logo





خروسِ آسمان

با یادِ 18 تیر

شنبه ۱۸ تير ۱۳۹۰ - ۰۹ ژوييه ۲۰۱۱

رضا بی شتاب

reza-bishetab.jpg
ز دردِ خود حکایت چون کُنَد مجنون
ز خون جوشد دلِ آواره ی جیحون
تحمل می کُنَد رنجِ فراق آخر
چنانچون می چکد از چامه اش خون
ز سوگِ گلشنِ گمگشته در شب
هوا غایب زمین لغزنده ناموزون
به سر سودایِ خانه در خیال آمد
سرا گردان به سرگردانیِ گردون
درین تیره سراغِ باغ می گیری!
درختان خسته وُ افسرده در هامون
نه گُلبرگی نه بانگِ مرغکی گیرا
به خاموشی شگفتی های گوناگون
گذرگاهی اگر در دیده می آید
گُدازان رنگِ هر گامی تبرخون
چه سازد راهِ ناپیدایِ بی ساحل!
که دریا مُرده وُ از زندگی بیرون
صدای صخره در دل دارد این تیشه
ولی سنگین تر از اندوه وُ صد افزون
افق افتاده از فکر وُ فلک فانی
گرفته کوی و بام وُ در مگر افیون!
صدا پنهان وُ جان فرساست دوری ها
سبو بشکسته ساقی ساغرش افسون
منم مجنون وُ خانه زخمی وُ خائف
امیدِ دل سپید وُ گونه اش گُلگُون
نمی ماند به جا این جبرِ جادوجو
خروسِ آسمان سر می زَنَد بی چون
فراچنگ آوَرَد چنگی وُ آوازی،
بخوانَد از دلِ دانایِ هر دامون
بزن مطرب چون باران نغمه ای خوش تر
به شور وُ شوقِ عاشق نقشِ ترخون

ـــــــــــــــ

تبرخون = گیاهِ سرخِ (معطر)
فانی = پیر وُ فرتوت
دامون = پناهی در جنگل
ترخون (تلخون) = گیاهِ سبزِ (معطر)
[تبرخون = سرخ وُ امیدِ دل = سپید وُ ترخون = سبز؛ نظر به درفشِ ایران دارد]

2011-07-08
http://rezabishetab.blogfa.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد