جرقه هر چقدر هم کوچک باشد باز هم روشنایی است. ماهی سیاه کوچولو – صمد بهرنگی
خلاصه. یک سلسله کنکاشها در باره برخی نکات کلیدی کتاب اودیسه چریکی ارایه می شوند. پرفسور وهابزاده، جامعه شناس مدرس دانشگاه ویکتوریای کانادا، کتاب اودیسه چریکی به زبان انگلیسی را در 2010 منتشر کرد. این کتاب ارزنده در 9 فصل بقرار زیر است: 1 و 2 در باره سه زمینه ی تاریخی، تئوریک، جامعه شناسانه؛ 3 جزنی، 4 احمدزاده-پویان، 5 مناظره سه گروه، 6 شعاعیان، 7 تاثیرات فرهنگی و اجتماعی، 8 تشکیلات فدایی، 9 نتیجه.
نظرات در باره برخی موضوعات طرح شده در کتاب این تحلیلگر جامعه شناس عدالتخواه تاکنون بقرار زیر نشر شده اند: در باره چارچوب کتاب، رابطه سچفخا با کنفدراسیون، سطح تئوریک سچفخا، عدم اباحه گری در سچفخا. این سری نظرات با چند مقاله دیگر در مورد مقولات ثنوی، منطق چارچوب کتاب، عضو/ سازمان دنبال خواهند شد. در این کنکاشها منظور از سازمان، سچفخا/ سازمان چریکهای فدایی خلق ایران؛ حزب، حزب توده؛ منشعبین حزب، سازمانهای توده انقلابی، طوفان، کمونیست، کادرها می باشد. "چریکها" در برگیرنده مجاهدین دهه 50 هم می شود.
*
این بخش دو حکم مولف، ناشی از تشبیه شاعرانه بین سازمان و ساواک و اصطلاحی عاریتی از فوکو را که به سچفخای دهه 50 نسبت داده شده، واشکافی می کند. در کتاب اودیسه چریکی و سخنرانی مولف در کانون کتابخوانی تورنتو 2 حکم نادقیق زیر- با انطباق ضمنی پاره ای نظرات فوکو در مورد اوضاع مشخص پاریس دهه 60م بر اوضاع تهران دهه 70م - آمده اند:
"فدائیان سازمانی نظامی ساختند که ساختار آن بیشباهت به سازماندهی امنیتی کشور نبود." چریکها "به گفته میشل فوکو به «بوروکراتهای انقلاب» تبدیل" شده بودند. برای اختصار این 2 حکم به "سازمان آیینه ساواک" و "چریکها بوروکراتهای انقلاب" فرمولبندی می شوند.
از این 2 گزاره ساواک و بوروکراتها می توان با اصول منطق استنتاج کرد که ساواک انقلابی بود. این آشکارا در تناقض با ماهیت ارتجاعی ساواک است که نخستین دستآورد انقلاب فروپاشی این تشکیلات جهنمی و شکنجه گاه اوین بود. فداییان برای تغییر وضع موجود مبارزه می کردند؛ حیات ساواک برای حفظ وضع موجود، لذا ارتجاعی، بود. این تشکیلات نه ارتش، میلیس، پلیس، ژاندرمری بود نه اطلاعاتی؛ بلکه یک تشکیلات تروریستی ورای قانون بود. ترور ژنرال بختیار در عراق و 9 چریک در اوین 2 نمونه اند.
منطق یعنی اصول صحیح اندیشیدن است. در اینجا عمدا الفبای شمارشی عتیق ابجد، شبیه الفبای رومی، بکار نمی رود. اثبات گزاره بوسیله منطق اگر- آنگاه است: اگر آ = ب است. اگر ب = پ است. آنگاه آ = پ است. کاربرد این اثبات با 2 حکم فوق چنین می شود. اگر سازمان شبیه ساواک است. اگر سازمان از بوروکراتهای انقلابی تشکیل شده. پس ساواک هم از بوروکراتهای انقلابی تشکیل شده.
در حالیکه ساواک نهاد سرکوب خونین، اختناق موحش، سانسور ارتجاعی بود؛ نمی تواند در برگیرنده بوروکراتهای انقلابی باشد. پس باید یک یا هر دو حکم فوق غلط باشند. یعنی یا سازمان شبیه ساواک نیست یا سازمان از بوروکراتهای انقلابی تشکیل نشده یا هر دو.
ساواک حتی شبیه سیا و موساد هم نبوده؛ زیرا اولی مبارزان غیرآمریکایی و دومی مبارزان فلسطینی را شکنجه و معدوم می کردند؛ در حالی که ساواک مبارزان ایرانی را بقتل می رساند. ساواک قانون جنگل یعنی جنگ یا گریز را اعمال می کرد؛ در حالی که انسان مدرن بدیل/ گزینه سوم تعامل negotiate را هم دارد.
انعکاس فرمول کنش- واکنش نیوتن خیلی ساده در جامعه شناسی هم کاربرد پیدا کرده. این کاربرد مکانیکی، خلاقیت انسان در نهادهای اجتماعی را منکر می شود؛ محتوای نهاد را صرفا واکنشی یا تقلیدی مکانیکی از کنش مخالفش می بیند. در این برخورد، جملات و داده هایی جاسازی می شوند که تحلیل یک پدیده بزرگ اجتماعی به 2 نیروی ستیزنده ولی همگن تقلیل و تاویل می یابد. نتیجه گرفته شده که گویا ضوابط درون سازمان انقلابی با اعضایش تقلیدی مکانیکی از مناسبات ساواک بضد انقلابیون جامعه بودند!
راس این تشکیلات جهنمی شاه بود که ورای قانون عمل می کرد. بتبعیت از این روال، خود تشکیلات هم با خیل بازجویان، شکنجه گران، کارکنان دفتری، مبلغان، خبرچینان، جاسوسان ضوابط قانونی را ندید می گرفتند؛ زیرا هیچ سیستم موازنه چک/ بالانس وجود نداشت. برای نمونه: درجا کشتن یک مشتری غیرسیاسی در کفاشی، بوسیله محافظ مسلح همراه زن مقام امنیتی ثابتی، بود.
ندید گرفتن قانون ابعاد گسترده ای داشت: بودجه مخفی سالانه مانند خود دربار، عدم نظارت بر زندانها، ابزار قهر مطلق، اختناق مطلق، اعدامهای سیاسی، ساختمانهای بی نام رسمی، برنامه ممیزی سیاسی دولتمردان، هدفهای غیرانسانی، سانسور ادبیات و هنر، خبرچینی بضد کنفدراسیون، دست اندازی به ملک و مال مردم. چون سوای سبعیت رده های بالا در قلع و قمع مخالفان و منقدان، حرص مال و مقام آنها هم در رژیم ساقط اطفاء می شد.
در جستارهای تاریخی و جامعه شناسی سیاسی، نقل قول آوردن از کتب قدیم مشاهیر بنا بسنت عتیق مذهبی مرسوم است. بجای استدلال، گاهی نقل قولی از یک فیلسوف مانند فوکو، هابرماس، وبر چاشنی آورده می شود. در اثبات یک قضیه هندسی یا نظریه فیزیک، نمی توان در روند اثبات، جمله ای از یک دانشمند گذشته برای تصدیق آورد. بلکه استدلال برای یک قضیه مسیر منطقی خود را از صغرا-کبرا چینی و فرضیات به نتیجه گیری طی می کند.
وقتی مولف در تحلیل یک مقوله جامعه شناسی از یک عالِم به یک شاعر در فنون بیان استحاله می کند آنگاه بجای اصول منطق، بقول یاکوبسن/ فرزان سجودی "آرایه های ادبی در بیان" الویت می یابند. او استعاره یعنی جانشینی مبتنی بر شباهت بین دو چیز و مجاز یعنی جانشینی مبتنی بر مجاورت دو چیز را بکار می گیرد.
استعاره فوکو در باره کادرهای حزب کمونیست فرانسه است؛ نه حتی در باره چریکهای ایرلندی یا توپاماروس اروگوئه. لذا این استعاره، یعنی تداعی رابطه بین کادرهای حزب فرانسه و اصطلاح کلامی، در انطباق با سازمان، حاوی تناقض در زمان، مکان، موضوع، محمل می باشد. مبتدای جمله اول ایجابی، کل بوده؛ درحالیکه خبر سلبی، کل می باشد.
"بوروکراتهای انقلابی" ترکیب عام فوکو است که در کتاب اودیسه چریکی به فداییان دهه 50 نسبت داده شده. شاید این ترکیب با پس زمینه ذهنی از رده های بالای حزبی، در بازه زمانی 1966-1976 انقلاب فرهنگی چین در ذهن فوکو شکل گرفته بود. در این باره گسیل جوانان گاردهای سرخ به نهادهای سیاسی، اقتصادی، آموزشی منجر به تصفیه 100ها هزار شهروند از جمله لیو شائوچی و دنگ شیاپینگ و سرکوب هسته های سرمایه داری در چین شد. با مرگ چوئن لای در ژانویه 1976، کیش شخصیت مائو افزایش یافت؛ ولی انقلاب فرهنگی با مرگ مائو در سپتامبر 1976 پایان یافت.
در 1968 بهار پراگ زیر تانکهای شوروی سقط شد. جنبش پرشکوه دانشجویی-کارگری مه 1968 فراگیر بود. فوکو اصطلاح "بوروکراتهای انقلابی" را در دیباچه ترجمه انگلیسی کتاب آنتی اودیپوس، اثر دلوز-گواتری در 1972 بکار برد. منظور از ضد عقده اودیپوس یا رقابت ذهنی پسر با پدر برای تصاحب مادر است. این اصطلاح بغض فوکو، نسبت به حزب کمونیست فرانسه و پیشتر مزه تلخ ذهنی انقلاب فرهنگی چین، را نشان می داد. رده های بالای حزب در زد و بندهای سیاسی با دوگل برای انتخابات بضد این جنبش شرکت کرده؛ از انقلاب پایینیها هم هراس داشتند.
کاربرد این اصطلاح برای انقلابیون دهه 50 ایران مصداق ندارد. زیرا آنها جان بکف برای آرمان خود با ساواک در جنگ مسلحانه بوده؛ نه حزبی داشته؛ نه در انتخابات شرکت می کردند. آنها با قرص سیانور زیر زبان، کلت کمری، در عنفوان جوانی بیشاز 6 ماه زندگی انقلابی نمی کردند. هر روز بر لیست شهیدانشان افزوده می شد.
این اصطلاح عام عاریه ای فوکو "بوروکراتهای انقلابی" را در باره افراد خاص سازمان مانند بهروز دهقانی، پویان، جزنی، احمدزاده بکار بردن نه تنها منطقی نبوده؛ بلکه اگر مغالطه نباشد قیاس غیرمجاز است. بوروکراتها کپسول سیانور زیر زبان نداشته؛ خانواده خود را برای همیشه ترک نکرده؛ برای زحمتکشان زندگی خود را به 6 ماه در عنفوان جوانی تقلیل نمی دهند.
معمولا مزید بر نداشتن وجدان و عارضه روانپریشی، بازجویان شکنجه گر قانون را هم کاملا زیرپا می گذارند. نسبت دادن جرمهای سنگینتر به زندانی سیاسی برای قطور کردن پرونده و خودشیرینی برای ترفیع بازجو بدون مواخذه از رسانه ها و مجامع قانونی و حقوق بشری، شدت شکنجه سبعانه را برای اعتراف متهم بیشتر می کند. این بورورکراسی در خدمت منزلت بوروکراسی در پرونده های شکنجه و قتل آزادیخواهان، پس از پیروزی جنبش مصر 2011 در رسانه جهانی برملاشد.
بورکراتها کسانی مانند بریا و مالنکف در نیمه سده بیستم اند که در کودتای 1953 روسیه پس از مرگ استالین در مارس، امتیازات اجتماعی و حتی جانشان گرفته شد. "بوروکراتهای انقلابی" اعضای باند 4نفره پس از مرگ مائو بودند که امتیازات اجتماعی خود را از دست دادند. این باند شامل آخرین زن مائو در چین بود؛ او در 1976 محکوم به حبس شد؛ در 1991 خودکشی کرد.
اصطلاح "بوروکراتهای انقلابی" زیبنده چریکهایی چون حمید اشرف، صفایی فراهانی، نابدل نیست که جان خود را در مقابله با ساواک مخوف از دست دادند. تنها نگرش فوکو در 2 سفرش به ایران پس از انقلاب و عقاید چپ اندر قیچی او کافیست که عدم اعتبار او در باره جامعه شناسی ایران و سازمان را نتیجه گرفت. اطلاق این ترکیب کلامی بر اعضای شهید آشکارا دوری از انصاف،اخلاق، اتیک است. اصولا فلسفه در باره کلیات مطلق است که اصطلاحات آن در جامعه شناسی مشخص یک کشور در یک دوره زمانی مشخص باید با نهایت حذم بکار روند.
بوروکراتها امتیازهای اجتماعی را برای ارتقای مقام خود می طلبند. چریک با زندگی 6 ماهه، جان خود را برای خلق در طبق اخلاص و ایثار می گذارد. آیا این ترکیب به تقلید از فوکو صحیح است؟ فیلسوفی که از تبانی حزب با دوگل در انجام انتخابات عمومی عصبانی شد. این اصطلاح در مورد سازمان رزمنده فدایی ایران، خارج از حیطه سیاست کاربردی آن در باره رهبری حزب در جنبش مه 1968 فرانسه، ضد و نقیض oxymoron نیست؟
می توان بجرات گفت: کاربرد اینگونه مجاز منطق استقرایی یعنی مغلطه با تعمیم استثناء به کل پدیده و قیاس حزب در فرانسه مه 68م با سازمان دهه 50 نامنصفانه و آشکارا برچسبی سهوی و زبانی است تا نتیجه ای مشتق از چارچوب نظری پدیدار شناسی رادیکال و عمدی.
در ذهن فوکو یا وهابزاده شاید منظور از استعاره "بوروکراتهای انقلابی" برای انسانهای منضبط و مسئول باشد. ولی در افواه این استعاره بمعنی افراد امتیازطلب بدون خلاقیت، مقامپرست، مالدوست، "جون عزیز" است که ضوابط را بدون رای و اراده اجرا می کنند. سازمان دهی نازیهای آلمان در نیمه نخست سده پیش یک نمونه تاریخی است.
وقتی منطق کاربرد این احکام برای نقاد ناروشن اند؛ آنگاه باید پرسید چرا آنها بکار رفته اند؟ یک پاسخ لحن، غرض، احساس مولف در آوردن این احکام نادرست می باشد. شاید مندرجات 13 هزار صفحه آثار چریکی دهه 50 ایران که آماده انقلاب می شد؛ در تخالف با محیط امن و امان غربی در آلمان یا کانادا، در ناخودآگاه، مولف را بصدور این احکام مغرضانه واداشته اند.
اگرچه بطور تجریدی مولف عدالتخواه است؛ ولی در مداقه پراتیک عدالتخواهان انقلابی نوعی اشمئزاز ناخودآگاه از استثنائات و موارد جزء در نقض اصول اتیک مولف در ذهنش پدید آمده.
این اشمئزاز با برخی انتقادات از چریکها هم- مثلا بوسیله دکتر خسرو شاکری در مورد نشر کتاب شعاعیان یا دیگر منقدان- تقویت شده است. باید پرسید چرا کسی بدور نظرات ارزنده شعاعیان در دهه 50 جمع نشد. اصولا معیار داورانه ذهنی در باره نظرات یک فرد در عینیت جامعه و تاریخ چیست؟ عاطفه مولف امروزی به آن یا حقانیت اجتماعی آن در جذب مبارزان؟ این پرسش را می توان به نظرات زینویف و بوخارین در دهه 30 روسیه هم مطرح کرد.
لذا با جهتگیری راهبردی/ استراتژیک مولف و فداییان، مولف در عمل آنها نوعی نابابی، ضمختی، عدم ایده آلی بذهنش متبادر شده. تاجاییکه برخی از این نقل قولهای انطباق ناپذیر با شرایط مشخص دهه 50 چریکی ایران را در تحریر کتاب خود جاسازی کرده. شاید هم تحلیل خود را از سازمان با کیلومتر شمارهای آشنای غرب، یعنی نقل قولهای مشاهیر، مزین کرده.
پس این گونه خبطهای لپی نگارش احتمالا بخاطر ذهنیت فردی، عاطفه و انسانیت ویژه اصیل مولف، فردیت خاص غیرتشکیلاتی ذهنیت، جهانبینی تجریدگرا، بازتاب اغراض/ نِقهای مخالفان چریکی، می باشند. اینها نشان می دهند که مولف گاهی دیدگاهی انسانی با طیف محرکات به موضوع دارد؛ نه دیدگاهی عینی و مستقل از عواطف. ولی در جریان بروز احساس، برخی ترکیبات کلامی جایگزین متخالفان آنها شده؛ نوعی "از دهن در رفتن" فرویدی حادث می شود.
رویدادهای عینی از صافی ذهنیت فردی مولف عبور کرده؛ گاهی به انحرافی آلوده شده اند. با کاشتن این ترکیبات درمتنی جامعه شناسانه، مولف تحلیل و احساس خود را بهم می آمیزد: این تبلور یک انسان واقعی با احساسهای گوناگون درهم آمیخته، گاهی یکی بر دیگری در مفصل/ پاراگراف ی غالب می گردد.
لذا تحلیلگری عدالتخواه در بررسی سازمانی عدالتخواه خبطها غلفتی، لپی، در نگارش کتاب و سخنرانیهای مربوط به آن می کند. البته هر مارکسیستی با دید انتقادی به موضوع نگاه می کند. ولی انتقاد با اشتباه محرکه ای در نظرات تفاوت دارد.
2011.05.30
پانویس. http://www.asre-nou.org/php/view.php?objnr=14504
http://fa.shahrgon.com/index.php?option=com_content&view=article&id=3111:-l-r&catid=66:2010-02-11-07-57-14&Itemid=344
http://www.asre-nou.org/php/view.php?objnr=13656
http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani/ketab860/ketab860.pdf فریبرز سنجری 81
مازيار بهروز، شورشيان آرمانخواه، انتشارات ققنوس، 1380
http://www.akhbar-rooz.com/search.jsp?authorId=2158 محمدتقی برومند /ب. کیوان
فرزان سجودی، شرح و بازبینی چند اصطلاح علم بیان از منظر زبانشناسی- استعاره، مجاز، مجاز مرسل، کنایه. فصلنامه فرهنگستان هنر، بهار 1382.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد