نه من عینک آفتابی میزنم،
نه گل آفتابگردانی
که در باغچه عرق کرده است.
از پنجههای سوزان خورشید هم
پروایمان نیست.
ما در سایهی هم مینشینیم.
به هم چشمک میزنیم.
می خندیم و
چشمهامان را میبندیم.
* *
دیروز
همسایهام که چشم پزشک است،
می گفت:
کسی به فکر چشم بستهی مردم نیست!
قانون بیمههای درمانی
زبان نگشوده، دارد کپک میزند؛
و همین روزها
جمهوریخواهان در کنگره
فاتحهاش را میخوانند.
و زمزمه میکرد:
کسی به فکر چشم بستهی مردم نیست.
* *
باری.
نه من عینک میزنم،
نه گل آفتابگردانی
که شبها
با یک پیالهی شبنم به خواب میرود.
بهمن ۱۳۸۹ - آمریکا
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد