logo





سکولاریسم در عصر سکولار

جمعه ۲۵ شهريور ۱۳۹۰ - ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۱

مرتضی اسماعیل پور

«سکولاریسم» دریافتی سیاسی است که بر حسب آن، خواهان جدایی نهاد دین از نهاد قدرت است که در حوزه ی عمومی خواهان اجزا شدنش آمده است. البته می توان تا حدودی نیز به وجود «لائیسیته» در آن دوران اشاره نمود که «لائیسیته»دریافت خود ار برحسب آن، از یک سو، دولت و حوزه ی عمومی از هیچ دینی پیروی نمی کند و از سوی دیگر، دین، با برخورداری از همه آزادی های در جامعه مدنی، هیچ قدرت سیاسی ای اعمال نمی کند.
واژه« سکولاریسم» را می توان به طور جد از انقلاب مشروطه به بعد در واژه نامه،دانش نامه ها و گفتمان سیاسی ایران دید که وارد کنندگان آن دانش جویانی بودند که در کشوهای اروپایی با لاخص فرانسه آن را مشاهده و به گفتمان سیاسی ایران وارده کرده اند.

«سکولاریسم» دریافتی سیاسی است که بر حسب آن، خواهان جدایی نهاد دین از نهاد قدرت است که در حوزه ی عمومی خواهان اجزا شدنش آمده است. البته می توان تا حدودی نیز به وجود «لائیسیته» در آن دوران اشاره نمود که «لائیسیته»دریافت خود ار برحسب آن، از یک سو، دولت و حوزه ی عمومی از هیچ دینی پیروی نمی کند و از سوی دیگر، دین، با برخورداری از همه آزادی های در جامعه مدنی، هیچ قدرت سیاسی ای اعمال نمی کند.

به اعتقاد نگارنده وجود و خواهان تحقق یافتن سکولاریسم را در تقابل با مذهب سالاری دانست،در این حال است که در کشورهای کاتولیک غربی نیز جنبش های اینگونه خواه در تقابل با کلیسا سالاری به دنبال «لائیسیته» و «لائیسیزاسیون» راه افتاده شد و به تحقق آن پیش رفته اند.آنها با پیش روی به سوی نهادهای فاقد «کاتولیسم» به جامعه«سکولاریسم» پیش رفته و کلیسا را فاقد قدرت مقتدر کشاندند.

«لائیسیته»در تقابل و جنگ با دین نرفته و به نوعی دین ستیزآن را نباید دانست، بلکه مشخصا برای دین جایگاه خاص خود را قائل شده و ضامن وجود دین در عرصه جامعه مدنی نیز گردیده است، در دولت لائیک،فرقی بین دیندار و غیر دین دار قائل نمی شود ،یک گروه دین دار نیز می تواند برای خودشان گروه ،احزاب،سندیکاهای خاص دینی ،چوا افراد غیردیندار داشته باشند،تنها«لائیسیته»دین را از حوزه دولت خارج کرده، استقلالی به دولت از سمت ادیان می دهند و در نتیجه جامعه اجازه داشتن نهاد دین را فارغ از اعمال سیاست و دولت حاکم می داند، و چه زیبا «مارکس» اشاره دارد که؛ پایان دین نیست بلکه گسترش دین در سطح جامعه با خروجش از حاکمیت سیاسی است.

بازمیگردیم به سخن اول که پس از انقلاب مشروطه ،تدارکات نظری «سکولاریسم» با حضور روشنفکران و یا همان نواندیشان دینی تئوریزه گردید و با گذشت سالها،در این چند سده و سالهای اخیر کثرت و شدت آن هم از لحاظ کیفی و کمی آن به مراتب بیش از پیش گردیده است، که می توان دلیلش را هم در وجود استقرار دولت دین سالار(تئوکراسی) پس از انقلاب 1357 دانست،و همین امر نیز موجب گردید تا نقطه مشترکی در ستون اجتماع «اپوزیسیون» ایجاد شود،و پیکاری جهت نیل به دفاع از خواسته هایشان که در این میان چپِ اپوزیسیون ،روشنفکران،جمهوری خواهان،آزادی خواه،منتقد،سوسیالیست ها؛ متفق القول خواستار تشکیل حکومت سکولار و حتی دولت لائیک به دادن مانیفست مشغول گردیده اند.اما همانطور که میخائیل باکونین تفسیر خود را از جامعه بدون حضور دولت و دین می داند،مانع اصلی این گروه نیز وجود دولت ودین در مقابل خواسته هایشان است که در تفکیک نمودنشان در این انقلاب به سختی می توان آن را حتی در ذهن تصور نمود. و با دستگاه قَدَر قدرتی که خواهان اتصال هرچه بیشتر این ارتباط روبرو گردیده اند.البته شاید بتوان این مورد را نیز در نا آشنایی این طیف و روشنفکران و فعالان سیاسی ایران با مقوله «لائیسیته» و «سکولاریسم» دانست که توان و قدرت خود را برای همراهی مردم را به قدر کافی نداشته است و استدلالات خود را بدون تعریف و تنها در حال بسیط دادن آن بوده اند.ایرادی که در موارد بسیار بر نقد روشنفکران هر جامعه ای گفته شده است که با دور بودن از جامعه دست به تفسیر و دادن آرای فلسفی می دهند.

تعریف جدایی دولت و دین

در یک تعریف اولیه و مقدماتی ،می توان گفت که سکولاریسم و یا همان «جدایی نهاد دین از نهاد قدرت»، همانطور که این واژه از زادگاهش تعریف شده است و به تبیین آن در حکومت فارغ از دینی اشاره شده است خواهان عدم تاثیرگذاری نهادهای دینی بر نهاد های حکومتداری است ،تا بدین صورت که در کشوری اگر جدایی دین در دولت لحاظ شود،به این معنا باشد که شهروندی ،یعنی شهروند بودن وازحقوق شهروندی خود برخوردار شدن و به تفتیش عقاید او که چه مذهبی دارد پرداخت نشود،برای نمونه در ماده قانون 1905 قانون اساسی فرانسه آماده بود که:ماده 2: جمهوری هیچ دینی را به رسمیت نمی شناسد ،به هیچ دینی حقوق نمی پردازد و کمک مالی نمی کند.درنتیجه از تاریخ اول ژانویه ی 1906 با انتشار قانون حاضر،تمام مخارج مربوط به امور مذهبی از بودجه های دولت ،استان ها و کمون ها حذف می شود....

در تصحیح قانون در قانون اساسی فرانسه 4اکتبر 1958 نیز در ماده 2 اشاره دارد: فرانسه یک جمهوری تجزیه ناپذیر لائیک ،دمکراتیک و اجتماعی است که برابری همه شهروندان را در برابر قانون و قطع نظر از اختلاف در منشا و نژاد یا مذهب آنان تضمین می کند و به همه اعتقادات احترام می گذارد.

حال به یک تعریف اجمالی سخن را در این تعریف آورده که؛هیچ دولتی یا هر نهاد دیگری در امور دینی دخالت نکند و کار خود را از هر باور مذهبی جدا کند .سکولاریسم به طور کلی به بی طرفی ایدئولوژیک حکومت گفته شده ،یعنی حکومت نه تنها مبتنی بر ادیان نیست ،بلکه از هیچ دینی هم طرفداری نمی کند و حاکمان نیز حق حاکمیت را از دین نمی گیرند.دکتر عبدالکریم سروش ،روشنفکر و متفکر عرصه دینی اشاره دارد که ؛ «سکولاریسم» یعنی جهان را بر وفق مفاهیم دینی تبیین نکنید و در تبیین هایتان برای پدیده های اجتماعی و عملی ،پای خدا را به میان نکشید.

چارلز تیلور فیلسوف کانادایی نیز در تبیین «سکولاریسم» در کتاب«عصر سکولار» خود که از معدود کتابهای ممتاز در زمینه سکولاریسم است،اشاره دارد ؛ سکولاریسم امروزه از زمره گرایشاتی است که درصدد ایجاد تعاریف در برگیرنده از خلق و زندگی مشترک حول مشخصات هویت قابلِ حصول کلی تلاش می کند.در برابر وقتی ما هنوز فاقد چنین تعارفی دربرگیرنده همزیستی هستیم ،آن وقت از منطق دموکراسی می تواند منطق تصفیه قومی حاصل شود.تیلور می گوید؛اصطلاح سکولاریسم،شفاف نیست ،با این حال اشاره دارد که، بر طبق آن دولت موظف است در مقابل دین رسمی فاصله بگیرد و میان فرقه های مختلف مذهبی بی طرف، تلقی شود.او می گوید؛ این اشتباه است که بگویم سکولاریسم تنها برای مسیحیت است و استفاده آن برای دیگر فرهنگ ها «تحمیل » است، حتی اگر این رفتار از جامعه مسیحیت بیرون آماده است . اشتباه است که بگویم کاربردش فقط منحصر به جوامع پسامسیحی باشد.

چارلز تیلور آغاز گاه « سکولاریسم» عصر جدید در غرب را جنگ های مذهبی می داند،یا به واقع اهتمام زائیده از خستگی جنگ و انزجار دریافتن برون رفت از این پیکارها می داند.

بندیک آندرسون نیز «سکولاریسم » را در حکومت دمکراتیک اجتناب ناپذیر می داند.

مارسل گاشِت،متفکر فرانسوی نیز که در جامعه شناسی دینی نظریات متعددی ابراز نموده است «خروج از سلطه دین» را به جای «لائیسیزاسیون » و «سکولاریزاسیون» به کار می برد.«خروج از دین»را به معنای «پایان نقش دین» در جامعه نمی داند،بلکه مفهوم خارج شدن از زیر «سلطه »آن برداشت می نماید.مارسل گاشِت این متفکر فرانسوی که نگاه فرانسوی و امیل دورکهایمِی خود را جایگزین تفکر فیلسوفان انگلیسی نموده است در دو کتاب خود که در کتاب اولش به مصاف راه دموکراسی می رود که مسیر لائیسیته هم اینگونه می داند و در کتاب دیگرش خواهان افسون زدایی است که در دنیا وجود دارد ،او با تاریخ نگاری سیاسی که بر حوزه دین تحقیق کرده،خواهان زدودن هرچه بیشتر این حکم است.

سخن آخر

دین دیگر همچون گذشته خود را فربه نمی بیند، فارغ از اندیشه تمامیت طلبی که خواستار هر چه بیشتر و فربه تر شدن خود در جامعه است ،باید قبول داشت که دین خود را رفته رفته لاغر و به اعتقادی، اعتقادات خود را سست دیده و در کنار تحدید گشتنش رویه های خود را به دینامیزم این_جهانی نیز گاه تبدیل می نماید تا رونق بازار خود را از دست ندهد اما از آنجایی که به پایان عصر ایدئولوژیکی نزدیک می شویم و شاید گفت در راه است،این آرمان خواهی نیز جای خود را رفته رفته همچون پروتستانیسم که در اروپا رخ داد به دیگر ادیان نیز ختم می کند. زیرا این اندیشه در مقابل بنیادگرایی رنگ و رخ خود را شاداب تر می بیند.چارلز تیلور اشاره دارد که پیش از 1500 میلادی افراد خود به خود ایمان داشتند و فاقد این آزادی بودند که انتخاب نمایند، بی دین شوند یا دین خود را تغییر دهند یا بدون پرده پوشی از دین که می شناسند تغییر خود را داشته باشند، یا دینی را باهم ترکیب کنند و دینی شخصی خود را بسازند.

مرتضی اسماعیل پور
25/06/90

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد