به دنبال کسی هستم که با شب ها نیامیزد
کسی با وسعت فردا که خفتن را فرو ریزد
شکافد سقف غربت را شهاب آسا و بی پروا
صداقت را به آیینش در آیینه برانگیزد
حضورش پرده ی غم را ز روی شیشه برگیرد
و شب با او ز تکرار سیاهی ها بپرهیزد
ببارانــَد به ایمانش، تمام ابر ماتم را
و با بیداری سبزش بهار خفته برخیزد
کسی همرنگ گل های تمام ِ فصل روییدن
که بر هر شاخه ی هستی نویدی نو بیاویزد
به قلبش چشمه ی عشق و به چشمش مستی خواهش
که با گل واژه ی سرخش غریو کینه بگریزد
بگو با من تویی آیا، همان همواره در رویا
که باید بشکند شب را و با هر سایه بستیزد؟
گر از عشقی بسوزانم، و گر قهری، بمیرانم
مبادا غربت سردم به گرمایت درآمیزد
ویدا فرهودی
از دفتر"ای شعر پروازم بده"انتشارات پیام ۱۳۷۷
نظرات خوانندگان:
مصداق ایرج شکری 2008-12-15 08:23:16
|
شعرهای خانم فرهودی خود«شهاب آسا» سقف غربت را می شکافد و به همین خاطر در برای خوانندگان شعرهایشان کسی هستند که «حضورش پرده ی غم را ز روی شیشه برگیرد
و شب با او ز تکرار سیاهی ها بپرهیزد» |
منوچهر عوض نیا 2008-12-15 06:16:54
|
زبان خامه بگشاید؛ ز طبع خوش مدد گیرد
غزلهای چنان گوهر ز سر تا پای تو ریزد
زمان مهربانی را چو در خاطر همی آرد
سرشک بی امان هر شب از ابر
دیده خوش بیزد
سحرگاهان چو خورشید جهانآرا نماید رخ
برای دیدن یاری ز خواب صبحگه
خیزد
به کوه و دامن صحرالبش خندان، دلش خونین
به گاه ماه فرورین چنان آلاله آویزد |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد