logo





تدارك سياسي، فكري و سازماني جنبش اهميتي حياتي دارد

گفت و گوی نادر عصاره با محمود راسخ افشار

شنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۲۱ مه ۲۰۱۱

محمود راسخ (افشار)

اتحاد ميان نيروهاي سنتي كه شكل امروزي آن اصلاح طلبان دولتي است و تجدد خواهان كه خود را با عنوان‌هاي لائيك‌ها و سكولارها مشخص مي‌سازند امري ناممكن است. عمر اين ائتلاف با پيروزي انقلاب بهمن و به حاكميت رسيدن خميني و استقرار نظام ولايت مطلق فقيه پايان‌يافت و ديگر قابل تجديد نيست. چون‌ يك بخش، اصلاح طلبان دولتي، خواهان حفظ نظام اسلامي‌اند و شعار «اجراي بي‌تنازل قانون اساسي جمهوري اسلامي» را مي‌دهند و بخش عظيم ديگر خواهان‌يك جمهوري دموكراتيك بر اساس جدايي دين و دولت است و اين دو مانعت‌الجمع‌اند.
گفتگوی سوم

محمود راسخ افشار از سن جواني به فعاليت سياسي روي آورده است. وي در سازمان‌هاي جبهه ملي در خارج از كشور (اروپا) عضويت داشت و همزمان در كنفدراسيون جهاني محصلين و دانشجويان ايران (CISnu) نيز فعاليت مي‌كرد. سپس در گروه ماركسيستي كارگر، در ايران در اتحاد چپ و پس از جدايي از آن در سازمان جنبش مستقل كارگري، سپس در تبعيد مجدد پس از انقلاب در سازمان ايرانيان دموكرات،و...، و اكنون عضو شوراي موقت سوسياليست‌هاي چپ ايران است. وي فارغ‌التحصيل رشته‌ي فيزيك از دانشگاه در آمريكاست.

پرسش1‌ - حرکت مردم را در 25 بهمن ماه 89 چگونه ارزيابي مي‌کنيد؟ قدرت‌ها و ضعف‌هاي آن را چه مي‌دانيد؟ و کلا کشاندن مردم به خيابان در 25 بهمن چه پيامدهائي داشته است؟ در اين جنبش، عبور از حرکت در چارچوب قانون به شعار «نوبت سيد علي» را چگونه ارزيابي مي‌کنيد؟

پاسخ- آقايان موسوي و كروبي مردم ايران را فراخوانده بودند تا در روز 25 بهمن در پشتيباني از مبارزات مردم مصر براي سرنگوني مبارك، ديكتاتور مصر، به خيابان‌ها بيايند. استفاده از اين موقعيت مناسب، قيام مردم مصر عليه استبداد و خودكامگي و فساد حكومتي و براي آزادي و دموكراسي، اقدامي بود هوشمندانه از جانب اين آقايان.

البته آشكار بود كه نوك تيز اين تظاهرات نه متوجه رژيم مبارك در مصر كه متوجه حاكمان جمهوري اسلامي بود. مردم نيز با درك اين مفهوم به اين دعوت پاسخ مثبت دادند و با حضور خود در شهرهاي مختلف ايران از‌يك سو پشتيباني خود را از جنبش آزاديخواهانه‌ي مردم مصر به ثبت رسانيدند و از سوي ديگر، سويي مهم‌تر، به حاكمان نظام اسلامي نشان دادند كه جنبشي كه با شعار «راي من كو» آغاز شد، به رغم تمام سركوب‌ها، زنداني كردن‌ها، شكنجه‌ها، اعدام‌ها، كهريزك‌ها و الخ، زنده است و چنان پايه و عمقي‌يافته است كه به آتشي زير خاكستر ‌ماند كه با وزش نسيمي حتا آرام شعله‌ور مي‌شود.

تظاهرات مردم در اين روز همچنين نشاني بود از اين كه فروكش كردن ظاهري جنبش اعتراضي، بر خلاف تصورات حاكمان، به دليل ترس مردم از حاكمان و اقدامات وحشيانه‌ي آنان در سركوب آن نيست. چه اگر چنين مي‌بود در اين روز نيز مردم، آن هم با آن وسعت، به خيابان‌ها‌نمي‌آمدند و زنده بودن جنبش و مطرح بودن خواست‌هاي اساسي و راديكال‌تر شدن آن‌ها را كه در شعارهايشان شنيده و ديده شد به نمايش‌نمي‌گذاشتند.

بدون ترديد‌يكي از پيامدهاي آن حركت بيان اين واقعيت بود كه اگر رهبري درستي وجود داشته باشد و آن رهبري به موقع و حتا تا اندازه‌اي از روي برنامه، مردم را به مبارزه فراخواند، مردم از نيروهاي سركوبگر نظام و از زندان‌ها و شكنجه‌ها هراسي ندارند و آماده‌ي فداكاري و مبارزه‌اند. ولي در حالت فقدان رهبري‌ مصمم، استراتژي، تاكتيك، برنامه و هدف‌ها و خواست‌ها و شعارهاي واقعي، روشن و منطقي، طبيعي است كه مردم به طور موقت سكوت كنند تا زندگي اين مشكل را حل نمايد. اين عكس‌العمل نه نشانه‌ي از ترس كه نشانه‌اي از آگاهي است.

ارزيابي من از عبور جنبش از حركت در چارچوب قانون و رسيدن به طرح شعار «نوبت سيد علي» اين است كه با كمي تامل در مي‌يابيم كه اين امر از همان آغاز در منطق جنبش و ماهيت نظام نهفته بود. سير حركت هر جنبش اجتماعي را هر دو طرف مبارزه‌يعني از‌يك سو نيروهاي مردمي و از سوي ديگر نظام حاكم، تعيين مي‌كنند. نه نيروهاي مردمي مي‌توانند به طور ارادي و دلبخواه شيوه مبارزه، خواست‌ها و شعارها را تعيين كنند و نه نيروهاي حاكم.

ناگفته پيداست كه هر مردمي كه عليه‌يك نظام خودكامه و فاسد به پا برمي‌خيزند در وحله‌ي اول اميدوارند كه حاكمان به خواست آنان براي رهايي از ديكتاتوري، فساد و... و دستيابي به آزادي و حق تعيين سرنوشت خويش به دست خويش، با مسالمت و تفاهم برخورد كنند و بدون اعمال قهر و سركوب و خونريزي از قدرت كناره گيرند و مانع تحقق خواست‌هاي مردم نگردند.

شما به هر جنبش و انقلابي در تاريخ رجوع كنيد مي‌بينيد كه همواره و همه جا آغاز آن به طور مسالت آميز بوده است. مردم خواست‌هايي را مطرح كرده‌اند و تحقق آن‌ها را حتا از خود همان حاكمان و نظام موجود خواسته‌اند. ولي اغلب حاكمان مطالبات مسالمت‌آميز مردم را با خشونت پاسخ گفته‌اند. همواره چگونگيِ عكس‌العمل حاكمان به خواست‌هاي مردم بوده است كه چگونگيِ روند آتيِ مبارزه را تعيين كرده است.‌يا حاكمان خواست‌هاي مردم را برآورده‌اند، بنابراين هيچ دليلي براي توسل به خشونت براي مردم‌نمي‌توانسته زمينه‌اي پيدا كند و بخش‌هاي به ظاهر راديكال جنبش نيز كه خواهان اعمال خشونت بوده‌اند ايزوله شده‌ و از بين رفته‌اند،‌يا اين كه حاكمان در برابر مردم مقاومت كرده و دست به خشونت زده‌اند و براي مردم هيچ چاره‌يا راهي براي طرح و پيشبرد خواست‌هايشان به طور مسالمت‌آميز باقي نگذاشته و در واقع دست‌يازيدن به خشونت را بر آنان تحميل كرده‌اند.

در مورد نظام اسلامي نيز اين قانون صادق است. مردم در خرداد 76 به خاتمي به خاطر وعده‌هايي كه براي اصلاحات به نفع مردم داده بود به طور مسالمت آميز و در چارچوب قوانين همين نظام راي دادند و او در دو دوره‌ي رياست جمهوري‌اش نه تنها اصلاحاتي را كه وعده داده بود نتوانست‌يا نخواست‌يا نگذاشتند انجام دهد بلكه نتيجه‌ي هشت سال رياست جمهوري‌اش شد انتخاب تقلبي احمدي نژاد به عنوان رياست جمهوري.

و مردم پس از آن كه فريب نمايش‌هاي پيش از انتخابات 88 را خوردند و با آن وسعت در انتخابات شركت كردند تا شايد با روي كار آوردن موسوي، باز به طور مسالمت‌آميز، شاهد تحقق آن اصلاحاتي باشند كه وي وعده داده بود، با شگفتي تمام ديدند كه گردانندگان نظام احمدي نژاد را از صندوق‌هاي راي بيرون آوردند، ولي باز مردم به طور مسالمت‌آميز فقط پرسيدند كه «راي من كو» اما با سرنيزه، باطوم برقي، ضرب و شتم، زندان و الخ، روبرو شدند. به عبارت ديگر حاكمان نظام اسلامي در عمل و به تجربه به مردم نشان داده‌اند كه فعاليت مسالمت‌آميز و در چارچوب قانونِ خود آقايان اين نظام را برنمي‌تابد و به سخت فهم‌ترينِ آدم‌ها نيز حالي كرده‌اند كه با ما‌نمي‌شود به زبان مسالمت و در چارچوب قانون صحبت كرد. در نتيجه، مانند نمونه‌هاي ديگر در تاريخ، اين حاكمانند كه اعمال قهر و خشونت را به مردم براي رسيدن به خواست‌هاي به حق‌شان تحميل مي‌كنند. «نوبت سيد علي» در قياس با «بِن‌علي» بيان راديكال اين امر در شعار است و به زودي شاهد بيان آن در عمل نيز خواهيم بود.

پرسش2 - نقش رهبران و قدرت‌ها و مراجع فکري و نيز سياست بين المللي و مطبوعات پر نفوذ خارجي در شکل‌گيري گرايش حاکم بر 25 بهمن در ميان جوانان کدام است؟ احساسات و عصبانيتي که در ميان جوانان شکل گرفته بود آيا توسط جريان حاکم و برخي رسانه‌هاي خارجي نظير بي‌بي‌سي دامن زده مي‌شد؟

پاسخ- فكر مي‌كنم پاسخ اين سئوال را تا اندازه‌ي زيادي در بالا داده‌ام. آن چه مايلم در اين جا اضافه كنم اين است كه جنبش 88 در ايران و جنبش‌هايي كه هم اكنون در كشورهاي عربي در جريان است‌يا در آينده‌ي نزديكي در جاهاي ديگر شاهد آن‌ها خواهيم بود، همگي كم‌يا بيش بر زمينه‌هاي مادي و عيني مشابه‌اي قرار دارند و بسيار عميق‌تر از آنند كه بتوانند نتيجه‌اي از تبليغات‌يا تحريكات نيروهاي سياسي‌يا وسايل ارتباط جمعيِ حقيقي‌يا مجازي باشند. من اين زمينه‌هاي مشترك را به گونه‌اي تزوار در زير مي‌آورم:

1- وجود‌يك نظام‌ توتاليتر‌يا ديكتاتورِ فاسد، دزد، رشوه و رانت خوار، نالايق و ناكارآمد و...،

2- رشد سريع جمعيت در دهه‌هاي اخير در نتيجه‌ي بهبود بهداشت و جلوگيري از مرگ و مير كودكان. به طوري كه در اين كشورها اكثريت جمعيت را جوانان پايين سي سال تشكيل مي‌دهند. درصد اين بخش نسبت به كل جمعيت را مي‌توان در كشورهاي مختلف مابين 40 تا 60 در صد تخمين زد،

3- توسعه‌ي شهرنشيني. در اكثر اين كشورها به دلاليل اقليمي روستاها توان جذب اين جمعيت را ندارند بنابراين، ‌يا رشد جمعيت اساساً به طور عمده در شهرها روي داده است و‌يا در نتيجه‌ي مهاجرت از روستاها به شهرها در پي كار ‌يا برخوردار شدن از امكانات بهتر و اغلب در نتيجه‌ي هر دو عامل. توسعه‌ي شهرنشيني در بسياري از اين كشورها شهرهاي بزرگ و در برخي جاها مِگا شهرها را با جمعيت‌هاي 7 تا 16 ميليوني باعث شده است كه فقر و ثروت در اين شهرها را در كنار هم به نمايش گذاشته‌اند،

4- بهبود شرايط آموزشي، توسعه دانشكده‌ها و دانشگاه‌ها و در نتيجه بالا بودن درصد فارغ التحصيل‌ها در رشته‌هاي فني، پزشكي، علمي و غيره. ولي به دليل فقدان برنامه ريزي‌هاي درست اقتصادي اغلب بيكارند ‌يا به كارهايي كه ربطي به تحصیلات‌شان ندارد مشغولند. در بسياري از اين كشورها درصد فرزندان تحصيل كرده و صاحب مدرك دانشگاهي كه به دليل بيكاري و فقدان درآمد هنوز با اولياي خود زندگي مي‌كنند بسيار بالاست. اين امر همچنين منجر به فرار مغزها از اين كشورها و مهاجرت به كشورهايي شده كه امكان كار در آن‌جاها بيش‌تر است،

5- توسعه‌ي شبكه‌هاي ارتباطي ميان شهرها و حتا روستاها، كه منجر به گسترش مراوده ميان آن‌ها شده و بسياري از شهرهاي كوچك و روستاها را از شرايط زيست سنتيِ و زندگي در دوري و جدايي از ساير شهرها و روستاها درآورده است،

6- توسعه‌ي مراوده‌ ميان كشورها به طور مستقيم از طريق مسافرت‌يا به طور غير مستقيم توسط وسايل حقيقي و مجازي ارتباط جمعي، بشقاب‌هاي ساتليتي و مانند آن‌ها و در نتيجه آگاه شدن از شيوه و سطح زندگي در كشورهاي ديگر، به ويژه كشورهاي پيشرفته‌ي سرمايه داري در اروپا و آمريكا و طرز زندگيِ مردمان در كشورهاي ديگر و مقايسه‌ي آن با شرايط زندگي در كشور خود،

6- پايان‌يافتن جنگ سرد ميان بلوك «سوسياليسم واقعاً موجود» و بلوك اتلانتيك و ژاپن و ظهور قدرت‌هاي تازه‌ي اقتصادي- سياسي در صحنه‌ي جهاني مانند چين، هندوستان، برزيل و غيره، ودر نتيجه تغيير تناسب قدرت‌ها در صحنه‌ي بين‌المللي.

حال مجموعه‌ي عوامل فوق و شايد عوامل ديگري كه از قلم افتاده است، شرايطي را در اين كشورها بوجود آورده است كه ديگر زمينه‌اي مادي و عيني براي ادامه‌ي حيات نظام‌هاي توتاليتر و ديكتاتور باقي‌نمي‌گذارد. بايد به خاطر داشت كه زمينه‌ي اجتماعيِ دموكراسي‌هاي غربي را خرده بورژوازي شهري‌يا آنچه در اين كشورها طبقه‌ي متوسط ناميده مي‌شود تشكيل مي‌دهد كه همراه با سرمايه داري مدرن بوجود آمده و رشد كرده است. در كشورهايي از نوع كشور ما كه تا چند دهه‌ي پيش اكثريت عظيم جمعيت در روستاها و در بيش‌تر جاها به دلايل اقليمي آن هم در روستاهاي دور افتاده از هم زندگي مي‌كردند، و حتا تا انقلاب 57، اساساً شرايط مادي و عيني براي استقرار نظام دموكراسي وجود نداشته است. در كجاي دنيا روستاها منشا دموكراسي بوده‌اند. دموكراسي از پديده‌هاي شهرنشيني و توليد كالايي گسترده است كه محل فعاليت‌اش در شهرهاست. توليد و بازتوليد زندگيِ اين بخش در چنين جوامعي دير‌يا زود به برافتادن نظام‌هاي توتاليتر و ديكتاتور مي‌انجامد. بديهي است كه نيروهاي سياسي، متفكران و وسايل ارتباط جمعي داخلي و خارجي عواملي هستند كه مي‌توانند بر اين زمينه‌ي مادي و عيني تاثير گذارند و آن را تند‌يا كند كنند ولي ايجاد كننده‌ي آن نيستند.

پرسش3 - تعريف ما از جنبش 25 بهمن چيست؟ برخي آن را جنبشي دموکراتيک و ضد استبدادي مي‌دانند. چرا اين جنبش دموکراتيک و ضد استبدادي است و نه ضد ولايت فقيه. ممکن است گفته شود که مطالبه نهفته در اين جنبش که با «راي من کو» شروع شد، مطالبه‌اي دموکراسي خواهانه بوده است. آيا‌يک جنبش تحت تاثير عوامل محيط، رهبري و…‌نمي تواند از برخي از اهداف و آماج‌هاي خود منحرف شود؟ و به صرف اينکه با مطالبات دموکراسي خواهانه آغاز شده، تا انتها بدون انحراف پيش خواهد رفت؟ اين جنبش، همگاني است‌يا جنبشي است که بيشتر از قبل از وسعت و همه گير بودن آن کاسته شده است؟ علل اين کاهش چيست؟

پاسخ- به بخش‌هاي اول اين پرسش در پاسخ به پرسش شماره‌ي 2 نظرم را گفته‌ام. در مورد نقش رهبري و فراز و نشيب جنبش‌يا به زبان ما ماركسيست‌ها، شرايط ذهني، طبيعي است كه چگونگيِ اين شرايط بدون تاثير نيست. جنبش كنوني نخستين جنبشي است كه پس از بيش از نزديك به دويست سال مبارزه براي تجدد و پيشرفت، جنبشي داخلي است. آماج تماميِ جنبش‌هاي تاكنوني استعمار، امپرياليسم و پايگاه بومي آن بوده است. با پيروزي انقلاب 57 در واقع اين دوران پايان‌يافت و استقلال سياسي بدست آمد. جنبش كنوني جنبشي است دروني ميان طبقات و لايه‌هاي اجتماعيِ درون جامعه. ما در ظرف دويست سال مبارزه با استعمار، امپرياليسم و پايگاه‌هاي بومي آن شكل سازماني مناسب، شعارها و حتا اشكال رهبري آن را به تجربه آموخته بوديم و در انقلاب 57 با موفقيت به كار بستيم. راز عمده‌ي موفقيت در ائتلاف ميان نيروهاي جامعه‌ي سنتي و نيروهاي جامعه‌ي مدرن بود. اين ائتلاف اگر چه ميان دو نيروي از نظر تاريخي متضاد‌يكي متعلق به گذشته و‌يكي متعلق به آينده انجام مي‌گرفت-‌يكي از موضع شتر با امپرياليسم مخالف بود و ديگري از موضع موتور- ولي از آن جا كه هر دو نيرو به‌يكديگر احتياج داشتند نسبت به اختلاف‌هاي نظري، عقيدتي و تاريخيِ ‌يك ديگر سكوت مي‌كردند و هر دو عليه دشمن خارجيِ واحد مبارزه‌اي مشترك را پيش مي‌بردند. ولي پس از پيروزي انقلاب 57 و مطرح شدن نوع حاكميت جديد آن تضادهاي تاريخي خود را آشكار ساختند و آن نيروهاي متحد در برابر‌يك ديگر قرار گرفتند. بنا به دلايلي كه در بالا به آن‌ها اشاره شد شرايط براي حاكميت سنتي مناسب‌تر بود. ولي در اين سي و اندي سال وضعيت جامعه‌ي ايران از اساس تغيير كرده است و اين بار دو مؤتلف گذشته در مبارزه با امپرياليسم، نيروهاي سنتي و نيروهاي متجدد جامعه، اكنون در برابر هم قرار گرفته‌اند. اين شكل از مبارزه براي ما جديد است. نيروهاي سياسي هنوز ضرورت‌هاي اين مبارزه را در نيافته‌اند و بسياري هنوز در قالب‌هاي گذشته فكر و عمل مي‌كنند. اتحاد ميان نيروهاي سنتي كه شكل امروزي آن اصلاح طلبان دولتي است و تجدد خواهان كه خود را با عنوان‌هاي لائيك‌ها و سكولارها مشخص مي‌سازند امري ناممكن است. عمر اين ائتلاف با پيروزي انقلاب بهمن و به حاكميت رسيدن خميني و استقرار نظام ولايت مطلق فقيه پايان‌يافت و ديگر قابل تجديد نيست. چون‌ يك بخش، اصلاح طلبان دولتي، خواهان حفظ نظام اسلامي‌اند و شعار «اجراي بي‌تنازل قانون اساسي جمهوري اسلامي» را مي‌دهند و بخش عظيم ديگر خواهان‌يك جمهوري دموكراتيك بر اساس جدايي دين و دولت است و اين دو مانعت‌الجمع‌اند. بديهي است كه جنبش بدون داشتن رهبري روشن، تشكيلات محكم، برنامه و استراتژي روشن و شفاف پيروز نخواهد شد. دموكراسي را بدون وجود احزاب و تشكل‌هاي سياسي كه هر‌يك منافع بخشي از جامعه را بيان مي‌دارد‌ نمي‌توان پايه ريزي كرد و تداوم داد.

پرسش4: «ائتلاف میان نیروهای جامعه سنتی و نیروهای جامعه مدرن»، یک نظر است. حسین بشیریه در این زمینه بر «چند پاره گی» میان ایرانیان بعنوان یکی از موانع تاریخی دموکراسی در ایران، تاکید می کند. از این مهم تر نتیجه ای است که از این یا آن حکم بیرون می اید : حذف یا هم پذیری؟ نیروهای جامعه، سنتی ها و مدرن ها به سمت پذیرش حقوق همدیگر می روند و جامعه ای غیر مکتبی و غیر مذهبی را رقم می زنند، یا در بر پاشنه حذف یکی توسط دیگری خواهد چرخید؟

پاسخ- منظور من از نيروهاي سنتي نيروهايي است كه از نظر تفكر و پروژه‌ي اجتماعي- اقتصادي- سياسي و فرهنگي خواهان حفظ مناسبات جامعه‌ي سنتي يعني جامعه‌ي سنتيِ پيشاسرمايه داري- در اصطلاح از ماركسيسم برگشته‌‌ها جامعه‌ي مدرن- در تمامي حوزه‌هاي آن مي‌باشند. چيزي مانند نظام اسلامي كنوني ايران يا پروژه‌ي اسلاميست‌ها.

اين نيروها با نيروهايي كه خواهان پيشرفت و ترقي جامعه در چارچوب امكانات و مصالح موجودِ به ارث رسيده از جامعه‌ي پيشا سرمايه داري مي‌باشند كه نه امكان جامعه‌اي سوسياليستي بلكه جامعه‌اي سرمايه داري را فراهم مي‌آورد، سازگاري ندارند. بديهي است كه اگر اين نيروها تغيير نظر دهند و پروژه‌ي مدرنيست‌ها را بپذيرند و رو به جامعه‌ي سرمايه داري داشته باشند، اگر چه هنوز نيروهايي محافظه كار باقي خواهند ماند و در انتهاي صف پيشرفت و ترقي جا خواهند داشت، ولي ديگر نيروهاي سنتي بنا بر تبيين بالا نخواهند بود. شفاف‌ترين نمونه از چنين برداشتي را شايد بتوان در مرحوم آيت‌الله منتظري سراغ گرفت. يكي از دستاوردهاي مثبت نظام اسلامي اين بوده است كه ناممكن و نابهنگام بودن مناسبات اجتماعي- سياسي- فرهنگيِ جامعه‌ي سنتي را در دوران معاصر به طور آشكار و تجربي در انظار همگان به نمايش گذاشت.

همان طور كه در اروپاي قرن‌هاي 17 و 18 دگر گوني در تفكر مذهبي به عنوان يكي از نتايج و پيش شرط‌هاي گذار جامعه‌ي پيشاسرمايه داري به جامعه‌ي سرمايه داري بود و در جنبش‌هاي لوتر، كالوين و ديگران تبلور يافت و موجب پاره‌گي كليساي كاتوليك و در عين حال رفرم آن گرديد و مذهب مسيحيِ سازگار با جامعه‌ي فئودالي را به مذهب مسيحي سازگار با جامعه‌ي سرمايه داري دگرگون كرد، به همان نحو در جوامع مسلمان نيز دگرگوني در مذهب اسلام كه در سازگاي با نظام سنتيِ پيشا سرمايه داري طي بيش از هزار سال شكل گرفت و بيان ايدئولوژيكي آن نظام‌ها بود و سازگار ساختن آن با نيازهاي مذهب در جامعه‌ي سرمايه داري، ضرورتي تاريخي است كه بايد با تحمل همه‌ي ضايعات و زيان‌هايش در اين كشورها انجام شود. تغييراتي كه اكنون در ايران ميان قشر روحانيت و در مردم در برداشت‌شان از مذهب و نقش اجتماعيِ آن شاهد هستيم بيان تجربي اين روند است.

بنابراين در صورتي كه در برداشت‌هاي اجتماعي و فرهنگيِ نيروهاي جامعه‌ي سنتي دگرگوني ماهوي صورت گيرد و خود را سازگار با جامعه‌ي مدرن- سرمايه داري- سازند ديگر جايي براي سخن گفتن از حذف باقي نمي‌ماند. ولي اين دگرگوني در تمامي لايه‌هاي اجتماعي اين نيروها همزمان و همگون انجام نمي‌گيرد. از آن جا كه در جامعه‌ي سرمايه داري، حتا در پيشرفته‌ترين آن‌ها، هنوز مناسبات عقب مانده‌ي اجتماعي- فرهنگي و اقتصادي (نتيجه‌ي آن فقر و محروميت‌هاي اجتماعي) هنوز وجود دارد و كل جامعه از روي طرحي آگاه و همگاني و با شركت همگان انكشاف پيدا نمي‌كند، بخش‌هايي از جامعه در ناسازگاري با جامعه‌ي مدرن قرار مي‌گيرند و رهايي و رستگاري خود را در آيين‌هاي مذهبي جستجو مي‌كنند- نمونه ايالات متحده‌ي آمريكا.

پرسش5 - چشم انداز اين جنبش چيست؟ گفته مي‌شود که اين جنبش شکست ناپذير است. به چه دليلي مي‌توان به اين باور داشت در حالي که بعد از مدتي هنوز جنبش‌هاي اجتماعي از جمله جنبش کارگري برانگيخته نشده‌اند. منبع تداوم حيات اين جنبش مشخص چيست؟ البته شرايط جامعه ما با بحراني همه جانبه تعريف مي‌شود. بحران عوارض اجتماعي خود را خواهد داشت. ولي شکست ناپذيري‌يک جنبش معين بايد با دلايل خاص خود همراه باشد و نه صرفا با بحران که محيط آن جنبش را مي‌سازد.

پاسخ- من ‌نمي‌دانم كه اين جنبش معين و مشخص- براي بيان منظور آن را جنبش سبز بناميم- ادامه خواهد‌يافت و پيروز خواهد شد‌يا جنبش‌يا جنبش‌هاي ديگر پديد خواهد آمد كه در اتحاد با‌ يك ديگر با نظام اسلامي مبارزه خواهند كرد و سرانجام آن را برخواهند انداخت. ولي به جرأت و با اطمينان مي‌توانم بگويم كه هر نوع جنبش اصلاح طلبي دولتي بي سرانجام است و با گذشت زمان و روشن شدن اين واقعيت حتا براي سخت‌سرترين افراد كه اين نظام اصلاح پذير نيست جبهه‌ي براندازي قوي‌تر خواهد شد و در نهايت خود را سر و سامان خواهد داد و با طرح بديل نظام مبارزه با آن را تا كسب پيروزي ادامه خواهد داد.

پرسش6 - بحران سياسي درون رژيم، روحانيت و «اصول گرايان» با افراطيون (حمکران‌ها)، و شکاف‌هاي درون دستگاه حاکم چه آينده‌اي دارد؟ مراکز قدرت در بيت رهبري و دولت هر کدام چه اهدافي را دنبال مي‌کنند و چه آينده‌اي دارند؟

پاسخ- همان طور كه تاريخ اين نظام تا كنون نشان داده است درگيري‌هاي دروني جناح‌هاي مختلف آن از همان روز اول با اين نظام زاده شد و بتدريج جناح‌هاي ضعيف‌تر از گردونه خارج شدند. اين درگيري‌ها و حذف كردن‌ها ذاتي آن است. روحانيت سنتي هميشه متكي بر بازار‌ يا بورژوازي تجاري سنتي بوده است و در اين نظام نيز آن‌ها‌ يار و ‌ياور ‌يك ديگر بوده‌اند. اقتصاد ايران به جز دوره‌هاي كوتاهي، در زمان رياست جمهوري رفسنجاني و خاتمي، به طور عمده اقتصادي متكي بر تجارت و رانت خواري بوده است.

ولي سرمايه گذاريِ خصوصي در صنايع و بخش توليدي نياز به امنيت و اطمينان به پايداري آن دارد. زيرا بازگشت سرمايه‌ي پيش ريخته شده در توليد به تناسبِ نوع توليد و ميزان سرمايه گذاري نياز به زمان درازي دارد. در حالي كه سرمايه‌ي تجاري بسيار سريع بازمي‌گردد. از اين رو با وضعيت نا مطمئن سياسي در ايران، سرمايه داران بيش‌تر تمايل به تجارت دارند تا سرمايه گذاري در بخش توليدي. بسياري از مردان با نفوذ در نظام كه خود از تجار بزرگ‌اند به اين روند كمك مي‌كنند. ولي اقتصاد تجارتي محل كار ايجاد ‌نمي‌كند. محل كار را بخش توليدي ايجاد مي‌كند. و اكنون كه نظام خود را گرفتار جنبش اعتراضي مردم مي‌بيند و همچنين با توجه به جنبش‌هاي كشورهاي عربي، كه مسئله‌ي بيكاري گسترده ‌يكي از علل عمده‌ي آن به نظر مي‌رسد، دو جناح تجاري و توليدي با هم درگير شده‌اند. زيرا عمده‌‌ي درآمد ايران از نفت بايد صرف ‌يكي از اين دو بخش اقتصادي گردد.‌ يكي از دلايل قطع ‌يارانه‌ها هدايت پول صرفه‌جويي شده به بخش توليدي بود. ولي اين كار نيز نياز به مديريت كاردان دارد كه نظام فاقد آن است. و اين امر به جاي حركت سرمايه به سوي بخش توليدي موجب ركود بيش‌تر اقتصاد و گسترش بيش‌تر بيكاري گرديده است كه در آينده شدت خواهد ‌يافت و اين امر نيز معضلات نظام را بيش‌تر خواهد كرد و كارگران را براي تشكل و جلب به جنبش همگانيِ براندازي آماده خواهد ساخت. بايد به خاطر داشت كه نظام شاهنشاهي را تظاهرات خياباني سرنگون نكرد. بلكه اين اعتصاب سراسري كارگران و به ويژه اعتصاب كارگران نفت بود كه ضربات قطعي و تعيين كننده را بر پيكر آن زد.

پرسش7 - بحران اقتصادي، تحريم‌ها، «هدفمندسازي» و اعتراضات مردمي و کارگري براي کار و نان، چه آينده‌اي دارند؟ نقش اين جنبش‌ها براي فرسايش مراکز قدرت چه خواهد بود؟

پاسخ- به اين پرسش در 5 پاسخ داده شده است.

پرسش8 - تاثير شرايط منطقه بر جنبش کنوني مردم ايران را چگونه ارزيابي مي‌کنيد؟ آيا شرايط در ايران با مصر و تونس نزديک است؟ آيا روان شدن جوانان در 25 بهمن، براي برانداختن خامنه‌اي در ايران، در شرايط کنوني ممکن و مفيد بود و‌ يا تحت تاثير از منطقه؟

پاسخ- به نظر مي‌رسد كه شرايط ايران بيش‌تر به ليبي شبيه باشد تا به تونس و مصر. بايد در نظر داشت كه اقتصادهاي تونس و مصر به مقدار زيادي بر توريسم متكي بود و مردان با نفوذ هيات حاكمه در ارتش و دستگاه‌هاي امنيتي و همچنين بورژوازي در اين كشور حاضر نبودند براي مدت زيادي به خاطر حفظ يك فرد، بن‌علي ‌يا مبارك، ناآرامي در كشور را تحمل كنند. زيرا بديهي است كه توريست‌هاي خارجي حاضر نبودند پول خود را به كشورهايي ببرند كه درگير ناآرامي و اغتشاش هستند. در ليبي و ايران وضع فرق مي‌كند. نخست آن كه نظام اسلامي به هر صورت نظامي است كه از ‌يك انقلاب سر برآورده است. ديگر اين كه اين نظام بر خلاف تصور بسياري نظامي‌ يك نفره نيست. نيروهاي اصلي نظام- سپاه پاسداران، بسيج و دستگاه‌هاي امنيتي و اطلاعاتي- هنگامي كه لازم آمد فرد مقتدري مانند رفسنجاني و جناح اصلاح طلب را بكلي كنار گذاشتند و از صحنه خارج كردند. برخلاف مصر و تونس هيات‌هاي حاكمه‌ي ليبي، و بيش‌تر نظام اسلامي، مي‌دانند كه پس از رفتن ديگر بازگشتي در كار نيست. در حالي كه در مصر و تونس بن‌علي و مبارك كنار گذاشته شدند و هيات حاكمه در جاي خود مانده است. هر چند در آينده در آن دو كشور نيز تغييراتي داده خواهد شد.

عامل عمده‌ي ديگر درآمد نفت است. اين امر استقلال زيادي به اين گونه حكومت‌ها مي‌دهد. از آن جا كه اقتصاد جهاني به نفت اين كشورها براي پايين نگاه داشتن بهاي نفت براي صنايع خود و مصرف داخلي نياز دارد در صدد تحريم خريد نفت از اين كشورها كه براي حكومت‌هاي آن‌ها نقشي حياتي دارد، برنمي‌آيد. درآمد نفت به حاكمان ضد مردمي اين كشورها امكان مي‌دهد از يك سو نيازهاي حياتي مردم به ويژه لايه‌هاي پاييني جامعه را تامين كنند و از سوي ديگر پول در اختيار آنان مي‌گذارد تا از فقيرترين لايه‌هاي جامعه مزدوراني را براي سركوب مردم به خدمت بگيرد و يا از خارج از كشور مزدوراني را به استخدام خود درآورد.

پرسش9 - کشورهاي بزرگ جهان چه خطراتي را براي جنبش مردم ما ايجاد مي‌کنند؟ آيا هدف اصلي آنان در حمايت از جنبش 25 بهمن، دفاع از خواسته‌هاي آزاديخواهانه و ضد استبداد ديني است،‌ يا به بحران و ماجراجوئي هسته‌اي و سياست‌هاي تشنج آفرين منطقه‌اي رژيم ايران چشم دارند؟ بعلاوه آنان در «همراهي» خود، اهداف خود را چگونه دنبال مي‌کنند؟ آيا دست به تحريکاتي‌ نمي‌زنند که با مصالح مردم ايران خوانائي ندارد؟ در اين زمينه چه بايد کرد؟

پاسخ- در بالا به اين موضوع اشاره كردم كه با زوال «سوسياليسم واقعا موجود» و پايان ‌يافتن جنگ سرد از ‌يك سو و برآمدن قدرت‌هاي جديد مانند چين، هندوستان،‌ برزيل و غيره، شرايط در صحنه‌ي جهاني تغيير ‌يافته است. ايالات متحده‌ي آمريكا از نظر اقتصادي ديگر قدرت گذشته را ندارد. هرچند اقتصاد آمريكا هنوز بزرگ‌ترين اقتصاد جهان است ولي پويايي گذشته را از دست داده است و عدم توازن تجاري ايالات متحده حاكي از آن است كه آن كشور بيش از آنچه توليد مي‌كند مصرف مي‌كند. اقتصادهاي چين، هندوستان، برزيل، تركيه و چند كشور ديگر بسيار پوياتر از اقتصاد ايالات متحده است. كاستن از قدرت اقتصادي، كاسته شدن قدرت و نفوذ سياسي را به دنبال دارد. نمونه‌ي سرمايه گذاري گسترده‌ي كشورهاي سرمايه داري پيشرفته در چين، هندوستان و غيره حاكي از اين واقعيت است كه دستيابي به منابع مواد خام و از جمله نفت ديگر در مرتبه‌ي نخست از نيازهاي كشورهاي صنعتي پيشرفته قرار ندارد. نياز آنان بيش از پيش به گسترش بازار مصرف است. منافع آنان ايجاب مي‌كند كه براي كالاهاي خود اعم از صنعتي ‌يا مصرفي بازارهاي جديد بيابند. بنابراين، در حالي كه در اين كشورها از درون جنبش‌هاي ضد استبدادي و آزاديخواهانه در حال جوشش است و ديكتاتورها هم ديگر آينده‌اي در اين كشورها ندارند، منافع ايالات متحده، اروپا، ژاپن، چين و كشورهاي ديگر صنعتي و در حال رشد در اين است كه بر خلاف گذشته خواهان گسترش جنبش‌هاي آزادي خواهانه‌ي اين كشورها باشند. زيرا هيچ‌ يك از اين جنبش‌ها جنبش‌ها سوسياليستي ‌يا جنبش‌هايي كه خواهان استقرار نظامي سوسياليستي در كشور خود باشند نيست. در بهترين حالت نظامي كه در اين كشورها با سرنگوني ديكتاتور‌ها مستقر خواهد شد نظامي خواهد بود سرمايه داري كه با برداشتن بندهايي كه نظام استبداديِ مبتني بر فساد، ثروت اندوزي حاكمان و رانت خواري بر اقتصاد كشور زده بود، محلي جديد براي سرمايه گذاري صنعتي و مصرف كالا بوجود خواهد آورد. وقتي چين «سوسياليستي» راه سرمايه داري را رفته است چه ترس و هراسي از مصر و ايران و سوريه و كشورهاي مشابه. چين نمونه‌ي خوبي را به طور عملي و تجربي به كنسرن‌هاي جهاني در اين كه منافع آنان كجاست نشان داه است.

پرسش10 - خط مشي براي ادامه جنبش‌هاي اخير چيست؟ براي رسيدن به دموکراسي، چه راهي بايد رفت و معيار ما براي ارزيابي کدام است؟ آيا حرکاتي نظير سه شنبه‌هاي «شوراي هماهنگي سبز اميد» و حتي حرکات و جنبش‌هايي بيشتر و شديد‌تر، براي جنبش مفيد است؟ به جاي اين حرکات و‌يا در تکميل آنها، چه آلترناتيوي مي‌توان داشت؟

پاسخ- من پيش‌تر در بالا كاستي‌هاي جنبش كنوني و نيازهاي آن را بيان داشتم. من دو استراتژي متضاد را در جنبش كنوني مي‌بينم: استراتژي اصلاح طلبان دولتي و استراتژي براندازي رژيم. طبيعي است كه هر‌ يك از اين دو استراتژي منشورها، تاكتيك‌ها، شعارها و سازماندهي خود را دارد. گام نخست در حل مشكلات جنبش اين است كه هر كس براي خود و ديگران مشخص كند به كدام استراتژي تعلق دارد و آن گاه در پاسخ گفتن به نيازهاي آن در همكاري با هم نظران اقدام كند.

دموكراسي‌ يك شيئي‌ يا وضعي نيست كه بتوان آن را در كشوري وارد كرد، ساخت‌ يا برقرار نمود. دموكراسي مناسباتي است اجتماعي- سياسي كه ميان اعضاي ‌يك جامعه بوجود مي‌آيد. براي بوجود آمدن و قوام ‌يافتن چنين مناسباتي زمينه‌هاي مادي، عيني و ذهني لازم است. در بالا به برخي از اين عوامل اشاره كردم. شاه راهي ‌يا شاه طرحي مشخص براي بوجود آمدن دموكراسي در كشوري وجود ندارد. تنها وسيله مبارزه است. مبارزه ميان نيروهاي بازدارنده و پيشرونده، محافظه كار و مترقي. امروزه حتا در كشورهايي با سابقه‌ي طولانيِ مناسبات دموكراسي شاهد آن هستيم كه روزانه در تمامي زمينه‌ها مبارزه ميان نيروهاي اجتماعي كه منافع‌شان در حفظ اوضاع موجود است و نيروهايي كه منافع شان در تغيير اوضاع موجود و گسترش و تعميق مناسبات دموكراسي است در جريان است. جنبش زنان ‌يكي از گويا‌ترين نمونه‌هاست. همچنين جنبش‌هاي ضد تبعيض و برابر حقوقي.

پرسش11 - راه همه گير کردن جنبش آزادي خواهانه و ضد استبدادي چيست؟ علل شکاف در ميان مردم و شرکت نکردن برخي طبقات و قشرها در جنبش اعتراضي شهرهاي بزرگ چيست؟ آيا به صرف ذکر شعارها و مطالبات جنبش‌هاي اجتماعي، آنان به جنبش اعتراضي (مشهور به جنبش سبز) مي‌پيوندند؟ مطالبات همگاني مقدم را چگونه براي مردم تعريف مي‌کنيد؟ کسب قدرت؟‌يا دموکراسي و نان و آزادي؟

پاسخ- طبيعي است كه فقط دادن شعار و طرح مطالبات به تنهايي و به خودي خود مشكل ما را حل نمي‌كند. جنبشي كه در نتيجه‌ي تقلب در انتخابات 88 ظهور كرد، جنبشي بود خود جوش. اين جنبش نيز مانند هر جنبش ديگري در آغازِ خود به طور مبهم و نا روشن «خيال»‌ مي‌كرد چه مي‌خواهد و چگونه مي‌تواند به خواست خود دست يابد.

دانسته است كه بخش عمده‌ي اين جنبش را جوانان شهري تشكيل مي‌دادند كه از يك سو نسبت به پدران و مادران خود كه از نسل انقلاب 57 بودند و به آن چه آنان با آن انقلاب براي فرزندان خود به ارمغان آورده بودند، نظام اسلامي، نظري انتقادي داشتند و در نتيجه حاضر به گوش فرادادن به «نصايح» آنان نبودند. اين نسل جوان نيز مانند هر نسل جوان ديگري فاقد تجربه‌هاي لازم سياسي بود و مي‌بايست آن را با رنج و مشقت در ميدان مبارزه مي‌آموخت. لازم بود بياموزد كه تنها با اراده كردن و ازخودگذشتگي و فداكاري نمي‌توان نظامي توتاليتر مانند نظام اسلامي را كه براي حفظ حاكميت خود آماده است از هر وسيله‌اي هر قدر هم وحشيانه و جنايت كارانه استفاده كند، بدون داشتن تشكيلات، رهبري سياسيِ مصمم، استراتژي و برنامه، تنها با تظاهرات خياباني، سرنگون كرد يا حتا وادار به عقب نشيني و پذيرفتن خواست‌هاي جزيي نمود. اگر جنبش از رهبري سياسي مصمم و كاردان برخوردار مي‌بود كه به طور روشن و آشكار بيان مي‌داشت كه ريشه‌ و علت تمامي معضلات و بدبختي‌هاي جامعه وجود نظام اسلامي است و با آن خط كشي قاطع و روشن مي‌داشت، مردم دستكم جهت مبارزه را به روشني درمي‌يافتند و اگر آن رهبري براي مردم به طور شفاف و روشن ترسيم مي‌كرد كه براي حل معضلات كشور و مردم چه راه حل‌هايي را در آستين دارد،‌ مردم بيش‌تر آمادگي براي ريسك كردن جان و مال خود براي رسيدن به آن اهداف مي‌داشتند.

ولي وقتي «رهبري» تنها وعده‌اي كه به مردم مي‌دهد «اجراي بي تنازل قانون اساسي جمهوري اسلامي» است، يعني حاكميت مطلق فقيه، يعني آن چه مردم به مدت بيش از سي سال تجربه كرده‌اند، چه انگيزه‌اي براي مردم مي‌ماند كه براي تكرار اين سي سال به خيابان‌ها بيايند و جان و مال خود را به خطر اندازند. مطالبات، خواست‌ها و شعارهاي اين «رهبري»- آقايان موسوي و كروبي- علاوه بر آن كه سراسر توهم است، متحد كننده نيست، تجزيه كننده است.

از سوي ديگر مردم نيز از همان ابتدا آمادگي ندارند راه حل دشوارتر ولي واقعبينانه‌تر را بپذيرند. آنان بايد ابتدا به طور تجربي دريابند كه راه حل آسان‌تر و به نظر عملي‌تر، راه به جايي نمي‌برد تا براي پذيرفتن راه حل دشوارتر آماده شوند. اين روند اكنون در ايران ميان مردم در جريان است. من مطمئن هستم كه با گذشت هر روز تعداد بيشتري از مردم به اين نتيجه مي‌رسند كه اين نظام اصلاح پذير نيست و يك راه بيش‌تر در برابر آنان وجود ندارد: برانداختن نظام اسلامي در كليت آن.

پرسش12: «برانداختن نظام اسلامی در کلیت آن» بدین معناست که کسب قدرت از نظر شما نسبت به دموکراسی در اولویت قرار دارد؟ آیا این بدین معناست که قدرت دولتی کسب شود تا بعد از طریق آن دموکراسی استقرار یابد؟ استقرار دموکراسی هدف مرحله ای ماست. چه تضمینی وجود دارد که با «برانداختن نظام اسلامی در کلیت آن»، یعنی با عمده کردن سلب و بدون تقدم دادن به اثبات و بدون تامین شرایط و فرهنگ دموکراسی، کار به یک استبداد دیگر منجر نشود؟

پاسخ- همان طور كه در جايي ديگر گفتم دموكراسي يك شيئي نيست كه بتوان آن را ساخت يا وضعي نيست كه بشود به طور ارادي و دلبخواه در جامعه‌اي ايجاد كرد. دموكراسي، مانند بسياري پديده‌هاي ديگر، مجموعه‌ايست از مناسبات ميان اعضاي يك جامعه. از سوي ديگر جامعه يك كليت است. هرچند اين كليت از اجزاء بسياري تشكيل يافته است ولي اين اجزا در رابطه با هم قرار دارند و فقط در رابطه با هم است كه كاركرد (فونكسيون) دارند. مانند بدن و اجزاي آن. در جامعه دولت يا نظام يك چيز نيست و دموكراسي يك چيز ديگر. كه در يك جا يك چيز را بوجود آوريم و در جاي ديگر آن چيز ديگر را. در اين جا لازم است به اين موضوع اشاره شود كه در دوران مدرن دولت و حكومت دو واژه براي يك مفهوم نيستند. دولت مجموعه‌ي ساختار مديريت يا قدرت جامعه- دستگاه‌هاي قانون گزاري- قضايي و اجرايي است. آن چه به انگليسي state مي‌نامند كه معني ايالت يا كشور را نيز مي‌دهد. حكومت يا government كه عبارت از مجموعه‌اي از افراد كه به طور مديريت قوه‌ي اجرايي را در دست دارند. دولت براي يك دوران تاريخي پايدار است در حالي كه حكومت تغيير مي‌كند. دولت قدرت و مشروعيت خود را از ملت مي‌گيرد. بنابراين شما نمي‌توانيد اين دولت، حكومت و ملت را از هم جدا كنيد و همزمان در عين حالي كه دولتي يا نظامي توتاليتر يا ديكتاتور داريد در اجزاي ديگر جامعه دموكراسي داشته باشيد. دموكراسي در هر صورت يك نظام است. نظامي است كه، دستكم در جوامع پيشرفته‌ي سرمايه داري، در آن ملت بالاترين منبع قدرت است و همه‌ي قدرت‌هاي ديگر- قانون گزاري- اجرايي- قضايي و نظامي از آن ناشي مي‌شود و مشروعيت خود را از اراده‌ي ملت مي‌گيرد. بدون وجود اين رابطه دموكراسي نمي‌تواند وجود داشته باشد.

در نظام جمهوري اسلامي، نظام مشروعيت خود را از خدا مي‌گيرد و نه از مردم و ولي فقيه است كه اراده‌اش بالاترين اراده است و نه ملت. بنابراين ابتدايي‌ترين و مهمترين شرط دموكراسي وجود ندارد.

وانگهي اگر امكان اين هست كه هم نظام توتاليتر اسلامي را داشته باشيم و هم در درون آن دموكراسي، براي كساني كه براي دموكراسي اولويت قائل‌اند مقصود حاصل است و ديگر چرا مبارزه با آن.

ديگر اين كه مي‌پرسيد كه چه تضميني داريم كه پس از براداختن نظام اسلامي به دموكراسي دست يابيم. نخست آن كه در مسايل اجتماعي و سياسي براي هيچ چيزي تضميني وجود ندارد و هيچ مرجعي وجود ندارد كه به كسي تضميني بدهد. تنها تضميني كه مي‌تواند وجود داشه باشد مبارزه‌ي اجتماعي در تمامي زمينه‌هاست. حتا وجود قانون هم به خودي خود تضميني براي هيچ چيز نيست. دو ديگر اين كه، همان طور كه جائي ديگر گفته‌ام براي دموكراسي زمينه‌ها و شرايط مادي، عيني و ذهني لازم است. نماد ملموس و قابل مشاهده‌ي اين زمينه‌ها و شرايط وجود قشر وسيعي از خرده بورواژي مدرن شهري و به اصطلاح غربي‌ها، طبقه‌ي متوسط است كه وجود آن خود حاكي از سطح معيني از گسترش و رشد توليد كالايي پيشرفته و شهرنشيني گسترده است. اگر در سراسر مبارزات 200 ساله‌ي مردم ايران براي آزادي و دموكراسي و همچنين پس از انقلاب 57، اين خواست و آرزو برآورده نشد، دليل آن اين بود كه در جامعه‌ي ما هنوز اين پيش شرط‌ ها بوجود نيامده بود. جامعه‌ي ما هنوز سراسر جامعه‌اي پيشا سرمايه داري و روستايي بود در جامعه‌اي روستايي دموكراسي نمي‌تواند پا بگيرد. جنبش اخير مردم ايران و جنبش‌هاي ضد استبدادي در كشورهاي عربي حاكي از آن است كه به احتمال زياد اين پيش شرط‌ ها اكنون يا بوجود آمده است يا در حال بوجود آمدن است.

نظام اسلامي توتاليتر خود بزرگ‌ترين مانع بر سر راه آزادي و دموكراسي در ايران است. ابتدا بايد اين مانع بزرگ را از سر راه برداشت. در جريان فعاليت و مبارزه براي رفع اين مانع گفتمان‌هاي مربوط به شرايط و لوازم دموكراسي نيز هر چه بيشتر و گسترده‌تر مطرح خواهد شد و در فراهم آوردن شرايط ذهني و آگاهي گسترده در ميان مردم مؤثر خواهد بود. از سوي ديگر ما، مانند كشورها و مردماني كه ابتدا در اين راه گام نهادند،‌ نمي‌خواهيم چيزي ابتدا به ساكن و براي نخستين بار در تاريخ بوجود آوريم. خلق‌هاي پيشرو و متفكران و نظريه پردازان بسياري پيش از اين راه را كوبيده و هموار كرده‌اند. آشنايي به تاريخ اين خلق‌ها در اين روند تاريخي مي‌تواند كمكي بزرگ براي ما باشد.

پرسش13 - آيا جنبش در خيابان عمده است؟ پرسش اين است که آيا در مرحله کنوني، جنبش عملي در خيابان عمده است، ‌يا تدارک سياسي و فکري؟ و‌ يا چيز ديگر؟ مشخصا چه پيشنهاد مي‌کنيد براي انجام دادن و اقدام کردن؟

پاسخ- هر جنبش اجتماعي سياسي ‌يك كليت است كه از بخش‌ها و اجزاي گوناگون تشكيل مي‌يابد. تمامي اين اجزا مهم‌اند. ولي البته اهميت آن‌ها با هم برابر نيست. به نظر من مهم‌ترين بخشي كه براي حال و آينده‌ي جنبش اهميتي حياتي دارد تدارك سياسي، فكري و سازماني جنبش ‌يا جنبش‌هاست. ممكن است در شرايطي خاص جنبشي به هدف بلاواسطه‌ي خود كه برداشتن فرد ‌يا افراد مشخصي از راس نظام استبدادي است دست‌يابد. مانند تونس و مصر. ولي فقدان تدارك سياسي، فكري و سازماني در اين دو كشور، به ويژه توسط نيروهاي پيشرو و ترقيخواه، حاكي از آن است كه اكنون كه دوران شكل گرفتن نظام و شرايط سياسي جديد است، اين نيروها در پراكندگي و سردرگمي قرار دارند در حالي كه نيروهاي سنتي كه از تشكيلاتي برخوردارند، مانند اخوان المسلمين در مصر، دست بالا را دارند و مؤثرتر عمل مي‌كنند.

پرسش14 - قبول داريم که دموکراسي بدون تنوع (پلوراليسم)، ‌نمي‌تواند وجود داشته باشد. آيا هر ‌يک از گرايشات سياسي موجود در جنبش ايران (نظير گرايش موسوي و کروبي و ‌يا گرايشات معتقد به ابطال قانون اساسي و روش مبارزاتي دموکراتيک و ‌يا بالاخره گرايش خواستار تعيين تکليف با همه جناح‌هاي رژيم جمهوري اسلامي) مطابق منشور منتشره و ‌يا مواضع اعلام شده مدافع پلوراليسم هستند؟ آيا هر ‌يک از گرايشات نامبرده، به تنهائي و با ناديده گرفتن طرف‌هاي ديگر مي‌توانند دموکراسي را تامين کنند؟

پاسخ- دموكراسي بورژوايي ‌يعني پلوراليسم. تصور دموكراسيِ‌يك حزبي‌ يا ‌يك صدايي تصوري ناممكن است. در مورد آقايان موسوي و كروبي و به طور كلي اصلاح طلبان دولتي كه خواهان اجراي بي تنازل قانون اساسي جمهوري اسلامي هستند ‌يعني خواهان حاكميت ولايت مطلق فقيه مي‌باشند مسئله روشن است. حاكميت ديني بنا بر تعريف و ماهيت، حاكميتي تبعيضي است. نابرابر حقوقي است. در حالي كه دموكراسي، به ويژه در شكل پيشرفته‌ي امروزي آن، نظامي، دستكم در تعريف، برابر حقوق است.

پرسش15 - نظرتان راجع به «ويراست دوم منشور جنبش سبز» چيست؟ ارزيابي شما از گرايش موسوي و کروبي کدام است؟ گرايش موسوي و کروبي را‌ يک جريان ايدئولوژيک و غير دموکرات و ‌يا جرياني با سمتگيري بسوي تابعيت قدرت سياسي از راي مردم و خواهان جدائي نهاد دين از دولت و خواهان پلوراليسم مي‌دانيد؟ رابطه اپوزيسيون با «شوراي هماهنگي راه سبز اميد» چه بايد باشد؟ در برخورد با به بند کشيدن خانگي موسوي و کروبي و همسرانشان چه روشي بايد داشت؟ روش تا کنوني،‌يا برخوردي فراتر و در حد موقعيت و مبارزه آنان؟

پاسخ- رجوع كنيد به مقاله‌اي كه اين جانب چندي پيش در اين رابطه نوشتم كه در تارنماهاي عصرنو، اخبار روز و نشريه‌ي طرحي‌نو شماره‌ي 168 انتشار ‌يافت.

در مورد رابطه‌ي «اپوزيسيون» با «شوراي هماهنگي راه سبز اميد»، نخست آن كه گويا آن‌ها هم در اپوزيسيون هستند. فكر مي‌كنم منظورتان اپوزيسيون برانداز است؟ من شخصاً نه مي‌دانم كه اين «شوراي هماهنگي راه سبز اميد» از چه اشخاصي تشكيل شده است، و ‌نحوه‌ي انتخاب آنان، يا درست‌تر انتصاب آنان، چه گونه بوده است. روشن است نهادي را كه نه مي‌دانم از چه كساني تشكيل يافته است و در تشكيل آن چه اصول و روشي بكار رفته است و نه مي‌دانم كجاست و چگونه تصميم‌گيري مي‌كند، نمي‌توانم به رسميت‌ بشناسم و آن را بپذيرم. اين امر يك بار در مورد شوراي انقلاب كذايي انجام گرفت و نتيجه‌اش را ديديم. تازه گويا اعضاي آن را خميني منصوب كرده بود.

در مورد حصر خانگيِ آقايان موسوي و كروبي،‌ البته به حقوق تصريح شده‌ي آقايان در همين قانون اساسيِ كذايي نظام اسلامي تجاوز شده است و هر فرد آزاديخواهي با نقض حقوق آنان، و من نيز، با آن مخالفم و طرفدار فعاليت براي رفع اين حصر هستم.

ولي مگر در دوران آقايي همين آقايان نبود، موسوي و كروبي، يكي در مقام نخست وزيري و ديگري رد مقام‌هاي عالي دولتي- دستكم اگر اشتباه نكنم دو دوره رياست مجلس- كه اسيران زنداني را كشتند- 67- و بسياري ديگران در حصر خانگي نگاه داشتند و هيچ صداي اعتراضي از آقايان شنيده نشد. رعايت عدالت اقتضا مي‌كند كه بگويم «خياط در كوزه افتاد».

پرسش16 - آيا جنبش سياسي متشکل از احزاب دموکراتيک و چپ بايست خود را در درون آن منشور قرار داده و به نقد و گفتگو براي تکميل آن قناعت کند‌ يا اين که بعنوان ‌يک نيروي مستقل و متعلق به جريان سياسي غير مذهبي جامعه بايد مبادرت به انتشار پلاتفرم خود بنمايد؟ موضوعات اساسي اين پلاتفرم را چه مي‌دانيد؟

پاسخ- پيش‌تر گفتم و در مقاله‌اي كه در پاسخ به پرسش شماره 14 به آن اشاره كردم نوشتم كه جمهوري خواهان دموكرات و لائيك (سكولار) كه براي براندازي نظام اسلامي فعاليت مي‌كنند بايد منشور خود را تدوين كنند و در اين منشور به مردم به طور روشن و شفاف بگويند كه چه نظامي بايد جايگزين نظام موجود گردد و در مورد مسايل حياتي جامعه: استقلال، آزادي، استقرار دموكراسي، شكل نظام آينده (فدراليسم)، نظر آنان چيست و براي معضلات اساسي جامعه مانند- كار، مسكن، بهداشت عمومي- امنيت- برابر حقوقي زن و مرد- حقوق مليت‌ها و مسايلي مانند آن‌ها راه حل آنان چيست.

در مورد نيروهاي چپ، نظر من اين است كه نظامي كه پس از جمهوري اسلامي در ايران مستقر خواهد شد، به دليل شرايط و امكانات مادي و عيني جامعه، سرمايه داري است. بنابراين، جريان‌هاي چپ با درك اين واقعيت، هرچند ناخوشايند، در وضعيت كنوني بايد فعالانه در جنبش كنوني شركت كنند، زيرا كارگران و زحمتكشان بيش از هر بخش ديگرِ جامعه از شرايط كنوني رنج مي‌برند و سرنگوني نظام كنوني بدون شك گامي است همچنين به سود آنان. از سوي ديگر نيروهاي چپ كه وظيفه‌ي حمايت و دفاع از منافع كارگران و زحمتكشان را براي خود قائل‌اند وظيفه دارند كارگران و زحمتكشان را هر چه بيش‌تر به منافع خويش آگاه سازند، در تشكل و سازمان دادن آنان بكوشند، زيرا قدرت آنان در تشكل آنان است، و مراقب آن باشند كه در نظام آينده دامنه‌ي رفرم‌هاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي تا حدي كه در چارچوب نظامي سرمايه داري ممكن است گسترش‌ يابد و ميان عدالت اجتماعي و الزامات سرمايه داري و پيشرفت اجتماعي توازني برقرار گردد كه نيازهاي ‌يكي فداي نيازهاي ديگري نشود.

پرسش 17- ارزيابي شما از نقش احزاب و سازمان‌هاي چپ و اپوزيسيون در جنبش اعتراضي دو ساله اخير چيست؟ آيا نيروي اپوزيسيون پر سابقه مشتمل بر احزاب، سازمان‌ها و شخصيت‌هاي دموکراتيک و چپ، بدون برخورداري از هويت مشترک و جمعي و اعلام شده، قادراست حضوري موثر (در حد خود و نه بعنوان رهبر جنبش مردمي) داشته باشد؟ ايا بدون اين وجود و حضور مستقل در عين شرکت در جنبش همگاني مي‌توان به رفع اين ضعف پرداخت؟

پاسخ- بنا به دلايل تاريخي و نقشي كه بسياري از سازمان‌هاي چپ در روند شكل گيري جمهوري اسلامي ايفا كردند و همچنين زوال «سوسياليسم واقعا موجود» و گام نهادن چين در مسير سرمايه داري و عوامل ديگر، و پايان دوراني از تاريخ جنبش‌هاي سوسياليستي كه با پيروزي انقلاب اكتبر 1917 در روسيه و اعلام اتحاد جماهير شوروي به عنوان كشوري سوسياليستي و نمونه‌اي از تحقق نظرات ماركس، شروع شد، جنبش سوسياليستي در تمامي زمينه‌هاي نظري، تشكيلاتي و سياسي با بحران و پراكندگي روبروست. جنبش سوسياليستي ماركسي بايد مجددا به بنياد‌هاي خود رجوع كند، آن را مورد بازبيني دقيق قرار دهد و آن چه را تئوري‌هاي بنيان گذاران آن و ديگر نظريه پردازان پرداخته‌اند مورد بررسي قرار دهد و با توجه به تمامي سنت‌هاي مثبت و منفي جنبش دويست ساله و درس آموزي از آن‌ها خود را باز سازي كند و براي مسايل و مشكلات امروزي راه حل‌هاي امروزي بيابد. اين امر كاري است بس عظيم كه از عهده‌ي‌ يك فرد ‌يا ‌يك نيرو بر‌نمي‌آيد. نخستين گام براي جنبش سوسياليستي ايران فائق آمدن بر پراكندگي و تقسيم آن به فال‌هاي كوچك گردوست كه امكان هر نوع دخالت‌گري مؤثر نظري و عملي را از آن سلب كرده است. گام بعدي كوشش دسته جمعي در‌ يافتن پاسخ‌ها، اگر چه ناكامل، به پرسش‌ها و معضلات تئوريكي، تشكيلاتي و سياسي است. اگر چه جنبش چپ بايد در شكل گرفتن آينده‌ي ايران نقشي اساسي ايفا نمايد ولي متاسفانه بايد اقرار كرد كه وضعيتي كه اكنون در آن بسرمي‌برد امكان انجام اين وظيفه را از آن سلب كرده است.

پرسش 18- تا کنون اپوزيسيون از برخي حرکات که به دعوت موسوي و کروبي انجام شده است، حمايت کرده است. آيا اپوزيسيون مي‌تواند در عين همراهي با اين گرايش، خط مشي مستقلي نيز داشته باشد؟ چگونه؟

پاسخ- ‌نمي توان از ‌يك اپوزيسيون در ايران صحبت كرد. در ايران ما اپوزيسيون‌هاي گوناگون و گاه متضاد داريم. من اشكالي اصولي در اين‌ نمي‌بينم كه اپوزيسيون جمهوري خواه و دموكراتيك هر گاه لازم و مفيد مي‌داند در حركات اعتراضي بخش‌هاي ديگر شركت كند. منتها شرط آن اين است كه اين اپوزيسيون ابتدا با تدوين منشور خود استقلال‌اش را به طور شفاف اعلام كرده باشد. در غير اين صورت شركت‌اش در حركت‌هاي ديگران، ديگراني كه با اعلام منشور‌ يا از طرق ديگر استقلال خود را اعلام داشته‌اند، به نام آنان ثبت خواهد شد و باعث ايجاد توهم نسبت به قدرت واقعيِ آنان و نفوذشان در ميان مردم خواهد گرديد.

پرسش19 – اپوزيسيون سياسي، که از احزاب و سازمان و شخصيت‌هاي غالبا غير مذهبي تشکيل مي‌شود، هنوز از برآمد جمعي حول‌ يک پلاتفرم و ‌يک خط مشي سياسي ناتوان مانده است. شکاف‌هاي درون آنان ناشي از چيست و راه رفع اين‌ها کدام است؟

پاسخ- مي‌دانيد كه پس از انقلاب 57 و نقش منفي‌اي كه رهبران اكثر سازمان‌ها و احزاب چپ در شكل گيري جمهوري اسلامي ايفا كردند موجب پديد آمدن نظر منفي نسبت به اين رهبران و سازمان‌ها و به تدريج اصولاً نسبت به تشكيلات سياسي به طور كلي گرديد. متاسفانه اكثر مبلغان ضد تشكيلات اعضاي سابق همين تشكيلات‌ها بودند. نتيجه آن شد كه ميان نسل جوان نظر نامساعدي نسبت به هر سازمان و تشكيلات سياسي شكل گرفت كه اكنون اثرات نامساعد آن دامنگير جنبش اعتراضي شده است. از اين رو من شخصا تمايل چنداني به ايجاد جمع‌هايي از افرادي كه خود را آزاد از پذيرفتن هر تعهد تشكيلاتي مي‌دانند، نيستم. چون معتقدم كه چنين اقداماتي روحيه‌ي وابستگي تشكيلاتي و پذيرفتن تعهد كلكتيو را تضعيف مي‌كند و در مقابل روحيه‌ي فردگرايي و نپذيرفتن هر گونه تعهد جمعي را تقويت.

پرسش20 - از نظر شما آماج مقدم سياسي اپوزيسيون چيست، آماج مقدمي که راه پيشرفت جنبش را هموار مي‌کند؟

پاسخ- تدارك سياسي، فكري و سازماندهي جنبش جمهوري خواهان دموكرات و لائيك كه با هر شكلي از نظام اسلامي خواه آن چه هست‌ يا شكل اصلاح شده‌ي آن مخالف‌اند و براندازي اين نظام توتاليتر، فاسد و ناكارآمد را نخستين گام در مسير ايجاد جمهوري مبتني بر جدايي دين و دولت مي‌دانند و براي تحقق اين هدف بلاواسطه فعاليت و مبارزه مي‌كنند. تاريخ از آن اينان است.

محمود راسخ افشار
31 ارديبهشت 1390 -20 مه 2011

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد