logo





کينه به آيينه

چهار شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۰ - ۰۳ اوت ۲۰۱۱

مهرانگيز رساپور (م. پگاه)

بزد به نام غزل بر جبینِ آيينه
زِ خشتِ خام سياهی که داشت در سينه
اگر ز عشق و وفا گفت باورش نکنيد
چرا که رشک و حسد دارد او به آيينه
مگو ز تابشِ نور و ز لطفِ گل که دلش
تهی ز عاطفه است و لبالب از کينه
در انحصار خود انگارد او حقیقت را
چرا که جهل و جنون کرده‌اش قرنطينه !
بداد حکم حلال و حرام چون آخوند
که جز تقلبِ مطلق نداشت پیشینه
سخن درست بگويد فقط ز خصلت دیو
که بوده دیو درونش رفيق دیرینه
فرشته چون ز دل و جان و ديده‌اش بگریخت
به جاش بر سر و روی‌اش نشست بوزينه !
هنوز رسم و رهِ عهدِ بوق می‌پوید
هنوز توی دهانش غذای پارینه !
خدا شفاش دهد زان که ناله و نفرين
همیشه بسته به گِردِ زبان او پينه !
خوشا پگاه به حالت که با هنر کردی
ضمیر بی‌غشِ و بخشنده را نهادينه !

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد