logo





بورژوازی و فیلسوفان آینده نگرش

عصای پای نیچه برای دست فلج هیتلر

پنجشنبه ۲۳ تير ۱۳۹۰ - ۱۴ ژوييه ۲۰۱۱

نصرت شاد

Friedrich-Nietzsche.jpg
سی سال بعد از مرگ نیچه خواهرش عصای او را به هیتلر هدیه نمود. پیش از آن، او با دستکاری در بعضی از نوشته های نیچه کوشید تا نیچه را از پیشگامان ایدئولوژی فاشیسم معرفی کند. امروزه گروهی از مورخین لیبرال ادعا میکنند که نیچه 50 سال پیش از شروع دو جنگ جهانی در غرب، آن دو را پیش بینی کرده بود. این روزها اشاره میشود که داستان ناتمام نیچه و فلسفه اش هنوز ادامه دارد چون قرن 21 نیز در دیالوگ با نیچه و مجموعه تجربیات ، فاجعه ها و امیدهایش قرار دارد، و آثار او بعد از آثار هگل مهمترین سند بحران زمان ما در غرب هستند.

نیچه در جایی گفته است آنچه او روایت میکند داستان دو قرن آینده اروپا خواهد بود . وی خود را نقطه اوج نیهلیسم اروپایی میدید و مدعی بود که آنرا تا پایان فکر کرده و پشت سر گذاشته است . نیچه مینویسد که نیهلیسم اروپایی یک سایه طویل و نتیجه اعلان مرگ خداست . او میخواهد که با کمک استتیک تراژدیک بر نیهلیسم مسیحی- سرمایه داری غالب گردد . در نظر او فلسفه نابودی و مرگ در نظام سرمایه داری آخرین شکل نیهلیسم، - و مقوله خدا، قدیمی ترین دروغی است که بشریت برای خود ساخته است .

نیچه از زبان زردشت میگوید که عشق تنها معنی هستی است چون لذت میخواهد ابدی گردد ، و جهان نباید سالن رقص حوادث مرگ آور خدایی دروغین گردد . در نظر او هستی و جهان فقط بصورت پدیده ای استتیک قابل دفاع هستند . نیچه اشاره میکند که انتظار یک فیلسوف از خود ؛ از آغاز تا پایان عمرش ، ابدی بودن و غلبه بر زمان است .

افکار نیچه غالبا در سنت فکری مکتب رمانتیک بودند . آثار او سرزمینی است که فلسفه تفکر جهانی تراژدیک در آن رشد نمود . نیچه که در آغاز خود را طبیب یک فرهنگ بیمار میدید ، در پایان خود را آخرین مرید و شاگرد خدایی یونانی بنام دینوزیوس بحساب می آورد .او فلسفه دینوزیوسی را فلسفه مثبت و خوشبین در جهان و هستی میدید . گروهی نیز فلسفه او را بخشی از فلسفه تجربه گرا بشمار می آورند .

نیچه میگوید که هنر، شاهراه حقیقی فلسفه است چون آن به علنی کردن ماهیت تراژدیک جهان میپردازد . در جای دیگری او هنر را کوششی متافیزیک بشمار می آورد، گرچه ارزش هنر را بیشتر از اهمیت حقیقت میداند . در نظر نیچه، نیهلیسم مقدمه و پایه جهانبینی متافیزیک است . او اشاره میکند که جایی که تحرک و زندگی باشد ، اراده برای بقدرت رسیدن مشاهده میشود و آن سبب تمام کوششهای اخلاقی بوده است .

در نظر نیچه انسان اسیر اشتباهات خود در یک قفس آهنین بوده است و حقایق ، خیالاتی هستند که انسان فراموش کرده که آنان حقیقی نیستند . او کلیساها را غیر از قبرستلن و گودالهایی برای خدا ، چیز دیگری نمی داند . نیچه مینویسد که مرگ را باید به این شکل معنی کرد که ما با واقعیت تلخی آشتی میکنیم یعنی با جهانی مرده و بی معنی و بی هدف . او در سال 1887 اعلان کرد که اخلاق، داروی مهمی در مقابل نیهلیسم عملی و نظری است و نیهلیسم، ترکیبی از غریزه مرگ و زیباگرایی بوده است .

انتقاد نیچه از اسطوره گرایی ، ضد متافیزیک است . او میگوید که قدرت مندان ظاهرا نیازی به بنیاد گرایی فکری ندارند ، و جهان گرچه ظاهرا هدف و معنی ندارد ولی معانی و اهداف بیشمار آینده گرایی دارد . او می پرسد آیا خدا یک کشف شیطان رجیم نبود ؟ آیا نمیشود تمام ارزشها را وارونه و تغییر معنی داد ؟ آیا نیکی در پایان به بدی تبدیل نمیشود ؟ چرا انسان میخواهد حتی در حال سقوط ، مسیر پیشرفت را پشت سر بگذارد؟

نیچه با انتقاد از عقل و اخلاق گرایی پیشین ، با سنت فلسفی پیش از خود قطع رابطه نمود . امروزه اشاره میشود که نظریه بقدرت رسیدن نیچه را باید به عنوان علاقه به زندگی و مبارزه با نیهلیسم تفسیر کرد . در نظر نیچه جهان همیشه یک بازی مبارزاتی قدرتهای آنتاگونیستی بوده است . او مدعی است که تمام تفسیرهای مهم برای فهم جهان از طریق دین و فلسفه ، چیزی غیر از ماسکی برای پوشش غرایز نیهلیستی انسان نبوده اند.

نیچه در سالهای جوانی در موسیقی واگنر یک خویشاوندی احساسی و فکری با فلسفه خود را میدید . نظریه شناخت نیچه دچار شکاکی رادیکال است . آثار انتقادی او شک پوچی جهان از جمله حقیقت بودن خدا را مطرح میکنند . او مدعی آنتراکت و یک پیش بازی در فلسفه آینده نگری بود . فلسفه او در جستجوی معنی استتیک و جهان استتیک است . نیچه به موضع فلسفی یونانیها اشاره میکند که زندگی را یک تجربه تراژدیک بنیادین میدانستند .

نیچه مینویسد که اصول دانش تاریخ شناسی روی کابوس خاطره گرایی قرار دارد . او در کتاب " توجهات زمان نامناسب " پیرامون سود و زیان تاریخگرایی بحث میکند و میگوید که ضرر تاریخ بیشتر از سود آن بوده است . نیچه مخالف معنی و هدف تاریخی در نظریه مارکس و هگل است . او مینویسد که نفی و انکار تاریخگرایی هگل ، رد پوچی و مزخرفات متعالی است . انتقاد نیچه از تاریخ گرایی ، تجزیه و تحلیل بیماری تاریخی در غرب است . او میگوید که ضرورت تاریخی نزد هگل ، یک قدرگرایی نیهلیستی پنهان است . نیچه توصیه میکند که هر گذشته ای، ارزش آنرا دارد که فراموش و محکوم گردد . او در پایان حتی به نفی عقیده هدفمند بودن تاریخ در نظر مارکس میپردازد .

نیچه بین سالهای 1900-1844 میلادی در آلمان و ایتالیا و سوئیس زندگی نمود . بحران و تحول فکری او در سال 1878 دیگر در سنت اسطوره گرایی یونانی ، هنر تراژدیک و موسیقی واگنری نبود ، بلکه نماینده نوعی شکاکی فلسفی شد . او در سال 1884 مرگ خدای مسیحی – اروپایی را در کتاب " داتش فرحبخش " اعلان نمود . این خبر او را آغاز آته ایسم مدرن در غرب بحساب می آورند.

گروهی مدعی هستند که کتاب بیوگرافی که او در باره شوپنهاور با عنوان " مربی جامعه " نوشت ، منظورش خودش بوده است و نه شوپنهاور . از میان بدبینی متافیزیکی شوپنهاور و خوشبینی ایده آلیستی هگل ، او طرفدار شوپنهاور است . بعدها برای نیچه دیگر واگنر یک آینده نگر نبود بلکه او و موسیقی اش مفسر و مبلغ یک دوره گذشته گرایی بودند که نیچه خود را غالب بر آن اعلان کرده بود . نیچه کتاب " انسانی ، کاملا انسانی " خود را به ولتیر تقدیم کرده بود . گادامر میگفت که فلسفه نیچه یک نقطه مقابل از خط و مسیر تاریخ فلسفه پیش از او بود .

همکاران نیچه آنزمان کتاب " تولد ترادی " او را برخوردی خشن با علم لغت شناسی باستان بشمار می آوردند . نیچه با بحث های روانشناسانه اش ، از طریق رویازدایی به معنی ماسک برداری از چهره خودفریبی انسانی پرداخت . از جمله دیگر آثار نیچه – کتاب " سرمست از عطر شکوفه ها " و کتاب " رهنورد و سایه اش " هستند .
-----------------------------------------------------
Friedrich Nietzsche 1844 - 1900

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد