logo





دو روایت

شنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۰ - ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۱

محمود کویر

kavir.jpg
*

روایت اول: برای سمیه که قاضی مقیسه او را تازیانه زد

*

خلیفه گفت:"فتنه ای خواهد ساخت. او را بکشید یا تازیانه زنید تا از این سخن بازگردد." سیصد تازیانه زدند. هر چند می زدند آوازی فصیح می آمد "لاتخف یا بن منصور" پس بار دیگر حسین را ببردند تا بکشند. صد هزار آدمی گرد آمدند.او چشم گرد همه بر می گرداند و می گفت:"حق ، حق،حق اَناالحق." نقل است که: درویشی در آن میان از او پرسید که:"عشق چیست؟" گفت:"امروز بینی و فردا و پس فردا" آن روز بکشتند و دیگر روز بسوختند، و سیوم روز به باد دادند، یعنی عشق این است.

*

روایت دوم: برای قاضی مقیسه که سمیه را تازیانه زد

*
روزی کيوان قزوينی( از سخنوران بنام) در يکی از مساجد کرمان سخنرانی می کرد و هزاران شنونده به دور او جمع بودند. در آن روز کيفيت قتل دهشتبار عارف نامدار مشتاق را به فتوای ملا غبدالله، چنان بيان کرد که همه به گريه افتادند. چون سخن کيوان تمام شد رو به شنوندگان کرد و گفت: ای مردم کرمان امروز ديگر لازم است که همه شما يک لعنت به روح پدران خود که در قتل مشتاق شريک بودند نثار کنيد، و عجب آن که همه لعنتی بلند فرستادند و بيش باد گفتند آن چنان که صلوات بلند ختم می کنند.
**
سبز است سمیه
محمود کویر

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد