(۱)
کلمات تکیده
فکرهای فسیلی
روزنامهی صبح.
و صبحی
که چشمان سرخاش را نمی شوید.
کلاغها
دراز به دراز
میان سطور افتادهاند.
(۲)
دکههای دوزخ
روزنامههاشان را
حراج کردهاند.
تو در غبار کلمات
عطسه میزنی
و گرگها
زنجیر روزهایت را میبافند.
(۳)
روی ریل خطوط
خرچنگها، قطار شدهاند.
روزنامه،
ایستگاه متروکی را میماند
که صدای هیچ سوتی
در آن شنیده نمیشود.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد