logo





با ساکنان ساحل فردا

سه شنبه ۶ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۲۶ آپريل ۲۰۱۱

محمدعلی اصفهانی

esfahani.jpg
سر تا سر تمامی اين دريا را
بی بادبان
نورديديم

در باد
گيسوی خواهر
آشفت
(و ما
در ذهن راه
خوشه های درهم گندم را
ديديم)

پيراهن سياه مادر را
يک ماهی شنگول
دزدديد و برد
(و خنديديم)

سهم پدر
يک سنگواره بود
که طرح ناتمام تکامل را
آيينه کرد
(و همزمان
آواز گام های بعدی انسانی را
از لا به لای ماسه های دور
شنيديم)

دريا
درست مثل خود دريا بود
(کف کرده و غريق تشنگی خويش.)

او را
يک تکّه ابر در شُرُف تکوين
(بغضی که تاب نمی آورد
ديگر
در سينه هايمان)
بخشيديم

و آسمان...
و آسمان
تکرار حسّ شعله ور ما بود:
(فانوس های دريايی
خود، قلب های منتشر ما بودند
با دست های مرتعش نور.)

يک دامن از ستاره ی ناپيدا
چيديم

٭

ما
اينچنين رانديم
بر تخته پاره يی که تن ما بود...

٭

ای ساکنان ساحل فردا !
بر پرچم هزار رنگ پيشباز ما بنويسيد:
ما
ديگران نبوديم.
ما
اينگونه آمديم.
اينگونه آمديم و...
رسيديم!


٭ نوشته شده در روز يا شب ِ نمی دانم کِی، و در شهر و محله ی نمی دانم کجا. اما لابد در روزی يا در شبی از همين روز ها و شب های در هم شده با يکديگر؛ در زمين و زمانی غريبه تر با من از آشنا ترين آشنا.
و فکر می کنم در همين ـ يا چه می دانم؟‌ـ در همان نزديکی ها.

http://www.ghoghnoos.org

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد