حالا که زمین
از شرم عرق کرده وُ
تاول می زند
آتش فشان ،
دُمل را به روز تقسیر می کند وُ
زخم را فریاد
پیشانی ی تبدار زمین
پرچم کدام راه ناتمام را می طلبد
در سکوت ابر وُ بازی ی باد
بذر
بغض سبزی ست
که در گلوی خاک گیر کرده است
درختان خشکیده
خلال دندان می شوند
برای زمینی
که هیچی نخورده جز ترک
مرغ سحر هم
همچنان ناله می کند
و جواب گرسنگان جهان
تاکنون
چیزی جز " زرشک "
نبوده است
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد