logo





"کوییر" ها همه جا هستند!

جمعه ۶ خرداد ۱۳۹۰ - ۲۷ مه ۲۰۱۱

شادی امين

shadi-amin.jpg
در هفته های گذشته ما شاهد حرکتی در مقابله با روز مبارزه علیه همجنسگراستیزی (روز مقابله با هموفوبیا) در شبکه های سایبری تحت عنوان "ما همه جا هستیم" بودیم. این حرکت که افرادی غیرهمجنسگرا و غیر ترانس ایرانی را نیز با خود همراه کرده بود نقدهایی نظری در مورد درک از مفهوم "کوییر" را به ذهن من آورد که با خوانندگان این مطلب در میان می گذارم.

همانطور که حامد شهیدیان میگوید ، "همه ی ما بر اساس ساختار بدنی خود به جنسیت زیست شناختی ویژه ای (Sex) تعلق داریم. اما معنای زنانگی و مردانگی، زنانه و مردانه، یعنی جنسیت جامعه شناختی (Gender) ، در جامعه و بر اساس هنجار ها و ارزش های اجتماعی تعریف و تعیین می شود. هویت جنسی ما نه یکبار و برای همیشه، بلکه به گونه ای مداوم و در روند زندگی روزمره بازتعریف و باز تولید می شود. یعنی زنان و مردان نمی توانند تنها به صرف اینکه جامعه در ابتدای تولد به ایشان هویت خاصی داده است، خود را زن یا مرد بشمارند، این هویت ها با به کارگیری و عرضه ی رفتار ها و نماد های پذیرفته شده از سوی جامعه مدام باز تولید می شود (شیوه لباس پوشیدن، راه رفتن، نشان دادن ویژگیهای "مردانه" یا "زنانه" در رفتار، گفتار و ارزشها و ...)... از آنجا که زنان و مردان هویت خود را بر اساس ارزش های مرد سالاری حاکم بر جامعه می سازند(مثلا زن بودن را در رفیقه، آشپز، نظافت گر، و مادر بودن خلاصه می کنند)، آفرینش و باز آفرینی جنسیت زیست شناختی ، سبب باز تولید سامانه مرد سالاری می شود. اما این روند در عین حال با نشان دادن نقش قرار دادی تعاریف، با نشان دادن این که ارزشها، نه پدیده های طبیعی، بلکه ساخته و پرداخته محیط اجتماعی هستند، راه را برای تغییر روابط جنسی و تعاریف اجتماعی جنسیت باز می گذارد."1

رفتار های از پیش تعریف شده "مردانه"، و "زنانه" در عین حال تعاریف حقوقی معینی را نیز در هر جامعه با خود به همراه داشته است. یعنی هویت اجتماعی و جایگاه اجتماعی ما نیز متاثر از این تعاریف دو جنس گونه (زنانه و مردانه) تعیین میشود و همانطور که فوکو می گوید:" پدیده جنسیت باید به عنوان برآیند اعمال روابط قدرت در نظر گرفته شود."

"جنسیت زنان در تعریف زیست شناختی اش با قدرت زایش و تولید مثل آنان بیان شده است. قدرت زایشی که بقای نسل را هدف قرار داده است. این توانایی، خود به علتی برای تعلق زن به مردان خانواده و طایفه و قبیله ای که زن به آن تعلق داشت بدل شد. کنترل بر سکس و بدن زن و ارائه تعاریف محدودکننده و سرکوب گرایانه برای رفتاراجتماعی زنان به عنوان مسئله ای محوری در سامانه مردسالار از همین جا ناشی می شود. این توانایی زنان که به عنوان طبیعت آنان نامگذاری می شود، البته عواقب معینی دارد و آن نیز تعریف عمل جنسی ای است که بایستی ضامن این "بقای نسل" باشد! عمل جنسی ای که با وجود یک مرد و زن انجام پذیرد، (یعنی تحمیل دگرجنس گرایی به عنوان قاعده (نرم)) و با دخول آلت جنسی مرد در واژن زن عینیت می یابد. در چنین درکی است که هر گونه اروتیسم بین زنان2 انکار می شود، با چنین تعریفی از عمل جنسی است که ارضاء جنسی به ارگاسم واژنی محدود شده و ارگاسم از طریق کلیتوریس انکار می شود و البته رابطه جنسی و اروتیسم به تماس جسمی – بدنی (آن هم صرفا" بین زن و مرد) تنزل می یابد.
در دوران های مختلف جایگاه اجتماعی انسانها و تعلق طبقاتی آنها، تعیین کننده سکس و اشکال رابطه جنسی بین افراد بوده است. تبعات این تعریف مردسالارانه از رابطه جنسی عرصه های دیگری را نیز در برمی گیرد. چنین تعریف از پیش داده شده ای از رابطه جنسی، باعث تنظیم و کنترل رفتار جنسی ما شده و هویت فردی ما را سلب می کند. برای مثال تعاریفی چون زن نجیب، باعفت، با وفا، خانه دار، محجوب، مادر و ... آن زنجیرهای فرهنگی ای هستند که با تعیین استاندارد مشخص برای "زنان مقبول" بردگی جنسی زنان را ممکن می سازند."3

هستی همجنسگرایانه بین زنان این آلت محوری مردسالارانه را به چالش کشیده و مناسباتی که بر این اساس تعریف می شوند را نقد می کند. بدیهی است که مردان همجنسگرا نیز این تعاریف جنسیتی را به زیر سوال می کشند اما هنوز در مراتب قدرت اجتماعی و در نفع زنان و مردان همجنسگرا برای مقابله با مردسالاری و جایگاه قدرت مردان (به طور کلی) تفاوت فاحشی وجود دارد و نباید آنها را یکی پنداشت؛ هر چند که نقاط اشتراکی داشته باشند.

در حالی که زیر سوال بردن مناسبات جنسی دگرجنسگرایانه، ضرورتا به نفی نورم های دیگر اجتماعی، همچون نهاد خانواده و تولید مثل و ارزش هایی مثل جوانی در سکس، در انتخاب معشوق و ازدواج و...نمی انجامد. با این وجود ما در تاریخ مثله شده همجنسگرایان با کشتار و مجازات های سخت آنان روبرو هستیم. همجنسگرایی تعریف معینی دارد و رفتار و کشش عاطفی و جنسی به هم جنس را بیان میکند. نوک تیز حمله جامعه دگر جنس گرا بر چنین " انحرافی" از "نورم" استوار است. "انحرافی" که یکی از پایه ای ترین ستون های هترونورماتیویته یعنی بلامنازعه بودن رابطه دوجنس، را در هستی اجتماعی خود به چالش میکشد.

تاریخ همجنسگرایی و تئوری های مرتبط با آن اما تاریخی تک خطی و رشد یابنده نیست. این تاریخ مملو از پروسه دخالت علوم مختلف تحت عنوان درمان و پیشگیری (از سوی علوم پزشکی و روانشناسی در سال های 1850 تا 1970) می باشد. آنچنان که فلوریان میلدنبرگر در کتاب خود، " تباه شده به عنوان همجنسگرا" ترسیم می کند.4

شکنجه - درمانی، برداشتن تخم مردان، عمل مغز زنان و مردان همجنسگرا وآزمایشات دارویی بر روی آنها همه در طی این سالها در اروپا بر روی افراد همجنسگرا تحت عنوان مداوای آنها صورت می پذیرفته است. ذکر این تاریخ از این جنبه اهمیت دارد که ما خشم و تنفر جامعه دگر جنس گرا یا هتروسکسوال بر علیه همجنسگرایان (و نه مثلا سادو مازوخیست ها یا طرفداران پولیاموری- ایجاد رابطه موازی با چند نفر با اطلاع یکدیگر- و یا آسکسوالها و ...) را مرور کنیم. در واقع از دید جامعه این عملِ ایجاد رابطه همجنسگرایانه است که در راس رفتارهای جنسی "ناهنجار" باید "معالجه" شود. نگرانی اصلی نهاد دگر جنس گرا و هترونورماتیو (هنجار انگاری دوجنس گونه گی5)، زیر سوال بردن دگرجنس گرایی و نقش های جنسیتی تعیین شده برای مردان و زنان و در پی آن الغاء درک جنسیتی ای است که زنان را در بر آوردن نیازهای عاطفی و جنسی اشان وابسته به مردان می انگارد.

فردی که تن به ازدواج نمی دهد یا از وظیفه مادری و بچه دار شدن روی برمی گرداند، و یا روابط دیگر جنسی را تجربه میکند، یعنی رابطه جنسی ای دارد که با اخلاق "غالب" سازگاری ندارد، هرچند در جامعه به عنوان زنی "ناکامل" یا "منحرف" دیده می شود و ممکن است برخی از امتیازهای اجتماعی را از دست بدهد، اما این هنوز تفاوت زیادی با عواقب داشتن یک رابطه همجنسگرایانه دارد؛ هم به لحاظ ریسک اجتماعی آن و هم از نظر قوانین و مجازات هایی که در جوامعی چون جامعه ما در انتظار اوست. یعنی تا سر حد مجازات اعدام و قتل آنها ، یعنی حذف فیزیکی آنها، تا آنها دیگر"همه جا نباشند".

"تئوری کوییر" با در هم آمیختن مفاهیمی چون جنس و جنسیت و میل جنسی در واقع تلاش می کند درک دو جنس گونه (زن/ مرد) از مناسبات را به چالش بکشد. در واقع در زمانی که تمامی نهاد های اجتماعی در حال ارائه یک تصویر منجمد و ثابت از نقش های جنسیتی و تعیین قالب هایی از پیش تعیین شده برای هر یک از دو جنس هستند، و به تقدیس و تبلیغ هتروسکسوالیتی مشغولند، رویکرد انتقادی به هترونورماتیویته از ساختارهای اجتماعی ، ما را از سیطره این تبیین بر مبنای رابطه صرفا جنسی هتروسکسوال (رابطه جنسی منحصر به رابطه زن با مرد) رها کرده و به نقد مجموعه مناسباتی که به بازتولید این مناسبات انجامیده و حتی برای روابط هتروسکسوال نیز قواعد و پیش فرض های خود را تحمیل میکند می پردازد. تعاریف دو جنس گونگی از مناسبات اجتماعی تا آنجا به پیش می روند که تمام حرکات و رفتار و زندگی ما را از پیش تعیین و تبیین می کنند. بر این اساس "زن"و "مرد" دارای خصوصیات ظاهری و رفتاری معینی هستند. انحراف از این خصوصیات در جامعه و در خانواده پذیرفته نشده و مورد نکوهش قرار می گیرد. در چنین جامعه ای بر اساس این تعاریف ، به میزان به اصطلاح انحراف از مرز های تعیین شده ، جامعه و قوانین با آن برخورد کرده و تا حد مجازات فرد "خاطی" به پیش می روند.

در واقع تئوری کوییر از مجموعه رفتارها و "بودن"هایی پرده بر میدارد که با این قواعد و اجراهای هترونورماتیو به نوعی سر ناسازگاری دارند. در راس چنین اجراهایی رابطه همجنسگرایانه است. به ویژه زمانی که این رابطه علاوه بر تمایل جنسی به هم جنس، در عین حال به نقد ساختارهای موجود نیز میپردازد.6

کوییر به معنای داشتن رابطه و یا رفتار جنسی ای است که با رفتار "نورم" (مطابق قاعده) مطابقت ندارد. در حقیقت هر گونه تقابل و به چالش کشیدن تعاریف تعیین شده ساختار هترونورماتیو ، مثلا نداشتن رابطه جنسی به مفهوم بی نیازی جنسی، داشتن روابط موازی همزمان (Polyamory) ، داشتن رابطه سادو مازوخیستی، داشتن رابطه همجنسگرایانه یا هموسکسوالیتی، ترانس جندربودن (فرا جنسیتی به مفهوم اجتماعی جنسیت) ، دوجنسی بودن (به معنای بیولوژیک آن) ، به زیر سوال بردن مادری زنان، شکستن مرزهای نژادی، طبقاتی، و سنی در روابط جنسی خود ، به زیر سوال بردن نهاد خانواده و در یک کلام به زیر سوال بردن هترونورماتیویته یاهنجار انگاری دوجنس گونه گی.

در سال های اخیر شاهد ترجمه ای بد قد و قامت از این واژه (کوییر) تحت عنوان "دگرباش" بوده ایم. دگر باش در حقیقت با تایید "نورم" به تعریف یا بیان "دیگری" می پردازد . نقد های بسیاری به این واژه صورت گرفته که من از تکرار آنها خودداری می کنم.7

البته واژه "دگرباش" در عین حال برای همجنسگرایی نیز به کار برده میشود. این امر به کتمان تفاوت و یا تنوع موجود در جامعه کوییر خدمت کرده و در نهایت "همه" را در یک ظرف ریخته و مانع تعمق و تدقیق گفتمان اجتماعی حول مقولات مشخص می شود.

در حقیقت در کانتکست جامعه ایران ما به بحث هایی پرووکاتیو و چالشگر نیاز داریم. تئوری هایی که ملزومات تابو شکنانه ما را تقویت کند . انرژی ما زنان لزبین و همچنین افراد ترانس بایستی برای طرح مطالباتمان و مقابله با قوانین کشنده ای که زندگی ما را احاطه کرده است، صرف شود. این متفاوت است از کسی که به دلیل مثلا تن ندادن به ازدواج و یا بچه دار شدن خارج از ازدواج و یا ... خود را کوییر میداند. اینکه در بین جامعه کوییر حول موضوعات مشخص میتواند اتحاد عملی صورت گیرد امری شدنی است. اما اگر قرار است به قیمت زیر سایه بردن هستی همجنس گرایانه باشد، جعلی است که تنها سرکوبگران ما از آن سود خواهند برد.

آری فراموش نکنیم که در آفریقا، عراق، ایران، افغانستان وووو زنان و مردانی برای تمام عمر گرایش جنسی خود را مخفی میکنند ، از تجربه یک زندگی سالم وعاشقانه محروم میشوند و یا با ترسی کشنده گاه به رابطه ای تن میدهند. خطر هر روزه ای که آنها با آن روبرو هستند، تحقیر هایی که به همجنسگرایان در جامعه روشنفکری خودمان میشود و ... همه بایستی مشخص و روشن بیان شود. کسی به دلیل "کوییر" بودن، با خطر اعدام روبرو نمیشود. زنان آفریقایی به دلیل "کوییر" بودن مورد تجاوزهای دسته جمعی قرار نمیگیرند. آنها به دلیل لزبین بودنشان چنین از سوی مردان مورد خشونت واقع میشوند. ضمن به رسمیت شناختن نقاط وحدتمان ، رسالت امروز ما شفافیت بخشیدن به این تنوع و رنگارنگی و بیان صریح آن است.

کپی ناقص از این مفهوم از بحث هایی که در غرب و در دهه 90 و بر اساس ضروریات اجتماعی معین ایجاد شد، بی توجهی به کانتکست ایران است. حتی در آمریکا و اروپا که این مفهوم ایجاد شده است ما با تشکل های خاص همجنسگرایان و طرح مطالبات مشخص آنها روبرو هستیم. مهمترین گرایش درون جامعه "کوییر" همجنسگرایان و ترانس سکسوئل ها هستند، هر تلاشی که منجر به نفی اهمیت تامین حقوق این گرایشات در لوای هم سطح دانستن همه افراد "کوییر" شود، قطعا دستش به آتش هموفوبیا نسوخته است. باز هم تاکید میکنم که باید تمام این مفاهیم و مقولات را در کانتکست (بستر و زمینه) مشخص خودشان که در آن شکل گرفته اند بررسی کرد.

در جامعه امروز ایران نیز شاهد انواع مجازات ها ، تحقیرها و محدودیت های اجتماعی برای همجنسگرایان و ترانس سکسوئل ها هستیم. همچنان در بیش از 65 کشور جهان همجنسگرایی رسما ممنوع و با مجازات هایی از جریمه نقدی تا شلاق، حبس و اعدام روبروست.8

امروزه ما حتی در آمریکا شاهد تلاش های به اصطلاح علمی برای مقابله با همجنس گرایی هستیم. در اروپا نیز همچنان روانشناسان محافظه کار در تلاش برای حفظ جامعه دگر جنس گرا انواع روش های درد آور و سخت تراپی را برای همجنسگرایان به کار میگیرند و در بسیاری موارد غیر لازم به مراجعین (لزبین و گِی) خود ترانس سکسوئل بودن را القا می کنند تا با عمل جراحی، قواعد جامعه دو جنس گونه را بقا بخشند9.

ماگنوس هیرشفلد10، محقق علوم جنسیتی در سال 1910 تحقیقاتی در مورد روابط جنسی و گرایشات مختلف را انجام داد که واژه ترانس وستیت((transvestit از سوی او برای تعریف کسانی که فارغ از اینکه چه گرایش جنسی ای دارند، علاقمند به پوشیدن (در اکثر موارد در شکل بسیار افراطی) لباس جنس مخالف هستند ابداع شده است. در سال 1923 او بین "مبدل پوشی" (ترانسوستیت) و "ترانس سکسوالیته" به عنوان امری روحی، یعنی نیاز به داشتن بدن جنس دیگر تفاوت قائل شد تا نیاز برخی از ترانس وستیت ها را به داشتن بدنی دیگر توضیح دهد. در سال 1953 هری بنیامین در کتاب پدیده ترانس سکسوالیته به بررسی مشخصات زن و مرد و توضیح ترانس سکسوئل ها پرداخت. سالها بعد (در دهه 70) یعنی درست زمانی که جنبش همجنسگرایان و تحقیقات محققین روشنفکر باعث شده بود که ضمن تعدیل در قوانین مربوط به همجنس گرایان و حتی در برخی کشور های اروپایی لغو قوانین مجازات و همچنین خارج کردن همجنسگرایی از لیست بیماری های روانی، گام بزرگ و موفقیت آمیزی در راه آزادی جنسی و اعاده حیثیت از همجنس گرایان و توقف سرکوب قانونی آنها بردارد، کلینیک "اختلالات جنسیتی" در آمریکا ترانس سکسوالیته را به لیست بیماری ها اضافه کرد. براساس تعریف این کلینیک، ترنس سکسوال کسی است که با مدل تبیین شده برای زن و مرد همخوانی ندارد. یعنی کسانی که با تعاریف معمول در این رابطه خود را "بیمار" و در بدن "اشتباه" میبینند، وادار میشوند که در مدل جنسیتی جنس دیگر مدتی زندگی کرده و پس از آن با استفاده از علم پزشکی و عمل جراحی بین جنسیت اجتماعی و بیولوژیک آنها تطبیق حاصل شود. در همینجا لازم است توضیح دهم که غالبا به اشتباه گفته میشود که از دهه 70 همجنسگرایی از لیست بیماریها حذف شد. در صورتیکه در دهه 70 تنها انجمن روانشناسان آمریکا همجنسگرایی را از لیست بیماریهای روانی خارج کرد. ابتدا در سال 1990 (17 مای ) بود که سازمان بهداشت جهانی همجنسگرایی را از لیست بیماری ها حذف کرد؛ یعنی تازه 21 سال قبل!11

برجسته کردن این موضوعات از این جهت اهمیت دارد که با یک کاسه کردن همه انواع رفتار های جنسی غیر"نورم" تحت عنوان "کوییر"، سرکوب همجنسگرایان را همطراز با مشکلات یک فرد آسکسوئل (بی نیاز جنسی) یا یک فرد سادومازوخیست قرار داده ایم. فرد سادومازوخیست ، ب د اس ام (Bondage & Discipline, Dominanz & Submission, Sadismus & Masochismus) هم کوییر است، زنی که در انتخاب شریک زندگی مرد خود قواعد جامعه، سلسله مراتب اجتماعی یا نژادی را نادیده میگیرد نیز کوییر است. مردی که در انتخاب همسر خود به باکرگی وی اهمیت نمی دهد و یا در رابطه ای خارج از ازدواج یا با زنی مسن تر از خودش زندگی می کند نیز در تعریف کوییر می گنجد. اما آیا با یکی کردن و همسان انگاری سرکوب اجتماعی همه انواع رفتار های جنسی، بر روی ستم و سرکوب همجنس گرایی، به عنوان یک روش زندگی اجتماعی و نه فقط یک رفتار جنسی، سایه نینداخته ایم؟ آیا بحث اینکه "گرایش جنسی مهم نیست و همه ما انسانیم و باید همه از حقوق بشر برخوردار باشیم"، شما را به یاد استدلال بسیاری از مردان نمی اندازد که به زنان فمینیست دائم یاد آوری می کنند که انسانها را نباید به زن و مرد دسته بندی کرد، همه انسانیم! و فراموش می کنند که در این بین اما برخی انسان ترند!
کسانی که تفاوت های بین جامعه "کوییر" را علنا انکار می کنند و تلاش دارند هستی همجنسگرایانه، به ویژه همجنسگرایی زنان را در آمیخته ای از انواع دیگر رفتار های جنسی تعریف کنند، کمکی به شکستن ساختارهای موجود نمی کنند، بلکه بالعکس به هموفوبیا نفسی تازه می بخشند. چرا که ما از جامعه ای صحبت میکنیم که هنوز بر روی مفاهیم ابتدایی ای که حداقل آزادی های جنسی را نیز تبیین کند به توافق نرسیده و گفتمان دقیقی را حول آنها به پیش نبرده است. ارائه درک های مغشوش از سوی فعالان ایرانی که با این تئوری ها بیگانه هستند، امری است قابل پیش بینی. به میان آوردن خام و استفاده غلط از تئوری هایی که هنوز در کشورهایی که تولید شده اند نیز درک یکسانی درباره آنها موجود نیست به عنوان تئوری هایی جهانشمول و بلامنازعه، تنها یک جعل است . جعلی که با نهان کردن بحث های زمینه ای و پیشینه ای آن، همچون تئوری های مربوط به همجنسگرایی و ترانسسکسوالیتی، تنها به در پستو کردن این گرایشات خواهد انجامید. تئوری کوییر در امریکا و اروپا پس از بیش از 30 سال مبارزه آشکار همجنسگرایان برای احقاق حقوقشان و همچنین با به رسمیت شناختن تفاوت های میان اشکال و انتخاب های متفاوت روابط جنسی ساخته شد. برخی از مدعیان روشنفکری در جامعه ایرانی " کوییر" را آن کلمه جادویی میدانند که همه چیز را در خود دارد و بنابراین ما را از تمام تعاریف و مفاهیم دیگر بی نیاز میکند!

تئوری ها قرار است راه را بر عمل ما هموار کنند، از چنین منظری معتقدم کسانی که در یک حرکت اکتیویستی12 تحت عنوان عام "کوییر" و بدون تعریف مشخص آن ، بار دیگر به پنهان کردن همجنسگرایان و ترانس سکسوئل ها که تحت شدیدترین سرکوب ها و تحقیر های اجتماعی و دولتی هستند، می پردازند. این روش کمکی به حل معضل جامعه ایران در مورد همجنسگرایی نمی کند. ما نیازمند قابل رویت کردن همجنسگرایی و انسان هایی هستیم که با انتخاب این روش زندگی، در جامعه ای با فرهنگ هموفوب(همجنسگرا هراس و همجنسگرا ستیز)، دائما در تیر رس تحقیر و تهدید های آشکار و نهان هستند. و کسانی که چنین عمل کردند و از خط قرمز ها شجاعانه عبور کردند و میکنند، هدف چنین حرکتی یعنی مبارزه با هموفوبیا را به جا آورده اند.

پیوستن برخی غیر همجنسگرایانی که خود را کوییر تعریف میکنند به صف مدافعین حقوق همجنسگرایان و چالش علنی آنها با هترونورماتیویته و ساختارهای قدرت، امری است پسندیده و قابل تایید، اما نمی توان همه انواع رفتارهای جنسی "فراهنجار" را یک کاسه کرده و از صدا زدن"بچه" به نام خود طفره رفت و بار دیگرآب به آسیاب طرفداران پنهانکاری ریخت.

آینده از آن ماست.
25 ماه مه 2011
shadiashadi@gmail.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد