logo





نمایش بزرگ*

چهار شنبه ۱ تير ۱۳۹۰ - ۲۲ ژوين ۲۰۱۱

منصور کوشان

koushan.jpg
نه او نمرده ست
هر شب که پرده کنار می‌رود
او
ایستاده در میانه‌ی صحنه
با شعر تازه‌ای
فریاد می‌زند:
"نه"

اینک صحنه
نشانی از یک بند
در هر بند
سلول‌های آزادی در بند:

"زندانبان!
چه می‌کنی؟
در ساعت شش
باید که بنشانی گلوله‌های سرخ"

آه
چه بیهوده
چه بیهوده دستمزدی برای این نمایش بزرگ

اینک صحنه
نمایش قدرت
ترس
رعب
وحشت
و در میانه‌ی میدان
داماد بی‌عروس
استوار و پرشکوه:

"زندانبان!
چه می‌کنی؟
در ساعت شش
باید که بنشانی گلوله‌های سرخ
بر قلب آزادی"

در میانه‌ی اعدام
قهرمان شعر و نمایش
با رنگین‌کمانی از
باروت و سرب
تصویر می‌کند
حلقه‌های گمشدگی

اینک صحنه
بازآفرینی خلاق زندگی
می‌آید
استوار و مغرور
می‌ایستد
میانه‌ی دژخمیگاه
فریاد می‌زند:
"نه".

• شعر نمایش بزرگ در سوگ اعدام شاعر، نمایش‌نامه‌نویس، کارگردان و آزادی‌خواه، زنده یاد سعید سلطان‌پور در همان سال 1360 سروده شد و برای نحستین بار به دلیل سانسور، در تاریخ 1367، با پی‌نوشت 1357، در مجموعه‌ی شعر سال‌های شبنم و ابریشم منتشر شد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد