logo





مصالحه ولائی

شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۸ ژوين ۲۰۱۱

جمشيد طاهری‌پور

taheripour.jpg
هر اندازه که روشنگری در مورد اعتماد پراکنی های موهوم و دروغین نسبت به "رهبر" و حکومت ولائی - سپاهی دارای اهمیت است، به مراتب افزون تر از آن، حفظ و پاسداشت اعتماد مردم به کسانی که در نقش رهبران و سخنگویان جنبش سبز ظاهر می شوند اهمیت دارد. آرایش سیاسی جدیدی که در حال تکوین است بر ابعاد این اهمیت روز به روز افزوده و می افزاید.
"مصالحه" از عناصر هر سمت و سیاست دموکراتیک است. اما همانگونه که در مورد مفهوم اصلاح طلبی اتفاق افتاد، این خطر وجود دارد که بر محور آن توهمات تازه-ای شکل گیرد و جنبش شهروندی ملت ایران در دور باطل تازه-ای گرفتار آید که هدف از آن خاموش کردن صدای جنبش سبز، بزک استبداد دینی و تجدید اعتبار برای "دیکتاتور" است. برای پرهیز از این خطر، باید به ماهیت "استراتژی مصالحه" اندیشید زیرا هر مصالحه –ای به صرف مصالحه، دموکراتیک و ترقیخواهانه نیست.

"استراتژی مصالحه" از نجوای درگوشی به صدای بلند تبدیل شده است. به نظر می رسد نخستین ماههای سومین سال عمر جنبش سبز زیر تاثیر کشاکشی طی خواهد شد که استراتژی مصالحه در محور آن قرار دارد. سرکوب نرم حکومت در سالروز 22 خرداد - با چند درگیری کم دامنه اما با بازداشت های پیشگیرانه جمعی -، با این ارزیابی سازگار است چرا که باد به آسیاب مصالحه طلبی می اندازد که هدف اصلی آن سد کردن رویگردانی مردم از حکومت و بازسازی اعتبار فروریخته "رهبر" است. مضافا" این که هیچ نشانه-ای از تفاهم با جنبش سبز از جانب "رهبر" پیدا نیست.

در مورد زمینه ها و علل و نیروهای محرکه "استراتژی مصالحه" و نیز چشم اندازهای آن در کارآنلاین زیر عنوان "امکان مصالحه؟"*، ارزیابی و گمانه هائی ارائه شده است. پرسشی که در این یادداشت مطرح است؛ چند و چون مواجهه ما با "امکان مصالحه" است.

"مصالحه" از عناصر هر سمت و سیاست دموکراتیک است. اما همانگونه که در مورد مفهوم اصلاح طلبی اتفاق افتاد، این خطر وجود دارد که بر محور آن توهمات تازه-ای شکل گیرد و جنبش شهروندی ملت ایران در دور باطل تازه-ای گرفتار آید که هدف از آن خاموش کردن صدای جنبش سبز، بزک استبداد دینی و تجدید اعتبار برای "دیکتاتور" است . برای پرهیز از این خطر ، اولا" باید به ماهیت "استراتژی مصالحه" اندیشید زیرا هر مصالحه –ای به صرف مصالحه، دموکراتیک و ترقیخواهانه نیست و ثانیا" باید جایگاه و نسبت خود را در ارتباط با استراتژی مصالحه روشن کنیم؛ ما کدام سمت و سیاست را در قبال آن پیشنهاد می کنیم؟ سنجه و معیار ما چیست؟

به نظر می رسد یادآوری برخی درس های تجربه ناکام اصلاح طلبی حکومتی در دستیابی به رویکردی بهینه در قبال "استراتژی مصالحه" بسیار مفید خواهد بود.

اصلاح طلبی –Reformism - مفهومی برخاسته از رنسانس است. رفرمیسم لوتر اساسا" در باز تعریف رابطه انسان و خدا تلاش می کرد. اندیشه مرکزی لوتر عبارت از این بود که می گفت؛ "ایمان مذهبی، تجربه دینی فرد است". بعد ها این تفکر در فرهنگ سیاسی تاثیرات خاص خود را برجا گذاشت و به نوبه خود بنیادی فراهم آورد برای استقلال نظام کاتولیکی مسیحی و جدائی دین از دولت.

Reformism در فرهنگ سیاسی، راهکاری است خشونت پرهیز، گام به گام و مدنی برای رفع تضادها و حل بحران در ساختارهائی که به لحاظ حقوقی –سیاسی و نیز ساختار قدرت، استعداد تغییرات اصلاحی خودبنیاد را از "بالا" دارا هستند. این خصیصه را باید به طور مشروط درک کرد زیرا تجارب تاریخی نشان می دهند که تغییرات اصلاحی تنها در سیستم هائی صورت نگرفته که استعداد تغییرات اصلاحی خود بنیاد را داشتند. در این گونه نمونه ها جنبش های اجتماعی نیروی محرکه اصلی اصلاحات از "پائین" بوده-اند و در حقیقت بر اثر تغییر موازنه نیروهای اجتماعی و سیاسی که در هر حال زیر تاثیر نبرد اجتماعی اقشار مردم صورت وقوع یافت، دگرگونی های ساختاری بر نظام های متصلب تحمیل شده-اند. مارکس این گونه اصلاحات را نتیجه انقلاب های شکست خورده می دانست.

اصلاح طلبی یا رفرمیسم را در فشرده ترین تعریف؛ تغییر برای دوام و بقاء یک ماهیت تعریف کرده-اند. هم دانش و هم تجارب معاصر گواهی می دهد که این ماهیت را "استعداد دموکراسی" باید باز شناخت.

تجربه دولت اصلاح طلب خاتمی، نشان داد، هرگاه رفرمیسم را از بستر تاریخی – فلسفی آن جدا کنیم، و برای آن بستر مفهومی نظیر اسلام رحمانی یا زیست مسلمانی یا مردمسالاری دینی بسازیم، نمونه –ای از تقلیل مفاهیم مدرن از کار در خواهد آمد که مسخ می کند و سترون است. – برخی ایدئولوگ های اسلام سیاسی، حتی برای آن بستر تاریخی جعل کردند: آنرا "سیاست حسنی" اصطلاح کرده-اند در برابر "سیاست حسینی" که عاشورائی است- همین تجربه نشان داد که تعمیم رفرمیسم به ساختار حقوقی –سیاسی مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه، که در آن همه منافذ حقوقی - سیاسی برای تشکیل و اعمال اراده "غیر خودی" – حکومت شوندگان – مسدود است، کسب و کار گندم نمای جو فروش را پیدا می کند! از مفهوم رفرمیسم که مفهومی مدرن با جاذبه های دموکراتیک است، پوشش و ابزاری می سازد برای تغییراتی جهت بزک بدترین استبداد و دوام و بقای حکومت اسلامی – یک ماهیت - ؛ ماهیتی که انکار حقوق اساسی مردم و حق حاکمیت ملت است.

آن چه که در جمهوری اسلامی اصلاح طلبی شناخته شده است، در کارپایه نظری معتقد به درآمیزی دین و دولت – برقراری نسبت بهینه میان جمهوریت و اسلامیت نظام - و در برنامه عمل، نوعی گریز و هراس از جنبش های اجتماعی اقشار جامعه و امتناع آشکار از مشارکت دادن مردم در مدیریت کلان کشور! کشاکش های دوران اصلاحات در ساختار قدرت، نه بر سر اصل حکومت اسلامی و تغییرات ساختاری بلکه بر سر این بوده که میان جمهوریت و اسلامیت نظام – در آمیزی دین و دولت - کدام نسبت را باید مراعات کرد. از نگاه اصلاح طلبان همه چیز در جمهوری اسلامی وابسته به رای مردم است؛ از رهبری گرفته که با رای مردم به نمایندگان مجلس خبرگان انجام می پذیرد تا انتخاب رئیس جمهور و نمایندگان مجلس و... اما اصول گرایان می گویند حق حاکمیت در نظام جمهوری اسلامی ناشی از مبداء اعلی و خداوند است. مساله نصب الهی مطرح است. ولی فقیه اعلام حضور می کند و مجلس خبرگان این حضور را کشف و به مردم معرفی می کند و مردم باید با او – ولی فقیه – همراهی کنند. از صورت بیان مجادلات که بگذریم مضمون اختلاف؛ جلب همراهی یا اخذ مقبولیت مردم برای ولی فقیه بوده است.

منازعه اصلاح طلبان با اصول گرایان به خواست جنبش شهروندی ملت ایران راه نمی برد زیرا مطالبه محوری این جنبش آزاد کردن رای و ارده جمهور مردم از سیطره موازین شرع و قیمومیت ولایت فقیه است. به این ترتیب است که در عمل – مستقل از مدعیاتی که اصلاح طلبان دارند – و به اتکاء تجربه –ای که از فرایند اصلاح طلبی حکومتی در اختیار داریم، صورت عالی تحقق آن، برسمیت شناختن صندوق رای در انتخابات ولائی، یعنی استصوابی برای باز توزیع قدرت میان گرایش هائی است که خودی – پایندان حکومت اسلامی - به حساب می آیند. میان این اصلاحگری و رفرمیسم نمی توان علامت مساوی گذاشت زیرا اساسی ترین خصیصه رفرمیسم را که استعداد حل بحران است فاقد است. زیرا؛ اساس بحران در جامعه امروز ایران که همه ارکان نظام را در برگرفته است، درآمیزی دین و دولت یعنی حکومت اسلامی است و اصلاح طلبی حکومتی هم بر همین بنیاد استوار است.

رفرمیسم که جای خود دارد! اما همین اصلاح طلبان حکومتی که خواستار هیچگونه تغییر ساختاری نبودند، به بیرون از نظام پرتاب شدند! چرا؟ چون در الیگارشی قدرت؛ تمرکز سیاسی به حد اشباع رسیده بود. انحصار منابع قدرت سیاسی و اقتصادی توسط هسته اصلی الیگارشی حاکم، صندوق رای را بعنوان عامل باز توزیع قدرت میان خودی ها، بلاموضوع کرد و از میان برداشت. شکاف میان منافع نظام و منافع ملت که لایه های آگاه تر طبقه متوسط شهری نیروی بیان و اعتراض به آن بود، خاستگاه کودتای انتخاباتی را نشان می دهد. اما کودتای انتخاباتی در تحقق اهداف خود شکست خورد! خیزش نافرمانی مدنی و جنبش حقوق شهروندی ملت، پایداری اقای موسوی و آقای کروبی در مبارزه با فساد سیاسی و اقتصادی الیگارشی قدرت، و جهت گیری آنان بسود استیفای حقوق اساسی مردم و حق حاکمیت ملت، شکست را بر کودتا گران تحمیل کرد. اکنون "نظام" در چنان گستره و عمقی با بحران دست به گریبان است، که به نظر می رسد بدون "تغییراتی" قادر به دوام و بقاء خود نخواهد بود. تا آنجا که دیگرانی هم گفته –اند؛ "اکنون شرایط برای اصلاحات از قبل مساعد تر است". ( عباس عبدی – سایت آینده)

در جمهوری اسلامی "امکان" اصلاحات حکومتی پدیداری بکلی منتفی نیست. چنین امکانی محتمل است. آن هم وقتی که بنیادگذار آن برای دوام و بقای "نظام"، تعلیق واجبات اسلامی را نیز مجاز می دانست. اندیشه مرکزی عبارت از این بوده و هست که در حکومت اسلامی، راه هرگونه تغییرات ساختاری مسدود است و نمی توان در چارچوب ساختار حقوقی – سیاسی آن باقی ماند و از طریق رفرم، استبداد دینی را به نظام دموکراسی مبتنی بر حقوق بشر متحول کرد و فرارویاند. چنین تصوری توهم محض بوده است. از این منظر حکومت اسلامی رفرم ناپذیر شناخته می آید و رفرم ناپذیر است. اشتباه متدیک بسیاری از فعالین اپوزسیون این بود که میان رفرمیسم و اصلاح طلبی در حکومت اسلامی علامت مساوی گذاشتند و از آن امکان "شکوفائی جمهوریت نظام" را نتیجه گرفتند! در تمایز از این رویکرد و تبری از این انحراف، تحول طلبی در فرهنگ اپوزسیون راه یافت و منزلت پیدا کرد.

خیزش نافرمانی مدنی و جنبش شهروندی ملت ایران که در پی کودتای انتخاباتی خرداد 88 سر برافراشت، البته سرکوب و در تحقق اهداف خود با شکست و ناکامی روبرو است. اگر - با اندکی تسامح- بتوان آن را "انقلاب سبز" توصیف کرد، نتایج و اثرات انقلاب سبز و از جمله ناکامی وشکست آن، همچون آینه جباریت و استبداد، جنایت و بربریت و ستمگری های "نظام تبعیض"، جمهوری اسلامی را در مختصاتی قرار داده است که برای دوام و بقای خود، چه بسا ناگزیر از گردن گذاشتن به نوعی "تغییررفتار" در سیاست داخلی و خارجی است. این را می توان "امکان مصالحه" – البته بمثابه یک پرسش – در نظر گرفت. دور از عقل و منطق نخواهد بود اگر "استراتژی مصالحه" را مقدمه و مدخلی، از سوی "دلسوزان نظام" در پاسخ به آن بدانیم. کما این که بعید نیست احمدی نژاد گوسفند قربانی بلاگردان آن از کار در آید.

می توان درک کرد که راهنمای "استراتژی مصالحه"، رهنمود طلائی خمینی است که گفت: "حفظ نظام اوجب واجبات است". نشانه ها حاکی از این است که هدف استراتژی مصالحه جلب اعتماد مردم به حکومت و بویژه ترمیم مشروعیت فرو ریخته " مقام معظم رهبری" است. از این نظر از هر حیث مناسب است که بدان مصالحه ولائی نام نهیم.

چنان که در مورد اصلاح طلبی حکومتی می شناسیم، مصالحه ولائی نیز یک مفهوم پارادوکسیکال است. یعنی همانگونه که در تجربه اصلاح طلبی دوران خاتمی شاهد بودیم، در فرایند تحقق خود، حامل نقیض هائی است که شکاف در صفوف حکومت کنندگان را گسترش داده، منازعات در ساختار قدرت را تعمیق برده و روی آرایش نیروهای اجتماعی و سیاسی در کشور اثر نمایان برجا می گذارد و خواهد گذاشت.

در صفوف اصلاح طلبان حکومتی، گرایش غالب، بازگرداندن جمهوری اسلامی به موقعیت پیش از انتخابات خرداد 88 است. منافع آنان ایجاب می کند مصالحه ولائی روی انتخابات و مشخصا" کم و کیف انتخابات مجلس در اسفند ماه سال جاری کانونی شود. انتخاباتی که هم اکنون اعلام شده آیت الله جنتی در راس نظارت و اجرای آن قرار دارد. به این ترتیب از هم اکنون می توان جهات و جنبه های ضد دموکراتیک سیاست انتخاباتی این بخش از اصلاح طلبان را رصد کرد؛ مدعای آنان دایر به برسمیت شناختن صندوق رای بعنوان ابزار باز توزیع دموکراتیک قدرت، اولا" به دلیل استصوابی بودن انتخابات یک مدعای دروغین است چون فقط خودی ها را در بر می گیرد. ثانیا" در تقابل با جنبش سبز و بی اثر کردن آن است که از مطالبات محوری-اش الغای نظارت استصوابی و انتخابات آزاد می باشد. ثالثا" هسته اصلی قدرت در انحصار نهاد های انتصابی است و انتخابات ولائی به تغییر قدرت سیاسی و ساختار آن به سود نهاد های انتخابی نمی انجامد.

اسلامگرایان اصلاح طلب در پی آنند تا با توسل به مصالحه ولائی به موقعیت پیش از کودتای انتخاباتی خرداد 88 بازگردند و سهم خود از قدرت را پس بگیرند. بازگشت آنان به قدرت محتاج تعریف تازه-ای از اصلاح طلبی است که موافق آن دیگر آن کس که بودند، نخواهند بود! اصلاحگری در حکومت اسلامی، بیرون از رضایت "رهبر" ناممکن است. و رضایت "رهبر"؛ تبدیل نهادهای انتخابی به بازیجه دست خود و ابزار اعمال اراده-اش می باشد. می توان این ارزیابی را داشت که تحقق مصالحه ولائی در گرو فاصله گذاری با "راه سبز امید" و برائت از سمت و سوی شناخته شده-ی آقایان موسوی و کروبی خواهد بود! در این صورت از جمله پارادوکس های مصالحه ولائی یکی هم این است که دروغین بودن اصلاح طلبی حکومتی را برملا می کند، صفوف اصلاح طلبان را دستخوش تجزیه و انشقاق خواهد کرد و به شقه شقه کردن جنبش سبز می انجامد. در ماههای اخیر، برخی از "یاران خاتمی" از موالفه های اصلی مصالحه ولائی سخن گفته و حسب المعمول، در میان اپوزسیون برون مرز، به یارگیری و صحنه آرائی مشغولند؛ خلاصه کردن جنبش سبز بعنوان برآمدی مطلقا" انتخاباتی، اسلامی کردن جنبش سبز از روی مدل اسلامی کردن انقلاب بهمن و منحصر کردن آن در طیف مرتبط با خود، توصیف نکوهش آمیز راهپیمائی های اعتراضی بعنوان فاز سپری شده، تحقیر نافرمانی مدنی و انکار عامل "خیابان"، توصیف احمدی نژاد بعنوان آماج اصلی جنبش اعتراضی ملت که گویا همه مصائب و مشکلات ناشی از اوست و... ایجاد مصونیت برای ولایت فقیه و معصومیت برای " مقام معظم رهبری"!!

در دوران خاتمی، بخش بزرگی از اپوزسیون جمهوریخواه از بدست دادن یک نقد تطبیقی از اصلاح طلبی حکومتی بازماند و در نتیجه به گرایشی درغلطید که گروه بزرگی از جمهوریخواهان را در قاب "یاران خاتمی" می نشاند و گرایش سکولار-دموکراتیک را اگر نگوئیم منحل! دستکم از رشد و بالندگی باز داشت. در برابر این انحراف، رویکرد اصلاح طلبی سکولار دموکرات قرار داشت که در چارچوب حمایت انتقادی از دولت خاتمی، آماده بود از هر اصلاحی در ساختار حقوقی – سیاسی کشور در راستای تقویت جامعه و نهادهای مدنی، جنبش های مطالباتی اقشار مردم و جنبش حقوق مدنی برای رفع تبعیض، پشتیبانی به عمل آورد. استراتژی گرایش اخیر پیش راندن ایران در مسیر استیفای حقوق اساسی مردم و حق حاکمیت ملت با هدف استقلال و جدائی دین از دولت بود.

خوشبختانه تراکم تجارب و اعتلای فرهنگ سیاسی جا را برای رویکردهای توهم آمیز تنگ کرده است، لیکن این عوامل نرم ابزاری استحکام چندانی ندارند زیرا هنوز یک آگاهی فراگیر نیستند بلکه شعور هائی هستند منفرد و درخود. در این میان به آنچه که باید اتکاء داشت، جنبش شهروندی ملت ایران – جنبش سبز – است. آن عاملی که دو سال اخیر را از سالیان اصلاحات متمایز می کند و به آن ویژگی می بخشد، موجود حیاتمندی است بنام جنبش سبز. این واقعیت انکار ناپذیر ملاک و سنجه –ای عینی برای تعیین جایگاه ما در مواجهه با مصالحه ولائی بدست می دهد. راست این است که در برابر استراتژی مصالحه ولائی، می توان از سکوی دیده بانی جنبش شهروندی ملت ایران، طرحی از "استراتژی مصالحه شهروندی" - مصالحه سبز – بدست داد که ایران را بسوی آزادی، بسوی عبور از استبداد دینی پیش براند. کما این که در دوران اصلاحات نیز، خیزش حقوق مدنی زنان و مردان نسل های جوان کشور در دوم خرداد 1376، الهام بخش اصلاح طلبی سکولار دموکراتیک در صفوف ما بود.

باید تاکید کرد چنیین طرحی نمی تواند توسط یک گرایش یا یک طیف از نیروهای اجتماعی – سیاسی نمایندگی شود، زیرا اصالت و اعتبار "مصالحه شهروندی" در ماهیت فراگیر و ملی آن است و آن وقتی است که حاصل توافق گرایش ها و اشتراک نظر و علایق همه نیروهای شرکت کننده در جنبش شهروندی ملت ایران باشد.

***

در سایت "کلمه"، در مصاحبه-ای آقای امیر ارجمند، این بار بنام "سخنگوی شورای همآهنگی راه سبز امید" گفته است:

"ما با حکومتی سر و کار داریم که بدیهی ترین حقوق انسانی را رعایت نمی کند. .. حکومتی که هنوز این میزان زندانی معترض به نتایج انتخابات دارد. دو نامزد معترض به انتخابات که با سابقه ترین چهره های سیاسی کشور محسوب می شوند هنوز در زندان هستند. چگونه انتظار دارند مردم به آنها اعتماد کنند؟ مشکل از خود حکومت است نه از جنبش سبز و نه از رهبران آن. اول باید اعتماد مردم را جلب کرد با آزاد کردن زندانیان، با آزاد کردن رهبران جنبش، با آزاد گذاشتن احزاب و مطبوعات و قطعا با حذف نظارت استصوابی. آزمون۲۲ خرداد بزنگاه دیگری است که نشان خواهد داد حکومت معترضانی را که خواسته های خود را به مسالمت آمیز ترین شکل ممکن نشان می دهند آیا تحمل می کند."

آیا دشوار است که در این گفتاورد، مهر و نشان جنبش شهروندی مردم را دید که حضور دارد و به قوت حضورش، حداقلی از خواست های خود را بر زبان سخنگوی راه سبز... جاری و طلب می کند و راه را بر توهم افکنی های مصالحه ولائی سد می کند؟ و... هم رخنه توهمی را دید که استراتژی مصالحه ولائی می کوشد "راه سبز امید" را با آن بفریبد و تشنه کام به سوی سراب آن بکشاند!؟

استراتژی همرائی ملی علیه استبداد دینی و دولت پادگانی کودتا، با سمتگیری کنگره دوازدهم دایر بر "دیکتاتور باید برود- انتخابات آزاد – تغییر قانون اساسی"، قادر به مواجهه با بغرنجی های شرایط متحول پیشاروست. هدفی که سازمان ما در راه دستیابی به آن می کوشد؛ عبور کشور از ولایت فقیه با هدف برپائی نظام دموکراسی مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر در ایران است. در چارچوب چنیین سمتگیری ما موظف به مخالفت با سمت و سیاست هائی هستیم که در راه بقاء و دوام حکومت دینی در ایران می کوشند و به توهم هائی دامن می زنند که سرچشمه های آگاهی های شهروندی را کور می کند. آگاهی هائی که ولایت فقیه را انکار حقوق اساسی مردم و حق حاکمیت ملت می شناسد.

وظیفه دیده بانی جنبش شهروندی ملت ایران – جنبش سبز – ایجاب می کند که بیش از پیش در راستای ایجاد گری های سکولار- دموکراتیک در صفوف جنبش سبز کوشاتر باشیم. این راستا ها عبارتند؛ 1- گسست دموکراسی خواهانه از اسلام فقاهتی. 2- نقد حقوق بشری از اسلام سیاسی بسود جدائی دین از دولت.

هر اندازه که روشنگری در مورد اعتماد پراکنی های موهوم و دروغین نسبت به "رهبر" و حکومت ولائی - سپاهی دارای اهمیت است، به مراتب افزون تر از آن، حفظ و پاسداشت اعتماد مردم به کسانی که در نقش رهبران و سخنگویان جنبش سبز ظاهر می شوند اهمیت دارد. آرایش سیاسی جدیدی که در حال تکوین است بر ابعاد این اهمیت روز به روز افزوده و می افزاید.

از خصیصه های بارز یک رهبری دموکراتیک؛ علنیت و شفافیت آن است. مردم رابطه برقرار می کنند میان غیبی بودن شورای همآهنگی و جعبه سیاه استبداد دینی! مردم محتاج امداد غیبی نیستند. رفتار و کرداری که مردم را به "رهبری غیبی" متصل و متوکل می کند، آموزش های استبداد دینی و اسلام پادگانی و دولت امام زمانی است.

تداوم اعتماد مردم به شورای همآهنگی نه تنها در گرو پایان دادن به خصیصه غیبی و پوشیده و پنهان آن است بلکه بیش از پیش حضور واقعی و نه مجازی نمایندگان شناخته شده همه گرایش هائی را در شورای هماهنگی می طلبد که تفاوت های یکدیگر را برسمیت می شناسند و بر این بنیاد، برای پیش راندن ایران بسوی آزادی، برای استیفای حقوق اساسی مردم و حق حاکمیت ملت ایران، در جنبش شهروندی – جنبش سبز - هماهنگ و همگام شده-اند.

رنگین کمان جنبش سبز، یک رهبری رنگین کمان می طلبد. تضمین این که ایران در این بار نه از یک دیکتاتوری به دیکتاتوری دیگر، بلکه از بدترین استبداد به دموکراسی گذر کند، همین است. این غنی ترین عبرت تاریخ پر از رنج ماست.
ج – ط
17.05.2011

* فرخ نعمت پور؛ "امکان مصالحه؟"، بخش سیاسی، کارآنلاین


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

انتخابات برای سنجش اعتقاد ،اعتبار ،اعتماد مردم نسبت به نیروهای سیاسی
هومن دبیری
2011-06-18 18:35:29
فرهنگ سیاسی ما، ادبیات خاص خود را دارد. بدلیل استمرار حکومت های دیکتاتوری، امکان پالایش ، انطباق و الهام از روح آزادیخواهانه ی دموکراسی ، دستاوردهای مدنی جامعه ی جهانی و منشور اعلامیه حقوق بشر وجود نداشته ست.
در نبود سنت آزادی انتخابات و تقسیم قدرت بین نحله های فکری، تفکر مطلق گرابانه و همه چیز را فقط سیاه یا سفید دیدن در سیاست، منجر به حمایت مطلق از «خودی ها» و سرکوب مطلق «غیر خودی ها» شده ست .
سخنان، آخرین شاه، هنگام اعلام موجودیت حزب رستاخیز که با نخوت جنون آمیزی مخالفان را به رفتن در زندان و یا گرفتن پاسپورت و ترک کشور تهدید نمود، نمونه ی بارز این تفکر مطلق گرایانه می باشد.
در روزهای نخستین تشکیل دولت موقت جمهوری اسلامی و بخصوص بعداز رفراندوم «جمهوری اسلامی آری یا نه !» خمینی و حواریون او نیز، از حمایت بی شائبه مردم، شدیدا در خود غره شدند و رکیک ترین دشنام ها را نثار منقدان و دگراندیشان نمودند. و نتیجه 98.2 در صد را بعنوان چماقی بر سر دگراندیشان میکوبیدند.
بخشی از مخالفان دو رژیم نیز در چنین زمینه ی سیاسی ، کم وبیش به مطلق گرائی روی آوردند و بدون هیچ محاسبه ی منطقی و واقع بینانه حکومت را «بی اعتبار» نه «کم اعتبار» به حساب میاوردند. یا فکر می کنند که مردم به حکومت «اعتقادی » ندارند و نظائر آن. در حالیکه معمولا «اعتبار » شخصیت ها ، رهبران و احزاب به تنایب عملکرد های آنها کم و زیاد میشود. انتخابات آزاد ادواری روش امتحان داده ای می باشد که نبض و تلاطم کنش و واکنش های اجتماعی را می شمارد . البته دیکتاتورها وانمود می کنند که از حمایت اکثریت مردم برخوردارند و اگر انتخاباتی هم در کار باشد با تقلب و تحریف سعی می کنند تا «اعتبار» خود را بین مردم «مطلق » نشان دهند.
اگر شاه با حمایت مبسوط غرب قواعد انتخابات آزاد را رعایت میکرد و حکومت مذهبی نیز چنین مذبوحانه به انحصار گری روی نمیاورد. میزان اعتبار واقعی آنها و هوادارانشان مشخص می شد. و همین طور مخالفان و دگراندیشان میزان اعتقاد مردم نسبت به خود را آزمون میکردند. البته در بستر انتخابات ادواری ست که کم وزیاد شدن اعتبار و اعتقاد جریانات در بین اقشار مردم متجلی میشود.
نتیجه:
مروری بر نوشته اخیر آقای جمشید طاهری پور نشان میدهد که تا چه حد ادبیات سیاسی ایشان نیز ناچار از فرهنگ عمومی سیاسی ما متاثر می باشد که با «اعتقاد» و «اعتبار » کاملا کلی و عمومی و نامشخص برخورد میناید:
مثال 1 :
«....بزک استبداد دینی و تجدید اعتبار برای "دیکتاتور" است...» اگر قبول داشته باشیم که در چامعه ی متضاد طبقاتی بخش سنتی و دینمدار از «دیکتاتور» حمایت می کند و لایه های مدرن و تحصیلکرده منقد هستند.بهتر ست از « میزان کاهش و افزایش اعتبار » رهبری صحبت کنیم و برای ملحوظ شدن آراء نیروهای سکولار که همیشه ملاخور شده هرگز کوتاه نیائیم .
مثال 2:
«هدف استراتژی مصالحه جلب اعتماد مردم به حکومت و بویژه ترمیم مشروعیت فرو ریخته " مقام معظم رهبری" است» تردیدی نیست که «اعتماد» مردم به حکومت «کاهش » یافته و حکومت در بین بخشی از مردم «مشروعیت» خود را از دست داده ست ـ 80 در صد واجدین شرائط در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کردند که امکان تکرار آن بعید ست.این معیار سنجش متعارف اعتماد و اعتقاد در بین مردم ست. باید بر انتخابات آزاد تاکید شود تا داوری ها معتبر تر گردد.
در نقل قولی که از فعالان راه سبز امید آمده ست نیز همان مشکل دیده میشود:
«در سایت "کلمه"، در مصاحبه-ای آقای امیر ارجمند، این بار بنام "سخنگوی شورای همآهنگی راه سبز امید" گفته است:

"ما با حکومتی سر و کار داریم که بدیهی ترین حقوق انسانی را رعایت نمی کند. .. حکومتی که هنوز این میزان زندانی معترض به نتایج انتخابات دارد. دو نامزد معترض به انتخابات که با سابقه ترین چهره های سیاسی کشور محسوب می شوند هنوز در زندان هستند. چگونه انتظار دارند مردم به آنها اعتماد کنند؟
مشکل از خود حکومت است نه از جنبش سبز و نه از رهبران آن. اول باید اعتماد مردم را جلب کرد با آزاد کردن زندانیان، با آزاد کردن رهبران جنبش، با آزاد..»
البته از آقای امیرارجمند انتظار نیست که دائره عمل را در نیروهای حکومتی و اطلاح طلبان حکومتی خلاصه نکند و تمام نیروهای حاضر در جنبش را در نظر داشته باشد ولی این فرهنگ سیاسی ست. کاری نمی شود کرد.

باز آقای طاهری پور تکرار می کند
«تداوم اعتماد مردم به شورای همآهنگی نه تنها در گرو پایان دادن به خصیصه غیبی و پوشیده و پنهان آن است..»
فرقی نمی کند اصلاح طلب حکومتی یا آقای طاهری پور همه با همان ادبیات حزف میزند. غافل از اینکه مردم توده ی بی شکل نیست و بر اساس جایگاه اجتماعی و آرزوها و آمال های خود به سه بلوک کلی زیر تقسیم شده ست:
1.طرفدارن حکومت
2. طرفداران اصلاح طلبان حکومتی
3. طرفداران سایر نیروها

کسی نمی داند میزان پایگاه این نیروها در بین مردم از زمانیکه حکومت در 12 فرودین 1358 که ادعا کردند 98.2 درصد مردم به جمهوری اسلامی آری گفتند، تا امروز کم وکیف تغییرات چگونه بوده ست. حکومتی ها میگویند که بیشترین اعتبار را بین مردم دارند. ولی کسی نمی داند دقیقا و به چه میزان افت کرده ست
انتخابات می تواند پاسخگو باشد ولی حکومت زیر بار نمیرود بصلاح آنهاست که دروغ بگویند. وظیفه ی ما چیست؟

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد