logo





نیمه راه ناکجاآباد!

چهار شنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۰ - ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۱

شهباز نخعی

nakhaei.jpg
Shahbaznakhai8@gmail.com
هرگز تا پایان زندگی تصویر آن صحنه از ذهنم پاک نمی شود. تصویر زنده و جاندار است. آنقدر زنده و جاندار که پس از ده سال، گویی همین چند لحظه پیش بر صفحهء ذهن نقش بسته است. چند دقیقه پیش از ساعت 9 صبح، برای آگاهی از خبرها تلویزیون را روشن می کنم. صحنهء سوختن و بلندشدن دود از یک آسمان خراش بر پردهء تلویزیون ظاهر می شود. می اندیشم که صحنه ای از یکی از فیلمهای هالیوودی مانند "آسمان خراش جهنمی" یا "زلزله" است. با خود می گویم اوّل صبح چه وقت پخش فیلم سینمایی است؟! کانال را عوض می کنم. باز، بازهم و بازهم. همه همان صحنه را نشان می دهند. صدا را زیاد می کنم و صدای هیجان زدهء گوینده ای به گوشم می رسد که به رغم حرفه ای بودن، نمی تواند هیجان خود را مخفی یا کنترل کند. توضیح می دهد که یک هواپیمای مسافربری با یکی از دو برج مرکز تجارت جهانی در نیویورک برخورد کرده است. در همین حین، در نهایت ناباوری می بینم یک هواپیما که از سمت چپ پردهء تلویزیون به سوی برج ها در حرکت است به برج دیگر برخورد می کند و صحنه ای می آفریند که هرگز تا پایان زندگی تصویر آن از ذهنم پاک نمی شود.

یکشنبهء گذشته دهمین سالگرد 11 سپتامبر 2001، بزرگترین و جنایت بارترین فاجعهء تروریستی تاریخ بشر بود. فاجعه ای که به گفتهء بسیاری از ناظران تاریخ را به دو بخش پیش و پس از خود تقسیم کرد. فاجعهء جنایت باری که در آن بطور مستقیم حدود سه هزار انسان بیگناه کشته شدند و دهها بلکه صدها هزارنفر – غالبا بیگناه – دیگر هم دراثر پیامدهای آن در عراق و افغانستان و پاکستان به خاک و خون غلتیدند و پس از ده سال این ماجرای دهشتناک همچنان ادامه دارد.

در ده سال گذشته، آنقدر از فاجعهء تروریستی 11 سپتامبر روایت های گوناگون شده که براستی انسان درمی ماند کدام را بپذیرد و باور کند. طیف وسیعی از روایت که در یک سوی آن روایت رسمی مبنی بر غافلگیر شدن دولت و دستگاه های امنیتی ایالات متحده است و در سوی دیگر روایت های کسانی که براین باورند که تمام ماجرا از اصل دست ساز، ساختگی و حاصل یک دسیسه و توطئه از سوی خود امریکایی ها بوده است. دستگاه تبلیغاتی حکومت ولایت مطلقه فقیه از جمله جریان هایی است که روایت اخیر را تبلیغ می کنند. سردمداران و کارگزاران حکومت نیز بارها وبارها در این مورد سخن گفته اند که آخرین آن به گزارش رادیو فرانسه گفته های محمود احمدی نژاد در دهمین سالروز فاجعهء تروریستی 11 سپتامبر است: «آنها خود این ماجرا را با کشتن سه هزار نفر براه انداختند تا برای تسلط بر یک منطقهء وسیع و نابود کردن آن لشکرکشی کنند».

درباره چرایی، چندی و چونی ماجرا و تاباندن نور بر نقاط تاریک آن شاید دهها سال زمان نیاز باشد تا پژوهشگرانی صالح و بیغرض بتوانند با دستیابی به اسناد و مدارک کافی روشن کنند که حقیقت در کجای میان این دوسوی طیف روایت های گوناگون و متضاد قراردارد. تا آن زمان، طبعا بازیگران هردوسو با تمام قوا خواهند کوشید که با برپاکردن و پراکندن غبار از بوجود آمدن فضای شفافی که لازمهء کشف و افشای حقیقت است جلوگیری کنند.

مهم ترین ابزار کارگزاران روایت رسمی برای جلوگیری از کشف حقیقت توسّل به "نظریه توطئه" است. اینان از نظریه توطئه چماقی ساخته اند که آنرا برفرق باورندگان این نظریه می کوبند و با تمسخر و استهزاء ایشان چنین تبلیغ می کنند که گویا در دنیا هیچ توطئه و دسیسه ای وجود ندارد، قدرت طلبان و سلطه گران همگی پاک و معصومند و هرکس به این نظریه باورداشته باشد چیزی جز یک بیمار روانی و دچار توهّم که نباید حرف و باورش جدّی گرفته شود نیست. نمونه برجسته ای از کاربرد این چماق تمسخر و استهزاء را در سال های پیش از انقلاب در قالب کتاب "دایی جان ناپلئون" و سریال تلویزیونی هنرمندانه ای که از آن ساخته شد دیدیم و شاهد بودیم که چگونه باور ریشه دار "کار انگلیسی هاست" که پشتوانه ای از تجربه های تلخ داشت، چنان به ریشخند و تمسخر گرفته شد که در سال های بعد هیچ کس جرئت نکند برپایی انقلاب 1357 را به "انگلیسی ها" نسبت دهد و به این ترتیب از این ابزار برای صاف کردن جادهء برپایی انقلاب استفاده – یا سوء استفاده – شد.

به نظر نگارنده این کار یعنی به سخره گرفتن "نظریه توطئه" خود مصداق بارز "توطئه" است زیرا افکار عمومی را کرخت و بی حس می کند، از تمایل عامه مردم به مشارکت فعال در امور جامعه می کاهد و از هشیاری و آگاهی نسبت به انواع توطئه ها باز می دارد. ازسوی دیگر، در آن سوی طیف نیز کسانی با باور مطلق به ناشی از توطئه بودن هررویداد مهم سیاسی و اجتماعی، به دامان اغراق، دروغ و خیال پردازی می آویزند و با این کار عملا نقش مردم را در روند رویدادها چنان نفی و انکار می کنند که گویی اصلا مردمی وجود ندارند تا بتوانند برآنها اثر بگذارند. این گروه دوّم، در تضاد با آنچه که به نظر می آید هدفشان باشد، یعنی افشا و از میدان بدر کردن توطئه گران، عمل می کنند. به این معنی که توطئه گران را بسیار بزرگتر از آنچه هستند می نمایانند و عملا در میان مردم گرد یأس و نومیدی می پاشند که حریف آنقدر مقتدر و تواناست که هر اقدام و مقاومتی بیهوده است و کاری دربرابرش نمی توان کرد!

درکنار همه عوارض منفی، تلفات وحشتناک و قربانیان پرشمار، فاجعه تروریستی 11 سپتامبر 2011 یک پیامد مفید و مثبت نیز داشت که سود آن عاید مردم شریف و صلح جوی ایران شد. در همان لحظه هایی که بسیاری افراد در کشورهای عربی و سرزمین های فلسطینی به دست افشانی و پایکوبی پرداخته و نقل نبات و شیرینی پخش می کردند، جوانان فهیم و هوشمند ایران در تظاهراتی خودجوش با دردست گرفتن شمع به سوگواری و ابراز همدردی با بازماندگان قربانیان فاجعه تروریستی پرداختند و با این کار خود همه نسبت های ناروایی را که حکومتشان در بیش از دودهه در زمینهء گروگان گیر، افراطی و تروریست بودن مردم ایران برای آنان خریده بود شستند و پاک کردند. این رفتار انسانی نظر رایج افکار عمومی دنیا و بویژه مردم ایالات متحده امریکا نسبت به مردم ایران را عوض کرد و دولتمردان امریکا پس از آن آموختند که حساب مردم شریف ایران را از حساب حکومت غاصب، جبّار و فاسد آن جدا نگهدارند. این اقدام جوانان ایران چنان ژرف و اثرگذار بود که گذر زمان نه تنها آنرا بیرنگ یا کمرنگ نکرد، بلکه بر ژرفای آن تا جایی افزوده شد که همین هفته وزارت امورخارجه امریکا با انتشار بیانیه ای به مناسبت دهمین سالگرد حملات 11 سپتامبر، از همدردی مردم ایران در سال 2001 تشکر کرد. در این بیانیه گفته شده: «هرگز مهربانی مردم ایران را در آن روزهای دشوار فراموش نخواهیم کرد و از شما سپاسگزاریم».

ایالات متحده امریکا، به دستاویز فاجعه تروریستی 11 سپتامبر 2001، دوماه پس از آن رخداد به افغانستان و دوسال و نیم بعد – در ماه مارس 2003 – به عراق لشکر کشید، آنها را اشغال کرد و با این کار عملا به شمار قربانیان 11 سپتامبر بیش از صد برابر افزود. هدف این لشکرکشی و اشغال ها به گفته دولتمردان امریکا "جنگ با تروریسم بین المللی" بود. امروز در دهمین سالگرد 11 سپتامبر، این دولتمردان منطقا باید به این پرسش پاسخ گویند که نتیجه کارنامهء ده ساله شان چیست و آیا در این جنگ پیروز شده اند و جهان امروز امن تر از ده سال پیش است؟!

باراک اوباما، رییس جمهوری ایالات متحده، با گریز از دادن پاسخ صریح، که چیزی جز اعتراف به شکست نمی تواند باشد، با بیانی دیپلوماتیک می گوید: «امریکا ده سال پس از آن حملات، اکنون قویتر است و الفاعده در سراشیب شکست قرار دارد». آیا براستی چنین است و امریکای تا خرخره در قرض ناشی از لشکرکشی ها فرورفته، با دورنمای آینده ای تیره و کسربودجه سالانهء بیش از هزاروپانصد میلیارد دلار، از امریکای پیش از 11 سپتامبر 2001، که جرج دبلیوبوش دولت را با اقتصادی سالم و محکم و بدون کسر بودجه از سلف خود بیل کلینتون تحویل گرفته بود قویتر است؟! و آیا القاعده ای که چنان رعب و هراسی در امریکا پراکنده که در دهمین سالگرد 11 سپتامبر شهردار نیویورک برای این که شهامت و شجاعت خود را نشان دهد و ترس مردم را بریزد اعلام می کند که در این روز با مترو سرکار خود خواهد رفت، براستی در سراشیب شکست قراردارد و مهم تر از این، آیا تروریسم تنها در القاعده خلاصه می شود؟!

چند روز پس از 11 سپتامبر 2001، جرج دبلیوبوش رییس جمهوری وقت امریکا به دو نکته اشاره کرد که اگر توجه کافی به آنها می شد، خطوط عملکرد آینده ایالات متحده و ارتباط آن با "نظریه توطئه" روشن می شد. نکته اوّل این که جرج دبلیوبوش از جنگی که می خواست براه اندازد با عنوان "جنگ صلیبی" نام برد و نکته دوّم (نقل به مضمون) این که : "این جنگ بیست سال طول خواهد کشید"!

این حرف ها از آنرو باید بیشتر جدّی گرفته می شد که امروز، در دهمین سالگرد فاجعهء 11 سپتامبر، دستکم نیمی از پیش بینی جنگ بیست سالهء جرج دبلیوبوش درست از آب درآمده و با آنچه که دراین ده سال گذشته می توان پیش بینی کرد که جهان در در نیمه راه رسیدن به دنیایی آشفته تر و پرآشوب تر یا یک ناکجاآباد قراردارد!

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد