logo





من و تو یک شاعر

دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰ - ۳۰ مه ۲۰۱۱

آزاده بی پروا

a-biparva.jpg
آی! بر ما بنگرید
که چه زیبا تمام همهمه ها را دریده ایم
و روان ساخته ایم برهر خط
دل ما با قلمش خوشبخت است
و نگاهها پر از حس عجیب
بغض گاهی ز حنجره آویزان است
سودا در در تپش حوضچه ی بی ماهی
و دلالت که نشانش کردیم
در تن هر دفتر
و کنار هر حوض یک گربه
در پی روزی خویش
و دریغ او نمی داند کین سرخی
ماهی نیست
سوختن خورشید است
که درون آن آب افتاده
و قلم روز به روز پر مغزتر
که سراسر هر حرف می چرخد
تا به یک نقطه رسد
و سراسیمه به دنبال صدا
برگ برگ هر خط می خواند
من کجا و تو کجایی ؟آر
دور دور از هم اما
دل ما با قلمش خوشبخت است
من و تو یک شاعر
می سپاری ذهن عریانت را
به تن آب روان در مقصد
ماه هم گاه سرش پر شور است
آسمان, باد ,هوا
مهتابی ,پر ز توفان و گهی آرام است
چشم ما هر چه بیند دگران می فهمند
به زبانی دیگر
دل ما می گردد
دور هر نقطه ی آغازینی
که سرانجامش را
می برد تا ته یک خط بلند
و زبان ِاحساس هیچ وقت الکن نیست
تو و من می دانیم
دست ما می بیند
گوش ما می خواند
چشمها می شنود
قصه هایی که همه مسرورند
یا که در سمت دگر
گریه هایی که سراسر شورند
شعر تو ساز شباهنگی هست
که گهی نا آرام وَ گهی تسکین است
شعر من آینه ی چشم تو است
که پی چهره ی بی نقش خود است
شعر ما
زمزمه ی باران است
از تن نازک ابر
که به اندازه ی احساس بهم ریخته ی شاپرکی
زیر گلبرگ گل نسترنی
خیس اما تشنه
به اندام لطیف شبنم در دل خلوت صبح
بی صبرانه
به تمناي وصال مي نگرد

ارديبهشت 90

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد