logo





میراث آقای خمینی-
در بی قانونی ظروف مرتبط

دوشنبه ۲۷ تير ۱۳۹۰ - ۱۸ ژوييه ۲۰۱۱

مهدی استعدادی شاد

mehdi-estedadi-shad.jpg
قدیمیها حق داشتند و هنوز هم حق دارند. اما حق را به تمامی در انحصار نداشته و ندارند.

حق داشتند. چون دُچار دلهره و هراس میشدند، وقتی میدیدند در آیندۀ نزدیک از میان عزیزان و خویشاوندانشان جوانی سرش را به باد خواهد داد.

در آن سرزمین، در آن چهار راه یورش و چپاول لشکرهای عقیدتی شرق و غرب، سابقۀ سرکوب و کُشتار دگراندیشان همواره به تکرار خود بوده است. از اینرو به اندرز گویی و نصیحت بر میآمدند قدیمیها؛ که سیاست پدر و مادر ندارد! و البته بچۀ حرف گوش کن نیز نباید نزدیکش شود.

این رهنمود برای جوانانی که میخواستند زندگی را به اراده و ابتکارخود تجربه کنند، همواره چیزی نبوده است جز انفعال ذوق و شوق و متورم شدن رگ محافظه کاری بزرگترها؛ که دایرۀ تلاش و استقلال رای آدمی را تنگ میکرد.

از همین منظر بود که از حق قدیمیها کمی کاسته میشد زیرا نه حال و هوای جوانی و ماجراجوییهایش را لحاظ میکردند و نه بچه را درست به نامش میخواندند.

تجربۀ سی واند سالۀ "جمهوری اسلامی" نکته زیر را نشان داد. آنچه پدر و مادر ندارد، و از اینرو بی آزرم و گستاخانه عمل میکند، قدرت غیر موجه، کنترل نشده و غیر دمکراتیک است؛ و نه سیاست که قلمرویی برای تمرکز زدایی از قدرت انحصاری باید باشد و شکل دادن به جامعۀ مدنی.

بدین ترتیب به میراث آقای خمینی، که بنیانگذارجمهوری اسلامی توی گیومه است و مخففش "جیم الف"، از چشم اندارهای مختلفی میشود نگریست. یکی از این چشم اندازها، مسئلۀ دگردیسی زمان است و تلقی از نقش وارونۀ آن. چیزی نظیر بی قانون شدن ظروف مرتبطه.

"امام"، در رُمان آیه های شیطانی سلمان رشدی استعارۀ آقای خمینی است. وی وقتی به تخیل میپردازد، در کنار دروغ دانستن علم و پیشرفت، از هدف حمله به زمان و به تاریخ هم میگوید. هدفی که پس از توفیق برپایی نظام خلیفگانی در ایران سالهای پنجاه و هفت ببعد نه تنها فریبنده تر مینمود بلکه ایرانیان را نیز با وضع و چالشی جدید روبرو ساخت.

بر این منوال شهروندان "کشور گُل و بلبل" وارد واقعیتی پیچیده تر میشدند؛ که شاید بخاطر پیچیدگی خیره کننده اش کمتر مورد ارزیابی و توجه موشکافانه قرار گرفته است. پیچیدگی واقعیت یادشده در این امر نهفته بود که ما در کشور خود بی آنکه مورد پرسش مستقیم باشیم، بیکباره با دو نوع ساعت مختلف سر و کار مییافتیم.

از این دو نوع، یکی ساعت معمولی بر دست و دیوار مردمان بود. ساعتی که عقربه اش از چپ به راست میچرخید. تکیه گاه حرکتش، مثل همه جا، حاضر و غایبی شبانروزی خورشید بود و با حریفانی چون وقت گرینویچ یا اروپای مرکزی قیاس میشد. در ضمن، مانند تمام دنیا، گذشت زمان به سوی آینده را خاطرنشان میساخت. در حالی که ساعت دومی نمیخواست ربطی به این حرفهای عادی داشته باشد. اینکه آیا توانست شرایط این بی ربطی و بر هم زدن قانون مربوطه را برقرار سازد، فعلا مورد بحث نیست. ساعت دومی، یک ساعت انقلابی به معنای اصیل و ازلی کلمۀ انقلاب یا "رولوسیون" بوده است.

از یادمان نرود که تا برآمدن انقلاب فرانسه، رخدادی که به انقلاب کبیر هم معروف و مفتخر شده، واژۀ "انقلاب" به معنای رجعت به زمانه اولیه دین مطلوب یا دوران طلایی اش بوده است. در آن میانه که در برگیرندۀ هلنیسم، سلطۀ مسیحیت و گذار قرون وسطا بوده، پدیده ای نظیر"پروژۀ آینده سازی" جایی برای خودنمایی نداشته. پروژه ای که در حین انقلاب فرانسه مطرح شد. پیش از این واقعه، هر تلاش و مجاهدتی که شکل میگرفت در خدمت عقبگرد تاریخی و رسیدن به "گذشتۀ پاک" بود.

باری. در میان این ساعتهای مختلف، ساعت دومی، جنس دلخواه نظام و زمام دارش است( در نظام خلیفگانی، افراد حاکمیت یا به اصطلاح زمامداران امور نمیتوانند صاحب چهره خود باشند و با زور در شمایل خلیفه خلاصه میشوند).

همان صدر اسلام گفتنهای مداوم و ستایش آمیز آقای خمینی، که بایستی مریدان را نشئه میکرد و به حال خلسه میبرد، به سهم خود افشاگر میل سخنگو است تا حرکت راست به چپ ساعت نوع دوم را قابل تصور و تجسم سازد. عقربۀ ساعت یادشده بایستی آنقدر میچرخید تا این فاصله زمانی، چیزی حدود چهار ده قرن، را رفع و بر طرف سازد تا سرانجام راهیان مومن و سالکان وابسته را به صدر اسلام برساند.

دیالکتیک یا در واقع جدل این دوساعت مختلف در سه دهۀ اخیر زندگانی ما را نباید دست کم گرفت. کشاکشی که میان گردش آن دو عقربه بر سر تثبیت درستی کارکرد وجود داشته نه فقط میتواند سلسله ای از واکنشهای تاریخی را آشکار کند بلکه شاید به ارتقا ذوق و زیبایی شناسی هم یاری رساند. کسی چه میداند شاید بدین وسیله حتا به تاویل دقیقتری از اثر سالوادور دالی برسیم.

نقاش سورئالیست، در چالش با امر عدم تجانس و نابهنگامیها در زمان خود، در تابلوی"پایداری حافظه"( 1931، رنگ روغن روی بوم، 33 در24 سانتی متر) به نقاشی ساعتهای مختلفی برمیآید که در برهوتی وجود دارند.

این ساعتها، به جز یکی که شمایل ساعت جیبی دربسته دارد و عقربه هایش معلوم نیست، یا بر شاخۀ درختی خشکیده مثل لباس بر بند رخت آویزان یا بر گردن سری روی زمین افتاده خوابیده است. سومین ساعت با عقربۀ معلوم، کنار همان ساعت جیبی دربسته است. روی یک مکعب مستطیل. منتها از این ساعت سومی، نیمی موازی ارتفاع آن حجم است و نیم دیگرش روی سطح بالایی قرار دارد. بطوریکه عقربه ها با یکدیگر زاویه نود درجه میسازند.

نکتۀ جالب و دیگر این تابلو که زیر عنوان "زمان در حال ذوب شدن" هم شناخته میشود، به صحنه خشک و خالی و در ضمن روشنی برمیگردد که این ساعتها را در خود جا داده است. در صحنه یادشده چشم اندازی وجود دارد که تا بی نهایت میرود اما به هیچ گذر زمانی اشاره یا ارجاعی ندارد. با نگاه بدین تابلو، زمانی بی تقویم شده و در حال تعلیق را میشود دید.

اما بر خلاف بی تقویمی در تابلوی یادشده از سالوادور دالی، نگاه به میراث آقای خمینی و پسزمینۀ تاریخی اش پُر از تقویمیهای جور و اجور است.

واقعیّت چند تقویمی شدن ما البته نیازبه توضیح چندانی ندارد. از یکسو حضور سه تا چهار میلیونی ایرانیان در برونمرز، سر و کار شان را بطور عمده با تقویم ترسایی(میلادی) انداخته است. یعنی اینکه ما خود را خواه و ناخواه در هزارۀ سوم و سال 2011 میبینیم. از سوی دیگر چند تقویمی شدن نمونه های غیر عمده هم دارد مشروط به اینکه در ژاپن، اوکرائین یا مکزیک باشیم. و ایرانیان در کوچ بزرگ خود به کجاها که نگریخته اند. بگذریم که پدیدۀ چند تقویمی شدن فقط برخاسته از حضور دلخواسته یا ناچاری در برونمرز نیست زیرا بسیاری از ایرانیان بخاطر بیزاری از نظام حاکم بر وطن زیر بار تقویم اسلامی نمیروند و به سالهای هجری قمر یا شمس ارجاع نمیدهند. در این رابطه حتا تاریخ میترایی گاهی مطرح میشود و گاه تاریخ مزدایی.

در واقع یکی از علتهایی که آقای خمینی را از طلبگی( با سلسله مراتب مربوطه حجت الاسلامی تا آیت اللهی) به "امام" شدن رساند، واکنش به تغییر تقویم بود. تغییری که بدور از هرگونه همه پرسی، در پایانه دورۀ پهلوی دوم قرار و رسم زندگانی را بر تقویم 2500 سالۀ شاهنشاهی گذاشت.

رژیم زمانه شاید، به جز عادت ستایش از خویش و یادمان سازی بنفع خود، دلش به حال دانش آموزان کشور سوخته بود که بایستی مدام در حال تبدیل سالهای آمد و شد مشاهیر تاریخی و چهره های فرهنگی از هجری قمری به هجری شمسی باشند.

در مقابل استدلال روحانیت شیعه هم این بود که در کشور دارای مذهب رسمی، چشم دانش آموز کور و دنده اش نرم، تبدیل قمر به شمس که هیچ؛ بایستی کلی سوره و آیه را هم از بر کند و با صوت خوش بخواند، والا در مکتب فلک میشود تا عبرت بگیرد.

بنابراین، و نیز در ادامه شوربختی دانش آموزان آن دیار، پیش از آنکه نظام خلیفگانی آقای خمینی مُهر تقویم دلخواه خود را بر سینه جامعه بزند، ماجرای محاسبه هجری قمری به هجری شمسی تداوم یافته و تثبیت تقویم شاهنشاهی به ناکامی گرائیده بود.

با "پیروزی انقلاب شکوهمند" یکی از جماعتهایی که تقویم خود را به تبعید برد هواداران سلطنت بودند. هوادارانی که بعدها در تحولات زندگانی در تبعید به دو تقویم مختلف گرویدند. دسته ای مبنا را از حیات کوروش میگرفت و دسته دیگر از جنبش مشروطه خواهی.

بجز سرگذشت این گروه از مخالفان سیاسی که جان و تقویم خود را به برونمرز انتقال داد، باید به اقلیتهای دینی هم اشاره داد که تقویم زرتشتی، یهودی و بهایی را از هند تا اسرائیل و کالیفرنیای ایالات متحده همراه خود کردند.

برغم این اشاره های مُفصل، اما هنوز به پایان ماجرای کشاکش ساعت و تقویمهای موجود در ایران و میان ایرانیان نرسیده ایم. چرا که دعوا در جزئیات هنوز ادامه دارد. کشاکش فرقه ها بر سر روز های ویژه، مثلا روز زن یا روز مادر، یکی از نکته های چشمگیر در بحران تقویم نویسی ایرانیان است. بدین خاطر، بجز روزهای شناخته شده بین المللی، هر گروهبندی اجتماعی بنا بر تمایل سیاسی و عقیدتی خود روزهایی را در نظر میگیرد که در آنها به زنان باید تبریک گفت و برای مادران هدیه تهیه کرد.

حالا بایدا حال و هوای یک مرد خانواده دوست اما با امکانات محدود را در نظر گرفت. او که نه تنها از پس مسئولیت تهیه هدیه برای مادران و تبریک به زنان در روزهای مختلف سال بر نمی آید، بلکه گاهی هم بخاطر افزایش سالهای عمر تاریخهای مربوطه را بکلی از یاد میبرد. در اینجا است که بی قانون شدن ظروف مرتبطه بر ملا میشود و برای خطاکاران بی پیامد نمیماند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد