درحاليکه مدت مديدی است مناطق مرزی ايران و عراق و مواضع احزاب کردستانی از سوی ترکيه و ايران بمباران و توپباران میشوند و اما شما چهار کلمهی ناقابل در مورد آن ننوشتيد! اين است معنای واقعی آن همبستگی که شما از آن دم میزنيد؟ در دفاع از فلسطين ـ به درستی ـ پیدرپی اعلاميه صادر میکنيد و طوری عمل میکنيد که گويا اطلاع و خبری از کردستان نداريد؟! آيا اگر مردم عرب ايران هم چنين مورد يورش حکومت اسلامی قرار گيرند، چنين اعلاميههای صادر میکنيد و خواهان حق تعيين سرنوشت و پذيرش آن در سازمان ملل نيز میشويد؟ باور کن، فلسطين نياز به پشتيبانی من و شما ندارد؛ طرفهای بسيار گردنکلفت، از روسيه و چين و آمريکا گرفته تا کشورهای اروپايی، اسلامی، عربی و به ويژه حکومت اسلامی ايران پشت آن را گرفتهاند. تازه مگر اسرائيل حق تشکيل دولت فلسطين را برسميت نشناخته؟ کدام نيرو چنين حقی را از تعارفات تئوريکی بگذريم، برای کردستان مثلا عراق قائل است؟، آری، اين کردستان است که بیپناه و بیکس مانده است، نياز به همياری و همدلی شماها دارد. "فرشی که بر خانه رواست، بر مسجد حرام است."
شما میفرمائيد که آنچه من میگويم "تفرقهاندازی" است. بنده همچون نظری ندارم و با جديت دست همياری به سوی هر نيرويی دراز میکنم که باورمندانه در تلاش برقراری دمکراسی در ايران باشد، اما در دام "ناسيوناليسم" واپسگرايانه، ناسيوناليسمی که دست آخر ادامهی حاکميت نکبتبار اسلامی را در پی داشته باشد، نخواهم افتاد، "ناسيوناليسمی" که شوربختانه قادر است مردم و جنبش کردستان را از مابقی ايران جدا کند. اما به هر حال اين نيت و خواست مردم و جنبش و نيروها و روشنفکران کردستان نبوده و نيست، بلکه پيامد مواضع نيروهای سراسری است که از درک رنجی که کردستان میکشد، عاجز ماندهاند و هر بار با مستمسک 'توطئهی بيگانگان" و "تجزيهطلبی" به مصافش میآيند. اين عدم درک است که همبستگی و وحدت ايران را به مخاطره میاندازد و نه سياستهای احزاب کردستانی که همواره دستيابی به مطالباتشان را در چهارچوب ايران جستهاند.
بیانصافی محض است مدعی شد که احزاب کردستان به آمريکا "دل بستهاند" و آمريکا از آنها "استفادهی ابزاری" میکند. خير قربان، اين احزاب به آمريکا دل نبستهاند، اما با آن در مصاف هم نيستند. دشمن آنها آمريکا نيست، بلکه حکومت اسلامی ايران است. اگر "استفادهای" هم در کار باشد، اين يقينا دو جانبه است. آيا کسی امروز به جد قادر است ادعا کند که در منطقهی ما جنبشی فعالتر و زندهتر از جنبش کردستان وجود دارد؟ کدام نيروی سياسی در ايران در راه اهدافش به اندازهی کردستان قربانی داده است؟ کدام نيروی سراسری ايرانی قادر است در يک دهکده يک اعتصاب راه بياندازد؟ يقينا از دو مورد اعتصاب سراسری در وسعت کردستان به فراخوان احزاب کردی باخبريد. اين حکايت از اين دارد که اين جنبش به نيروی خود متکی است. در چندين سال گذشته چند مورد ديدهايد که حکومت اسلامی هواداران و اعضای سازمانهای ايرانی را اعدام کند؟ آيا نبود آماری در اين زمينه حکايت از رحم و شفقت حکومت اسلامی دارد و يا از اين واقعيت که اين سازمانها از فعاليت و تشکيلاتی در پهنهی ايران برخوردار نيستند؟ آيا چنين حکمی را در مورد احزاب کردستان که هر از چند گاه چند هوادار و عضو و فعال آنها اعدام میشود را میتوان داد؟ آری، اين جنبش در درجهی نخست به نيروی قائم به ذات و فعال خود دل بسته است.
و اما در ارتباط با يوگسلاوی و شوروی سابق و سودان خدمتتان عرض کنم که عزيز من بحران در اين کشورها قبل از هر چيز ريشه در ساختارهای همان کشورها داشته است، در شووينيسم و فاشيسم اعمال شده در اين کشورها. باعث و بانی تجزيهی کشورهای نامبرده، آمريکا نبوده است. پنداری شما تصور میکنيد که در اين کرهی خاکی هر اتفاقی بيافتد، انگليس و آمريکا پشتش هستند؟! دائیجان ناپلئون دست بردار ما نيست! اين استنباط که گويا کشتار وحشتناک مثلا بوسنیها توسط صربها و حکومت سوسياليست ميلوشوويچ کار آمريکايیها بوده، تبعيضات بيشمار مذهبی بر مسيحيان در حکومت اسلامی سودان که همپيمان حکومت اسلامی ايران و حکومت کمونيستی چين میباشد، کار آمريکايی بوده است، لابد کشتار چچنها توسط حکومت روسيه هم کار آمريکا بوده است، ... آن قدر واهی و سادهانگارانه است که نيازی به رد آن احساس نمیشود.
منشا و زمينهی اصلی موضع نيروهای منتسب به چپ از جمله در اين خصوص عناد با "امپرياليسم" است، اين درحاليست که اولا جدايی و تجزيهی کردستان کار همين امپراطوريها و امپرياليستها بوده است واما حتی نفس اشاره به آن باعث خشم و عداوت اين نيروها میشود، چه که اينجا طبق فرمايش آنها ديگر زمينی که امپرياليستها کاشتهاند را نبايد دوباره شخم زد (البته آن هم فقط در مورد کردستان، چنين شخمزدنهايی هر جای اين جهان صورت گيرد، بلامانع است و شايان پشتيبانی)! و دوما مستحضر نيستند که در چندين دههی پيش همين امپرياليستها پشتيبانان اصلی بخشی از حکومتهای غالب بر کردستان بودهاند. به هر حال اين امر ظاهرا کسی از آنها را برآشفته نمیکند. آری، "امپرياليسم" و استعمار همواره از اقتدار و تمرکز سياسی در کشورهايی چون ايران و ترکيه پشتيبانی نموده است، چون آن را به سود خود میداند. همين اکنون نيز میبينيم هر فشاری که از سوی اتحاديهی اروپا به ترکيه برای رعايت حداقلی از استانداردهای حقوق بشر و صيانت از اقليتها وارد میآيد، آمريکا بلافاصله در تلاش برمیآيد آنها را خنثی سازد و از ترکيه دلجويی کند. ديگر امروز بر همه روشن شده است که بدون کمکهای اطلاعاتی، جاسوسی و نظامی آمريکا به ترکيه قلع و قمع مبارزان کردستان توسط ترکيه ناممکن میبود. چنانچه غلظت مبارزهی ضدامپرياليستی شما عزيزان آنقدر بالاست، اين را بايد به چالش بکشيد و افشا کنيد که متأسفانه نمیکنيد. اما مطالبهی عکس آن از همين "امپرياليستها" را جرم محسوب مینمائيد.
در پايان باری دگر متذکر شوم که من "ابهامات" بوجود آمده بين سازمان اتحاد فدائيان و حزب دمکرات کردستان بخشا به دليل ادبيات و اولويتهای متفاوت، ناشی از سوءتفاهم و بخشا نيز ناشی از درکهای متفاوت میدانم و بيشترين همخوانیها را به ويژه در ارتباط با سياستهای کلان و سيمای آيندهی کشورمان بين دو جريان میبينم و آن را نيز به فال نيک میگيرم. اگر پرسشها و شبهات و انتقادها و گلايههايی وجود دارند، در هر دو طرف به نسبت يکديگر وجود دارند. اين اما نه تنها نبايد مانع از گفتگوی آنها بشود، بلکه بايد در چهارچوب ملزومات دمکراسی امری بديهی و مفيد قلمداد گردند.
آلمان، دهم اکتبر 2011
بيانيهی مندرج در نشريهی "کوردستان" ـ ارگان حزب دمکرات کردستان، شمارهی 566:
http://www.kurdistanukurd.com
موضعگيری سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران:
http://www.asre-nou.net/
پاسخ بنده به سازمان اتحاد فدائيان که موضعگيری آقای سيادت را برانگيخته است:
http://www.etehadefedaian.org/
مقالهی آقای مجيد سيادت در وبسايت سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران:
http://www.asre-nou.net