logo





خدا حافظ...

پنجشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۰ - ۲۶ مه ۲۰۱۱

رضا بی شتاب

reza-bishetab.jpg
با یادِ ناصرِ حجازی

مغموم تر ز غم
نغمه می خوانَد درد
از حنجره ی غامضِ مرگ
در نیشخندِ عبوسِ باد
بنشسته بر مَرکَبِ سیاهِ تگرگ
هنگام که می میرد برگ
از آن دست، سخت ناسازگار
بسیار بسیار بسیار
که تو، هماره در یاد داری
به شکلِ شعله ای صریح
هنگام که آغاز می شود برگ
در تقاطعِ اتفاق
حادثه ایست استوره ی یار
با جانِ به هم برآمده آسمان
مرثیه در سکوت می سُراید
بر شانه های قاطعِ مردم
تابوتِ تابناکی آبی اش
در اشکِ شنگرفیِ شبنم
در بوسه های کبود وُ بدرودِ روزگار
بر دست های ماهر وُ در حضورِ کارزار
پُر شور؛ مشایعت می شود مرد
زمزمه ی روز می شود
کلامِ زلالِ باغِ سرد:
گلبرگِ مغرورم
گلبرگِ مغرورم
گُل؛ در خِعلتِ ماهِ زعفران
به راه؛ برمی گردد وُ نگاه می کند
- به خیلِ خورشیدهای همیشه -
تکرار می کند در دل؛ تکرار:
خدا حافظ، خدا حافظ، خدا حافظ...

2011-05-26
http://rezabishetab.blogfa.com‍،

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد