کشمکش هایی نه تنگاتنگ
بل آنچنان وسیع
که تا انتهای روح سرکش ما می رفت
و ذراتی غم اندود
که نفس می کشیدیم
در ریه های فرهنگی دیگرگون
پیش چشممان صورتکهایی
که مدام بالماسکه می رقصیدند
و پشتشان زخمی ترین ِ انسانها
که در رویاها می خزیدند
اشتهایی کاذب
برای روبرو شدن
با جانکاه ترین خراشها
و نامیدنشان به القابی بس زیبا
به نام زندگی
اخترانی که دیر یا زود
هر لحظه و نه تنها در شب
کور می شدند
و ما باز هم به دنبال اختری
برای خوشبختی
این کوله بار آنقدر سهمگین است
که پرستوها ی کوچ نیز
از زیر بار آن
شانه خالی می کنند
و مجازاتت می دهند
به ماندن
و کوچ را تنها باید
در دایره المعارف آسمان جُست
که از دور
, دستی بر این آتش
گسترده است
_
آستانه ی تحملی
غرقاب وحشت
و ایستادگی تکیده ای
رو به دیوار
نشانه هایی است
که بر روی پلاک این ماتمکده ی آباد
حک شده است
شاید که خورشید
مستقیم به اینجا بیاید
بدون ذره ای گمراهی
و پرستو
کوچ را
معنا دهد
امرداد 1390
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد